روحانیت شیعه ؛ معضل اصلی آزادی و آزادیخواهی ( بخش چهارم )

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

محمود خادمی

در بخش قبلی مقاله در مورد حکومتِ دینی و چگونگی سر بر آوردن و تصاحب انقلاب ایران توسط خمینی و دار و دسته آخوندها اشاره کرده و نوشتم که چرا این بلای ناخواسته با رشدِ فرهنگیِ جامعهِ ایران هیچ تناسبی نداشته است و همچنین به اشتباه و انفعال نخبگان و جریانات سیاسی از دنباله روی و بعضا” تقویت جریان خمینی در آن سالها اشاره کردم .

بعلاوه در بخش قبلی مقاله همچنین در مورد الگوی حکومتی نظام که مرجعیت و ارتباطات حوزوی است توضیحاتی نوشتم ؛ همچنین نوشتم که چگونه نظام جمهوری اسلامی بطور اتفاقی و ناخواسته اسباب تصفیه حساب تاریخی روشنگری با انجماد و تاریک اندیشی دینی را فراهم کرده است و در پایان مقاله به راز استمرار و پایداری ولی فقیه که در دستان آیت الله احمد جنتی است اشاره نمودم . اکنون بخش چهارم مقاله

روحانیت و دکان دین :

مهندس مهدی بازرگان بعنوان یک مبارزِ مسلمان و با کوله بار سنگینی از مبارزه و تجربه سیاسی در رژیم های شاه و شیخ ؛ در سالهای پایانی عمر خود و بعد از مشاهده نتایج فاجعه بار حکومت دینی در کشور ــ که باعث سست شدن اعتقادات دینی در بخش وسیعی از مردم کشور شده است ــ ؛ گفته بود : هدف اصلی از بر انگیختن پیامبران ؛ رستگاری اخروی انسان بوده است . وی با این گفته خود ؛ ادعای آخوندها ــ که بنام دین بنیاد حکومت دینی و تسلط سیاسی بر مردم را پی ریختند ــ را رد کرده و اظهار داشته است که روحانیون بر خلاف هدف و انگیزه اصلی پیامبران اقدام کرده اند .

این گفته بازرگان نشان میدهد که تمام دسیسه هائی که ــ به نام و بهانه اسلام ــ توسط خمینی و دارو دسته اش به انقلاب اسلامی منجر شد در واقع توجیهاتی برای کسب قدرت سیاسی بوده و برنامه های وی نه تنها با اهداف و انگیزه های اصلی پیامبران سنخیتی نداشته بلکه باعث صدمات جبران ناپذیری قبل از همه به خود اسلام نیز بوده است .

بهر حال بر خلاف گفته و اعتقاد مهندس بازرگان ؛ خمینی و دار و دستهِ روحانیون همراه وی با تعریف و تفاسیری ویژه از دین ؛ آن را دستورات و تکالیفی ابدی و تغییر ناپذیر که ــ در همه جا و همه دوره ها ــ برای استقرار حاکمیتی دینی تدوین شده است ؛ دانسته و آن را مورد سوء استفاده قرار دادند و امروزه نتایج زیان بار آن را همه مشاهده می کنند .

باین ترتیب اسلام نه بعنوان یک ” دین ” یعنی نیروی معنوی عظیمی که میتوانست باعث ایجاد تحولی ژرف و پایدار در اخلاق و اعتماد اجتماع شود و رستگاری اخروی را برای معتقدان خود بوجود آورد ؛ بلکه به عنوان یک دستگاه ارزشی ــ یک ایدئولوژی ــ برای کسب قدرت سیاسی مورد سوء استفاده قرار گرفت .سوء استفاده دجالانه ای که امروزه هم ادامه دارد .

آخوندها قران را بر سر نیزه ها می کشانند و شبانه روزی از دین و ارتباط با غیب و امام زمان می گویند تا بتوانند در پناه آن ؛ اهداف جاه طلبانه و قدرت طلبانه خود را گسترش بدهند . بعبارتی هدف اصلی آنها نه دلسوزی برای حفظ و گسترش ” دین ” و نه ” حفظ بیضه اسلام ” ؛ بلکه هدف آنها تصاحب کامل قدرتِ سیاسی و دست یابی و تسلط بر هست و نیست ملت ایران می باشد .

بنابراین آخوندهائی که با نام اسلام و انقلاب به قدرت رسیدند و در کسوت مدعیان دین و نجات انسان و ایمان بر سر کار آمدند و اینک بیش از سی سال است که بنام دین و پیغمبر پنجه خونین خود را قبل از همه در مقدسات و محرمات دین فرو کرده اند و خدا و پیامبر و مقدسات دینی را سکه یک پول کرده اند ؛ بیشترین صدمات را به دین وارد کرده اند .

در رابطه با کسب قدرت سیاسی بنام دین چه خوب است به خاطره ای از مرحوم آیت الله منتظری از دوران زندان در زمان شاه اشاره کنم ؛ وی میگوید زمانیکه با مرحوم طالقانی هم سلول بوده است ( نقل به مضمون می باشد ) : در یکی از شب های سال ۵۶ ؛ طالقانی در سلول قدم میزد و تند و تند سیگار میکشید ؛ بوی گفتم چرا نمی خوابی ؟ گفت : مگر نمی بینی ؟ مگر نمی شنوی صدای مردم را ؟ انقلاب دارد پیروز می شود . بوی گفتم چه بهتر ؛ گفت : چرا متوجه نیستی ؛ شاه میرود و مردم به ما مراجعه می کنند . ما مملکت داری بلد نیستیم و این باعث می شود که مردم همین یک ذره ایمان را هم که دارند از کف بدهند .

خدا بیامرزد آقای طالقانی* را ؛ چه پیش بینی درستی کرده بود . از تواضع و فروتنی مرحوم طالقانی که بگذریم ؛ وی که بهتر از هر کس همقطاران خود را میشناخت ؛ حرف کاملا” درستی زده بود . وقتی آقای طالقانی اسلام شناس ؛ مفسر بزرگ قران ؛ صاحب ۴ جلد تفسیر قران با سالها مبارزه و تجربه سیاسی میگوید ما مملکت داری بلد نیستیم روشن است که ؛ دیگر آخوندها که بهیچوجه شأن و مرتبت سیاسی و مبارزاتی وی را نداشتند باید حساب خود را میدانستند . ولی افسوس میل به قدرت طلبی و ثروت ؛ عقل و هوش از آخوندها در ربوده بود .

یعنی اگر ذره ای صداقت در میان این جماعت وجود میداشت و ذره ای دلسوزی برای دین ؛ مردم و کشور در آنها وجود میداشت ؛ حداقل برای حفظ ایمان و دین مردم ؛ می بایست با کنار کشیدن خود از قدرتِ حکومتی و با دور نگه داشتن دامان اسلام و تشیع از عرصه های سیاسی ؛ از تأثیرات معنوی دین برای گسترش اخلاق و رشد معنویت جامعه در دوران پر تلاطم انقلاب ؛ استفاده می نمودند . امتزاج دین و سیاست همانگونه که امروزه شاهد آن هستیم ؛ جز تباهی و فساد برای مردم و کشور ؛ نتیجه دیگری در بر نداشته است .

روحانیت در طول تاریخ همواره تلاش کرده تا با آسمانی و مقدس نشان دادن دین برای خود تقدس بخرد . یعنی با آسمانی نشان دادن احکام و قوانین دینی ؛ معصوم جلوه دادن امامان شیعه ؛ توسل به غیب و ترویج و تبلیغ ظهور ــ امام دوازدهم ــ و همچنین با ترویج مناسک ها و مراسم مذهبی مانند سینه زدن ؛ سفره انداختن و نذر کردن ؛ امام زاده درست کردن و ….. دیوار سختی از باورهای مذهبی که مقدس هستند در جامعه ایجاد کند ؛ تا بدین وسیله بتواند سلطه و اقتدار معنوی خود را بر روح و روان انسانها محفوظ نگهدارد .

آخوندهای حاکم بر کشور در این سالها با ترویج دروغ ؛ فالگیری ؛ دعا نویسی و خرافات ؛ بنیان ارزشهای فرهنگی و معنوی منبعث از دین را سست و بی ارزش کرده اند . آنها به هیچ معیار اخلاقی منبعث از ارزشهای انسانی و همچنین ارزش های دینی اعتقادی ندارند و در واقع دین بهانه و دستاویز جنایات و شقاوتهای خمینی و دار و دسته آخوندی بوده است . وقتی آیت الله خلخالی به خمینی می گوید : من چند کوهنورد را بیگناه کشته ام ؛ امیدوارم به جهنم نروم . خمینی بر آشفته می شود و به خلخالی می گوید د : خلخالی چه جهنمی ؛ چه بهشتی ؛ کارت را بکن و مرا نا امید نکن . مگر تو آدم گناهکار هم کشته ای که حالا ناراحت کشتن چند بیگناه هستی ؟

سرانجام اینکه ؛ اکثریت روحانیت شیعه ؛ خدا و پیغمبر ؛ دین و ایمان مردم را به ابتذال کشانیده اند و بروشنی در سطح جامعه و در میان مردم کشور دیده میشود که چگونه واژه ها و مصادیقی که تا دیروز برای مردم مقدس بودند ؛ از تقدس افتاده و بی ارزش شده اند و جایگاه اولیه آن ارزشها بشدت تنزل یافته است . امروزه دیگر مردم به دینِ موجود در دست آخوندها ؛ به عنوان یک امر الهی که بتواند به رستگاری معنوی و تهذیب اخلاق کمک کند ؛ بی ایمان شده اند .

دیدگاهها و ویژگیهای روحانیت :

یکم ــ روحانیت فراتر از قانون :

آخوندهای قرون وسطائی اساسا” به قانون و قانونگزاری اعتقادی ندارند و اندیشه آنان ادامه همان اندیشه های خمینی ملعون ــ بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی ــ است که از اساس منکر ضرورت داشتن ارگان قانونگذاری و تنظیم قانون برای اداره کشور بود . خمینی در کتاب ” حکومت اسلامی ” ص ۵۲ و ۵۳ می نویسد : در حکومت اسلامی بجای مجلس قانونگذاری که یکی از سه دسته حکومت کنندگان را تشکیل می دهند ؛ مجلس برنامه ریزی وجود دارد که برای وزارتخانه های مختلف در پرتو احکام اسلام برنامه ترتیب میدهد .

اعتقاد به ضرورت اجرای احکام شریعتِ اسلامی و اجرای احکام فقه ؛ بنیادی ترین اندیشهِ سیاسی روحانیون در نظام جمهوری اسلامی میباشد . در این نظام فکری ؛ قانون گذاری متعلق به خداوند است و انسان حق قانونگذاری ندارد . بر خلاف اعتقادات آخوندی ؛ قانونگذاری قلب تپنده دمکراسی پارلمانی و پایه اساسی اصل حاکمیت هر ملت و انسانها بر سر نوشت خویش است ؛ حقی که دین آخوندها و در نظام جمهوری اسلامی ــ با سپردن اختیارات ویژه به ولایت فقیه ــ از مردم سلب شده است .

خمینی راست می گوید ؛ چرا که آنچه هم امروز بنام ” قانون اساسی ” در استبداد دینی توسط خبرگان دست چین آخوندی به نگارش در آمده ؛ صرفنظر از اینکه ضمن بی اعتقادی نگارندگان و دست اندکاران به آن و ضمن اینکه نگارش این قانون به آخوندها تحمیل شده ؛ به همه چیز جز قانون اساسی شباهت دارد و در تعارض جدیِ درونی بین حقوق مردم و حقوق ” ولی فقیه ” و روحانیون قرار دارد و تازه اجرای همین قانون اساسی هم ؛ بفرموده جفتِ جدائی ناپذیر ولی فقیه ــ آیت الله احمد جنتی ــ نیاز به تائید ولی فقیه دارد .

علامه طباطبائی ( المیزان جلد چهارم ص ۱۹۱ ) : قوانین کلیه ای که در اسلام وضع شده و مطابق فطرت بشر و مقتضای سعادت او تنظیم گردیده در هیچ عصری مختلف و دستخوش تغییر نمی شود و صرف پیدایش ماشین به جای الاغ و یا وسیله دیگر به جای وسیله قدیمی باعث تحول آن قوانین کلیه نمی شود و …….. در عصر حاضر حاکم اسلامی ــ ولی فقیه ــ باید طبق سیره رسول الله حکومت نماید و ….. باید احکام الهی را بدون هیچ کم و زیادی حفظ و اجرا نماید .

بگفته طباطبائی هیچ انسانی حق و اجازه ندارد در قوانین و احکام الهی جعل و تصرف نماید و یا قوانین جدیدی برای جامعه وضع نماید . یعنی در حالیکه ساختار دنیای مدرن و امروزی با ساختار ۱۴۰۰ سال قبل بکلی متفاوت است و انسان امروزی برای انطباق با وضعیت امروزی نیازمند جعل قوانین جدید میباشد ؛ بفرموده آقای طباطبائی انجام چنین کاری مجاز نمی باشد ؛ بر این اساس روشن میشود که ؛ مقولاتی مانند آزادی ؛ قانونگذاری و رأی و نظر مردم نه تنها در متن شریعت و فقه آخوندی ریشه ندارد ؛ بلکه این احکام در تعارض جدی با این ارزشها نیز میباشد .

اساسا” دین آخوندی ؛ خود قانون است و احتیاجی به قانون ندارد ؛ حکومت دینی مجری شریعت و احکام فقهی است و نه هیچ قانون دیگری . متخصصین احکام فقهی هم مراجع ؛ روحانیون و فقها می باشند و از آنجا که مردم عادی سواد حوزوی و دینی ندارند و از احکام فقهی بی اطلاع هستند ؛ باید مطیع فقها در اجرای این قوانین باشند . یعنی مردم ول معطلند ؛ انتخابات قانونگذاری نیاز نیست و مردم باید از فقها و مراجع پیروی کنند .

آیت الله مصباح یزدی بعد از مرگ خمینی گفته بود : حکومت اسلامی نظامی از بالا به پائین است ؛ که ولی فقیه منسوب خداوند ؛ سه معاونت را نصب می کند . معاون اجرائی با نام رئیس دولت ؛ معاون قضائیه با نام رئیس قوه قضائیه و معاون تقنینی بنام مجلس شورای اسلامی که این مجلسِ مشورتی بوده و اعضاء آن توسط رهبر منصوب می شوند .

آیت الله مصباح در ادامه می گوید : پذیرش انتخابات ریاست جمهوری و نمایندگان مجلس در قانون اساسی از اضطرار بوده و در زمانی که شرایط آماده شود ؛ باید احکام اضطراریِ وام گرفته شده از غرب از قبیل جمهوریت ؛ انتخابات و ……. را به زباله دانی تاریخ انداخت و حکومت ناب اسلامی و ولایت فقیه را محقق کرد .

ضدیت روحانیون و مراجع دینی با قانون ؛ بطور واقعی ذاتی اسلام آخوندی است و کشف جدیدِ آخوندهای به قدرت خزیده اکنون نمی باشد ؛ چرا که سالها قبل تر از اینکه آقایان به حکومت برسند ؛ شیخ فضل الله نوری ــ آخوند مشروعه طلب و مخالف مشروطه ــ در اعلامیه ای علیه مشروطه خواهان گفته بود : هر کس به قانونگذاری اعتقاد داشته باشد ؛ مرتد است . چون ما قانون الهی داریم و نیاز به وضع قانون ؛ ابدا” نداریم .

بعبارتی نظام بر خاسته از آخوندها ؛ نظام توتالیتری است که رهبر آن ــ ولی فقیه ــ اندیشه های قرون وسطائی خود را عین قانون میداند و ایدئولوژی دینی خود را به عنوان قانون بر تمام شئونات زندگی اجتماعی ؛ سیاسی ؛ اقتصادی و حتی اخلاق خصوصی مردم کشور گسترش داده است ؛ قوانینی ثابت و از پیش تعیین شده و غیر قابل نقد و اصلاح .

در واقع این رژیم در ساختار و جوهره وجودی خود در تضاد بنیادین با قانون مداری و دستاوردهای جهان مدرن ؛ که بر اساس کرامت انسانی و آزادی و استقلال فردی بنیاد گذاشته شده میباشد و بدروغ و با تظاهریِ فریبکارانه ؛ برخی از مظاهر جهان مدرن مانند جمهوریت ؛ پارلمان ؛ انتخابات ؛ قانون و ….. را پذیرفته است .

دوم ــ روحانیت ؛ دشمن آزادی :

شیخ فضل الله نوری در مخالفت با مشروطیت طی اعلامیه ای می گوید : عجم های باستان که این مشروطه خواهان مدح شان را میگویند ؛ خبیث ترین طوایف بودند ؛ آزادی قلم و لسان از جهات کثیره منافی قانون الهی است و ……. بنای قران این است که آزادی نباشد .

روحانیت شیعه به مثابه سمبل و سخنگوی دین و خدا چه در گذشته و چه در دورانی که در جامعه حضور معنوی داشته و به مفت خوری و روضه خوانی مشغول بوده است و چه در ۳۴ سال که قدرت سیاسی انحصاری را در اختیار داشته و دارد همواره دشمن شماره یک آزادی و آزادیخواهی بوده است . چرا که آزادی اساسا” دشمن جهل و خرافاتی بوده که روحانیت با ترویج آن دکان دینی خود را پر رونق نگه می داشته است

نظام آخوندی حاکم بر کشور ما ؛ مجری احکام فقهِ شیعه می باشد ــ احکامی ثابت و از پیش تعیین شده ــ . مردم عادی از این احکام بی اطلاع هستند و متخصصین آن مراجع و فقها هستند . بنابراین مردم باید از فقها در اجرای این احکام تبعیت و پیروی کنند . در چنین حالتی ؛ به گواهی تاریخ و تجربهِ بیش از سی سال استبداد دینی ؛ آیت الله ها و مراجع همیشه رابطه خداوند و مردم را بر مبنای رابطه ارباب و بندگانش تصویر کرده اند ؛ رابطه ای که هیچ سنخیتی با آزادی و دمکراسی ندارد .

سید علی خامنه ای ــ ولی فقیه ــ : حاکم مسلمانان پس از آنکه وظیفه رهبری را طبق موازین شرعی ــ نه رأی و نظر مردم ــ بر عهده گرفت . باید در هر مورد که لازم بداند ــ بدون ملاحظه نظر و رأی مردم ــ تصمیمات مقتضی بر اساس فقه اسلامی اتخاذ کند و دستورات لازم را صادر کند . صحبت های ولی فقیه معنائی جر نفی صریح و آشکار رأی و اراده مردم ندارد .

در واقع دستگاه روحانیت و سیستم آموزه های فقهی او جز بندگی و عبودیت ؛ خواری و تحقیر و اطاعت بی چون و چرا ؛ چیز دیگری را در انسانها پرورش نمیدهد . زیرا که مبانی فکری بر گرفته از فقه آخوندی ؛ دستگاه ارزشی است که فقط در نظام استبدادی امکان باز تولید آن وجود دارد . بنابراین تنها با رهائی از سیطره آخوندها و افکار قرون وسطائی آنهاست که دوباره شکوفائی ؛ خلاقیت ؛ آزادی و امید به جامعه ایران بر میگردد .

واقعیت این است که ؛ آزادی انسانها به لحاظ فلسفی ریشه در تفکر اومانیستی دارد و قدرت و حکومت نه بعنوان ودیعه و حقی الهی ؛ بلکه بر بنیاد حقوق ملت و قرارداد های اجتماعی برخاسته از آن استوار است . عقل بشر هم در کلیه زمینه ها برای قانونگذاری و اداره نظام سیاسی کفایت می کند و نیازی به مداخله دین در سیاست و حکومت وجود ندارد . کما اینکه در جهان امروزی ؛ مردم کشورهای دیگر به کمک عقل و علوم پیشرفته امروزی خیر و صلاح خود را رقم می زنند .

اینگونه است که بعد از نزدیک به چهار دهه از حکومت آخوندی در کشور می بینیم که ؛ نه تنها از استبداد سلطنتی کاسته نشده بلکه با توجیهات دینی ؛ پایه های این استبداد در کشور استحکام بیشتری یافته است . و با انحصاری شدن دین و خدا باوری ؛ حتی پذیرش ایمان بخدا و قبول مسلمانی انسانها منوط به پذیرش بندگی در درگاه ولی فقیه شده است .

سوم ــ روحانیت ؛ نابرابری و تبعیض :

علاوه بر آنکه اسلامِ تاریخی و رایج ؛ بخاطر دفاع نامحدودش از مالکیت در حوزه مسائل اجتماعی و مبارزه علیه فقر و نابرابری ؛ ستم و تبعیض اجتماعی را مشروعیت می بخشد ؛ ادیان ابراهیمی ــ بخصوص اسلام و مذهب شیعه ــ ؛ دین هائی هستند که میان کسانی که به آنها اعتقاد دارند و کسانی که چنین اعتقادی ندارند فرق بسیار قائل است ؛ فرقی جدی و پر پیامد . در یک حکومت دینی این دوگانگی و تفاوت دینی ” مسلمان ــ کافر ” به دو گانگی سیاسی ” دوست ــ دشمن ” و دو گانگی حقوقی ” حق ــ نا حق ” تبدیل میشود و بسیاری از مردم کشور بخاطر این دوگانگی دینی از بسیاری از حقوق و امتیازهای شهروندی محروم میشوند . چیزی که در نظام جمهوری اسلامی به رویه ای قانونی و رایج بدل شده است .

بنابراین اگر چه تبعیض و نابرابری اجتماعی در جامعه ؛ قبل از هر چیز ریشه در نظام فاسد و مناسبات نابرابر اقتصادی حاکم بر جامعه دارد ؛ اما در ایرانِ اسلامی ؛ ریشه امری که باعث شده است یک نظام اقتصادی ظالمانه و استثماری ــ مروج تبعیض و نابرابری ــ بر جامعه حاکم شود و بطور مضاعف به نابرابری و تبعیض دامن بزند ؛ تفکرات تبعیض آلود و استثماری آخوندها می باشد .

یعنی روحانیت بعنوان نمایندگان خدا بر روی زمین بر اساس فقه شیعه ؛ همواره مردم را به مسلمان و غیر مسلمان ؛ شیعه و سنی ؛ پیرو ولایت و ضد ولایت؛ مرد و زن و …… تقسیم می کنند و بر اساس این تقسیم بندی گروهی بهره مند از همه چیز و گروهی محروم از حقوق اولیه یک شهروند و حتی گروهی مرتد و مهدور الدم می شوند ؛ یعنی به تبعیض و بی عدالتی مشروعیت دینی می بخشند

شیخ فضل الله نوری در اعلامیه ای علیه جنبش مشروطه : یکی از موارد آن ضلالت نامه ( قانون اساسی مشروطه ) ؛ این است که افراد مملکت متساوی الحقوق اند و …… در حالیکه محال است با اسلام حکم مساوات .

بعلاوه فقه شیعه امتیازها و حقوق ویژه ای برای فقیهان و روحانیون قائل میباشد . آنان از نظر فقه شیعه شهروندان عادی و معمولی نمی باشند . مثلا” بر خلاف همه شهروندان که باید به دولت مالیات بدهند ؛ از پرداخت مالیات معاف میباشند و یا بر خلاف دیگر مردم ؛ به خدمت سربازی نمی روند . آنها سالیانه هزاران میلیارد تومان از طریق اوقاف ؛ نذورات مذهبی ؛ خمس و ذکات و دیگر فعالیتهای مذهبی درآمد دارند . فعالیت های مالی که ؛ بابت آن نه گزارشی بدولت میدهند و نه مالیاتی بابت آن پرداخت می کنند .

یعنی علاوه بر تبعیض اجتماعی مربوط به مسلمان و غیر مسلمان که در فقه شیعه نهادینه شده ؛ در میان خود مسلمانان ــ آخوند و غیر آخوند ــ هم تبعیض و نابرابری وجود دارد . باین ترتیب می توان به علت اصلی جانبداری آخوندها از نظام حاکم بر کشور در برهه کنونی ــ علیرغم دادخواهی مردم از آنان ــ پی برد و فهمید که آخوندهای حرام لقمه خود ؛ مال دنیا را می خورند و برای مردم به دروغ از آخرت می گویند . یعنی آنان ادامه حکومتی که در حق آنان انواع تبعیضات مثبت را روا میدارد بر حمایت از معترضین و مخالفین چنین حکومتی را ــ که در پی برابری شهروندان می باشند ــ ترجیح میدهند.

بنابراین روحانیون در فردای سرنگونی این رژیم ؛ علاوه بر اینکه باید پاسخگوی مشارکت و همدستی در سرکوب و کشتار مردم باشند ؛ باید در زمینه چپاول ثروت های ملی و پول های غارت شده نیز پاسخگو باشند . همچنین باید جواب دهند که ؛ وجوهات دریافتی از مردم را چه کرده اند و در چه راهی خرج کرده اند ؟ مگر این مالیات های اسلامی که تحت عنوان خمس ؛ زکات و غیره از مردم دریافت کنند نباید در جهت منافع و مصالح مردم مصرف بشود ؟ در حالیکه اکثر این مراجع در نظام جمهوری اسلامی در کار تجارت و بازرگانی کالا و …. هستند و اموال و منابع کشور را مانند غنائم جنگی بین خود تقسیم کرده اند ؛ بچه دلیل باز هم از درآمد ناچیز مردم تحت عنوان وجوهات شرعی مبالغی دریافت می کنند ؟

اما با سرنگونی رژیم ولایت فقیه بدست مردم و جوانان غیور و بر قراری حاکمیتی ملّی و مردمی در کشور ؛ به نظر میرسد دستگاه مرجع تقلید و نهاد فقاهت کما اینکه طلبه گری و مفت خوری هم ؛ از هم فرو می پاشد و حوزه های علمیه و تأسیسات وابسته به آن برای عبرت تاریخ و درس آموزی آیندگان ؛ به موزه های تاریخ خواهند پیوست و نسلهای آینده خواهند فهمید که در درون این لانه ها چه جانورانی میزیسته اند .

محمود خادمی ــ ۱۰.۱۲.۲۰۱۲

پاورقی :

* تجربهِ سالهای طولانی مبارزه با رژیم شاه و همنشینی و مراوده طولانی با مجاهدین در زندانها ؛ از طالقانی شخصیتی ممتاز و کاملا” متفاوت با دیگر آخوندها ساخته بود ــ بی دلیل نبود که مجاهدین طالقانی را ” پدر طالقانی ” می گفتند ؛ منظور پدر آرمانی بود ــ . معتقدم آقای طالقانی ترک طبقه کرده و یا بعبارتی دست به هجرت طبقاتی زده بود و دیگر سنخیّت چندانی با روحانیون و همقطاران خود نداشت . خمینی و دیگر آخوندهای حاکم بدلیل همین ناسازگاری با وی بود که در همان اوائل انقلاب با برنامه ریزیِ مرگ وی ؛ این مزاحم جدی را از سر راه خود برداشتند .

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.