بهنام چنگائی
مقطع حساس، سرنوشت ساز و به شدت بحرانی و متلاطمی در کشور ما از مدت ها پیش در صور مختلف آغاز شده و اینک به اوج فرآیند مهم و غیرقابل مهار خود راه یافته است. در کنار آن اما بازتاب ها، موقعیت ها و موجودیت های کل اپوزیسیون با دگرگونی های کنونی خوانائی ندارد و اگر هم باشد پاسخگو نیست.
از مدافعان سرنگونی گرفته، تا موافقان همراهی با جنبش رفرماسیون مذهبی و ترکیبی از سازش و ائتلاف و یا اختلاف سازش ناپذیران مستقل، سکولار و انقلابی و همچنین خواستاران گذر از کل رژیم یا بخشی از آن، اهرم ها، واکنش ها و امکان های کل این مخالفان متناسب با رویدادهای عمومی و توان رژیم در خنثی سازی مخالفان برتر است، و ابزار موجود اپوزیسیون ناتوان است و یا در قبال توانائی های رژیم قعلا کارا نیست.
زیرا همگی آنها با تفاوت های اندکی برای رسیدن به اهداف نظری خود مشکل مشترک رژیم ولائی را بر سرراهِ مقصود دارند، ولی برای رهائی از مانع که رژیم است، راه حل همکاری مشترک را کمترین شان برنمی تابند. پس می توان چنین بررسی کرد و وانمود ساخت که همه ی دید و عمل آنها خواسته و ناخواسته و البته بی نیاز از نامبردن و بدون توجه به پایگاه طبقاتی و استراتژی های بسیار ناهمگون شان، این اپوزیسیون رنگین عملا سردرگم و گرفتار تناقض های برنامه ای، اسیر پیشگمانه ها و پیشگوئی های ذهنی نظری و یا بخش بزرگی از آن دچار در برزخ نگاه های ایدئولوژیک سیاسی سازمانی برتریخواهانه ی خود سرگشته و خنثی مانده و وجودش دیگر در عرصه های سیاسی موثر نمی باشد. در حالیکه چنین نیست؛ بلکه تناقض در این میانه، تنها بحران سرکردگی قطب های سیاسی طبقاتی حاکم است که می باید بر اصل تعدد و تنوع به سود سیاست فدرالیستی و چند قطبی تعدیل شود.
تناقض عمومی آنها بیشتر در درک غلط از مرزهایاختلاف های استراتژیک و ضرورت ائتلاف های تاکتیکی سیاسی ست؛ تناقضمشترک هریک در این است که هیچکدام آنها به تنهائی قادر به اعِمال برنامه های سازمانی و حزبی مستقل خود نبوده و نیستند و حیرت انگیز است که استعداد پذیرش این واقعیت را هم ندارند و شگفتا همکاری های مقطعی دمکراتیک و یا درازمدت اجتماعی طبقاتی را هم نمی پذیرند. ناچار کم و بیش دعاوی هرکدام شان تنها بر روی کاغذ استوار ماندهاست که خواه ناخواه آنها نیز روزی دچار شکنندگی و دگرگونی اجباری خواهند شد. و یا به سان گذشته ها در عرصه های امکان دخالتگذاری سیاسی بر علیه خودکامگی رژیم و دولت هایش، همانگونه که می دانیم که این اپوزیسیون 36 سال است که عموما مطیع “خودمحوربینی و یا پاسیفیسم مفرط عقیدتی” در کام غارهای خود دچار بوده است. یا همچون همیشه، بخش از آنها با حق به جانبگی و گلایگی ِجدائی از پایه های اجتماعی ظبقاتی خود « این ناتوانی های انطباقِ عملی و سازمانی خویش را با شرایط متحول سیاسی و زمانه» ناشی از دوری از بدنه و ناتوانی سازماندهی اراده ی کارگری توده ای دیده و می بیند؛ اگرچه بخشی از این گفته واقعی ست اما برای حل آن، هیچکدام هیچگاه دست از دگم های نظری خویش برنداشته است.
به همین خاطر تک تک جریان های رنگین راست و چپ و یا کلیت گسیخته ناتوان شان همچنان بی وزن، بی چهره و بی هدف تر از پیش در جامانده و ناچار پراکنده تر از گذشته نیز شده است؛ و مسلما سود آن نیز به حساب رژیم لرزان واریز می شود. البته بگذریم از نشست ها و کنفرانس های جمهوری خواهان و جمهوری خواهان لائیک که هیچگاه فراتر از نشست ها نرفت؛ یا طرح های اتحاد چپ کارگری و گفتگوهای وحدت و همسوئی 27 جریان چپ و کمونیست که تاکنون به اهرمی یکپارچه دست نیافته و یا در همین دور اخیر پروژه وحدت 3 جریان چپ( به نام وحدت چپ)، اگر چه مفید است اما هرگز پاسخ همگانی و لازم “چپ کلان” برای اضطرار، پراکندگی و ایجاد همبستگی جبهه ای، یا حداقل همکاری های فراسازمانی و در بهترین حالت، حتی به صورت چندگروهی چه چپ و چه راست را نیز، هرگز این فرقه های کوچک را به سود آلترناتیوهای بزرگ قطب های سیاسی مفید به حال تراکم اپوزیسیون راست و یا در مسیر تجدید آرایش طبقاتی چپ هیچگاه کافی نیست و نمی توان دانست.
و این در حالی ست که جنگ رهبر، سران، رقبا و باندهای حکومتی از سپاهی تا قوای سه گانه و چه در رأس ناظمین باشد و چه در حاشیه آن، همگی برای حفظ و تصاحب بیشتر قدرت و ثروت با هم نزاع دارند و رودرروئی ها ادامه ی بی بازگشت یافته است. جنگی که چه هم اکنون و در رهبری لرزان خامنه ای و باند های مطلقا وابسته به او باشد و چه پس از چگونگی توافق و یا رد تداوم مذاکره های اتمی با 5 + 1 و تحکم منافع امپریالیسم بر رژیم در پی آمدهای منفی و مثبت آن، و چه توامان پیش و پس از روند مرگ و یا امکان کنار رفتن و یا بیرون گذاردن خامنه ای به هر دلیل از قدرت و یا بر بقای ناگزیر او پایدار باشد و یا روزی شرایط به چنان پیش فرض هائی خاص و پایانی تکوین بیابد؛ این نبرد به هر رو در میان حکومتیان دور و نزدیک به رهبری و همزمان علیه همدیگر، قطعا برجسته تر از پیش نمایان شده است و خواهد شد. و ناگزیر استفاده بردن از فرصت ها، داشتن واکنش های بموقع و یافتن آمادگی های متناسبِ مخالفان را در چند جبهه علیه رژیم تمامیت خواه، بی گمان بیش از پیش اجتناب ناپذیر می کند؛ ظرف بزرگ، گسترده و چندقطبی ای که از ضرورت مهیا کردن و آماده ساختن آن در میان اپوزیسیون رنگین و حتی همسو هم، تاکنون هیچ نشانه و یا دست آویز برجسته ای برای کنش و واکنش بموقع در آن فرادی ناشناخته و به صورت عینی خبری نیست. و چرا؟
برداشت من از علل این ناخوانائی ها، خودخواهی ها و بی پاسخگوئی های صِرف که بر کل مخالفان رژیم چیره است تنها به خودبزرگ بینی سازمان ها و احزاب رنگین و بیگانه با اراده ی توده ای کارگری برنمی گردد؛ این بخشی از حقیقت است که تعدادی از آنها از اراده ی کارگران و توده ها تنها دنباله روی ذهنی و یا کورکورانه مدافعان را از مواضع خود می خواهند؛ اما همزمان این ناتوانائی های انطباقی با شرایط سیاسی بیشتر ناشی از نیروها و جریان هائی ست که منافع طبقاتی فرقه ای خود را پیوسته با این دیدگاه های یکسویه، برتریجویانه و غیرستیز ترجیح داده و همچنان دگماتیستی بر حفظ نگاه های فرسوده تأکید کرده اند و یا لااقل بخشی همچنان دچار درک غلط از جایگاه حزب و اراده ساختار سیاسی و حکومت مردمگرا سردرگم در شناخت مراحل انقلاب و چگونگی ایجاد ساختارهای دولتی آتی (بورژوا دمکراتیک، ملی دمکراتیک و یا مرحله ی انقلاب سوسیالیستی) گرفتار مانده و می باشند. همه ی این برداشت و نگاه ها و نظریه ها مختلف نه گنگ هستند و نه روشن و می توانند در سازمان ها و احزاب همچنان محفوظ باقی بمانند!
اما، راه چاره برای شناخت مشترک دولت آتی و پیشبرد موتلفانه قطب ها با حفظ اختلاف ها تا مرحله سرنگونی و امکان تدارک بعدی حاکمیت تنها با تحمل مخالف و همفکری پلورالیستی در میان قطب ها و با هم و برای فرادی سیاسی مشترک به همدیگر نیاز دارد و کاملا وابسته است. همه راه های خودمحور تاکنونی شکست خورده و قادر نبوده و نیستند که پراکندگی موجود را که زهر کشنده ی کل اپوزیسیون است پشت سر نهند. و همین خاطر و به گمان پریشان آنها، یعنی مخالفان رژیم تصور بیگانه ای با شرایط موجود داشته و باور دارند که می شود از روی شرایط حاکم با بال بلند ذهنگرائی، تعهد انقلابی و اراده گرایانه به سوی فردای بهتر حزبی و یا مردمی پرواز کرد و در بهترین حالت نیابتی حکومت اخلاقمند سیاسی ساخت و برای میلیون ها فقیر، بیکار و ستمزده همچون دوره های تکقطبی شاه و شیخ فرمانروائی کرد. در حالی که در عرصه ی جهانی یک دگرگونی الزامی سیاسی اقتصادی روی داده و قطعا شرایط ویژه ما خصوصا به دلیل استبداد بلند شاهی و شیخی می باید پاسخ متناسب به این جابجائی را در کشور فردائی آزاد و برابر با جسارت آغاز کند.
بهنام چنگائی 20 اسفند 1393