“همه دیکتاتورها از دموکراسی و آزادیخواهی سخن می گویند”

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

اشکان رضوی

بنا داشتم تا دیگر درباره آنچه که بحران کنونی ایجاد شده تمامیت خواهان در جبهه ملی ایران است چیزی ننویسم چون به حکم تاریخ آنچه که وظیفه میهنی و سازمانی من به عنوان عضو کوچکی از خانوده بزرگ جبهه ملی بوده است را انجام دادم و در پیشگاه تاریخ نیز سر بلند خواهم بود چون حق را گفتم و دم فرو نبستم تا همچو ۵ دهه گذشته هرآنچه را که نیت وجودی و هدفمند عده ای برای در چنبره گرفتن این یادگار بزرگ میهن پرستان و آزادی خواهان است رابه یغما برند.

اگر گستاخانه نوشتم،اگر هتاکانه سخن گفتم،اگر فاش گفتم و عریان نه از سر کینه شخصی بوده نه منافع خاصی چون به شکرانه خداوندگار بی نیاز از همه آن چیزی هستم که عده ای تمام زندگی خود را وقف آن نموده اند . و آرزویی نیزجز دیدن شکوه و سر فرازی دگر باره فلات ایران در سر ندارم .و کینه ای نیز از احدی بر دل نداشته ام که بخواهم انتقام کشی نموده و جنجال به پا کنم.

اما این درد جانکاه که چگونه می شود مامنی که باید ملجاء آزادیخواهان و میهن پرستان در این هنگامه میهن باشد اینک اینچنین نحیف و رنجور مبدل به محفل خانوادگی و باند بازی گشته همواره رنجم داده وفریاد های من نیز از دردو رنجی است که بر من و مای زود رنج وسوخته نسل می رود.

در نخستین نوشتارم در اعتراض به منش های ضد دموکراتیک اعمال شده در این سامان دموکراسی خواه به صراحت بیان داشتم که زین پس عده ای هرآنچه را انگ و افترا و تهمت است نثار من خواهند نمود و از هیچ کوششی نیز در این راه دریغ نخواهند ورزید وچنین نیز شد و اینک از آن روز تا کنون بیش از یک ماه می گذرد و در طی این مدت جماعتی مدعی دموکراسی خواهی !در درون و برون مرز بر من تاختند و حتا از فحاشی ناموسی نیز نسبت به من در جلسات خویش دریغ نکردند و به زعم خویش در پی آن بوده و هستند تا مرا ادب کنند! و شگفتا از این همه دموکراسی خواهی !.

اما چه باک که بگویم این نا جوانمردی ها نه تنها خللی در اراده من بوجود نیاورده بلکه سبب آن شده در سخت ترین دوران های زندگی ام استوار تر از همیشه در راهی که سالهاست گام برداشته ام گام بردارم و همه رنج ها و دشوارهای موجود را به دیده منت بپذیرم چون زندگی ارزشش در شرافت است و آزاده بودن و شرافت و آزادگی نیز به دست نمی آید مگرآنکه هزینه آن را با همه وجودت بپردازی .

عده ای از عزیزان در طی این مدت در نامه ها و تماس های خود مایه دلگرمی من شدند و در کنار این دلگرمی انتقاداتی نیز در سبک نوشتارم بیان داشتند و اینکه آنچه می گویم حق است اما حقی که هتاکانه بیان شده است!و با عرف و فرهنگ ما چنین سبکی سازگار نیست و باید در لفافه سخن گفت و……درآمریکا زمانی که بیل کلینگتون مرتکب آن خلاف اخلاقی شد بی درنگ در دادگاه های آمریکا برای او تشکیل پرونده شد و برای دو تهام او را مورد محاکمه قرار دادند نخست دروغ گویی و سپس انحراف اخلاقی و نشریات و روزنامه های آمریکا نیز در طی این مدت به شدیدترین شکلی رئیس جمهور، قدرتمند ترین کشور دنیا و شخص اول این کشور را مورد نوازش قرار دادند و حتا پا را فراتر گذاشته و به کناکش دوران کودکی او نیز پرداختند و سر انجام کارآن شد که همگان آگاهند. و یا نمونه های این چنین مواردی را در کشورهای اروپایی و غیره نیز می توان به وضوح دیدو همه اینها در پناه آزادی بیان و دموکراسی صورت می گیرد و کسی نیز برای فاش گویی مورد بازخواست قرار نمی گیرد و اما در ایران و در بین نیروهایی که مدعی دموکراسی وآزادی بیان هستند شوربختانه این مهم توسط عده ای که منافعشان با شفاف عمل کردن وآزادی بیان در تضاد است به یک شعار مبدل گشته و تا سخنی از اشتباه یا خطایی می شود با مستمسک قرار دادن پیشینه حضور در یک جریان سیاسی تلاش دارند تا اصل صورت مسئله را به زیر سئوال ببرند و با فرا فکنی و هیاهو از پاسخ گویی گریزان باشند .

و وای بر ما که بخواهیم قدیس سازی و قدیس پروری را با رنگ و لعاب دموکراسی و سکولاریسم به خورد ملت بدهیم که چه اعتمادهایی از ملت در رنج بر دوش ما سنگینی می کند و ما چه اعتمادسوزیهایی را در پرونده خود در طی این سالها به جا گذاشته ایم وهنوز هم نمی خواهیم از تاریخ درس عبرت بگیریم و حتا شهامت یک پوزش خواهی ساده را نیزاز ملت بابت آنچه که انجام داده ایم را نداریم و همه گذشته رابا مغلطه و سفسطه تلاش داریم تا به نسیان شرایط نا بهنجار کنونی بکشانیم و توجیه شرایط آن روز.

شاید اگر ما مدعی سکوکلاریسم و دموکراسی و میهن پرستی نبودیم ملت ایران سالها پیش گزینه ها ی معقول تری را برا ی آینده خود بر می گزید که تامین کننده خواست آنان باشد. اما هزاران بار افسوس که با اشغال جایگاه اپوزسیون دموکرات و سکولار سالهاست در حال اعتماد سوزی هستیم و بر باد دهنده آرزوهای ملتی و نسلی.

از ۵۰ تا ۶۰ دهه مبارزه!سخن می گویند در حالی که این مبارزه مورد ادعایی آنان کوچکترین نقشی در روند مبارزات آزادیخوهانه ملت ایران نداشته و همواره این جماعت در نقش اپوزسیون نیروهای ملی ظاهر شده اند نه حاکمان.و به تعبیر روشن مبارزات سیاسی کسی می تواند در نظر ملت مبارز معنا شود که نه تنها زنده او بلکه مرده او نیزموجب نگرانی زورمداران گردد.

امروزدر نهایت شگفتی می شنویم و می خوانیم کسانی سخن از مبارزه آزادیخواهانه می کنند که خودماهیتا هزاران سال نوری از آزادی فاصله داشته و در اندیشه آنان مبارزه منحصر شده است به حضور تفرقه اندازانه و محفل گرایی و سخن از اکثریت و خرد جمعی می کنند و بر قوانین سازمانی و تشکیلاتی انگشت می گذارند اما از حداقل های اصول حزبی و سیاسی نیزآگاهی ندارند.و هیچ گونه حقی را برای منتقد و مخالف خویش به رسمیت نمی شناسند.

آری اینک تو گویی رسم بر این است تا عده ای همچو همه سالهای عمر خویش در پشت واژگان زیبا و شعاری و نام جبهه ملی پنهان شده تا پیش برنده اهداف دیرینه سال خود باشند.

چندی پیش در پاسخ به کسانی بیان داشتم که در گرداب حقیقت گرفتارآمده اید و راه گریزی نیز برای شما متصور نیست و خوشحالم از اینکه این گرداب سر انجام پرده از چهره هایی بر گرفته تا با آخرین تیر های ترکش خود پا به میدان بگذارند.و با عصبانت مثال زدنی فحاشی نمایندو از واژگانی برای بیان خشم خود بهره جویند که در چاله میدان ها نیز دیگر از آنها استفاده نمی شود.

این حضرات  گویا هنوز باور نکرده اند که دوره یکته تازی و عدم پاسخگو بودن با اتهام زدن به منتقدان و معترضان به پایان رسیده و بهره بردن از ادبیات کیهانی نیز چاره کارآنان نمی تواند باشد . و کاش به جای این همه تدبیر برای ترور شخصیت من و تهمت و انگ زدن یک بار در مقام کادر بالاتر، سازمانی که خود را عقلای قوم می دانند تماس می گرفتند و از زیر مجموعه خود دلایل اینهمه فریاد را می پرسیدند و فرار به جلو را در پیش نمی گرفتند. بارها گفتم و باز هم می گویم من به عنوان عضو جبهه ملی ایران و منتخب سازمان مهندسان برای کنگره، حق قانونی خود می دانم نسبت به وقایع درونی آن بی تفاوت نبوده و اعتراض و انتقاد کنم. اگر در مقام مسئولین جبهه ملی امضای خود را پای نوشتارهایتان می گذارید باید نسبت به انتقادات من هر چند نیز که رادیکال باشد پاسخگو باشید نه اینکه با فحاشی و تهمت زدن در مقام ریاست شورای مرکزی و یا رئیس تشکیلات مورد ادعای خودتان،از همه توانتان برای سر کوب من بهره بجویید . مگر نه اینکه شما ها خود را بزرگ و زعیم این قوم می دانید ؟پس چرا تا کنون یک باراز منتقدان خود نخواستید تا سخنان خود را با شما مطرح کنند؟آیا این فرار به جلوی شما و تخطئه کردن منتقدان جز این است که در موضع ضعف قرار دارید؟

نامه ای سراسر دروغ و فحاشی در تاریخ ۱۰ خرداد سر انجام توسط شخصی که به نا حق خود را رئیس تشکیلات و هیئت اجرایی جبهه ملی می دانددر سایت های کذاکه نقش کیهان را بازی می کنند منتشر می شود که با فرار به جلو و صغرا کبرا چیدن تلاش دارد تا از واقیعت های موجود فرار کند.

تیتر این هجو نامه چنین است"تهاجم به جبهه ملی ایران" اما اینکه این مطلب نگارش این شخص است یا نه نیز جای بحث است چون تا کنون در هیچ کجا نوشتاری از ایشان تحت هیچ عنوانی حتا در حد یک خط منتشر نشده است و اساسا ایشان فاقد توانایی قلمی در حوزه های سیاسی و اجتماعی هستند و به همین خاطر به باور من ایشان آنچه را تهیه شده به نام خویش منتشر نموده اند و در خوش بینانه ترین حالت نیز در صورت نگارش این متن توسط وی باید عنوان داشت که بر سبک و سیاق سروده های ایرج میراز است و البته با تفاوت  وزن و قافیه.

ایشان با بازی با واژگان، مقوله تهاجم به جبهه ملی ایران را تلاش دارد مطرح نموده و خویش در توهم جایگاه سرباز فداکار برای نجات این سامان .و لپ کلام ایشان در این خلاصه می شود که جبهه ملی یعنی شخص ایشان و دوستانش و این در حالی است که در هیچ یک از انتقادات انجام گرفته توسط من و دیگر عزیزان هیچ نقدی به جبهه ملی نبوده است که هیچ بلکه همواره بر این موضع تاکید شده که جبهه ملی خانه آزادیخواهی ما و بسیاری از آزادیخواهان دیگر است!حال چگونه ایشان به چنین کشفی رسیده برای بسیاری جای شگفتی است و در نتیجه ایشان از همان ابتدا سنگ بنای نوشتارمنصوب به خودشان را با دروغ بنا نهادند.

وی با بیان گوشه هایی از تاریخچه جبهه ملی و کلی گویی کوشش دارد تا برای خودش جایگاهی دست پا کند و به ارتداد و چوب تکفیر بر ملیون و جبهه ملی اشاره می کند و به صورت گنگ و ابهام آمیزبه قول و قرار رفقایش پیرامون متوقف ماندن فعالیت سیاسی به دلیل جنگ ایران با عراق اشاره و در پارادوکسی سخن از ادامه فعالیت تشکیلاتی در همان دوره نموده و زیرکانه تلاش می کند تا نقش مبارزات گروه موسوم به" حسن نیت" را تا حد صدور بیانیه های مناسبتی کاهش دهد و سخن از انتشار نشریه های تحلیلی توسط تشکیلات مورد اشاره خودشان می کند .

وی عنوان می کند:

در سال ۱۳۶۴ودر بحبوحه جنگ ، یکبار جلسه شورای مرکزی جبهه ملی تشکیل شد و در جمع بندی مذاکرات این جلسه قرار شد که فعالیت سیاسی علنی جبهه ملی تا پایان جنگ عراق با ایران متوقف بماند ولی کار تشکیلاتی ادامه یابد . تشکیلات در روزهای مربوط به جبهه ملی کار میدانی خود را انجام میداد و چند نشریه تحلیلی نیز منتشر نمود . جدا از این تشکیلات تعدادی از اعضای جبهه ملی هم از سال ۶۵ دور هم جمع شده و تحت عنوان گروه « حسن نیت » بیانیه هایی در مورد روزهای تاریخی نهضت ملی با امضای شخصی خود منتشر کردند .

و اینکه چگونه می شود که گروهی کار سیاسی نکرده اما فعالیت تشکیلاتی داشته باشد و نشریه تحلیلی منتشر کند نیز جای تامل و بررسی بیشتر دارد چون نفس کار گروهی  فعالان سیاسی کار تشکیلاتی را می طلبد و کار تشکیلاتی نیز برای اهداف سیاسی است و کار میدانی نیز یعنی اکت سیاسی برای رسیدن به هدف تعریف شده و انتشار نشریه تحلیلی نیزتوسط چنین جمعی بی گمان پیرامون رویدادهای سیاسی می باشد و نه آموزش های تشکیلاتی و مبارزاتی چون اساسا جبهه ملی هیچگاه یک سازمان مخفی زیر زمینی نبوده است که نشریه تشکیلاتی درونی به آن معنای مرسوم در احزاب چریکی و مخفی داشته باشد و زمانی که می گوییم انتشار به معنای عام کلمه است نه خاص. و این موارد تحت هر شرایطی با آن تشکیلات مورد ادعا باید در جایی ضبط و ربط می شد و مستند بیان می شد و این در حالی است که حقیقت ماجرا بر اساس بیان مبارزان دخیل در آن دوران چیز دیگری است و شخص وی بعد از اعلام ارتداد جبهه ملی مدتها از نظرها ها غایب بوده وهیچ گونه ارتباطی با فعالین به معنای تشکیلاتی و سازمانی نداشتند و بارها شخص آقای برومند از نگرانی خویش بابت این غیبت ایشان درآن دوره در جلسات گوناگون سخن به میان آورده است.

وی سپس به پلنوم سال ۱۳۸۲ تحت عنوان پلنوم الهیار صالح اشاره می کند که من نیز در آن سال به نمایندگی از تشکیلات جبهه ملی استان قزوین در آن پلنوم شرکت داشتم و حرف و حدیث ها پیرامون رویدادهای همان پلنوم که در منزل شادروان مهندس موحد برگزار شد نسبت به عملکرد دوستان ایشان بسیار است و در آینده نه چندان دور به صورت مفصل و مستند به تقلبات صورت گرفته در آن خواهم پرداخت.

جناب رئیس تشکیلات!؟

 

البته جبهه ملی در شرایطی برای تحقق آزادی و حاکمیت ملی تلاش کرده و میکند که از اولیه ترین ملزومات فعالیت سیاسی محروم است.

 

سخن گفتن از ملزومات فعالیت سیاسی آن هم توسط کسی که خودرا رئیس تشکیلات یک سازمان سیاسی می خواند جای شگفتی است چون یک جریان سیاسی که خود را در مقام اپوزسیون یک کشور می بیند نباید انتظار داشته باشد تا این ملزومات سیاسی از طرف حاکمیت در اختیار او گذارده شود بلکه باید تلاش کند تا با جلب اعتماد و رهبری جامعه در مقام مبارزات سیاسی و هزینه دادن، این ملزومات را به کمک ملت به دست بیاورد و اینکه در گوشه ای بنشینیم و از نداشتن امکانات سخن بگوییم که عقلانی نیست و با این شرایط معنای مبارزه پس چگونه باید تعریف شود!؟. مبارزه یعنی گام برداشتن و هزینه پرداختن در راه آرمانی که برای خودمان تعریف کرده ایم و آنگاه ملزومات و اسباب مبارزه نیز بر اثر همین هزینه پرداختن ها مهیا خواهد شد و سخن گفتن شعاری،هیچ دردی از هزران درد این ملت را دوا نمی کند.

 

 ایشان از کدام تلاش مبارزاتی سخن می گویند ؟مگر نه اینکه ایشان در جلسه رسمی شورای جبهه ملی در برهه رویدادهای دهشتناک ۱۳۸۸ به صراحت نسبت به عدم پرداخت هزینه توسط جبهه ملی اظهار خرسندی کرده بودند !آیا این همان تلاش مورد نظر ایشان برای تحقق آزادی و حاکمیت ملی است ؟زمانی که برای شرکت در مراسم شهدای سی تیر در سال ۱۳۸۸ با هماهنگی هیئت رهبری توسط دفترپژوهشها، فراخوان برای شرکت در این مراسم داده شد و در کمال نا باوری بسیاری، هزاران تن با این فراخوان در میدان هفت تیر حضور یافتند آیا بیانیه تکذیبیه رسمی ایشان در رسانه های تفرقه انداز به عنوان رئیس تشکیلات جبهه ملی برای این فراخوان را باید در راستای همین تلاشها تعریف کرد؟فراخوانی که پس از سالها توانست پایگاه مردمی نیروهای ملی را زنده کند و شوربختانه با بیانیه نا بجاودشمن خواسته و اعلام برائت از این فراخوان ایشان، توسط اپورتو نیست های سیاسی مصادره شد .که از این دست کارهای اینچنینی صورت گرفته توسط ایشان در طی این سالها بسیار است.

 

ما محل تشکیلات که مردم بتوانند به ما مراجعه کنند نداریم ، روزنامه ای علنی که افکار و اصول اعتقادی ما را به اطلاع مردم برساند نداریم ، امکان تجمع و دعوت از مردم برای استحضار یافتن از مواضع جبهه ملی را نداریم و بطور کلی حاکمیت میکوشد که ارتباط ما را با جامعه قطع نماید با اینحال جبهه ملی از حمایت عظیم و بالقوه مردم ایران برخوردار است و اگر موانع در سر راه ما نباشد حمایت های مردم بالفعل خواهد گردید و بدلیل همین موقعیت مردمی است که جبهه ملی مورد خشم و غضب حاکمیت و هم چنین قدرتهایی که برنامه های خود را برای این کشور طراحی کرده اند قرار دارد و برای متوقف کردن و هتک حیثیت آن از ضربه زدن از درون و فشار و مضیقه روز افزون از بیرون استفاده میکنند .

 بیان این سخنان در عصر ارتباطات به فکاهی شبیه است چون یک سازمان و نیروی سیاسی این روزها دیگر نمی تواند تکیه بر جا و مکان و روزنامه و نشریه داشته باشد در عصر اینترنت تمام معادلات ارتباطات دگر گون شده و بیان این سخنان نشان می دهد که ایشان چقدر از فضای موجود جامعه ایران و جهان مدرن به دور هستند که هنوز داشتن ارتباط با جامعه را توسط یک جریان سیاسی در چنین موارد تاریخ مصرف گذشته ای خلاصه می نمایدو حتا به خود زحمت ندادند که وقایع دو سال اخیر و چگونگی ارتباطات شکل گرفته توسط جوانان و مردم را پی گیری کنندو این در حالی است که به یمن اینترنت و رسانه های مرتبط در کسری از دقیقه می تواند با میلیون ها نفر ارتبط بر قرار نمودبدون اینکه نیاز به پیک و کاغذو چاپار!باشد.

سخن از حمایت عظیم و بالقوه مردم ایران نسبت به جبهه ملی ایران چه ارتبطی به شما دارد ؟شما چه نقشی در کسوت ریاست هیئت اجرایی و تشکیلات!در جذب این حمایت عظیم و بالقوه داشتید؟ شما تا چه حد با بدنه جامعه ایرانی و دانشجویان و جوان ارتباط دارید؟کدام یک از فعالین سیاسی ایران شناختی نسبت به شما داشته و یا شما را در جلسات خویش راه داده اند؟کدام مانع بیشتر از موانع ایجادشده شما در سر راه دانشجویان و مبارزان سیاسی باعث قطع ارتباط جامعه با جبهه ملی ایران شده است؟به راستی با این شرایط ارتجاعی بوجود آمده توسط شما کدام اقبال دانشجویان و جوانان را دچار سر خوردگی و یاس نسبت به جبهه ملی نکردید؟چند جوان آگاه و توانا را در طی این سالها به عنوان رئیس تشکیلات جذب جبهه ملی کرده اید ؟آیا جز این است که عموم جوانانی نیز که تحت نام جبهه ملی حتا آن دو سه نفری نیز که در کنار شما حضور دارند بواسطه تلاش های شادروان ورجاوند بوده که جذب جبهه ملی شده اند؟

شک نداشته باشید که رفتار شما در طی این سالها خواسته یا ناخواسته در مسیر خواست حاکمیت و دشمنان جبهه ملی بوده است و مظلوم نمایی و دروغ پردازی این چنینی دون شان کسی است که تلاش دارد تا در قامت ریاست هیئت اجرایی جبهه ملی ایران ظاهر شود.

اخیرا نامه سرگشاده ای به شدت موهن و با لحنی سخیف از طرف فردی به ظاهر از جبهه ملی به آقای ادیب برومند رئیس شورای مرکزی در یک سایت اینترنتی منتشر گردید و بعدا نامه دیگری در همان مضامین با ادعای اینکه از طرف ۱۲ نفر عضو شورای مرکزی است و…..

 

موهن و سخیف!؟این ادبیات و استفاده از واژگان اینچنینی بیان کننده بسیاری چیزها می تواند باشد و اینکه نوشتار من خطاب به آقای برومند تند بوده است جای شک نیست و خود نیز بدان اذعان دارم چون گاهی درگوشی حرف زدن نتیجه نمی دهد و باید با صدای بلند فریاد زد اما به کار بردن واژه ؛موهن؛ از سوی قدسی محوران عموما برای نوشتارهایی منتقدانه ای به کار می رود که بخواهد مقدسات !را خطاب قرار دهددر حالی که نامه من ،نامه عضو یک سازمان سیاسی خطاب به راس همان سازمان بود و قدسی گرایی چه تعریفی در یک سازمان سیاسی می تواند داشته باشد بر من پوشیده مانده است .اما" از طرف فردی به ظاهر از جبهه ملی" یعنی اینکه شما بعد از این همه سال نمی دانید که این فرد منتقد آیا عضو جبهه ملی است یا نه نشان چه می تواند باشد؟ و این از دو حالت خارج نیست یا اینکه شما به واقع از عضویت من در طی همه این سالها تحت عنوان نماینده تشکیلات قزوین/عضو سازمان دانش آموختگان/عضو سازمان مهندسان/عضو دفتر پژوهشهای جبهه ملی/نماینده جبهه ملی در تشکل های حقوق بشری/ و بازداشت های چندین باره به دلیل عضویت در این سازمان بی خبر بوده اید و حضور من در جلسات تشکیلاتی و غیره خلاف اصول سازمانی بوده و شخص شما در جایگاه رییس تشکیلات!خاطی بوده اید و باید پاسخ دهیدکه چرا کسی بدون عضویت چنین سمتهایی در جبهه ملی داشته است. ویا اینکه تلاش دارید که عضویت من در جبهه ملی را به دلیل انتقادهایم نسبت به خودتان را کتمان کرده و اذهان عمومی را در تلاشی بیهوده دچار انحراف نماییدو اینگونه وانمود کنید که فردی خارج از جبهه ملی و با غرض این انتقادها را مطرح می نماید.

اما دو نامه ی سر گشاده منصوب به گروهی از اعضای شورای مرکزی را نیزخوشبختانه تیرتان به سنگ خورد و نامه سوم با نام و امضای ۱۳ نفر از سر شناس ترین اعضای شورای مرکزی جبهه ملی ایران در تاریخ ۲۲ خرداد ۱۳۹۰ منتشر شد و دست شما برای بار چند رو شدو تلاش شما برای واهی جلوه دادن این اعتراضات به سر انجام نرسید اگر چه همه آگاهان مسائل درون جبهه ملی به خوبی از این مسئله آگاه بودند و حتا این مورد را در سخنان آقای عبدلعلی برومند و مهدی موید زاده نیز می شد به آشکار دید اما گویا تمام توان به کار رفته بود تا واقعیت وارونه نمایانده شود.

 

 

درباره نامه آن فرد بهتر است حرفی نزنم چون مطلبی که یک فرد روان پریشان و آلت فعل دیگران نوشته و جز دروغ و فحاشی نکته ای در آن وجود ندارد ارزشی برای طرح شدن ندارد….

منظور شما از نامه آن فرد نوشتارهای من است و شما در نهایت عصبانیت و پرخاشگری و بی ادبانه من را فردی روان پریشان و آلت فعل دیگران که جز دروغ و فحاشی چیزی نگفته است تلاش دارید معرفی کنید و شگفت آنکه من روان پریشان هیچگاه از این کلماتی که شمای روان درست بهره برداید استفاده نکردم و حتمن این یک تئوری جدید از جانب شماست که هرکسی که فحاشی کند و دروغ بگوید درست روان خوانده می شد و هر کسی نیز که انتقاد کند روان پریشان !.و من خوشحالم از اینکه امروز شما را در جایگاه یک فرد عصبانی و غیر منطقی نشانده ام تا افکار عمومی بیش از گذشته با شما آشنا شوند.

اما کاش این آلت فعل دیگران! را بیشتر توضیح می دادیدکه به استناد تاریخ سه دهه گذشته آلت های فکر در بین نیروهای ملی برای خود تعریف شده و شناخته شده هستندو شهره خاص و عام و اینکه بخواهید با بهره گرفتن از چنین ادبیات مشمئز کننده ای شانه از پاسخگویی خالی کنید ره به جایی نخواهید برد. چون من هر چه را باور داشته باشم بیان می کنم و شهامت گذاردن امضا نیز پای نوشتارهایم را دارم و اگر به تحریک دیگران می نوشتم و یاآلت دست دیگران بودم چه دلیل داشت پای نوشتارهایم امضای خودم را بگذارم چه منفعتی در این کار می توانست نهفته باشد. (البته از نظر شما منفعت اینکار خلاصه شده در متامع حکومت اسلامی و قدرتهای بیگانه)

 

شما با کپی کردن اساسنامه جبهه ملی دم از قانون مداری می زنید!آیا تا کنون به همین اساسنامه پایبند بوده اید؟کجای عملکردتان بر سبک و سیاق اساسنامه بوده است؟آیا جز این است که اساسنامه تاکید می کند که از هر حزبی فقط سه نفر می توانند به عنوان نماینده حزبی در شورای مرکزی حضورداشته باشند!اما می بینیم که شورای مرکزی جبهه ملی عملا مبدل به شورای همان دو حزبی که شما نام می برید شده است. آن هم احزابی که هیچ گونه خروجی مبارزاتی در طی این چند سال نداشته و عملا در سیاست ایران باید در کتابهای تاریخ نام آنها را جستجو کرد و دریغ از کوچکترین حرکت مبارزاتی از سوی این دو حزب مورد اشاره و علاقه شما.

می گویید که دستگاه حاکم نمی گذارد که پلنوم جبهه ملی برگزار شود! این مسئله تابع دوحالت می تواند باشد.

۱- حکومت در عدم بر گزاری انتخابات درون سازمانی منافعی داشته و مایل نیست که ترکیب کنونی شورای مرکزی دچار تحول شود.

۲- عده ای که نگران از انتخاب نشدن هستند مانع برگزاری انتخابات باشند چون هیچ علاقه ای به پویایی جبهه ملی نداشته و نمی خواهند کرسی ای را که سالها به عنوان عضو شورای مرکزی برآن جا خوش کرده اند ترک نمایند.

 

در رابطه با حالت نخست شکی در این مسئله نیست ولی اگر آقایان ریگی به کفش های خود ندارند با قدرت تمام در مقابل تشر دستگاه امنیتی ایستادگی می کردند و پلنوم جبهه ملی را بر گزار می کردند و نهایت امر اینکه رژیم اقدام به بازداشت گسترده شرکت کنندگان در این انتخابات را می کرد و خود این مسئله می توانست مایه سر افرازی جبهه ملی باشد نه اینکه هر بار بیاید و عنوان کنید که وزارت اطلاعات در فلان تماس خواسته که فلان برنامه انجام نشود. (در رابطه با همین مسئله نیز یادم هست که گروهی در اعتراض به عدم بر گزار نشدن انتخابات به منزل آقای برومند رفتیم و تاکید بر انجام انتخابات نمودیم و حتا با شهامت افراد عنوان داشتند که هیچ واهمه ی از دستگیر شدن ندارند. اما نهایت امر چه شد؟)

 

اما مورد دوم نیز منافع مخالفان بر گزاری انتخابات سراسری جبهه ملی بی گمان به خطر خواهد افتاد چون فاقد مشروعیت و رای اکثریت هستندچو اینکه حتا باسازمان سازی های کذایی نیز نتوانستند موفق باشند. چون در گیر و دار بحران دو سال پیش افرادی که در این سازمان سازی های باید به عنوان منتخب در کنگره شرکت می جستند به دلیل عدم پایبندی به اصول مبارزاتی و نداشتن علاقه ای به جبهه ملی پرا کنده شده و باند عملا دچار ریزش نیرو می گرددچون در وجود آن افراد سازمان دهی شده هیچ اراده و صداقت مبارزه سیاسی وجود نداشت . و بااین ریزش نیرو باند منافع انتخاباتی خود را در خطر دیده و شدیدا مانع بر گزاری آن می گردد. و شگفت آنکه حتا در برابر طرح یکی از دیر پا ترین اعضای جبهه ملی مبنی بر انجام انتخابات غیر حضوری و محرمانه نیز به شدت مقاومت می کند و علارغم مصوب شدن این طرح در شورا باز کار شکنی انجام می دهد.

 

با این شرایط بهانه های یاد شده در رابطه با انتخابات درونی اساسا فاقد توجیه است. و از طرفی نیز چگونه ممکن اشخاص وزینی مانندمهندس امیر انتظام/دکتر باوند/دکتر رشیدی/ آقای شاه حسینی و عزیزان ۱۳ نفری که در سومین بیانیه اعتراضی مواضع خود را اعلام داشتند نگران از رای آوردن یا نیاوردن باشند؟

 

اما در اربطه با شخص آقای برومند!

 

آنچه را که آقای عبدلعلی بروند در رابطه با ارتباطتشان با سیستم امنیتی بیان داشتند سخن من نبوده بلکه گفتگوی ایشان با تارنمایی است که نام ملیون! را یدک می کشدو ایشان به صراحت سخن از ارتباط و مذاکره با سیستم امنیتی گفته اند نه احضار و بازخواست و اینکه بخواهیم با سفسطه گری برسخنان ایشان ماله کشی کنیم به مثابه به بازی گرفتن خرد افکار عمومی است .معنای مذاکره و احضار دو امر کاملا مجزایی است و هر فرد سیاسی و مبارزی در ایران طبیعا بارها احضار شده و مورد باز خواست قرار گرفته، اما هیچگاه در مورد مبارزین راستین اینگونه نبوده که ماموران امنیتی با آنان در منزلشان قرار بگذارند یا در بهترین هتل های شهر.و هر اکابر رفته ی این مغلطه را به خوبی متوجه می شود و آب رفته به جوی را نمی شود باز گرداند.و چگونه می شود انتشار نشریات و تشیکل جلسات و غیره یک سازمان سیاسی در همانگی کامل و طبق مذاکرات انجام شده با نهاد امنیتی صورت پذیرد؟مگر اینکه منافع آن نهاد امنیتی تامین شده باشد!؟آیا نشریه یک سازمان سیاسی اگر با هماهنگی نهاد امنیتی منتشر شود می تواند خواست مبارزین و ملت را بیان کند؟آیا تشکیل جلسات هماهنگ شده یک سازمان سیاسی با نهاد امنیتی می تواند منجر به خروج یک راهاکر مبارزاتی شود؟…….

 

سخن از مذاکرات شادروانان الهیار صالح و صدیقی ودیگران با ساواک نیز جز مغلطه ی بیش نیست چون در هیچ کجای تاریخ در این رابطه بیان نشده است که در مذاکراتی این بزرگان به تعامل با سیستم امنیتی رسیده باشند بلکه همواره مغضوب سیستم و دستگاه بوده اند اما شخص آقای عبدلعلی برومند که شما سمت سخنگویی ایشان رابه یدک می کشید در طی این سالها تحت کدام فشار امنیتی بوده اند؟

بگذارید که آقای برومند بیش از این مورد کنکاش قرار نگیرندچون مورد پسند ما نیز نیست چون به هر روی ایشان چندی ریاست شورای مرکزی جبهه ملی را عهده دار بوده اند و انسانها نیز میزان و توانایی هایشان در برابر فشارهای سیستم های امنیتی متفاوت است و عده ای روحیه اطلاعت پذیری و مماشات و همکاری دارند و عده ای نیز فارغ از این روحیات تاوان ایستادگی خویش را می پردازند. وگرنه جناب ریس تشکیلات! خوب آگاه هستید که رژیم حتا نسبت به کوچکترین فعالیتی که در راستای منافع و مصلحت نظام نباشد مماشات نمی کند و حتا در بعد اقتصادی نیز با محتکران ملک!نیزروا داری را جایز نمی داند مگرآنکه محتکران گوشه چشمی مورد لطف و عنایت قرار گرفته باشند و ملک احتکار شده خود را در طی چند ماه به سیر نزولی برسانند و نتیجه دلخواه حاصل شود.!آن هم اگر احتکار کننده کسی باشد که ادعای میهن و ملت و آزادیخواهی اش گوش فلک را کر کرده باشد.( در پایتخت بی درو پیکری که بسیاری از هم میهنانمان حتا توان اجاره کردن یک اتاق تنگ و تاریک را در پرت ترین نقاط شهر و کشوررا ندارند.)

 

 

چگونه است که این آقایان علارغم اعتراض ۱۳ نفر از اعضای سر شناس شورا مبنی بر عدم شرکت در جلسه شورا می خواهند فردا (۲۶/۳/۱۳۹۰)جلسه دادگاهی و اخراج من را تشکیل دهند آن هم دادگاهی بدون حضورمتهم! (شگفتا اینکه این آقایان در نقش دادگاه انقلاب ظاهر شده و امیدوارم که برای اجرای احکام خود زندان نیز داشته باشند). اگر چه بارها عنوان داشته ام به دلیل عدم مشروعیت ارکان جبهه ملی در شرایط فعلی و تشکیل دهندگان چنین دادگاهی ، هیچگاه درآن شرکت نخواهم جست .در ثانی نخست این من بودم که خواستار محاکمه تشکیلاتی و سازمانی رییس تشکیلات وریاست شورای مرکزی جبهه ملی بوده ام و این آقایان هستند که باید در مقام پاسخگویی قرار گیرند نه من.

 

اما در پایان امیدوارم که این آخرین نوشتار من باشد چون هیچ علاقه ای به ادامه آن ندارم و برایم الویت های بسیار مهم تری نسبت به پرداختن به این آقایان وجود دارد اما به شرف میهنی ام (خدا/میهن/ملت)سوگند اگر بخواهند زین پس در گفتار و نوشتارهایشان از مدار اخلاق و شرف میهنی و سیاسی خارج شوند تمام رسانه ها راآکنده از اسناد و مدارکی خواهم نمود که کوس رسوایی آنان حتا در واپسین لحظات حیاتشان نیز در گوش شان نجوا کند.

من در همه زندگی ام پاکباز زیسته ام و از هیچ نهراسیده ام و حلاج وار انالحق گفته و خواهم گفت این آخرین فرصت من به شما هاست و امیدوارم که موقعیت خود را درک کرده و دست از لجاجت های کودکانه بردارید.من وارد کارازی نخواهم شد مگرآنکه یقین داشته باشم که دستانم از حق پر است و از مدار حق خارج نشوم اما اگر بخواهید به این بازی فریب و ریا ادامه دهید بازنده ابدی خواهید بود.به گوش باشید و بدانید که دیکتاتورهای و ریا کاران نیز همواره چهره خویش را در پس دموکراسی و آزادیخواهی پنهان می کنند اما واقیعت بر ملت عیان است و شما نیز تا کنون نتوانسته اید با نقاب جبهه ملی و مصدق و میهن پرستی ملت را فریب دهید جز اینکه موجب هویدا شدن بیش از پیش خود گشته اید.

این آخرین سخن من با شما در نهایت روا داری بود زین پس خود دانید.

پاینده ایران

۲۵ خرداد ۱۳۹۰تهران

Ashkanrazavi.blogfa.com

Ashcan.rzv@gmail.com

 

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.