نیرو و اراده ی ملت پایان ناپذیر است. هیچ نیرویی تاب ماندن در برابر اراده ی ملت را ندارد. تا روزی که رأی و اراده ی مردمان ما پایمال می شود انقلاب ادامه خواهد داشت. حق رأی و حق حاکمیت ملی همچنان سرلوحه ی مبارزات ملت ایران است. حق رأی یعنی حق کار، حق نان، حق مسکن، حق زندگی شرافتمندانه و حق حاکمیت ملت و نمایندگان واقعی مردمان ایران. هنوز خون شهدای انقلاب مشروطیت در خیابان ها جاری است. هنوز طعم و مزه ی پیروزی ملی شدن نفت را ملت ایران فراموش نکرده است. روز به روز هرچه بیشتر دست آخوندها و دین فروشان باز می شود و به زودی بساط حکومت دروغ و فریب برچیده خواهد شد. با حضور هر چه بیشتر طبقات گوناگون مردم در خیابان ها و با تصرف ادارات دولتی و پادگان ها توسط مردم حاکمیت پوشالی آخوند های دزد و انگل فرو خواهد ریخت. با افزایش انبوه مردمان خشمگین و با پیوستن کارکنان و نیروهای انتظامی به معترضان و تظاهر کنندگان آخوندها ناچار به فرار خواهند شد. نیروهای انتظامی نگهبان عمامه ی مشتی آخوند دروغگو نبوده و نیستند و در کنار ملت ایران خواهند ماند. نیروهای انتظامی از پوست و گوشت همین ملت ستمدیده و گرسنه هستند.
کشتار مردمان بی دفاع در شهرهای سراسر ایران چندین روز است که ادامه دارد. حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران این کشتار ها را محکوم می کند و خواستار اقدام فوری از سوی مقامات سازمان ملل برای جلوگیری از این کشتارهاست. در مورد اوضاع بحرانی کنونی ایران تارنمای عفو بین الملل به زبان انگلیسی از قول هبه مرایف مدیر عفو بین الملل در خاورمیانه و شمال افریقا می نویسد: « دولت های عضو سازمان ملل باید از دادن بیانیه های بی خاصیت چشم پوشی کنند و فریاد های دادخواهی قربانیان و مدافعان حقوق بشر در ایران را بشنوند و هرچه زودتر یک سامانه ی تحقیقاتی بی طرف را مأمور رسیدگی به کشتارهای ایران بکنند.» حزب ما از مقامات سازمان ملل انتظار دارد که به گفته ی این مدیر وظیفه شناس عفو بین الملل توجه کنند و به فریادهای عدالت خواهانه ملت ایران گوش فرا دهند.
حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران (همسازی ملی جمهوری خواهان) به همه ی نیروهای جمهوری خواه چه در داخل و چه در خارج از ایران پیشنهاد می کند هر چه زودتر با کمک رسانه های آگاهی رسانی به هم بپیوندند و با اتکاء به نیروی لایزال ملت ایران و رایزنی همگانی حاکمیت ملی را برقرار سازند. لازمه و پشتیبان این کار حضور دائمی و همیشگی توده های مردم در خیابان هاست. انقلاب و حاکمیت ملی با حضور همیشگی مردم در خیابان ها به پیروزی خواهد رسید. اگر توده های خشمگین و گرسنه در خیابان ها باقی بمانند همانگونه که در همه ی شهرستان ها و در همه جا دیده شده است، نیروهای مزدور و متزلزل حکومتی در برابر فریادهای حق طلبانه ی زنان و مردان آگاه و خشمگین به ناچار عقب نشینی می کنند. مزد و حقوق نیروهای انتظامی را ملت ایران پس از پیروزی نیز همچنان پرداخت خواهد کرد. نیروهای انتظامی فرزندان همین مردمان جان به لب رسیده اند. آن ها نیز دیگر به دروغ ها و فریب های مشتی آخوند دزد و فریبکار باور ندارند و روز به روز هرچه بیشتر به نیروهای مردمی می پیوندند.
حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران از یکایک مردم ایران می خواهد تا می توانند از خشونت و برخورد خونین با نیروهای انتظامی پرهیز کنند. ملت ایران و نیروهای انتظامی از یک تبار و ریشه اند. همه ی حقوق بگیران دولتی باید با آرامش کامل ادارات و مراکز خدمات دولتی و پادگان ها را تعطیل کنند. دستگاه های دولتی که تعطیل شوند دولتی باقی نخواهد ماند. خامنه ای و آخوندها نیز مانند صدام مصدوم و ناچار به فرار خواهند شد. آخوندهای ترسو و فریبکار می دانند که اگر فرار نکنند گرفتار پنجه نیرومند عدالت خواهند شد و به ناچار باید پاسخگوی جنایات و بی عدالتی های خود باشند. پیروزی و حاکمیت ملی با اراده ی همه ی مردمان در ایران فراخواهد رسید.
بر قرار باد آزادی و دموکراسی، پیروز باد سوسیالیسم و رفاه برای همه ی مردمان ایران، پیروز باد آزادی اندیشه و لائیسیته
پایدار و پیروز باد مبارزات آگاهانه ی ملت ایران
حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران
سوم مهر ماه ۱۴۰۱ خورشیدی برابر با ۲۵ سپتامبر ۲۰۲۲ میلادی
یک پاسخ
شاید تا این متن بدستتان برسد سربازان امام بیشرفان و جالب است که میگویند گمنام، یعنی خایه ی روبرو شدن ندارند و به صورت جاسوس عمل میکنند. همان کاری که نازیها میکردند.
مرگ بر اسلامی که فرزندان ایران زمین را میکشد. مهسا ژینا امینی جاویدان شد.
حالا رهبر قواد و زن فاحشه که دختر و عروسش را می فرستد به انگلیس تا سربازان ملکه الیزابت بکنندش و آبستنش کنند. اما دختر نازنین و پاک و معصوم و عاشق زندگی را داد بدست سربازان گهنام امام بیشرف بیشرفانان تا کشتند.
القصیده الانتریه فی احوالات رهبری علویه که در محراب به خود و جد مطهرش ریده
بیش از ۲۱ سال از سرایش این القصیده می گذرد. بدبختانه شما آنرا از سایتتان روفته اید. از آنجا که این نوشته به هزار مقاله می ارزد و نویسنده اش دیگر در این جهان نیست، پس واجب است آنرا تصحیح کنیم و جاودانه نگهش داریم.
سید قطب از جهنم. القصیده الانتریه فی احوالات رهبری علویه که در محراب به خود و جد مطهرش ریده و اسلامش را به گه کشیده و با اوراق قرآنی از خودش دفع نجاست کرده:
پس تکرار کنیم که :القصیده الانتریه فی احوالات رهبری علویه که در محراب به خود و جد مطهرش ریده و اسلامش را به گه کشیده و با اوراق قرآنی از خودش دفع نجاست کرده. و ایران مکا را عزادار کرده و ق۴بر اسلام و محمد و ائمه اش را در چاه خلا کنده
خب اینم از مریم خانم قرچک مکان. اما دیشب در بیت رهبری شب شعر بود و ایشون با پوشک لاستیکی نشته بود سر زانوی سید محمد خاتمی که هی انگشتش رو می کرد لای پوشک آقا و هی بو می کشید تا نشئه بشه و آقا می خندید! خنده ای ملیح آن شعر الف شین را خواندند و از خنده دوباره بخیه های آنجاشان پاره شد و بوی ولایت امیر مومنان و نبوت ختم ارسل در فضا پیچید و سربازان گمنام امام ولایت سرمست شدند از کشتار مردم. من شخصا به رهبری بول دادم و و با غایط و اصرار که فردا این شعر را ادامه دهم و اینک به فضل الهی انرا با اضافاتی چون هیهات من الذله و سیل تبه کاران و هارت و هورت و چاقو کشان و… ادامه میدهم امیدوارم که دیکران هم بکنند آنچه که ما میکنیم بنده البته بنا نداشتم اما رهبری گفتند بکن و من هم می کنم. بنا بر این دوستان توجه داشته باشند که بنده چند روز دیگر که دوباره به تهران بیایم اینو چک میکنم تا ببینم ولائیون چه نوشته و چه اضافه کرده اند. از دوستان مخبر متشکرم و امیدوارم که آقای شنگول ما هم قیام کنند ودر ادامه این شعر در مدح آقا سید علی و روح پر فتوح آون ملعون نجاست مکن آمام خمینی همنشین پیامبر بچه باز بزرگ زوری بزنند. الوطنا فدا. و حالا آنچه دیگران نوشته و آنچه را من مزید کرده اهم….
شاهرغ ایرانزمین از تهران نام مستعار ۲۵ خرداد, ۱۳۹۴
سلام آقای فرهنگ٬ من به شما قول داده بودم تا این قصیده را براتان بفرستم و اینک می فرستم. آمید من این است که این قصیده را در صفحه نخستتان و به صورت مستقل منتشر کنید. من از آن روز که به شما قول دادم تا کنون در سفر بوده ام و نتوانستم این را براتان بفرستم. چرا که ارسال از کامپیوتر شخصیم خطرناک بود. من از یک اداره ی دولتی در جایی از ایران این قصیده را می فرستم امیدوارم آنرا منتشرش کنید. وقتی فاحشگی و لواط و اعتیاد در ایران فرماندهیش در دست شخص رهبری ست شما نمی توانید این قصیده را خارج از ادب بدانید. رهبری با حکم حکومتی فرمان پوشش لواط را در بیتش داده است. برای او تجاوز به دهها نوجوان اشکالی ندارد و آنها عروسکهای ارضای شهوات شخص رهبری و قاری قرآنی بودند که آن قاری خودش از ۱۳ سالگی قربانی شهوات رهبری بوده است. جالب است که کلیت روحانیون در این مورد سکوت تایید آمیز کرده اند. بنده شخصا یکی از این قربانیان را که اینک زن و دو فرزند دارد را می شناسم. او چندین بار برای من که استاد نجاری… هستم با گریه و زاری گفت که رواج لواط نزد شخص رهبری و تا همین امروز به صورت «مشت و مال» و آمدن ماساژور ادامه دارد. و او خودش بارها مورد تجاوز قرار گرفته است. او پیشبینی می کرد که سرانجام سعید طوسی به هر وسیله کشته شود تا نتواند رازهای بیت رهبری را برملا کند. رازهایی که البته دیگر راز نیستند. از قرار باید سر سعید طوسی پیش از مرگ رهبری برود زیر آب. او یا در تصادف کشته خواهد شد یا ایست قلبیش خواهند داد و یا به سرطانی فوری دچار خواهد گردید. من امیدوارم این قصیده را به طور جداگانه و با عکسی از فریاد اوارد مونچ و یا عکسی که خودتان انتخاب می کنید در صفحه ی نخستتان بگنجانید و برای بالاترین هم بفرستید. امیداست که جوانان ایرانزمین این قصیده را در تلگرام بگذارند. نیچه گفته است که ظنز دیکتاتورها را بیش از یک اسلحه ی مرگبار می آزارد. خواهش می کنم به ترتیب و ترکیب صفحه بندی توجه کنید. خصوصا تیتر با خطی غلیظ نوشته شود و…با سپاس…
الف شین
القصیده الانتریه فی احوالات رهبری علویه که در محراب به خود ریده
این رهبر آزاده ی ایران به خودش رید٬
تو بشمار٬
تنها نه خودش رید به خود رهبر ایران٬
یکپارچه ایران به سر رهبر خود رید و٬
تو بشمار٬
رهبر چو نگه کرد در آیینه ی تقلید٬
با مزمزه کردن٬ گه خود را٬
هم گه پوتین را
اینبار با غضب بر سخن و عرش خدا رید!٬ و
تو بشمار
با حفظ هویت به سر شخص خدا رید و ٬
تو بشمار
بر تربت پاک انبیا و اولیا رید و٬
تو بشمار
آن رهبر سابق در قبر بخندید ٬
با آن کفن پاک مطهر٬
که مزین به آیات خدا بود٬
با گفتن صد بار: ولاکن٬
از خنده به خود رید و به آن آل عبا رید و
تو بشمار٬
آیات خدا بود به عمامه رهبر٬
وقتی که میخندید٬
وقتی که می خندید و به خود رید٬
عمامه اش افتاد درون گه و غلطید٬ و
بغلطید دو صد بار و
تو بشمار
عمامه تبرک با بوی خوش گه٬ مالید به پیشانی٬
چون چادری از گه٬
عمامه به سر کرد٬
عبای گه اندود٬
با عطر طهارت٬
تیمم غایط
با مسح و تلمس!
با ذکر و تلمذ
او عزم سفر کرد٬
ریشش به ملات گه صد روزه حنا کرد!٬
بهر سفر انگلیکن رخت به بر کرد٬
***
در٬ آستانه ی در بود!٬
عزاییل ٬
کتایب آقا با نره خری لخت٬
با آلت کلفت٬
آهیخته و زمحت!٬
سید سعید طوسی با نره خرک جفت٬
شمشیر بدست و ٬
و هم زره به تن داشت٬
زان میر غضب خان٬
آن سارق خیبر
چیزی نه که کم داشت!
شمشیر لای دندان٬
فندک توی دستش٬
سطلی ز گه ناب٬ با آب قاطی کرد!
همچون آب زم زم غلپ و تلپ کرد
***
پنهان نتوان کرد٬
ارضای رضا بود٬
این کار خدا بود!٬
رهبر پا رو وا کرد٬
حاج سعید طوسی با عورت نازش٬
در اونجای رهبر تا دسته به جا کرد٬
هی او جابجا کرد٬ اینجا و اونجا کرد!٬
تا دسته درون شد٬ گاهی به برون شد٬
از خنده ی آقا روده شون برون شد٬
هر لحظه درون و گاهی به برون شد٬
قاه قاه می خندید
دو تا آویزون بود٬ یکی در میون بود٬
شلپ و شلوپ بود٬
آقا در میون بود٬
دستاش رو زمین بود!
اینها یه نشونی٬
از عالم غیب بود!
***
این رهبر آزاده ی ما نشئه ی عشق است٬
الواط و لواط است٬ مثل آب نبات است٬
مکنده ی آب و مکنده ی ذات است٬
او اصل لواط و٬
معنی فساد است٬
این رفت و شدن ها٬ تلمبه زدن ها٬ با قاری قرآن ٬
صدها نوجوانان٬ با صد کش و قوس است٬
فرمان الهی وحیی ز نزال است٬
انزال و نزول است٬
***
گاهی فاعل گاهی مفعول٬
گاهی عاشق و گاهی معشوق٬
گاهی این دست رو زمین و٬ گاهی اون دست رو کمر بود!
اصلش اینه که دمر بود
کپلش مثل قمر بود٬
کمرش مثل فنر بود٬
اما اینبار رهبر ما٬ از خوش هم بی خبر بود٬
اینبار حاج سعید طوسی٬دست و زانوش رو زمین زد٬
هی اون بالا و پایین کرد٬
رهبر ماه رو سوار کرد٬
ماه – تو آسمون نگاه کرد!
***
گاهی که این روی اون بود٬
گاهیم این توی اون بود٬
گاهیم این زیر اون بود!٬
گاه لب و لوچه ی رهبر برا ارضا اویزون بود٬
***
این رهبر آزاده ی ما زیر الاغ بود٬
بیچاره علاغه٬
کارش کار زار بود٬
تا که میدید که کسی نیست!٬
گاهی وقتام که کسی بود
گاهیم رو الاغ بود٬
خیالش رحت از این بود!
که توی راه خدا بود
با اینیم که چلاق بود٬
چون رهبر خود٬ رهبر ما روی براق بود٬
***
رهبر توی درد سر بود.
تو -چهار – راه محشر بود٬
شلوارش کشیده پایین٬
قمبلش زیر تشر بود
ناگاه بشد رعدی و برقی٬
تو یکی از راه ها
توی رعد و برق تاپاله زدی٬
تا – پاله ی زدی
این نور خدا بود٬
حاج محمود ما بود٬
احمدی نژاد بود٬
با بمب و مسلسل٬ نارنجک دستی٬
پشتشم سپاه بود٬ با لباس داعش٬
پرچم لا لا لا
مردم رو نوازش٬ کردند نمد مال!
آقا کرد قار قار!
« اینها نه مسلسل٬ ما میگیم ترقه ست٬
این ترقه – بازی٬ کار حقه بازی٬
این کار ما نیستش!
کار اجنبی هاست٬ …
ناگاه آقا گوزید٬
چرت اما عج از اون صدا پوسید
ناگاه عیان شد٬ یک سیل تبه کاران از راه رسیدند٬
آقا رو که دیدند٬ پشت سر آقا فوری صف کشیدند٬
از عقب فرو کردند٬
از جلو مالیدند٬
با هَیْهاتِ مِنّا الذلَّه
عربده کشیدند!
هر کدام از یک سو آقا رو گاییدند!
ملائکه از عرش به پایین پریدند٬
او نا هم برا آقا یک پرس بریدند!
از راه دگر نیز چاقو کشای رهبر چون کرم خزیدند٬
سر دسته ی آنها ذلفقار بدست بود٬
با فرق شکافته هارت و هورت می کرد!
زرت و زورت می کرد!
ناگاه یه اف ۱۴ تو آسمون پیدا شد
با این هواپیما٬
سکوت محض بر پا شد٬
وقتی که طیاره رفت دو باره غوغا شد.
سرباز آقا بود
***
آحمدی نژاد امد با نور الهی!
دور سر او گه بود بود چون طوق طلایی٬
خمپاره بدست و -هم بمب به کف بود٬
از شمر بدترتر٬
از کرب و بلا بود و
در راه نجف بود
یک بمب گهی انداخت اندر ره رهبر٬
قهرمان نرمش ٬ با آن کمر ناز!
آن فنر اعجاز٬
رهبر جا خالی داد!٬
چپیهیش رو علم کرد!
انگشت بزرگش رو اون مثل علم کرد٬
برا ترسوند مردم٬ هی اون تو دهن کرد٬
هی لیس و والیس زد٬
هی عره و تیز کرد!
چون رهبر آزاده ی ما روی براق بود٬
هر چند که الاغ بود٬
چون رهبر خود٬ رهبر ما روی الاغ بود!٬
یک خر رو الاغ بود!٬
می گفت که براقه! آما که الاغ بود٬
آما چه الاغی!٬
یه الاغ لخت و
نره خر داغ بود!٬
با عشوه و ناز بود…٬
گاهی خر روی امام بود٬ گاهیم زیر الاغ بود٬
***
آن بمب بیفتاد به محراب تجلی٬
آنگاه بترکید٬
آیات خدا ریخت درون ره رهبر
رهبر چو بلیزید٬
یا اینکه بلغزید ٬
تا دسته بلیسید!٬
نا گاه بگوزید٬
گفت اینکه ترقه ست
پس بمب کجا بود؟؟؟
پوتین رو خبر کرد!
کونش رو سپر کرد،
هی این تو و اون تو کرد
هی این ور و اون ور شد…
آن رهبر سابق از حماقت این، در قبر بخندید
قاه قاه به خودرید
دریا؟ چه بگویم٬
گهستان الاه بود٬ از صفا تا مروه
چون سنگ سیا بود
بحری زه گه ناب٬
عرفات آقا بود٬
***
از عشق خدایی٬
رهبر ولایی
خناس مخنث٬
این رهبر یکدست٬
وارونه و سر مست٬
رهبر شده بی تاب٬
قواص خدا بود!٬
رقاصه ی شیطان
در حال ریا بود!
این ترقه بازی کار انبیا بود!
***
بهر سفر حج در راه خدا بود٬
تنگی بگرفتش٬
هرچند گشاد بود!
رهبر سر پا شد٬
با یاد خدا شد٬
رهبر چو بریدند٬
آن سیل کفن پوشان٬ اینبار از آن چارراه٬
از راه رسیدند٬
اول بو کشیدند٬
آنگاه چشیدند٬
با انگشت دشنام در گه به خزیدند٬
یا اینکه خلیدند٬
آنگاه لیسیدند٬
اسپرم هزار جاسوس را٬ کشف نمودند٬
این فیض عظیما را٬
این فاز به فوزآ را با یطعه ی الله بر چشم کشیدند!
اکمل شده این دین٬ با ملیون ذکر کین٬
با دشمن ملعون٬
امت شده واحد با کل مریدن٬ ریدند به دفتر٬
آن صاحب این عصر ناگه شده بیدار!٬
با چرت پریده٬
پیغمبر تکفیری گردیده پدیدار٬
همچون اونجای رهبر٬
چرتش شده پاره!
***
آن رهبر غائب گردید مهیا!٬
بهر سفر خاک٬ اماده ز افلاک
لاهوتی بی غش ٬ با عشوه ی مهوش٬
او آمده با کش٬
با شلوارک داغ!
شمشیر برنده در دست درنده٬
گرگان خونآشام٬ دندونای خونی٬
با نره خری داغ٬
با آن ذکر شق
با فتنه ی اکبر
با سید مظلوم٬
با دریایی از خون
با عامی مغبون
با سپاه غارت
با بسیج قاتل٬ با داعش بی رحم٬
با طالب حوزه٬
با طالب فیضه٬
خون تا زیر بیضه!
الامان به پا شد!
بیداری اسلام!
خونها که به پا شد٬
خونها به زمین ریخت٬
تا اسلام احیا شد!
اسلام آدمکش سیراب ز خون بود٬
سیرابتر خون شد!
ای دنیای آزاد بر خیز و بپا شو!
این میر غضبها را تو خلع سلا کن!
این دنیای بیداد٬
را از ظلم رها کن!
دنیا پر بغض است٬
و اینک شده فریاد از ظلم تو: اسلام
از ظلم تو: اسلام!!٬
فریاد و دو صد داد
فریاد! و فریاد!!٬
***
آی خدای واحد!٬
نحسی شریعت٬
نحسی شرایع٬
اینک تو نگا کن
این مردم ایران٬ گردیده مهیا
بر زیسیتنی نو!٬
الگوی نوینی انداخته در راه
هم بی توی ظالم٬ هم بی اوی خناس٬
بی رهبر لووواط!
بدون ولایت٬
بدون فقاهت٬
هم با من و با او
با این من دیگر با آن اوی دیگر!٬
هم٬ هم زن و هم مرد٬
هم پیر و جوانان٬
در راه بهاران٬
در راه نوینی٬
چون سیل خروشان
ماییم در ایران!٬
ماییم در ایران!
والسلام.
دوستان ناشناس و سه چهار نفری شناس. من هم چون آن دیگری و دیگران چون نویسنده اجازه داده بود دست در نوشته ی اوو انها بردم٬ چنانکه کس دیگری و کسان دیگری نیز به قول خودشان نکملیه ای بر ان نوشته بود. من هم نوشتم و امیدوارم که نویسنده گان دیگر نیز همت کنند و این قصیده را که معلوم است خیلی صریح و اضطراری نوشته شده را پالایش کنند. من فکر می کنم خوب است که هر کسی این القصیده را برای دیگران بفرستد. دیگر اینکه هر کس وسعش میرسد آنرا چاپ کند و به صورت روزنامه بر دیواری شهرها و حتا دهات بچسباند. و از ترقه بازی رهبری هم نترسد. اینان حتا تجاوزات و ازاله بکارتها را نیز فقط یه دستمالی به حساب می آورند. آقا فرمودند ترقه بازی چون سرفرزندان حرامزاده و سر نوه های پر پدر یک مادرشان سلامت است. بیدار شویم با هم. روحانی هیچ غلطی نمی تواند بکند. من بسیار متاسفم که گول پدر خانمم را خوردم ( من هم رای دادم و گ.ل زنم را خوردم که از دیواری در خیابان مولوی ترسیده بود. مباد که زنان اینطرف خیابان و مردان آن طرف خیابان باشند) و به این بیشرفی رای دادم.
من امیدوارم چنانکه آن دوست پارسی گوی غیر ایرانی ما پریشب و هم دیشب در بیت رهبری قول داد ادامه دهنده ی آینده ی این القصید باشد.
و اما همه ی این « القصیده الانتریه فی احوالات رهبری علویه که در محراب به خود و جد مطهرش ریده و اسلامش را به گه کشیده و با اوراق قرآنی از خودش دفع نجاست کرده» را من کپی کردم به جز چند کلمه. و اما یادتان نرود که باید این حکومت را با روحانیونش و طلابش و مداحانش نابود شوند. مدحان دو سه شغله را فراموش نکنید.