دنیز ایشچی
همین یکی دو هفته پیش بود که جنبش فدرال دموکرتیک آذربایجان بمناسبت سالگرد قیام مردم آذربایجان در سال هشتاد و پنج یک پیغامی صادر کرد. در این پیغام همانطور که بصورت طبیعی انتظار میرفت، به آنالیز قیام آن سال، ریشه های سیاسی تاریخی تبعیض علیه ملیتها در ایران وعلتهای قیام در آذربایجان، خواسته های ملیتها و خصوصا ملیت ترک آذربایجان و سیاستهای وحشیانه و سرکوبگرانه رژیم جمهوری اسلامی ایران نسبت به اعتراضات مردمی پرداخته و بالاخره درسهای آموزنده ای را برای آینده یادآوری میکرد.
در حالیکه جنبش فدرال دموکراتیک آذربایجان و جنبشهای مشابه دیگر به درستی سکوت سازمانهای سیاسی دموکراتیک سکولار و سرتاسری را در مقابل تبعیضها و ستمهای ملی جاری در هشتاد و پنج سال گذشته مورد تنقید قرار میدهند. در شرایطی که بطور مشابه سالهای گذشته اکثر سازمانهای سیاسی سرتاسری سکولار دموکراتیک نسبت به سالگرد این قیام باز هم سکوت اختیار کردند. این سکوتهای طولانی سازمانهای سرتاسری سکولار دموکراتیک، عدم دفاع اشکار و برجسته این سازمانها از بر چیده شدن هر گونه تبعیض علیه میلتهای دیگر و پذیرش آشکار این مساله از طرف انها که ایران کشوری کثیرالملله میباشد، موجب گردیده است که این مساله از طرف سازمانهای سکولار و دموکراتیک ملیتهای غیر حاکم نظیر اذربایجان بعنوان تایید تبعیضها و ستمهای ملی و هژمونی یک ملیت بر ملیتهای دیگر از طرف سازمانهای سرتاسری ارزیابی میشود.
گامهای برداشته شده در زمینه دیالوق و نزدیکی دیدگاههای سازمانهای سکولار دموکراتیک سرتاسری با سازمانهای مشابه ملیتهای غیر فارس ( بجز کردستان) آنقدر ناچیز میباشد که میتوان آن را نادیده گرفت. این مساله در مورد جنبش ملی دموکراتیک آذربایجان بعنوان بزرگترین جنبش ملی داخل جغرافیای ایران تقریبا به فراموشی سپرده شده است. این رفتار از یک طرف در داخل نمایندگان سیاسی جنبش سکولار دموکراتیک سرتاسری بصورت انکار و چشم بر بستن بر وجود پدیده ای بنام ستم و تبعیض علیه ملیتها و انکار جنبش ملی دموکراتیک ملیتهای غیر فارس خود را نشان میدهد. از طرف دیگر چنین رفتاری باعث میشود تا نمایندگان جنبشهای ملی دموکراتیک و خصوصا جنبش ملی دموکراتیک آذربایجان، در مقابل چنین اندیشه ای به این صورت عکس العمل نشان بدهند که نمایندگان جنبش سکولار دموکراتیک سرتاسری را اندیشورزان هژمونی طلبی ملی و آپارتایدی یک ملیت بر ملیتهای دیگر ارزیابی کنند. یک عده از این اندیشورزان ملی تا آنجا پیش میروند که خود را زیر ستم استعماری بصورت مستعمره ملی ارزیابی میکنند.
اینجا توجه ما از یکطرف به این رویه سکه ارزیابیها متوجه است. بیانیه اخیر جنبش فدرال دموکراتیک آذربایجان بمناسبت سالگرد قیام هشتاد و پنج جای امیدواری را در این زمینه که دریچه ای در زمینه باز شدن دیالوگ سالم و سازنده ای ما بین جنبش دموکراتیک سرتاسری و جنبش ملی دموکراتیک آذربایجان باز شود، در دلها ایجاد کرده بود. واقعیات سیاسی روزهای اخیر نشان میدهد که این نظر یک خوش خیالی از طرف امیدواران خوش خیالی نظیر من بیش نبوده است. ویروس این سرماخوردگی جان سخت تر از آن است که از تن بیمار ماها به این راحتی خارج شده و ما را به رفتار و کردار نورمالی در این مورد ازاد کند. در این بیانیه که عمدتا نظام جمهوری اسلامی ایران را بعنوان سرکوب کننده جنبش ملی دموکراتیک آذربایجان محکوم میکند، به چنین نتیجه گیری میرسد که.
" حرکت ملی دموکراتیک آذربایجان باید با جنبش زنان و جنبش کارگران و زحمتکشان و جنبش عمومی دموکراسی خواهی نه تنها در آذربایجان بلکه در تمام ایران ، بویژه در کلان شهرهائی مانند تهران و کرج ارتباطی ارگانیک برقرار سازد، از مبارزات آنان دفاع و شعارها و خواسته های آنان را در حرکت خود لحاظ کرده برجسته کند".
البته نمونه های مشابه چنین پاراگرافی را از طرف جنبش فدرال دموکراتیک آذربایجان خیلی شاهد بوده ایم، که در جای خود خیلی مهم و قابل تقدیر میباشند. این نوشته ها هیچ ارزشی نخواهند داشت، اگر با عمل همراه نباشند. در روزهای گذشته ما شاهد سالگرد قیام مردم "همان کلان شهرها" در خرداد سال هشتاد و هشت بودیم. این سالگرد همزمان با کشته شدن خانم هاله سحابی در مراسم دفن پدرشان، اخبار گزارشات تجاوزهای جنسی در زندانها و کشته شدن آقای هدی صابریک زندانی سیاسی دیگر در زندان و دهها مورد دیگر از سرکوبهای حقوق دموکراتیک مردمی بود. در شرایطی که نهادهای دموکراتیک مردمی همان "زنان" و "کارگران" برای برگزاری چنین سالگردی به اقدام مشترک دست زده اند، در شرایطی که جهت اعتراضات بعدی در بیست و پنج خرداد خود را آماده میکنند، در رسانه های جنبش فدرال دموکراتیک آذربایجان و جریانهای مشابه نه تنها اخبار چنین تحولاتی منعکس نمیشوند، بلکه گفته هایی مثل پاراگراف بالا کلا و کاملا به فراموشی سپرده میشوند.
از این یک بام و دو هوا های مستمر و دنباله دار چه نتیجه میشود گرفت. ایا نویسندگان این اعلامیه غیر از همان کسانی هستند که رسانه های این سازمانها را اداره میکنند؟ آیا مسئولین اجرائی امور این سازمانهای سیاسی افکار و اندیشه های خود را که صد و هشتاد درجه با موضعگیری های نویسندگان بیانیه های آنها فاصله دارد پیش میبرند، همان کسانی نیستند که اعلامیه ها را مینویسند؟ سیاست یک بام و دو هوای به اینصورت که یک چیزی را در بیانیه بنویسیم و صد و هشتاد درصد مقابل آن را مستمرا عمل کنیم از کجا ناشی میشود؟ آیا چنین سیاستی عمدتا تاکتیک محوری چنین جریانهایی میباشد؟
تنها خبری که با دقت و شور وشوق در نشریات این جریانها و جریانهای مشابه تعقیب میشود، نتایج انتخابات ترکیه میباشد. گویا که آینده بعضی ها آنقدر که با سرنوشت و نتایج انتخابات ترکیه پیوند خورده است، با تحول دموکراتیک عبور از جمهوری اسلامی ایران پیوند نخورده است. در شرایطی که عموم جنبش سکولار دموکراتیک تحول دموکراتیک در ایران بسیج سرتاسری در مقابل رژیم کودتایی و ولایی جمهوری اسلامی ایران را در کلان شهرهای ایران سازماندهی میکنند، سکوت مرگباری رسانه های جنبش فدرال دموکراتیک آذربایجان را در این زمینه ها فرا گرفته است. تصویری که رسانه های این سازمانها ارائه میدهند شاهد بر این است که فقط در آنجا زندانیان سیاسی ملیتها و خصوصا ملیت آذربایجان وجود دارند و بس. تنها ستم، بی عدالتی ، تبعیض و جنایتی که در آنجا جاری میباشد، تبعیض علیه آذربایجانیها میباشد و بس.
البته نمایندگان ولایت فقیه و حجتیه ایها در ایران با نگرش به این سیاستهای دو پهلو، سکوت طولانی و ممتد و بی تفاوتی سیاسی این جنابها و عدم صف آرایی این سازمانها در مقابل نظام ولایت فقیه، از شادی در پوست خویش نمیگنجند. آنها میبینند که تا زمانیکه دوستانی به این وفاداری در درون جنبش ملی دموکراتیک آذربایجان دارند که با قدرت تمام کمر همت بسته اند تا مانع از وحدت عمل سکولار دموکراتیک سرتاسری؛ و ملی مردمی جهت عبور از این نظام قرون وسطایی گردند، آنها حالا حالاها قادر خواهند بود بر سر قدرت بمانند. اگر عملکرد سیاسی جنبش هایی مثل جنبش فدرال دموکراتیک آذربایجان را ملاک قرار بدهیم، نه حرفها، بیانیه ها و نوشته های آنها را، آقایان احمدی نژادها و خامنه ای ها حق دارند حالا حالاها شب با خیال راحت و آرامش به خواب بروند.
قدمهای بعدی مستقل، مجزا و استراتژیک دیگر اخیر جنبش فدرال دموکراتیک آذربایجان، راه اندازی مستقل کنگره نویسندگان آذربایجان و کنگره جنبش زنان آذربایجان میباشد. خارج از اینکه تا چه اندازه چنین ساختارهایی باید بصورت خود جوش، توسط فعالین و پیشکسوتان چنین صنفها و اقشاری مثل جنبش زنان و نویسندگان باید شکل بگیرد، خارج از اینکه ترکیب تشکیل دهندگان این کنگره ها تا چه اندازه توسط مسئولین این جنبش هدایت میشود، تشکیل چنین نهادهایی میتواند گامهای مهم، حیاتی و جدی در نهادینه کردن بخش عظیمی از جنبش ملی دموکراتیک آذربایجان محسوب گردد.
شکل یابی چنین نهادهای مدنی دموکراتیک و مردمی در عین قدرتمند کردن ارزشهای دموکراتیک در راستای از میان برداشتن بساط هر نوع بی عدالتی، تبعیض و استبداد، میتواند پیوندهای دموکراتیک را هر چه بیشتر استوار تر سازد. شکل گیری چنین نهادهایی میتواند از یک طرف به شکوفایی وسیع فرهنگ، قلم و باروری ارزشهای علمی و دموکراتیک خدمت بکند، بلکه میتواند به همکاری برادرانه و یا خواهرانه آنها با نهادهای مشابه مستقل ملیتهای دیگر و سرتاسری از جمله کانون نویسندگان ایران بیانجامد و حلقه های پیوند استوار نهادهای خود جوش و دموکراتیک را هر چه بیشتر مستحکمتر گرداند.
کمتر از یک هفته بعد از اعلام چنین اطلاعیه ای مبنی بر تشکیل کانون نویسندگان آذربایجان در تبعید نگذاشته بود که، مقاله بعدی این دوستان با تیتر " قلمهای آذربایجان در مقابل قلمهای نویسندگان تهرانی" سرفصل تیتر مقاله رسانه مادر این جنبش قرار میگیرد. این مساله سریعا این جرقه را در ذهن هر شخصی شعله ور میکند که که نیت آنها نه کمک به شکل گیری نهاد دموکراتیک و مستقل و صنفی کانون نویسندگان آذربایجان ، بلکه شکل دهی به چنین نهادی در تقابل و مقابله با کانون نویسندگان ایران میباشد. اصرار این دوستان در شکل دهی از بالا به چنین نهادی با حذف اولیه تعدادی دیگر از نویسندگان سرشناس آذربایجان هدف و نیت این دوستان را کاملا در اذهان بصورتی شک بر انگیز تصویرمی نمایاند.
خصوصا حضور کسانی در هیات موسس کنگره نویسندگان آذربایجان در تبعید که نظرات شوینیستی آنها کاملا بصورتی اشکار شهره خاص و عام است، خارج از اینکه تعدای از این دوستان تا چه اندازه اهل قلم بوده اند یا نه، این سوال را در اذهان ایجاد میکند که نیت واقعی آنها در این زمینه چه میتواند باشد. در هر صورت نه تنها نباید قصاص قبل از جنایت کرد، بلکه این گامها را باید به فال نیک گرفت و با خوش بینی آگاهانه و هشیارانه بر پایه های فونداسیون پی ریزی شده دست به دست هم داد تا بنیاد نهادهایی واقعا صنفی، دموکراتیک و بالنده بر پا گردند.
۱۸ جون ۲۰۱۱