“در اسارت شیخ و شاه”

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

همدردان بدانید، ما بیشماریم، از انواع محرومینِ این کیهان

غمی هستیم، از میان دل های شکسته و خونین

ما نیز، قامت رنجیم، لهیده در این ورطه ی خون و جنون

ما هم چشیده ایم دردها، همچون اسیرانِ این دنیا.

+

عشق به زندگی و دوستی، در اسارت شاه و شیخ

ما را، میهمان لاله ها و جوانه های بهارانمان نکرد

عشق ما به انسان، عمق فرسودگی و خواری شد، رنج بارانمان کرد

و صداقت مان، تازیانه ی بیعدالتی ظالمان را بر گرده هایمان بشکاند.

+

ما: در نانمان که هرگز بحد کافی نبود، خورشتی نمی یافتیم

در بام و کاممان نیز، نه آرامشی بود و نه شیرینی

نه ما، تنها، اینگونه زیسته ایم!

که سرنوشتِ محتومِ نداریِ جهان ِما را، “مادرانِ زمینگیر” بی چاره، می زائیده اند!

ما محکومان بی تقصیر , فقیر بدنیا می آییم

و حقیر و پا پتی و بی پناه می میریم.

آری: پاره های شرمگین زمانه ایم

با نام انسان زاده می شویم، بی سهم انسانی، تا در لابلای فقدان ها، ناپدید گردیم.

و سر آخر: در آلونکهای حیوانی خود، دفن می شویم. بدون کرامت انسانی

ما و وجودمان دیریست که در برابر هستی بی معناست.

اندوه بلند ما:

شاهد و پایه ی آنسوی زندگیست

خواری ما: در پهنه ی این خاک سیاه

رونقِ شکم سیر خفته هاست.

کسانی که

غرور و سرورشان از دیرها، پابرجاست.

+

ما، نسل در نسیان وامانده ها هستیم

و قاریان دروغ، صاحبِ آسمان و زمین ما شده اند.

همه جا،

آویخته و آمیخته است از: تلاوت آیه ی (نابرده رنج را گنج میسر نمی شود)

اولیای پاک: با خلوص تمام، برایمان، بهشت می پزند

و در حلقوم خشک و ملتهب مان

روزی جهل فرو می کنند.

+

دیریست در یال و کوپال صداهای مست شان

دلالِ قحبگی کثیفی را می بینیم

که آبروی انسان، در بارگاهِ دستاربندانِ سیاه و سپید، بی رحمانه سربریده می شود.

عطوفتِ”نشانه های خدا”*را، دیریست بر بالای دارها می بینیم

و همراهِ رنجناله های مادران بی پناه، در خود می پیچیم ومی گرییم

و هر روز شاهدِ کاخ هائی هستیم، که از کوهِ دردهای ما برپا می شوند.

+

شاه: بر فلک تیره ی ما، چرخ امید می بست

تا با خیال راحت، بر فرق سر انتظارات ساده لوحی بری…!

و اینان: کرامت انسان را با آیه های فردا، می آرایند

تا خود امروز، در بهشت ِزمینی، آسمانی بیآرامند.

+

اینان اما، ضحاکهای اژدها سرند

نازل گشته اند تا مغزهای جولان آینده را

از عمق بخایند

و تدارکِ تداومِ لایتناهیِ خویش را

با فسانه های کمیل , ندبه و انتظار…. در مغز ها و شکم های خالی ما، عمر جاودانه بخشند.

در دست و قلب و زبان این اولیای خدا

بجز، بوی باروت و خون نفرت و دروغ بی انتها نبود.

+

ما که، در دوران شاه و شیخ، از زندگی، سهمی نداشتیم

حرامتان باد بردباریمان

شرمتان باد از آنچه که،

در دیس تهی امروزمان ـ نشانده اید.

+

ققنوسان قله های غرور

به دیگر بار، به آواز در آمده اند

و بال پرواز بلند می کشند

تا آسمان نشینان را

بزیر خاک برکشند.

+

هم مگر ما، زندگی را

بر قامت عشق، دیگر بار، بیآرائیم

و فاتحه ی شیخ را بسان شاه،

از ته دل، بزیر گامهامان بسرائیم!

+

شرم و ننگ بر آنان که دروغ رستاخیز می پرورند

تا، دوزخ و تباهی و تاریکی زمین را، این چنین شقاوتمندانه بیآفرینند.

+

لاله ها و جوانه ها

در ترانه بیداری

سوگند میخورند:

نه همچون مرده ها در پی امید تان،

که پُر نشاط و پوینده

نان و آزادگی را از اسارتتان بدر کشند.

بهنام چنگائی ۸ دی ۱۳۹۱

* نشانه های خدا(آیت الله ها)

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.