jedari hassan 01

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

jedari hassan 01

jedari hassan 01حسن جداری

موسم رونق بازار ریا میگردد

شهر پرغلغله ورد و دعا میگردد!

در دیاری که حکومت به کف اهل ریاست

دین و مذهب، سپر دفع بلا میگردد

همه جا صحبت از این جامعه بی طبقه است

به قیامت مگر این وعده، وفا میگردد!

آنکه در شیشه کند خون دل رنجبران

للعجب، یاور و یار ضعفا میگردد!

شیخ، بسیار سخن از فقرا میگوید

لیک، هرجا کمک اهل غنا میگردد!

صیغه آزاد و”حلال” است در این شهر، ولی

صحبت از حرمت فحشا و زنا میگردد!

همه جا تاجر و مالک، همه جا قدرت پول

گفتگو بر سر تحریم ربا میگردد!

گفت زاهد که اگر رحم و مروت باشد

کی در این شهر یکی، خوار و گدا میگردد!؟

به فقیران چو دهد اهل کرم، خمس و زکات

همچو فردوس برین، کشور ما میگردد!

گفتم ای زاهد خودبین، چه فریبی مردم

توده بیدار چو شد، مشت تو، وا میگردد

تا که سرمایه بود، ظلم و جنایت، باقی است

همه جا فتنه و آشوب، به پا میگردد

در دیاری که در آن، قدرت سرمایه بجاست

ظلم و تزویر و ریا، حکم روا میگردد

حاصل کار بسی کارگر زار و نحیف

بهر یک مشت دغل، سیم و طلا میگردد

گر حکومت به کف کارگر افتد روزی

توده از پنجه بیداد، رها میگردد

خانه حیله و تزویر و ریا میسوزد

زاهد شهر، چه انگشت نما میگردد!

بهر بگسستن زنجیر اسارت، تنها

قدرت رنجبران، راه گشا میگردد

 

این شعر ، دو ماه پس از انقلاب بهمن، در بهار سال ۱۳۵۸، ساخته شده است.

 

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.