دومینیک اودی
لیبراسیون، ۱۴ دسامبر ۲۰۱۷
ترجمه: تقی تام – بهروز عارفی
نویسنده کتاب «ادوارد سعید، رمان اندیشه او» از روشنفکری تجلیل می کند که از عصر روشنگری الهام گرفته، شیفتهء ادبیات و موسیقی ست و برای آرمان فلسطین مبارزه می کند، بی آن که جهان عرب را از مسئولیت هایش مبرا دارد.
دومینیک اودی، رمان نویس، در معرفی کتاب شرق شناسی (اوریانتالیسم) اثر اوارد سعید(که به همین عنوان به فارسی نیز ترجمه شده است-م)، که در سال ۱۹۸۰ از سوی انتشارات سوی منتشر شد، شرکت کرد. سپس چند اثرادوارد سعید را که به وی بسیار نزدیک بود به فرانسه ترجمه کرد. در “ادوارد سعید، رمان اندیشه او” که انتشارات “لافابریک” اخیرا منتشر کرده است، نویسنده فرانسوی-لبنانی (۱) چهره ای روشنفکرانه و صمیمی از اندیشمند فلسطینی-امریکائی ترسیم می کند. او و سعید “نشانه های بازشناسی” مشترکی دارند: هر دو عاشق ادبیات و موسیقی هستند و مشترکا برای حقوق فلسطینیان پیکار کرده اند… او می نویسد: «فقط نام های خانوادگی ما، یعنی سعید و اودی که عربی هستند، به تنهائی تقدیردیدار ما را رقم زده بود. او، ضد امپریالیستی بود که اسمش (ادوارد-م) با پادشاه انگلستان یکی بود، و منِ ضد روحانیت ، اسمم از قدیسی از دوران تفتیش عقاید گرفته شده بود». اودی به پیکارهای یک سخنورفرهمند (کاریزماتیک)،میراث دارِگونه ای از جهان شمولی که شیفتهء ادبیات، فلسفه و موسیقی بود، می پردازد.
در چه اوضاع و احوالی با ادوارد سعید دیدار کردید؟
– نخستین دیدار ما در سال ۱۹۷۹ و هنگامی بود که من در انتشارات سوی کار می کردم. زمانی که در دهه۱۹۹۰ دوباره به هم رسیدیم، اوضاع عجیبی بود، زیرا که ابتلاء به بیماری ، رابطه ما را با زمان دگرگون کرده بود. من از یک دوره شیمی درمانی طاقت فرسا بیرون می آمدم و او به سرطان خون مبتلا شده ، ۱۲ سال را در مبارزه با ان بیماری گذرانده بود. هر مسئله ای حالت فوریت بخود می گرفت. این نکته رابطه ما را بسیار زنده و بسیار فشرده می کرد. البته، در عین حال مناسبات ما تراژیک نیز بود: چیز ناممکنی در هوا موج می زد. نزدیکی مرگ مانع می شد تا برنامه ای برای آینده طرح بریزیم.
چرا اکنون دست به انتشار این کتاب می زنید؟
– احساس کردم که زمانش رسیده است، [سعید در سال ۲۰۰۳ درگذشت] و از نقطه نظر نگارش، لحظه ای که بتوان لحن درست را بکار برد، فرا رسیده است. نخست، مانند یک قطعه موسیقی ، با کوشش در نواختن چند آلت موسیقی به طور همزمان، همه ضرب آهنگ ها جور شده بود. می خواستم بدون دسته بندی ان چه که خوانده، حس کرده، تحلیل کرده یا زندگی کرده بودم، با یا بدون او، استفاده کنم. در ضمن می خواستم در مورد موضوعی که هر دوی ما را در طول ان سال ها درگیر و از پا دراورده بود، یعنی مسئله فلسطین بنویسم. و نیز از موسیقی که در روابط ما جای مهمی اشغال می کرد. همه این جریانات، مجموعه بزرگی از «مکان های» دیدار دوباره را دربر می گرفت.
معرفی کتاب “شرق شناسی” در سال ۱۹۸۰، که اثر مرجعی در جهان انگلوساکسون به شمار می رفت، در فرانسه کار دشواری بود…
در ان زمان، برای بسیج رسانه های فرانسه ، به ویژه تلویزیون ، با مشکلات بسیاری روبرو شدم. با انتشار این کتاب می توانم حد کم شناس ماندن ادوارد سعید در فرانسه را ارزیابی کنم. به پارادُکسی اشاره میکنم: سعید به عنوان منتقد ادبی بزرگ، “وسیله انتقال” ادبیات فرانسه به ایالات متحده بود. می توانستیم چنین تصور کنیم که او برای شناساندن خود در فرانسه با هیچ مشکلی روبرو نخواهد شد.
با انتشار “شرق شناسی” که در حال ترجمه به سی زبان بود و می رفت که به اثری بنیادی تبدیل گردد، سعید به صورتی روشمند نشان می داد که دانش و معلومات غربی درباره خاور (شرق) به طور عمده بر ذهنیاتی تکیه دارد که در باره دیگری اختراع کرده ، یا آن را نادیده انگاشته و یا حتی انکارش می کرده است. این امری تاریخی بود: روشنفکر بسیار برجسته ای به کسانی که احساس می کردند نه به حساب می آیند و نه به حرف شان گوش می دهند، امکان دیده و شنیده شدن می داد ، و خلاصه می گفت که غرب نمی تواند به نوشتن تاریخ به تنهائی ادامه دهد.
این فقدان علاقه را چگونه می توان توضیح داد؟
سعید با کتاب شرق شناسی، دو قرن معلومات انباشت شده را زیر سوال می برد. او شاهکارهای ادبیات غرب را با چشمی انتقادی بازخوانی می کرد، آثاری که عمیقا تحسین شان می کرد، اما برای او این تحسین مانعِ هوشمندی و بصیرت نبود. کافی است به شعر “او” که ویکتور هوگو در ستایش از ناپلئون سروده بنگریم. «او شخص اعجاب انگیزی بود که برقبائل مجذوب ظهور کرد / همچون محمد ی در غرب». این مشتی از خروار، از دیگاه “عرب” است که در کل با تصورات خاص خود او در تضاد است. از این رو وجود سعید حیاتی بود: او با واژه ها وابزار انتقادی غربی، بر آن چه در شیوهء نگرش غربی ها نسبت به «دیگری »عمل نمی کرد و نگاه آنان را نیز تحریف می کرد، تاکید می نمود. “شرق شناسی” هنگامی به فرانسه رسید که« فیلسوفان جدید» بازخوانی جدیدی از تاریخ و مناسبات غرب با جهان سوم ارائه می دادند. آن ها مایل بودند نوعی احساس گناه اروپا را زیر سوال ببرند . [گریه و زاری مرد سفید اثر پاسکال بروکنر بعدا در ۱۹۸۳ از سوی انتشارات سُوی منتشر شد]. برای محیط روشنفکری و رسانه ای فرانسه، سعید صدائی بود غیرقابل طبقه بندی و بسیار متنوع برای این که بتوان به بحث “موافق یا مخالف” وارد شد. او خارج از از اندیشه کاهلانه و مطلق گرا قرار داشت. حتی شاید امروز هم، سعید پرتوقع تر از آن باشد که بتوان صدای اورا در بین اریک زومور و طارق رمضان شنید….
به عقیده شما، کلیت ادوارد سعید در کتاب هایش جا نمی گیرد. شما می گوئید که او مکتبی ابداع کرده. “مکتب سعید” کدام است؟
او موفق شد دیوار بین رشته های مختلف دانشگاهی را بشکند، در حالی که خود او متعلق به محیطی کاملا دانشگاهی [آکادمیک] بود. او که ادبیات تطبیقی تدریس می کرد، می توانست به این اکتفا کند که کونراد را با ملویل یاسویفت مقایسه کند، اما بسیار زود گذاشت که تاریخ شخصی اش به مسیر روشنفکری او نفوذ کند. در سال ۱۹۶۷ پس ازجنگ شش روزه، بینش او نسبت به نقش خودش دگرگون شد. او پذیرفت که از جایگاهی که ذهنی بود حرف بزند. سعید که هم فلسطینی و هم آمریکائی و حتی مصری بود، فردی چندزبانه هم بود و فرانسه را به همان خوبیِ عربی و انگلیسی می خواند. او هم شیفته موسیقی بود و هم متن شناسی. او وارث گونه ای جهانشمول بود که بسیار تحت تاثیر جوهر عصر روشنگری قرار داشت. او گاهی شنوندگان خود را به حیرت وامی داشت. او قادر بود که کنفرانسی را درباره فلسطین با تاکید دقیق بر تاریخ و نام زمین های مصادره شده آغاز کرده و بدون انقطاع درباره جوزپه تومازی دی لامپِدوزا، بتهووِن یا سِزِر ادامه دهد. اغلب اوقات، جمله ای را از آدورنو درباره تبعید بازخوانی می کرد: «این بخشی از اخلاق است که در خانه خودت احساس غریبگی کنی ».
او از محل تبعیدی که از آن جا بتوان همه جا را زیر نظر داشت با غبطه و به نحوی درخشان دفاع می کرد. این مسئله قطعا به فرهمندی او افزوده است. او سخنران برجسته ای بود. هر نقطه ای از جهان که سخن می راند، هرگز خود را از دست کسی خلاص نمی کرد ، او حامل دانشی محلی یا بیگانه نبود، بلکه دانش او مرتبا از فرهنگ های گوناگون آبیاری می شد. سبک او چنین بود. حتی می توان از نوعی «عشوه گری» صحبت کرد…
نوعی آراستگی؟
او نوعی توقع زیباشناختی داشت که آنرا در شیفتگی او به موسیقی می توان بازیاقت. او از سخنوری لذت می برد، در عین حال نگران بود که نتیجه خوب نباشد و به بیراهه بزند یا همان طوری که می گفت: “Not Quite right” «کاملا درست نباشد». او می توانست نظر تایید آمیز داشته باشد، ولی نه هرگز تاییدی که تردید در آن راه نداشته باشد. و لازم نبود که برای جستجوی این تردید راهی طولانی طی کند، شک در وجودش بود.
به نظر شما، فوگ سبک موسیقیائی ست که بهتر معرف اوست. چرا؟
ابتدا، برای این که او دائما در حال عزیمت بود. “فوگ” نت موسیقی مربوط به استعاره یا مبالغه نیست. سبکی است که بسیار تند می رود و جلوی پرتی حواس را می گیرد. سعید نت های موسیقی بدون استعاره را انتخاب کرده بود، زیرا مردی شتاب زده و تحت فشار بود. او برای خود مسئولیتی دائمی قائل بود، همواره در حالتی موقت به سر می برد. سبک او گاهی از این نکته رنج می برد، از جمله در متن هائی که برای مطبوعات تهیه می کرد، یعنی در نوشته هائی بسیار سریع که برای قانع کردن نوشته شده اند. در موسیقی، فوگ یک طرح را به صورت های گوناگون، باچندین صدا تکرار می کند. و در این تغییرات کوچک، در این تکرار مثبت است که هربار افسونی قرار می گیرد. این تکرار مثبت، درست عکس تکرار منفی تاریخ کشمکش اسرائیل-فلسطین است. این کشمکش به نوعی ضد فوگ است که در آن تکرار ، پدیده را به مرحله ای بدتر رهنمون میگردد.
ادوارد سعید سبکی ابداع نکرد، اما بسیاری از پژوهشگران پس از خود را آغشته کرد. مانند آبیاری مطالعات پسا استعماریpost-colonial studies ، یا بخش مطالعات مربوط به زیردستانsubaltern studies …
درست است. من درست در آغاز کتابم، واژه “پسا استعماری” را نوشتم تا بعدا مجبور نشوم آن را به زبان آورم. من نسبت به مفهوم هائی که در مقطع زمانی مفروضی قاطعانه حکم می دهند، کمی شک دارم. ادوارد سعید در سال ۲۰۰۳، سال وقوع جنگ دوم خلیج [فارس] در گذشت. به یک معنا، او به ردهء خانواده اومانیست هائی نظیر فوکو، آرندت یا اوئرباخ تعلق دارد که در حال ناپدیدشدن هستند. به همین جهت، روزنامه هآرتص ازاو به عنوان “آخرین انتلکتوئل یهودی” یاد کرد. امروز، بیشتر روشنفکران عرصه عمومی یا کارشناس هستند، یا بیشتر از عقیده ها دفاع می کنند تا اندیشه. دفاع از اندیشه، چیز دیگری است، خطر کردن است ، در آن واحد، حضور در چند جبهه است، قبول کردن این است که نه با این باشی و نه با آن دیگری. و سعید این چنین عمل کرد تا حدی که خود را در تنهائی نادری یافت. او از آماتور در برابر حرفه ای دفاع کرد. آماتور کسی است که پیش از آن که تایید کند وپیش از آنکه تصمیم بگیرد، کمی به این سو و آن سو سر میزند. این نوع التقاطی گری و همه فن حریفی در حال ناپدید شدن است.
شما می گوئید که بحث و جدل همگانی امروزی دو نوع شرق شناسی متفاوت را رو در روی هم قرار می دهد؟
از یک سو، کسانی هستند که مسلمانان را به یک هویت اسلامی ناملموس ومنجمد مرتبط می کنند، مثل آلن فینکلکروت یا امانوئل والس. اینان گرایش دارند خاطراتی را که مال آن ها نیست، نشنوند. آنان اغلب به فرهنگ عربی-اسلامی بیشتر به مثابه خطائی می نگرند که باید تصحیح شود تا پدیدهء متفاوتی که باید به دیده احترام نگریست. به طوری که فرانسویان مسلمان، در آن واحد هم خود را انگشت نما حس می کنند و هم گروگان. هنگامی که ۵۰۰ هزار فلسطینی به کشوری چون زادگاه من، لبنان وارد شدند فقط کلید خانه خود را در دست داشتند، همین. آیا می توان از نسلی که چنین حافظه ای را به ارث برده است توقع داشت که فقط میراث غرب را در سر داشته باشد؟
در سوی دیگر، مبارزانی چون “بومیان جمهوری” یا چپی پدرمآب وجود دارند که گمان می کنند
بهتر است هنگام صحبت از اسلام، سطح توقعات را پائین آورد. مسلم است که استعمار ضربه ای روحی بود که حتی امروز هزینه اش را می پردازند. مسلم است که نباید ازاین بخش از تاریخ مانعی غیر قابل عبور ساخت. اما، به تاریخ عرب ها، که من یکی از آن ها هستم، به این صورت اندیشید که فقط حاصل آن ضربه روحی است، بدین معنی است که آن ها را درناتوانی شان در مدیریت کثرت گرائی و دگربودگی ، در وارسی صفخات سیاه تاریخ آنان در گذشته و حال از مسئولیت خاص خود مبرا می دارد. این به معنی شکستی است روشنفکرانه بدون نام ، واین تحقیر آمیز است.
این نگارش قربانی نمایانه از تاریخ علاوه بر این که خطرناک است، افسرده کننده نیز هست. سعید، امپریالیسم را افشا می کرد ولی کمبودهای اندیشهء انتقادی عربی را نیز نکوهش می کرد. برای مثال، منظور سیاست اسرائیل و نیز فساد دولت فلسطین است. او از اصل برابری ،هیچ کوتاه نمی آمد ،در ضمن این که با اعرابی که نسبت به تاریخ یهودستیزی ناآگاه بودند، سخت برخورد می کرد.
آیا ادوارد سعید زمینه بازگشت مذهبی ها را دریافت؟
اگر او هنوز زنده بود، بدون تردید مسئولیت امپریالیسم را درظهور جهادیسم کنونی نشان می داد. به علاوه، او شاید نتوانست ابعاد بازگشت مذهبی را به درستی اندازه گیری کند. و نیز خطری را که مسیحیان عرب را تهدید می کرد، نتوانست درست ارزیایی کند. او تکرار می کرد که ” روشنفکر سکولار” است و خود را وقف نبردی کرد که پیش از هر چیز سیاسی ، روشنفکرانه و فرهنگی بود. ما، همگی، مذهبی را زیادی راحت رها کردیم.
کتاب شما، همچنین کتابی درباره سوگواری ست…
در سوگ ایده آل. من به اتوپی اعتقاد دارم ولی تصور می کنم که ایده آل خطرناک است چرا که انسان را در موضع قدرقدرتی قرار می دهد. ایده آل ناشنوائی و نابینائی می آفریند. اتوپی، خیز و پرشی مشترک است، حق دنبال کردن تخیل و رویا ست برای این که اوضاع طور دیگری پیش برود. اتوپی بر ابرقدرتی فردی تکیه نمی کند. ایده آل قادر به کشتن است و حتی کشتن عشق. با سعید، ما چیزی استثنائی شناختیم. هدیه ای که گاهی بسیار گران بها بود. این دیگر ایده آل نبود: ما بسیار تمایل داشتیم که همه چیز تکان بخورد و ایده آل منجمد شود.
شما می نویسید که با این کتاب ، «من می بینم که تصویر ادوارد آزاد می شود»…
عشق انحصارطلب است و سوگ به گونه ای ناباورانه ،درس فروتنی ست. چون آدم هنوز زنده است، و دیگری دیگرنیست، از آنجا که اومی تواند بدون شما بمیرد، باید پذیرفت که او بدون شما نیز می تواند زندگی کند. سوگ، همان طوری که مالارمه نوشته، لحظه ای ست که در آن «ابدیت گوئی در درونش، دگرگون می شود»، وجودی که آن همه دوستش داشتی، با همه آن بخش دست نیافتنی اش به زندگی وگذشته اش برگشته است. این برخلاف حرکت خودکامانهء تملک است. هنگامی که دیگری می میرد، او با همه زندگی هایش شما را ترک می کند، و برای ما فقط آن بخش که از او شناخته ایم می ماند.
———
۱- pourquoi il fait si sombre ? (seuil, ۱۹۹۸) et Kamal Jann (Albain Michel, ۲۰۱۲)
توضیحات مترجمان:
پاسکال بروکنر Pascal Bruckner: نویسنده فرانسوی با پیشینه چپ . دارای افکار شدیدا محافظه کارانه راست. از جنگ امریکا در عراق در ۲۰۰۳ حمایت کرد. پشتیبان بی قید و شرط سیاست های دولت اسرائیل.
اریک زمورÉric Zemmour: نویسنده و روزنامه نگار فرانسوی. مجری برنامه های سیاسی در رادیو وتلویزیون . دارای نظرات ضدخارجی و اسلام ستیزانه شدید.
طارق رمضان: روشنفکر و اسلام شناس سویسی. نوه حسن البنا از بنیان گذاران اخوان المسلمین. اخیرا در معرض اتهام آزار جنسی قرار گرفته است.
جوزپه تومازی دی لامپدوزاGiuseppe Tomasi: ۱۹۵۷-۱۸۹۶از اشراف سیسیل، نویسنده ایتالیائی. نویسنده کتاب یوزپلنگ.
امه سزرAimé Césaire: ۲۰۰۸- ۱۹۱۳، نویسنده فرانسوی اهل مارتینیک. بنیانگذار جنبش ادبی “نگریتود”
میشل فوکوMichel Foucault: فیلسوف مشهور فرانسوی، ۱۹۸۴-۱۹۲۶
هانا آرندت Hannah Arendt: ۱۹۷۵-۱۸۹۲، فیلسوف آلمانی تبار آمریکائی
اریش اوئرباخErich Auer Bach: ۱۹۵۷- ۱۸۹۲، منتقد ادبی و زبان شناس آلمانی
آلن فینکلکروت Alain Finkielkraut: فیلسوف و نویسنده فرانسوی، عضو اکادمی فرانسه، شخصیت مشهور رسانه ای. دارای گرایشات اسلام ستیزی و طرفدار تز هویتی
امانوئل والسEmanuel Vals: نخست وزیر پیشین در دولت هولاند، از طرفداران نشریه فکاهی شارلی و تزهای آن.
بومیان جمهوری Indigène de la République: جنبش سیاسی و ضدنژادپرستی. متشکل از عمدتا جوانان حومه و از نسل دوم مهاجران با تبار کشورهای مستعمره سابق فرانسه در آفریقا، طرفدار نظرات مالکوم ایکس، علیه تبعیض نژادی و دینی مبارزه می کند و مخالف ممنوعیت حمل نشانه های مذهبی در مدارس است.
جوزف کونرادJoseph Conrad: ۱۹۲۴-۱۸۵۷، نویسنده انگلیسی لهستانی تبار.
هرمن ملویلHerman Melville: ۱۸۹۱-۱۸۱۹، رمان نویس و شاعر امریکائی، از نمایندگان مکتب فکری فرانکفورت و خالق موبی دیک.
تئودور آدورنو،Theodore Adorno، ۱۹۶۳-۱۹۰۳، فیلسوف، جامعه شناس و موسیقی دان آلمانی.
استفان مالارمهٍ Stéphane Mallarmé: ۱۸۹۸ – ۱۸۴۲، شاعر سبک کلاسیک فرانسه.
ادوارد سعید شخصیتی جهانی
سونیا فور و کاترین کالوه، ۱۳ دسامبر ۲۰۱۷
تئوریسین پسا استعماری و شخصیت بزرگ قرن بیستم، نویسنده فلسطینی-آمریکائی، نگاه غرب بر باقی جهان را دگرگون کرد. بدون این که همواره ، به ویژه در فرانسه ، نظراتش به درستی فهمیده شود. به مفهوم انساندوستانه کلمه ، او یکی از آخرین روشنفکران بزرگ بود. ادوارد سعید، با کتاب “شرق شناسی” که در سال ۱۹۷۸ در آمریکا و دو سال بعد به زبان فرانسه منتشر شد، نگاه غرب را نسسبت به باقی جهان تغییر داد . و بدین ترتیب بر مطالعات پسااستعماری که فرانسه امروزهنوزدر تلاش هضم آن ست، تاثیر گذاشت. با وجود این، ادوارد سعید، نویسندهء فلسطینی-امریکائی، آشنا به زبان فرانسه و شیفتهء ادبیات فرانسه، هرگز موفق نشد در فرانسه آن موفقیتی را کسب کند که در جهان انگلوساکسون و کشورهای عربی به دست آورده بود. سونیا دایان-هِرزبرون، جامعه شناس و فیلسوف با تاسف می گوید «در فرانسه، سعید نویسنده ای نفرین شده است». او بارها کوشید اندیشهء کسی را که از نگاه او یکی از بزرگترین متفکران قرن بیستم است از محفل محض دانشگاهی خارج کند.
سعید، فرزند مسیحیان مرفه فلسطینی (متولد ۱۹۳۵ در بیت المقدس)، دانش آموز مدرسه انگلیسی قاهره بود و سپس در دانشگاه هاروارد تحصیل کرد و سرانجام استاد ادبیات تطبیقی در دانشگاه کلمبیا شد. او به طور مشخص به جائی تعلق نداشت- خاطراتش را “خارج از مکان” Out of Place نام نهاده است. او جملاتی از ویرژیل را به لاتینی از حفظ می خواند، شعری از ویکتورهوگو به فرانسه زمزمه می کرد و احساس تعلق به هیچ میهنی نداشت. حتی مالک آپارتمان خود در نیویورک نیز نبود و فقط مستاجر آن بود. سونیا دایان-هرزبرون توضیح می دهد که «تبعید وضعیت او بود. در آثارش، به سبک آدورنو، ایدهء عدم تعلق را توسعه داده است. به دیدهء او انسان هرگز در جائی لنگر نیانداخته و بدون ریشه است. ». ادوارد سعید، در سال ۲۰۰۳، زمان کوتاهی پس از سوءقصدهای برج مرکز تجارت جهانی ، در سال مداخله نظامی آمریکا در عراق، از بیماری سرطان خون درگذشت. او از مشاهده جوانه های چرخش هویتی ، به هراس افتاده بود.
توما بریسون، مدرس علوم سیاسی در دانشگاه پاریسِ هشت چنین تحلیل می کند: «انتقاد او به غرب از خود غرب سرچشمه گرفته، همان طوری که در مورد شماری از روشنفکران ، که از مستعمرات سابق آمده و در اروپا یا آمریکا دانش آموخته اند، دیده می شود. سعید می گفت که حتی در حال “تبدیل شدن به سفیدپوست” بود…» تا جنگ شش روزه درسال ۱۹۶۷ که زندگی او را دگرگون کرد و او را به سمت پذیرش تعهد راند. او به بیروت رفت و زبان عربی اش را تکمیل کرد، به عضویت “شورای ملی فلسطین” (مجلس فلسطین در تبعید) در آمد و در روزنامه نیویورک تایمز علیه سیاست اسرائیل موضع گرفت. توما بریسون ادامه می دهد « انتشار “شرق شناسی” (اوریانتالیسم) از ادوارد سعید “روشنفکری جهانی، صدائی رسا برای فلسطین و برای روشنفکران غیرغربی” ساخت». او در این کتاب تاکید می کند که شرق برای غرب یک داستان تخیلی خیال انگیز است. او با تاثیرپذیری از دریدا، فوکو و گرامشی نشان داد که امپریالیسم اروپائی توانست با تکیه به کلِ یک فرهنگ، از رمان گرفته تا تابلوهای نقاشی، خلاصه بازنمائی هائی که شرق شناسی را بنیاد گذاشته است، “دیگری” را برای استیلا بر آن اختراع کند. توما بریسون روشن می کند که «به عقیدهء سعید، بین دانش و قدرت، ارتباطی وجود دارد. نوشته ها را نباید به مثابه متن هائی خنثی ، بلکه به عنوان مکانیسمی برای قدرت خواند. آن چه فلوبر درباره شرق می گوید فقط یک متن نیست، بلکه یک قدرت است». سعید بازخوانی تند و گزنده ای از ویکتورهوگو، مارکس و جِین آستِن ارائه می دهد. سونیا دایان-هرزبرون می افزاید که «وانگهی اینان نویسندگانی اند که سعید می توانست تحسین شان کند: ساختارشکنی به معنی مردود شمردن نیست». در واقع، این نظریه، جدید نیست، بلکه ابتدا در میان روشنفکران جهان استعماری ظاهر شده است. توما بریسون می افزاید «اما سعید این نظریه را زمانی در کتابی فشرده ومنتشر کرد که دانشگاه درآمریکا به طور ریشه ای در حال تغییر بود .دانشگاه سفید پوست فرومی ریزد و برای اقلیت های نژادی وجنسیتی جا باز می شود. سعید برای جهان روشنفکری مسیر تازه ای باز می کند، جهانی که درهایش به روی دانش غیر غربی باز شده و نگاه جدیدی بر آثار کلاسیک خود می اندازد». شرق شناسی، “زیردستان” و “مطالعات فرهنگی” را تغذیه می کند که خواهان شنیده شدن صدای تحت سلطه هائی است که به طور سنتی از روایت های بزرگِ نوشته شده به وسیله نخبگان و استعمارگران حذف شده اند. درحقیقت، سعید عملا یکی از افرادی ست که با ردِ بینش اروپا محوری در تاریخ، مطالعات پسااستعماری را پایه گذاشت، حتی اگر او همیشه از مکتب سازی خودداری کرده است. او به یک مرجع تبدیل شده است. به یک کلاسیک.
برعکس، در فرانسه، از او بسیار سرد استقبال شد. سونیا دایان-هرزبرون ، فیلسوف توضیح می دهد «زیرا که بدون شک، استعمارزدائی روحیه ها، فرهنگ، و دانش ها هنوز در این جا انجام نشده است.» در مقابل، ژان-فرانسوآ بایار، سیاست شناس، معتقد است که «در محیط های دانشگاهی فرانسه آثار سعید به طور گسترده خوانده شده است. اگر در بحث های عمومی و توده ای وسیع، پژواک زیادی پیدا نکرد، به این خاطر بود که مکان قبلا اشغال شده بود: نه فقط مارکسیسم ، بلکه افکار فوکو و آثار منتقدان استعمار فرانسه نظیر فانون، مِمی و حتی رمون شوآب، نویسندهء رنسانس شرقی جا را پرکرده بودند.»
خواندن کتاب شرق شناسی ساده و آسان نیست، و اندیشهء سعید ابعاد گسترده ای دارد. سونیا دایان-هرزبرون که برخی آثار سعید را ترجمه کرده، بهتر توضیح می دهد: «در برابر این اندیشهء مارپیچی، غنی و بغرنج ، در مقابل روش او که به طور هم زمانِ تئوری های ادبیات تطبیقی، مارکسیسم، فلسفه، سیاست یا موسیقی شناسی را مورد مداقه قرار می دهد، گاهی چنان به مشکل برخورده ام که موهای سرم را کنده ام! سعید فردی چندصدائی ست. شاید این جنبه بود که در فرانسه خوب درک نشد، یا این که محیط دانشگاهی بیش از حد به بخش های از هم مجزا تقسیم شده است .
سعید تا دم مرگ، هرگز از شرکت در بحث های عمومی علیه نخستین مداخله نظامی آمریکا در عراق کوتاهی نکرد و به طور خستگی ناپذیری در دفاع از فلسطین و برای ایجاد یک دولت واحد متشکل از دو خلق، اسرائیلی و فلسطینی، تلاش کرد. اما، او همچنین نسبت به دولت های عربی که پس ازاستقلال تشکیل شده اند، و نیز فساد در درون دولت فلسطین نیز بسیار سخت گیر بود پس از نکوهش قراردادهای اسلو، که به منزله خیانتی محکوم به شکست تلقی می کرد، کتاب های او را در سرزمین های فلسطینی ممنوع کردند. توما بریسون یادآوری می کند «او خود را منزوی حس کرد، آن گاه موضعی اومانیستی و کمتر رادیکال گرفت. او متاسف بود که برخی از خوانندگان “شرق شناسی” چنین نتیجه می گیرند که فقط سیاهان میتوانند از سیاهان، و عرب ها از عرب ها حرف بزنند. او می گفت که شیوه نقد او نباید همان قدر کُندذهن باشد که تفکر استعماری». در آن دوره، در سال ۱۹۹۹ سعید که موسیقی شناس و پیانیست خوبی بود، همراه با دوست بزرگ خود دانیل بارنبویم، رهبر ارکستر اسرائیلی-آرژانتینی، ارکستر West-Eastern Divan Orchestra را بنیان گذاشت. این ارکستر حتی امروز نیز، هر ساله جوانان موسیقی دان فلسطینی، اسرائیلی، سوری، لبنانی، مصری و اردنی را گرد هم می آورد. سونیا دایان-هرزبوم یادآوری می کند: «در بینش سعید، پیوند و آمیختگی مفهومی بااهمیت بود. پیوند و آمیختگی ست که ما را به جهانشمولی سوق می دهد- اما نه به آن جهانشمولی که غرب عرضه کرده است»
توضیحات مترجمان:
ویرژیل Publius Vergilius Maro: شاعر لاتین اواخر جمهوری رم متولد سال ۷۰ پیش از میلاد ، سال مرگ ۲۰ پیش از میلاد.
ژاک دریداJacques Derrida: ۲۰۰۴ – ۱۹۳۰، فیلسوف بزرگ فرانسوی، مبتکر ساختار شکنی و فلسفه پسا مدرن.
آنتونیو گرامشیAntonio Gramsci: ۱۹۳۷ -۱۸۹۱، فیلسوف، نویسنده و تئوریسین سیاسی ایتالیائی.
جِین آستنJane Austin:۱۸۱۷ -۱۷۷۵، نویسنده بریتانیائی، در نوول هایش زمین داران و طبقه مرفه و پولدار انگلستان اواخر قرن هیجده را به نقد می کشد.
ژان فرانسوا بایارJean François Bayard: ۱۸۵۳ – ۱۷۹۶، درام نویس فرانسوی.
فرانتس فانونFrantz fanon: ۱۹۶۱ – ۱۹۲۵، روانکاو و نویسنده فرانسوی. از مبارزان جنگ آزادی بخش الجزایر.
آلبر مِمیAlbert Memmi: متولد ۱۹۲۰، نویسنده فرانسوی-تونسی
رِمون شوابRaymond Schwab: ۱۹۵۶ -۱۸۸۴ نویسنده فرانسوی، نویسنده رنسانس شرقی.
«او از اندیشه کاهلانه و مطلق نگر گذر کرده بود»