محسن دارائی
واقعاً تاسف آور است که بخواهیم بنشینیم و از مرگ افشین اسانلو به عنوان زندانی سیاسی و فعال کارگری صحبت کنیم و فقط از او بگوئیم ، چون او میتواند به نوعی به نمایندگی از همه زندانیان سیاسی و زندانیان کارگری و حتی همه زندانیان عادی که در ایران در بدترین شرایطی که وجود دارد و جهان از آن با خبر است که در زندانها به سر میبرند و حالا افرادی مثل افشین بعد از مرگشون حداقل این توجه را به خودشان جلب میکنند و باعث میشوند تا یک اخباری نسبت به شرایط زندانها و مسائل مربوط به مرگ آنها مطرح بشود.
دهها و صدها زندانی سیاسی و یا زندانی عادی در طی دوران این حکومت فاسد در زندانها مورد تجاوز و حمل قرار گرفته و در نتیجه جان باخته و از بین رفته اند و متاسفانه توجه زیادی به آنها جلب نشده است و اخبار آنها چنان که باید و شاید ، آن پرداخته نشده. در نتیجه سیر بی توجهی که به نوع حداقل میتواند بگوید به دلیل عدم امکانات کافی عدم رعایت استانداردهای نگهداری زندانیان با شرایطی که در همه دنیا به عنوان استاندارد شناخته میشود ، میتواند در مرگ همهٔ این انسانها که از نظر من قربانیان اجتماع هستند نقش داشته باشد این هست که دربارهٔ شرایط مرگ افشین و دیگر قربانیان سیاسی و کارگری با رنج و غم و اندوه فراوان و بخشمی آشکار در درون چه میتوان گفت:زمانی که طبق قوانین و مقررات در همه جای دنیا که حتی در قوانین جمهوری اسلامی هم موجود است ، زندانبان و سازمان زندانها مسئول حفظ جان و سلامتی زندانیان هستند ، زندانی با پای خود به زندان برود بعد جسد او را با چه شرایط و مشکلاتی تحویل خانواده او بدهند ، پس از این رو معلوم هست در شرایطی که خانواده او به ملاقات او میرفتند و از حال او که هیچ مشکلی نداشته با خبر بودهاند ، بسیار مظلومانه و در سکوت و به نوعی که حتی اخبار مربوط به زندان افشین مثل بسیاری از زندانیان دیگر پخش و مطرح نمیشد جان باخت و از دنیا رفت.
شاید به لحاظ اینکه خانواده ایشان سعی میکردند کنترل کنند این اخبار را و هم به نوعی فشارهای ناشی از سیستم امنیتی و اطلاعاتی هست که ترس را حاکم میکند برای اینکه بسیاری از اخبار بیرون نیاید و هم نوعی شاید به دلایل مختلف تفکری برخی از افراد که مسئول انتشار این خبر هستند ، چه در داخل و چه در خارج ، آن چنان که باید و شاید به پخش زندانیان مثل زندانیان سیاسی و کارگری به جز کسانی مثل رضا شهابی و شاهرخ زمانی و … که بیشتر مطرح شدند به خاطر نزدیک بودنشان به برخی از رسانههای کارگری یا تشکلهای شکل یافته و به همین دلایل اخبار کسانی مثل افشین بیرون هم نیامد.
در نتیجه همین بی خبریها و به نوعی عدم اطلاع رسانیهای کافی ، متوانسته نقش بی توجهی نسبت به سلامتی زندانی در زندان را بیشتر کند.به هر حال از دید من مسئولیت جان زندانی با زندانبان و سازمان زندانها و حکومت است که باید پاسخگو باشد که چنین فردی که حتی یک بار هم معاینه قلبی نشده ، چطور میتوانسته دچار سکته قلبی شود ، اینجاست که مرگ خاموش افشین اسانلو برگی دیگر از دفتر جنایات رژیم را پیش روی ما می گشاید, روزی میرسد که حکومت فاسد و جنایتکار جمهوری اسلامی باید تقاص خون این همه انسان را پس بدهد.