رضا پرچی زاده
اینطور به نظر می رسد که جمهوری اسلامی قصد دارد ایران را مستقیما وارد جنگی منطقه ای کند که به احتمال زیاد به ابعاد جهانی هم کشیده شود. پیشتر، مواضع جمهوری اسلامی در قبال حمله احتمالی غرب به سوریه عمدتا چنین بود که خبر از بلاتکلیفی داخل نظام می داد.
برای مثال، محمدعلی جعفری، فرمانده کل سپاه پاسداران، گفته بود که «سپاه برای دفاع از انقلاب باید انعطاف داشته باشد»؛ و اضافه کرده بود که «صحنههای دفاع از انقلاب اسلامی چیزی جز دفاع از ارزشها نیست؛ و سپاه برای دفاع از انقلاب باید دارای انعطاف باشد، که اقتضائات آن در هر زمان متفاوت است». بر اساس گزارش تحلیلی روزنامه واشنگتن پست، حسن روحانی هم دخالت ایران در صورت حمله غرب به سوریه را بعید دانسته بود. اما شاید از همه اینها مهمتر، علی اکبر هاشمی رفسنجانی گفته بود که «مردم [سوریه] از طرف حکومت خودشان مورد حمله شیمیایی واقع شدهاند و حالا هم باید منتظر حمله خارجیها باشند». همه اینها را می توان به اعلام برائت جمهوری اسلامی از رژیم اسد در صورت حمله غرب به سوریه و در نتیجه گره نزدن سرنوشت خود به سرنوشت اسد تلقی کرد؛ به طوری که حتی واشنگتن پست هم نوشت «لحن ایران در مورد سوریه در حال تغییر است».
با این وجود، اخیرا در واکنش به اظهارات باراک اوباما و مواضع اتحادیه اروپا برای حمله به رژیم بشار اسد، حزب الله لبنان – که در کنار جمهوری اسلامی و رژیم اسد گوشه سوم «هلال شیعه» را تشکیل می دهد – اظهار کرده که «ده هزار تن» از کادرهای خود را برای دفاع از رژیم اسد به دمشق خواهد فرستاد. از طرف دیگر، نیروهای حزب الله در جنوب لبنان هم به حالت آماده-باش درآمده اند تا در صورت حمله آمریکا و متحدانش به سوریه، اسرائیل را مورد حمله موشکی قرار دهند. آنها تاکید کرده اند که ترکیه و اردن را هم از حملات موشکی در امان نخواهند گذاشت. از سوی دیگر، روزنامه والاستریت ژورنال به نقل از برخی مقامات آمریکایی اعلام کرده است که نیروی قدس سپاه پاسداران به شبه نظامیان شیعه عراق دستور داده تا در صورت حمله آمریکا به سوریه، به مواضع آمریکا در عراق حمله کنند؛ که سفارت آمریکا در بغداد یکی از این اهداف احتمالی خواهد بود.
در این راستا، پیشتر 170 نماینده مجلس شورای اسلامی حمایت خود از رژیم اسد را با امضاء بیانیه ای چنین اعلام کرده بودند: «اکنون ما نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی ضمن حمایت خود از خط مقاومت در سوریه به صراحت اعلام می کنیم که با تمام وجود از مواضع ولی امر مسلمین و امید مستضعفان جهان حمایت می کنیم و در صورت اراده نظام در کنار برادران سوری خود برای مقابله با خط کفر و ظلم حاضر به جانفشانی هستیم و به آمریکای جهانخوار و سرکردگان آنان در رژیم صهیونیستی اعلام می کنیم که ملت های مظلوم جهان سال های سال است در انتظار لحظه نهایی پاک کردن خط ظلم و ستم مستکبران هستند و حمله شما به سوریه سرآغاز این فروپاشی خواهد بود». باز، شاید مهمتر از همه اینها، هاشمی هم اخیرا مجبور شده حرف خود را پس بگیرد. به گزارش بی بی سی: «او با بیان این که برخی رسانههای ایرانی برای تامین منافع خود با «اهداف دشمن» همراهی میکنند گفته است: «اخیرا نقلی از بنده در مورد سوریه، بهانه سوءاستفاده و تخریبهای جدید توسط اینگونه رسانهها را فراهم کرد که به هیچ وجه صحیح نیست.»»
بدین ترتیب، چنین به نظر می رسد که جمهوری اسلامی قصد دارد کماکان به دخالت قهرآمیز در سوریه ادامه دهد، و بحران سوریه را به اسرائیل، اردن و ترکیه نیز گسترش دهد؛ و بدین ترتیب به احتمال زیاد ایران را به طور مستقیم درگیر جنگی کند که ملت ایران را بسیار پیش از پیش به فلاکت و مسکنت بیندازد. اینکه هاشمی را مجبور کرده اند تا حرفش را پس بگیرد خود به خوبی نشان می دهد که اکنون تندروها در تهران دست بالا را دارند. اگر در جریان انتصابات ریاست جمهوری اخیر رژیم، تندروها به اصرار خامنه ای رضایت دادند تا یک فرد نسبتا محافظه-کار نزدیک به هاشمی – یعنی روحانی – از صندوق دربیاید، درباره سوریه اما نشان داده اند که زیر بار محافظه-کاری نمی روند. ظاهرا در این باره، تا به اینجای کار غریزه توسعه طلبانه و «امپریالیستی» جمهوری اسلامی غالب آمده است؛ که از قضا کشورگشایی می کند، در متصرفاتش کلی خشونت می کند، و هنگامی هم که می خواهند متصرفات را از چنگش درآورند، رو به جلو فرار می کند و فریاد می زند: امپریالیسم!
این غریزه بدخیم جمهوری اسلامی که از همان ابتدا بر ضد امنیت و منافع ملی ایران عمل کرده، و از جنگ عراق بر ضد ایران بگیرید تا دشمنی اعراب حاشیه خلیج فارس با ایران و حمایت اسرائیل از تجزیه-طلبان و تحریمهای کمرشکن بین المللی علیه ایران، همه و همه نتیجه همین غریزه جمهوری اسلامی بوده است، اکنون می تواند ایران را در مرکز یک جنگ تمام-عیار قرار دهد که دو سر آن دو بلوک پسا-جنگ-سردِ شرق و غرب باشند. چنین فاجعه ای – که معمولا آن را به «جنگ جهانی سوم» تعبیر می کنند – چندین بار در خلال سالهای «جنگ سرد» در حال روی دادن بود؛ که مهمترین موارد آن به ترتیب «محاصره یازده-ماهه برلین» توسط ارتش سرخ (1948-49)، واقعه «خلیج خوکها» در کوبا (1959)، و «جنگ شش روزه» (1967) و «جنگ یوم کیپور» (1973) در راستای جنگ اعراب و اسرائیل بود؛ که البته با به اصطلاح «عقل کردنِ» طرفین ختم به خیر شد. اکنون دیگربار چنین فاجعه ای در شرف روی دادن است. باید دید که آیا جمهوری اسلامی هم در این واقعه عقل می کند یا نه؟ تجربه نشان داده که آن عنصری که عمدتا در این نظام غایب است، اتفاقا همان «عقل» است. اما از طرف دیگر، «حفظ نظام» هم «اوجب واجبات» است!