“شی جینگ پین”در مسکو، “اوباما” در اسرائیل،”خامنه ای” در تهران

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

دنیز ایشچی

همزمان با آغاز بهار عربی، امواج جدیدی از طوفانهای سهمناک حرکت های نسل های نوین در جهت ایجاد دگرگونیهای تحول آفرین نوین آغاز گردیدند. دگر گونیهای نوینی که در بطن خویش عمق یابی و گستردگی ارزشهای دموکراتیک؛ آزادی و آزادگی و حاکمیت ارزشهای حقوق بشری را حمل می کردند. این جنبشها که عمدتا بر شانه های جنبش نوین جوانان و جنبش های زنان و دیگر جنبش های دموکراتیک حمل می شد، با توسل به رسانه های نوینی از قبیل “یو تیوب” ، “فیس بوک” و غیره نه تنها ماهیتی رفورمیستی نداشتند، بلکه ماهیتی تحول گرانه بنیادین را در بطن خویش حمل می کردند.

بخشی از جنبش جوان رهبری و هدایت کننده خیزش مردمی که با قاطعیت و روشن بینی و شعارهای بنیادگرانه، تحول آفرین نوین آینده نگرانه خویش جنبش سرتاسری بهار نوین را هدایت می کردند، اقلیت روشنفکر بودند که اکثریت نسل جوان و سازمان های سیاسی تاریخی متشکل آن را تشکیل نمی دادند. آنها با وجود نداشتن اکثریت کمی، بخاطر اهداف والاتر و انسجام بیشتر قادر شده بودند تا جنبش اکثریت جوانان و مردمی را از تونس تا مصر تحت کنترل خویش در آورند.

با عمق یافتن حرکت جنبشی بهار عربی، چندین جنبه متفاوت تحولات سیاسی برجستگی های ویژه خویش را نشان دادند. از یک طرف سازمان های سیاسی تاریخی و سنتی اسلامی با توسل به انسجام سیاسی تشکیلاتی و وسعت قابلیتهای مالی تدارکاتی خویش و با سوء استفاده از احساسات مذهبی مردم عادی که عمدتا در فقر فرهنگی بسر می برند، قادر شدند تا اکثریت مردمی حاضر در خیابان و آنهایی را که حاضر به گرفتن سلاح برای جنگ و یا رفتن به پای صندوقهای رای بودند را به دور خویش جمع کنند.اینجا دیگر آزادی و آزادگی و برخورداری از حقوق شرافتمندانه انسانی قربانی رای اکثریت کم فرهنگ و متاثر از تعصبات مذهبی و سیاست های انتخاباتی پوپولیستی تحت عنوان ” دموکراسی انتخاباتی” گردیدند.

وقتی که در تداوم بهار عربی، ترقی، تمدن و تعالی انسانی و حقوق بشر قربانی دموکراسی انتخاباتی، پوپولیسم اسلامی و حاکمیت دیکتاتور مابانه اکثریت بر اقلیت می گردد. این در شرایطی می باشد که ثروتهای نجومی شیوخ عرب به کمک احزاب اسلامی عربی می آیند و سلاح های ارتش های داغون شده ای مثل ارتش لیبی و مهمات توزیع شده توسط کشورهای خارجی، سازمان های اسلامی افراطی را تا دندان مسلح می کنند. یکبار دیگر تمامی دستاوردهایقیام های مردمی ترقیخواه نوین مردم خاورمیانه، بصورتی مشابه قیام بیست و دو بهمن پنجاه و هفت ایران، به دست خمینی های نوین عربی سپرده می شود،که توسط سپاه های پاسداران و شورای نگهبان ویژه خود آنها محافظت می گردند.

پس از اینکه تونس دوران تحول متعدلی را از سر می گذراند، در مصر “محمد مورسی” جایگاه خود را در حاکمیت بر سازمان سیاسی خویش استوار می کند، و سپس لیبی به سومالیای جدیدی تبدیل می گردد که توسط باندهای مسلح افراطی اسلامی کنترل می گردد. باندهای مسلح اسلامی در لیبی، در تلاش جهت صدور اسلام به کشورهای دیگر افریقایی دست به عملیات گسترده در سایر کشورهای افریقائی می زنند که در نهایت توسط ارتش فرانسه و با حمایت بریتانیا و دیگران سرکوب می گردند.

در ادامه سناریو ما با داستان سوریه مواجه می گردیم که در آنجا هم در شرایطی که با قدرت تمام از طرف دولتهای انگلیس، سپس فرانسه و آمریکا اعلام می گردد که تاریخ مصرف دولت دیکتاتوری، ولی سکولار بشار الاسد به سر آمده است، کمکهای نظامی به سمت دسته های افراطی اسلامی و ناسیونالیستی اپوزیسیون حکومت بشارالاسد سرازیر می گردد.

سوال های فراوانی جوهره و حاشیه های بهار عربی و آنچه در خاورمیانهمی گذرد را در زیر چطر زره بینی خویش قرار می دهد. نسل نوین، مدرن ، دموکراتیک و جنبش حقوق بشری و آزادیخواه و مترقی این کشورها چه می خواهند، سازمان های سنتی و ارتجاعی از کجاها تغدیه شده و حمایت می گردند، و بالاخره استراتژی استعمارگران پیر ، و غرب به رهبری آمریکا به طور خاص از یک طرف و شرق جدید با هماهنگی روسیه و چین از طرف دیگر،در منطقه چه اهدافی را تعقیب می کنند؟ آیا مردم این کشورها مستقل از تاثیرات طرح ها و سیاستهای قدرتهای بزرگ قادر هستند سرنوشت خویش را رقم زده و تعیین بکنند؟ آیا نیروهای مدرن و مترقی قادر هستند از پتانسیل های بین المللی در راه رسیدن به اهداف خویش استفاده های لازم را به عمل آورند؟ سکوت های معنی دار اسرائیل در منطقه حاکی از آن است که با آگاهی درونی به اهداف استراتزی تعقیب شده از طرف غرب در منطقه، از طرف تحقق چنین استراتژی احساس خطر نمی کند.

دولت اسلامی و سنی مذهب ترکیه با قدرت تمام از یک طرف با دخالتی خیلی فعال بعنوان یک الگوی اسلامی دموکراتیک و سکولار خود را مطرح می کند، از طرف دیگر رویاهایشیرین امپراطوری اسلامی عثمانی را در خواب های شیرین خویش از طریق فیلم هایی مثل “حریم سلطان” تجربه می کند. همزمان با حضور “باراک اوباما” در اسرائیل،عبدالله اوجالان با دولت ترکیه اعلام آتش بس یک طرفه می کند، نخست وزیر اسرائیل از همتای ترکیه ای خود بخاطر حمله دو سال پیش به یک کشتی حامل کمکهای اسلامیان ترکیه ای به نوار غزه عذر خواهی می کند، در مقابل حقوق فلسطینی ها به کلی گوئی تکراری می پردازد، ولی همگام با بنیامین نتنیاهو، از حق مستقل و یک جانبه اسرائیل در دفاع از حقوق امنیتی خویش در مقابل تهدید ایران، دفاع می کند. درست در یک چنین شرایطی می باشد که “شی جینگ پین” زخمی از دردسرهای تولید شده توسط ژاپن بر سر جزایر مورد مناقشه، وارد مسکو می گردد.

تا چه اندازه ژئوپولیتیک منطقه توسط قدرتهای بزرگ نظیر انگلستان، روسیه، آمریکا و چین رقم می خورد؟ استراتژی دراز مدت این قدرتها در زمینه کنترل هر چه بیشتر بازارهای سرمایه گذاری،صادرات و مصرف، نیروی کار، منابع زیر زمینی و منافع امنیتی منطقه ای خاورمیانه و خاور دوربصورت کدام طرح ها و پلان های دراز مدت سیاسی، امنیتی، اقتصادی، ملی و جغرافیائی میخواهد به خود تحقق بگیرد؟ آیا مردمی که در این مناطق زندگی می کنند، بصورت عمده تابع و تحت تاثیر امواج سیر حوادث طراحی شده باید بصورت تابعی از سیر حوادث طراحش شده و بصورت های عکس العملی در مقابل آنها حرکت می کنند، یا خود می توانند بصورت نهادهای متشکل قوی و مستقل وارد معادلات سیاسی و ژئوپولیتیک منطقه ای گردند؟

تجربه ایران نشان داد کا با تزریق سرم بیماری مضمن حکومت اسلامی، کشوری مثل ایران به مدت دهه ها در یک حالت بیمارگونه سختی فرو خواهد رفت که گرچه در نتیجه تاثیرات این بیماری ضربات زیادی به ارزشهای لیبرال دموکراسی و حقوق بشری بین المللی می زند، ولی از نظر اقتصادی و امنیتی سیاسی هنوز در دامنه سیطرهء این قدرتهای بین المللی قرار می گیرد. تزریق یک چنین سرمی به کشورهای دیگر منطقه ای همان بیماری مزمن با همان بازتابهای دهشتناک آن را به همراه خواهد داشت که آنها را به مدتی طولانی در گیر یک بیماری مزمنی مثل جمهوری اسلامی ایران خواهد کرد. بیماری مزمنی که شاید پس از پنجاه سال وقتی مردم این کشورها از آن جان سالم بدر کنند، یکبار و برای همیشه مثل اروپا به ارزشهای فرهنگ سیاسی اجتماعی آزاد، دموکراتیک و حقوق بشری پایبند گردند.

تا زمانی که “اوباما” بر سر کار است، سیاست بین المللی آمریکا حساسیت ویژه ای روی مساله “تایوان” و “جزایر مورد مناقشه” بین ژاپن و چین نشان نخواهد داد. این لقمه ای است که جمهوریخواهان وقتی که جرج بوش پسر بر سر کار بود با شدت و حدت تمام علم کرد تا در منطقه دریای چین جنوبی مناقشه ای امنیتی راه بیاندازد که فاجعه یازده سپتامبر غافلگیرانه اولویتهای سیاست ژئوپولیتیک خارجی آمریکا را به خاورمیانه، از آن جمله افغانستان و عراق کشاند. استراتزی اسلامیزه کردن خفیف منطقه محور اصلی استراتزی غرب را تشکیل می دهد که بودجه آنبه میزان زیادی توسط کشورهایی نظیر عربستان سعودی تامین می گردد.

ژئوپولیتیک منطقه بیشتر بصورت سیاستهای ماکیاولیستی عمل می کند، تا اینکه بر پایه های ارزشهای دموکراتیک، قانونمند و حقوق بشری مدرن معاصر باشد. وقتی که تاریخ مصرف بشار الاسد، مبارک و یا معمر قذافی به پایان رسیده است، جهت از میان برداشتن آنها کشورهای غربی از هر نیروی شیطانی سیاسی استفاده می کنند و با هر تشکیلات تروریستی و افراطی به ائتلاف می نشینند. از طرف دیگر، در مقابل کشورهائی مثل چین و روسیه به حمایت بدون شرط خویش از حکومتهایی مثل حکومت ایران در شرایطی ادامه می دهند که رکورد سیاستهای ضد بشری این حکومت و خطرهای بین المللی امنیتی این حکومت ها هنوز هم می تواند منطقه را به آتش بکشد.

استراتزی عمومی کشورهای چین و روسیه از یک طرف و دولت کشورهای غربی به رهبری انگلیس و آمریکا از طرف دیگر، در منطقه ف علی الخصوص در مورد ایران دارای یک فصل مشترک عمومی می باشند و آن این است که،آنها مشکلی با حضور یک حکومت اسلامی خفیف در تهران ندارند. این روند کاملا با استراتزی عموم منطقه ای آنها همخوانی کامل دارد. این مساله پتانسیل قدرتمندی برای حکومتیان در تهران فراهم می کند تا بتوانند بین روسیه و چین از یک طرف و کشورهای غربی از طرف دیگر مانور بدهند. نمونه بارز آن رای های حمایت چین و روسیه در مقابله با رای های کشورهای غربی در نهادهای سیاسی امنیتی بین المللی می باشد. خطر دست یابی ایران به سلاح هسته ای تحت کنترل اصول گرایان افراطی خطری می باشد که برای اسرائیل قابل تحمل نیست و شمارش معکوس در زمینه احتمال عملیات موضعی اسرائیل جهت از کار انداختن قابلیتهای اتمی ایران از خیلی وقت پیش شروع شده است و دارد به آخر راه نزدیک می گردد. استراتزی عمومی غرب و شرق در زمینه روی کار آوردن اصلاح طلبان با همدیگر به فصل مشترک واحدی رسیده اند که با استراتزی سیاسی رفورمیستهای جمهوریخواه داخلی همخوانی کامل دارد.

منافع مستقل و سیاست مستقل اپوزیسیون داخلی به صورت محوری چه راستائی را برای راهبرد سیاسی ایران مناسب می داند؟ کشوری که پس از سی و چهار سال تحمل تب و لرزها و دردهای وحشتناک ناشی از تزریق سرم جمهوری اسلامی ایران بر تن کشور ما، آمادگی آن را دارد تا یکبار و برای همیشه با این بیماری خداحافظی بکند، یا اینکه هنوز احتیاج دارد با نسخه پیچیده شده غرب و شرق و رفورمیستهای داخلی همچنان با این بیماری مزمن به همزیستی دردناک خود ادامه دهد. باور من این است که بلوغ اندیشه های سکولار دموکراتیک، حقوق بشری، ترقی خواهی مبتنی بر علم و دانش و تجربیات سیاسی دموکراتیک سیاسی در کنار میلیونها تحصیل کرده دانشگاه رفتهدر ایران نشان می دهد که ما از نظر فکری، فرهنگی و روانی و بلوغ سکولاریسم و سابقه مبارزات سیاسی، آمادگی روانی کامل آن را داریم تا ازجمهوری اسلامی ایران بصورتی کامل و تاریخی عبور بکنیم. چه موقع رهبران سیاسی اپوزیسیون سکولار دموکراتیک که فرسنگ ها پشت سر جنبش های نسل جوان حرکت می کنند آن اعتماد به نفس کامل را بدست خواهند آورد تا با اتکا بر پتانسیل های تحول گرانه سکولار دموکراتیک مردمی، بتوانند استراتژی بنیاد گرانه تحول گرانه ای را پیش بگیرند. این واقعیت نه بر بالهای استراتژی رفورم جمهوری اسلامی ایران توسط جمهوریخواهان ما، بلکه بر راستای استراتژی عبور ازنظام ولایت فقیه استوار خواهد بود.

دنیز ایشچی مارچ ۲۰۱۳

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.