ناصر کاخساز
چرا کلیسا از سویی و دگماتیکهای ایدئولوژیک از سوی دیگر، با نیچه دشمن و با کانت مخالف بودند؟
۱ – نیچه حقیقت را نفی میکرد و در اساس به وجود چنین جرثومهای باور نداشت. کانت نیز با حقیقت به مثابه یک ذات باور نداشت و برای آن تنها ضرورت اخلاقی قائل بود.
۲- نیچه با حاکمیت انتزعی و یکسویهی عقل در جهان درونی انسان مخالف بود. او حتا میگفت سقراط از عقل یک مستبد –تیران- ساخته است. میدانیم کانت نیز نقاد قاطع عقل بود.
۳- نیچه ناقد فرهنگ غرب بود و مدرنیته را یک تله میدانست. و باور داشت که انسان مدرن مانند اودیپ که بدام افتاد در تلهی مدرنیته به دام افتاده است. نیچه با نقد مدرنیته و نقد عقل راه پسامدرنیته را هموار کرد. و بزرگانی چون فوکو خود را به او مدیون دانستهاند.
۴- نیچه منتقد ایدئولوژی بود و با بسته شدن فکرها در یک کل و مجموعه مخالف بود. کانت نیز هرگز یک دکترینر نبود.
۵- جهان کانت و نیچه از لحاظ راستای اندیشگی و افق دید پایان ندارند. یعنی به یک نقطه یا دیوار پایانی نمیرسند. به این سبب دکترینهای پایانگرا با آنها سر لطف ندارند.
۶- فلسفهی ترانساندانتال که نقش یک اتهام برای رد فلسفهی کانت را بازی میکرد، توسط سوسیال دموکراتهای دهههای آغازین قرن ۲۰ مورد بازبینی قرار گرفت. به نظر آنها «انسان» نزد مارکس یک مفهوم ترانساندانتال، یعنی فوق همه چیز و همهی تجارب بود. هابرماس و کارل اتو اپل نیز بجای رد ترانساندانتال از آن سود جستند و پراگماتیک آزادیخواهانه را ترانساندانتال، یعنی برترین و فرارونده، نامیدند.
یک نمونهی نیچهستیری ایدئولوژیک:
ارنست بلوخ فیلسوف مارکسیست آلمان شرقی که بسیار مورد احترام بود از فردای روزی که در درس فلسفهی دانشگاه لایپزیک جملهی معروف نیچه تقوای جوانان (Tugend der Jugend) را گفت مورد بیمهری مطبوعات قرار گرفت و مجبور شد خاک آلمان شرقی را ترک کند. به غرب که آمد در جنبش ۶۸ ایفای نقش کرد. او به چپ مدرن وفادار ماند و با سوسیالیسم سنتی و ایدئولوژیک مخالف بود.
آشتی با نیچه و کانت مرز فلسفی تفکیک سوسیالیسم مدرن از سوسیالیسم ایدئولوژیک است.
ناصر کاخساز
سوم آگوست ۲۰۱۳