shadi.saboji

ده شعر از شادی سابُجی

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

shadi.saboji

shadi.sabojiکبوتر بچه گانِ قفس

شادی سابُجی

برای آزادی یواشکی زنان ایرانی

کبوتر را

یواشکی هوا

یواشکی پرواز

پرواز را چه به دیدن؟

خموش!

چه کفر بزرگی است

رقصِ باد لای پرهای کبوتر

خموش!

وسوسه ی آسمان

وسوسه ی ابرها

بی قراری جوی پایین دست

بی قراری برگِ ریزان پاییزی

خموش!

کبوتر بچه گان جهان

پرواز را

به رنج سقوط های پی در پی

به رنج زخمی زرد

به دلهره ایی کدر

می خرند

افسوس

 کبوتر بچه گان قفس

بی بها

بی رنج

بی زخمی کبود

بی دلهره ایی سیاه

در خفا یواش

در قفس

بال بال

بال بال

بریده بال

سوی آسمانِ قفس

این چه پروازی است؟؟

قفس بگشایید

 کبوتر بچه گان قفس

15 می 2014- فرانسه

سگِ هار

شاعر: شادی سابُجی

برای بابک اباذری و نصیرایش

منتظرم 

این سگ هار

زودتر به جان کندن بیفتد

منتظرم

تا مرهمی برای خشم و خون و زخم هام

برای بغض هام

برای سالهای فروخورده ی

 شصت

 هفتاد

 هشتاد

 نود

صد…

کاش صدی در راه نباشد

منتظرم

منتظرم تا بابکِ شعرفروشِ این شهرِ شپش زده

با چماقِ شعرهاش بکوبد

این هار سگ را سیاه …

کی به جان کندن می رسد؟؟

تمام کند

خلاص…خلاص….

تیک تاک و تاک تیک…..

13 می 2013- فرانسه

داس

شاعر: شادی سابُجی

 

برای چیده شدن محمد ابراهیم باستانی پاریزی و ساسان تبسمی از باغ

 داس لعنتی

افتاده در باغ

سرخِ رز

 و سفید لاله

و زرد همیشه بهار

درو درو…

بی اعتنا اما

درخت ها تکان نمی خورند

برگ سبزها، های های می گریند

علف هرزهای پیر

راحت زیر سایه لم داده

قهقه می زنند و در باد می رقصند

ای وای از این باغ

باغ علف ها

باغ هرزه ها

باغ علف هرزها

نه رنج باغبانی

نه عطش آبی

تا ابد هم می ماند

داس لعنتی

داس لعنتی ….

فرانسه 31 مارس 2014

جوی خون می رود پای درختِ کهنسالِ پیر

شاعر: شادی سابُجی

تقدیم به گلاره جمشیدی

می رود پای درختِ کهنسالِ  پیر

جوی خون

بی ندا

 بی نگاه

موریانه خانه کرده

تا مغزِ ریشه های سرخ

تا قهوه خانه ی دلِ ساقه ها

تا سبز جان رگبرگ ها

می مکد موریانه زالو وار

می مکد موریانه زالو وار

لحظه به لحظه هر روز و هر شب

منزل به منزل رمقگاه جانخسته ی درخت کهنسال پیر را

سبزبرگی بی رمق

همچنان

روی شاخسار

 توی باد می رقصد و فریاد رنج می کشد خاموش

پای درخت دل خوش اند اما گوسفندها

 بیچاره ها

کر کور ابله اند

تا پاچه در خون اند

اما

در فکر چریدن رقص برگ در باد اند

21 اوت 2014- فرانسه

صد سال بعد

قرارمان خانه ی هدایت

شاعر: شادی سابُجی

تقدیم به عباس معروفی

صد سال بعد

صبح دم

پا می کشد بیرون

از توی قاب

نگاه میکند دور و بر

تیز و فرز

دستمال به دست

برق شیشه ها

و کلمه های منتظر صف کشیده

تا کتاب شوند

فریاد می زنند تشنه و بی تاب

عباس

عباس

ک ت آ ب

ت آ ب

آ ب

برق ها روشن

تیز و فرز می دود توی قاب

نشسته روی صندلی

این بار منتظر است انگار توی قاب

انگار نیازمند است

فکرش دلش دست هاش چشم هاش

نیازمند آگهی

آگهی طوفان

تا خاک را از این کرم های نکبت برودبد

تا گلدان ها فروپاشیده را

دوباره بچسباند

آه طوفان !

لب هاش تکان می خورد از توی قاب

طوفان کجایی؟

درخت ها منتظر اند….

شمعدانی ها منتظراند…

طوفان کجایی؟ بر سرزمینم نمی آیی؟

فرانسه -13 سپتامبر 2014

او، او،ما

شاعر: شادی سابُجی

بوی تعفنی زرد رنگ

چون کودکی شیطان

مدام می دود از ابتدا

تا انتهای کوچه ی سکه بازان

سکه چینان

سکه اندوزان

سکه پرستان

جوی تهوعی آرام و لزج

در پای درختان کوچه می رود

و میوه ی درختان

استفراغ سرخی رنگ است

که بر دهان می برند

********

داسی کهنه

بر تن عریان خوشه های گندم

می نوازد ترانه ی تابستان را

دستانی ضمخت و پینه بسته

چس ناله هایی بنفش را

در دالان حنجره های نحیف خفه می کند

عنکبوتی پررخوت

تنیده است گوشه گوشه

تارهای نامرئی سکوت اش را

********

در خانه هایی چنبرک خورده

در خاک فراموشی

مهتاب غبار روبی می کند صحن کتاب خانه را

و ماه چراغ محفل است

محفلی که رویایش

شکسته شدن سدها

طغیان دوباره ی رودخانه 

و سیرابی مزرعه های تشنه

است

فرانسه – 14 اکتبر 2014

گیسوکمندِ کوبانی

شاعر: شادی سابُجی

گیسوکمندِ کوبانی

قنداقی در آغوش کشیده ایی

که جای ناله ی نوزاد

ناله ی آتش

و جای گریه

خون

سر می دهد

گیسوکمندِ کوبانی

جای دامن گلدار

لباس زرم به تن

توی خاکریز

سوپِ فشنگ می پزی

با خشاب

نمک می پاشی

روی غذایی که پر از بوی باروت است

گیسوکمندِ کوبانی

چرا ترنمِ آبشار گیسوانت

به صدای خشمِ خمپاره آلوده شد؟

چه کنم گیسوکمند؟

نامت چیست؟

سه نقطه …

بی نام

رهانا

فرانسه -23 اکتبر 2014

نرگس ای گل فریاد

شاعر: شادی سابُجی

تقدیم به نرگس محمدی که خویش نشسته در نوک پیکار

نرگس ای گلِ فریاد

چگونه این چنین خنجرِ فریادت

حتی از این دور دست شمالی و غربی

گلو را

در این عاشورای بی عاشورا

چنین تلخ می بُرد؟

و خشکه نگاه زاینده رود را

این چنین به دجله می نشاند

نرگس ای گل فریاد

بزن فریاد

بزن فریاد

که هر چه از این باغ می رسد جور است جور است جور

جوری که سخت ناجوراست

نرگس ای گل فریاد

بزن فریاد

که سراسر این باغ

 شب است و شب است و شب

و پای هیچ سحری در راه نیست

نرگس ای گل فریاد

بزن فریاد که خار نشسته به هر دیوار

که خار بریده نفس

بسیار

بزن فریاد

فرانسه – 31 اکتبر 2014

کربلا همین اوین است و تپه هاش

شاعر: شادی سابُجی

کربلا همین اوین است و تپه هاش

حسین ها را هر روز

با طنابی کتانی

توی خیمه های انفرادی

سر می ُبرند

هر روز را مُحرم کرده اند یزیدان بیت 

ای به خود خفته گان، ده روز است مُحرمی ؟

گِل بر سر کنید هرروز

که هر روزتان محرم است

نسیم آزادی را به دستانِ باد رد کرده اند

سیلابِ اشک را گشوده اند

تا تشنه نمانید

نذرِ غم پخش می کنند

تا سیر بمانید

 شمرانِ اوین

ستارانه حسین ها را

فوج فوج سر می بُرند

ای به خود خفته گان کوفی

ای خود به خفته زده گان صوری

 برخیزید که کربلا همین اوین است و تپه هاش

فرانسه- 6 نوامبر 2014

مرگِ مترسک

شاعر: شادی سابُجی

برای مزرعه ام

کلاغ

 منتظر به مرگِ مترسک

بذور خفته ی بیدار

 منتظر به مرگِ مترسک

و نور

 منتظر به مرگ مترسک

نسیم خرامید

با ادا و دو صد ناز

 دست برافراشت مترسک

سلام عجوزه!

زود برو از خاک

مزرعه این بار

مثل یخ ماسید!

کودکِ طوفان دوید چابک وار

چنان که خاک هوا رفت

شور و شر برخاست

ُمُرد مترسک!

مُرد مترسک!

خاک چه غوغاست

نور و جوانه

رقص و ترانه

کلاغ چهچه سر داد

مزرعه شادان

مُرد مترسک!

رسید اخم آلود

کدخدای ده بالا

مُرده مترسک

برد و نفس داد

دست کشیدی بر سر و روی اش

دوباره باز مترسک

نشاند بر سر این خاک!

دوباره باز مترسک !

نشاند بر سر این خاک!

22 نوامبر 2014- فرانسه

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.