بیداری ملی، آگاهی اجتماعی و همبستگی طبقاتی

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

بهنام چنگائی

… ما مردم ایران زیر سرکوب طولانی، بی تردید دچار(فقدان رشد سیاسی و ناآگاه از حقوق شهروندی)خود می باشیم. نشانه های دردآور و واقعی آن، چه در سکوت عمومی نسبت به ترورهای زنجیره ای، کشتارهای فله ای و قتلعام های ۶۰ و ۶۷ گذشته که حتی موسوی ِنخست وزیر وقت به قول خودش از آن بی خبر بود! …


“غفلت های باورمدار”

مردم رنگین مرام، کشورِ پُر از گرایشات ِفرهنگی و زبانی و تاریخ ِدیرین پر فراز و نشیب ما بیش از ۳ دهه است که مستقیما توسط اصول دین و جنون روحانیت همچنان در بستر ویرانی اقتصادی، سیاسی، واپسماندگی های قهقرائی و سر در گمی بین عادات عصر بیابانی و رسوم مزاحمِ مذهب شیعوی گیر کرده است و برای رهائی خود سخت در ستیز با اقتدار دینی و استبدادِ سرمایه داری اسلامی دست بر گریبان و مشغول نبرد پیگیر می باشد. دردا که با همه تلاش شگرف و تاوان خونین، ما همچنان در میان کولاک مصائب و مضار خودکامگی رژیم مرتجع فقها بدون یافتن چاره و پایه در اعماق اسارت وامانده ایم و پیوسته، عزم و اراده آگاهمان تحریف شده است، نیروهای تحول جو و مترقی مان پیوسته سرکوب، زندانی، ترور و اعدام گردیده اند و دینامیسم حرکتی مان بدون ایجاد هدفِ مشخص، مشترک، بیداری ملی، آگاهی اجتماعی و همبستگی طبقاتی هربار به سادگی در بند توطئه ها و دسیسه های فراوان دینی حکومتگران و مافیاهای شان محصور شده، در جا زده و اسیر مانده است. بدین سان و تاکنون کلیت توان عینی و ذهنی به دلیل چند دستگی ملی، فرقه ای، ایدئولوژیکی و یا چیزی شبیه غفلت های باورمدار دینی، ناسیونالیستی و شوینیستی از یکسو و از دیگر سو: بهره برداری دقیق و هوشیارانه دستگاهِ پلشتِ دینمداران از سوء تفاهم توده ای نسبت به خویش سبب شده است که زنجیرِ تحقیر بساط ولی فقیه بر زندگی ما تحکیم و تدوام یابد و سرنوشت دردناک و هراسناک ما نیز گسترده تر از پیش در اعماقِ همه عرصه ها و صحنه های حیاتی در تباهی پا بر جا بماند و البته مانده است.

“تعلق گنگِ تاریخی، موروثی و سنتی”

این فقدان اتحاد سراسری و خسران اراده ی تربیت نشده، پراکنده و خود بخودی ملت های ما، دیریست اسیرِ گیج سری و ایده آل های ذهنی خود، و در بند مکر، زیرکی و دروغ پردازی های دشمنانش گرفتار است؛ که با فریب خوردگی از (شاه و شیخ) بین ترفندهای این جانیان ضد بشری و حامیان بهره کشی انسان از انسان هموراه ملزوماتش به بازی مرگ گرفته شده است. باوری که هنوز بخش بزرگی از مردم ستمکش، محروم، فقیر و امیدوار ما متوجه دامِ (دین و ملا) و شعارِ فریبناک(میهن و شاه) نشده و لاجرم مجذوب و مغلوب تشعشات کاذب سردمداران دروغگوی آنها گشته و پیگیر در میادین جاهطلبی و تله های آنها اسیر و منکوب مانده است. ایمانی بیمار، کهنه و سرسپردگی کورکورانه به توهماتی که عواقب آنرا، همگی نسل های پیشینِ ما و خود ما با پوست و خون و استخوان و به قیمت از دست دادن هستی جانی، عقلی، مالی و با برباد دادن فرصت ها، ارزش ها و منش های انسانی و توان های گسترده ی ملت های مان و سوابق گران تاریخی خونبارمان، تاکنون تحمل کرده و سرباری چنین رژیم های فاسد و قتال شاهی و شیخی را تنها، به خاطر (تعلق گنگِ تاریخی، موروثی و سنتی) در بطن و متن زندگی دردناک خانوادگی ـ کشوری خویش محفوظ کرده، و نسل به نسل این بیماری مزمن خود را با رغبت و چشمان بسته، یک یکِ نوعی ما قرن ها و همین حالا شعور خود را به دست جابران دینی ـ شاهی داده ایم تا آنها، برای ما زندگی و سعادت امروزی و اُخروی بسازند. آنان، هستی و اراده ما را با جاهطلبی، جنون و جهالت های بی پایان خویش ویران کردند! و به راستی چرا و تا کی؟

“امکان فرهنگ فدرالیزم نظری و سکولاریسم”

این خلاء صِرف اراده افقی و یا به تعبیری قدرت مطلق عمودی و متمرکز و در نتیجه ناگزیری ِبردگی عرفی و مذهبی، اثرات سوء و عوارض منفی آنها در بسیاری موارد هنوز جزو فرهنگِ توده ها و لایه های روشنفکر دینی کشورِ ما بوده و مانده و حتی فضا و زمینه ی رسوخ رفرماسیون دینی و(رنسانس) غرب را پس از۵۰۰ سال در ایران این سان که مشهود است، مهیا نکرده و عملا جامعه استبداد زده ی شاه و شیخ و فرهنگ بیمار و فرسوده ی آنها، اینچنین که پیداست، جامعه ی متعصب مذهبی ـ ملی ما را رها نساخته و به تبع آن امکان فرهنگ لائیک، فدرالیزم نظری و سکولاریسم را برنتابیده و هنوز نپذیرفته است؛ و این، یک بیماری بدخیم و یک عقب ماندگی فاحش تاریخی ست و آن نیز، ناشی از نبود فضای باز سیاسی و عدم نفوذ عناصر افشاگری و روشنگری مدرنیسمِ لازم و افقی در جامعه بورژوائی ماست که کشور و ملت های رنگین ما از آن کماکان فرن ها محروم بوده و دهه ها فاصله دارند.

“اعدام های انتقام گیرانه اخیر ۲۲ جوان بلوچ، کرد و عرب”

ما مردم ایران زیر سرکوب طولانی، بی تردید دچار(فقدان رشد سیاسی و ناآگاه از حقوق شهروندی)خود می باشیم. نشانه های دردآور و واقعی آن، چه در سکوت عمومی نسبت به ترورهای زنجیره ای، کشتارهای فله ای و قتلعام های ۶۰ و ۶۷ گذشته که حتی موسوی ِنخست وزیر وقت به قول خودش از آن بی خبر بود! و یا اعدام های انتقام گیرانه اخیر ۲۲ جوان بلوچ، کرد و عرب می باشد که قوه قهارِ قضای اسلامی بی محاکمه و بی واهمه از خروش مردم این کشتارهای فجیع را ظرف این مدت به پیش برد و می برد! و یا چه در علائم آن در بردباری همگانی از مصیبتِ تحریم ها، گرانی ها و بیکار سازی ها و یا در ایجاد تنش ها و بحران های بیشتر رژیم با زورمداران امپریالیست جهانی و سرسپردگان هار منطقه ای آشکار است. خاموشی ما، به دخالت ها و ماجراجوئی های منطقه ای و اتمی رژیم سوخت کافی رسانده است. ما نان و آرامش و کار نداریم و مردم فقیر در این میان توسط بازار قاچاق مافیائی رژیم، جهت تهیه مایحتاج حیاتی و داروئی خود چپاول می شوند. اگر غیر از این باشد! پس چرا با این همه دردمندی، زور و نارسائی ها، اعتراض چندان بزرگی علیه قلدری رژیم صورت نگرفته باشد؟ در نتیجه، گردنکشی های رژیم و باندهای مافیائی اش با اشکال فجیع، مدام تقویت شده و مردم ما زور کور و عور را به کرّات تجربه ی تلخ، سیاه و خونین می کنند؛ و دادشان هم به گوش هیچ منشأ و منبع حقوق بشری و کشورهای مدعی نمی رسد.

“شکاندن ائتلاف شوم جنگ افروزان”

بی گمان، تنها مصلحت موجود و کنونی مردم گرسنه، بیکار، نگران و افسرده کشور ما بپا خاستن علیه تمامیت رژیم است. جز تهدید و فشار از پائین به او جهت دست شستن منطقی و کنار گذاشتن سریع عوامل درگیری های منطقه ای و محرک های اتمی، آنهم با امید شکاندن ائتلاف شوم جنگ افروزان قدر جهانی و وابستگان خلیج نشین آنها چاره ای برای ما نیست. اما، در مقابل این خواست مبرم! منافع خارق العاده ی رهبر و بیت اش، باندهای مافیای مالی و وابستگان پروژه های سپاهی و بازاری و تداوم اقتدار کل سیستم داخلی و خارجی رژیم مطرح است که هیچکدام نمی خواهند تحت هیچ شرایطی از آن چشم بپوشند. بنابرین رهبر، باند ها و همگی مصادر اقتصادی و سیاسی و نظامی و قضائی و مقنن و اجرائی در بقای رژیم ذینفع بوده و قطعا مانع مصالحه ایرانِ بی رژیم اسلامی با غرب می باشند. حالا، آیا امپریالیست ها و در رأس آنها آمریکا، با پا در گِلی خویش در منطقه سعودی ها و شیخ نشین ها به ولایت خامنه ای تضمین سیاسی ـ امنیتی خواهد داد؟ چنانکه می بینیم، ساده و به سود آمریکا و رهبر نیست.

“اراده ی هولناک نظامی رژیم”

لاجرم، تنها راه بقای موقت نظام در گسترش دخالت ها، تحرک های موزیانه و تشدید بحران ها و بی ثباتی ها و مانوورهائی عقیدتی ـ سیاسی داخلی و خارجی است که میسر می کند تا باند رهبر به یاری تندروها در برابر باند روحانی ـ رفسنجانی ـ خاتمی مقاومت کند و هر کدام جداگانه سعی کنند به هر شکل شده حمایت آمریکا را با گرفتن و دادن حق سکوت ها و تضمین ها برای خودشان تأمین کنند. تا ببینیم که آمریکا در کدام سوی خیانت دوباره به مردم ایران خواهد ایستاد؟ در چنین شرایط حساسی دخالت آگاه، سازمانیافته و گسترده گارگرانِ مزدبگیر، جوانان، زنان و توده های فرودست و قریب به اتفاق ملت ها و مردمان سرکوب شده آنهاست که با هم برخیزند و در این شرایط مستعد وارد صحنه ی آسیب پذیرِ سیاسی کشور خود شده و اهدافشان را از رژیم فاسد و راتنخواران و وابستگان دور و نزدیک او جدا کرده و به سود راه حل مسالمت آمیز و سراسری خویش آینده را مال کنند. آیا جز این، توان پراکنده ی ما در برابر اراده ی هولناک نظامی رژیم، سپاه و بسیج بی چاره نبوده و ناگزیر در جا نخواهد زد؟

((قطعا، همه ما می دانیم که در شرایط بسیار حساس، تاریخی، بحرانی و مخاطره آمیزی هستیم و ناگزیر می باشیم که: یکبار و برای همیشه رو در روی کل رژیم ویرانگر ولائی با تمام توش و توان ممکن و میسر سراسری خود به نام مردم ایران بایستیم و با عزم و اقدام رهائی بخش مستقل توده ای مان برای تغییر و زدودن استبداد و استثمار خلافتی بپا شویم، خود و کشورمان را نجات دهیم؛ یقینا، پیش از آنکه فرصت مناسب کنونی بسوزد.))

“ایجاد فضای سالم تشکل و تحزب آزاد سیاسی”

این تصمیم و لزوم تغییر، نیازمند اراده ی گسترده ی همه نیروهای کار و زحمت است، و وابسته به اقدامی متحد، مشترک و مبارزه ای فراملی و مذهبی و ایدئولوژیک می باشد. تا به تبع آن بتوانیم به نتایخ همه شمول و سرنوشت ساز ملی و فرا ملی از یکسو ـ و طبقاتی از سوی دیگر ابتدائا رسیده و گام برداشته تا مگر به ایجاد فضای سالم تشکل و تحزب و جامعه ی آزاد سیاسی و دمکراتیک را برای آمال خود ممکن و فراهم سازیم. حالا: چه نام این نبردِ اجتناب ناپذیر و ضروری، بیداری ملی باشد و یا، آگاهی و مبارزه ی اجتماعی ـ طبقاتی، در فرجام کار چندان تفاوت فاحشی نمی کند. زیرا: برای همه ی طبقات و لایه های بالا، میانی و بخش عظیم نیروی کار و زحمت و مزدبگیریِ پائینی، مانع اصلی، کنار زدن و پشت سر نهادنِ برزخ جبر دینی و بیداد کاست شیعه است. جز پیروزی پایه ای و پایانی بر این دستگاه، درمان ِبیماری دولتِ مسلکی و گذر از یک مصیبت بزرگ تری بنام اسلام سیاسی و حکومت ولایت فقیه شیعوی که بشریت امروز مقابل آن قرار گرفته است، هیچ کدام از جریان ملی، اجتماعی و طبقاتی چاره ای ندارند.

“ساختار بیگانه با عصر ارتباطات”

خشونتگرائی تام و تمام یک مذهب نرمش ناپذیر و اقتدارگرائی مطلق حکومتی که در ظاهر امر: مدعی و علمدار آزادگی و برابری و ستم ستیزی ست؛ ولی عملا در ۳۵ سال گدشته، جز تبعیض، جور و نابرابری ها توام با خونریزی، قساوت قضا، کشتار مخالفان نظری، ترویج ترورهای برنامه ریزی شده و زنجیره ای، اعدام های گروهی و گسترده، سنگسارها، شلاق زدن ها، قطع اعضای بدن مجرمان که آنان قربانی همین سیستم پلید هستند؛ تحریک، دخالت و جنگ افروزی و دشمنی افکنی بین عقاید، مذاهب و ملیت ها در داخل و خارج و تشویق خصومت ها با کشورهای همسایه در خاورمیانه و همچنین در سطح جهان، پدیده های مشئوم، منفور و آشکار این نظام مرتجع است که هیچگاه مبدا و منشا و مظهر دوستی و وفاق چه در داخل بین مردم و ملت های ما و چه در خارج بین ملل دیگر نداشته و به یقین تا بقای این ساختار بیگانه با عصر ارتباطات، تمام فاجعه های تاکنونی هر بار به شکلی از اشکال و ای بسا سنگین تر پُرتاوانتر را باز تولید خواهد شد.

در کشور ما با وجود ادیان، مذاهب، جهان بینی ها و ملیت های مختلف، بر همگان رنگارنگ نگاه تنها فرقه ی شیعه حکومت می کند. این مجموعه‌ ی نظری و ساختار سکتاریستی از نوعی (ایدئولوژی سیاسی) مشتمل است که طبق آن (اسلامِ شیعه) نه تنها جامع ِ و مانعِ تمامِ ابعاد زندگی انسان؛ بلکه کاملترین مکتب ممکن علمی، عملی و الهی است! آیا این مسخره نیست؟ آیا با چنین نظریه هائی بیمار، مالیخولیائی و تمامیتخواه آرامش، تفاهم، زندگی لائیک و مسالمت آمیز در کشوری گسترده همچون ایران در بین عقاید و آرمان های رنگین ملت ها و مذاهب و ادیان متعدداش برای همگان متصور است؟

“راه همبستگی بزرگ انسانی”

البته، من با هر(ملیتگرایی، ملتباوری یا ناسیونالیسم و شونیسم)که برتری طلبی را علیه دیگر ملت ها جستجو و تشویق کند کاملا با آن مخالف هستم. همانگونه در مقابل هر اقتدارگرائی دینی، مذهبی و ایدئولوژیک!) پس، به نوعی باید گفت که: من به دنبال یک آگاهی جمعی، در اشکال رنگین طبقاتی آن هستم که ناگزیر انسان شمول است و باید نیز چنین باشد تا راه همبستگی بزرگ انسانی را با هم فرا گیرد و بیابد. یعنی آگاهی و احترام به تعلقات و تمایلات عموم بشری که هر یک و همگی، جداگانه محصول بلند، مستقل، زیبا و تاریخی گروه ها، میحط ها و طبیعت های خود آنها می باشد؛ و حفظ و تبلیغ و تحکیم سلایق آنرا، هر کدام برای خود جایز و زیر اراده ی مختار و مستقل خود می داند و این باید حق مسلم هر گروه از ملت های شناخته شده است و لاجرم باید مورد حمایت دستگاه اداری دولت ها باشد و موظفند در این راستا، و تصمیم گیری های ملتها را برای خود آنان آزاد بگذارند. من این ساختار سیاسی و فرهنگی افقی را به درستی می ستایم و حکومت های مقبول ملت های آنان را فدرالیستی می نامم و شیوه و روش آنها را مشروط به سمتگیری سوسیالستی تماما و کاملا تأیید می کنم. داشتن این علایق را تحت «آگاهی ملی، ذوق فرهنگی، زبانی، گرایشات مذهبی، جهان بینی ها و ویژگی های آزاد آنها را، انتخابی طبیعی برای خود، و دیگران لازم دانسته و با تمام دلبستگی های شان حق مسلم و تخطی ناپذیر ملت ها دانسته و می دانم! نگاهِ باز و گشاده ای که همزمان در برابر دیگر دید ها با رغبت برابریخواهانه: «تمایل به داد و ستد متمدنانه ی فرهنگی، اجتماعی و طبقاتی دارد» من با این ملیتگرائی انسانگرا هماهنگی کامل داشته و مدافع آن می باشم.

سمت دیگر آزادی ها و آگاهی های ملی و مذهبی و مرامی، می تواند پدیدآورنده حس احترام متقابل، نوعدوستی، شور انسانی و همبستگی های اجتماعی ـ طبقاتی افراد فرو دست با دیگر همدردان ملت های ستمکش خودی و بیگانه را تشدید و تقویت کرده و دوستی عمیق ملت ها را به همراه داشته باشند. ملت هائی که منافع و پایگاه اجتماعی آنها با اکثریت ملت های زیر استثمار، یکسان بوده و قطعا با آنها می تواند و باید علیه استبداد دین و سرمایه در ایران و جهان مبارزه کرد و در کنار آنها بود و در راه مشترک نجات نوع بشری با هم سهیم شد. اگر چه آنها در ظاهر با ما فرق دارند، اما این تفاوتِ زبان ها، پوشش ها، سنت‌ها، عادت‌ها، ارزش‌های اجتماعی، ویژگی های اخلاقی در جوامع طبقاتی، تنها و تنها یک جلوه ای صوری را با ما نشان می دهند؛ و نه بیشتر! در حالی که ریشه ی اصل کلی ما به نام انسان و البته بر حسب یافته های دی ـ اِن ـ آ چنین نیست، که می شناسیم؛ بلکه زمینه پیدایش ما در تاریخ بلند ۴ تا ۸ میلیارد سال تکوین، مشترک بوده است و ریشه تعدد نژادی هم معنی ندارد. و بنابرین هویت ما به طور کلی نه تنها در ایران، بلکه سراسر جهان با نام بزرگ انسانی آن بی هیچ اما و اگری فعلا و بر اساس شناخت موجود و تاکنونی، تنها تابع یک نژاد و فراملی ست و نام آن(فرهنگِ ملی ملت ها و یا جهانِ انسانی وطن هاست) یعنی: شهروند زمین بودن و شدن است! بیائید با هم : بر خلاف تجربه های شکست خورده ی زیرین به بیداری ملی، آگاهی اجتماعی و همبستگی طبقاتی علیه استبداد دینی و سرمایه داری اسلامی به هم کمک کرده و با هم برای نجات خود و کشورمان تا فرصت نسوخته است، قیام*متحد، مشترک و سراسری کنیم.

بهنام چنگائی ۱۵ آبان ۱۳۹۲

 

*: جنبش انقلاب ایران۱۳۵۷ ـ قیام محله افسریه ۷ تیر ۱۳۶۲ ـ قیام پزشکان ۱ مرداد ۱۳۶۵ ـ قیام زنجان ۲۴ مرداد ۱۳۷۰ ـ قیام ۹ خرداد مشهد ۱۳۷۱ ـ قیام اسلامشهر ۷ مرداد ۱۳۷۱ـ قیام بوکان ارومیه ۱۹ خرداد ۱۳۷۱ ـ قیام زاهدان ۱۲ بهمن ۱۳۷۲ ـ قیام قزوین ۱۲ مرداد ۱۳۷۳ ـ قیام اسلامشهر ۱۵ فروردین ۱۳۷۴ ـ جنبش دوم خرداد ۱۳۷۶ ـ قیام خوزستان ۳۱ فروردین ۱۳۸۴ ـ قیام مهاباد ۱۸ تیر ۱۳۸۴ـ جنبش سبز ۲۲ خرداد ۱۳۸۸

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.