shokooh mirzadegi 03

از دید جمهوری اسلامی برده با کارگر تفاوتی ندارد

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

shokooh mirzadegi 03

shokooh mirzadegi 03شکوه میرزادگی

… آیا این فاجعه نیست که در کشوری که از نظر منابع طبیعی از ثروتمندترین کشورهای جهان است کارگران، یعنی گردانندگان چرخ های تولید یک کشور، در اعتصاب های خود فریاد بزنند: گرسنه ایم… گرسنه؟!، و به خاطر همین اعتراض به گرسنگی خود و خانواده و کودکان بی پناهشان، به زندان بیفتند، یا شلاق بخورند، و یا کشته شوند ؟

به مناسبت روز کارگر و با احترام و ستایش به کارگران سرزمینم.

این روزها، همزمان با بزرگداشت روز کارگر در بیشتر کشورهای دنیا، حکومت اسلامی همچون سال های قبل عزم کرده است تا از تشکیل هر نوع جلسه و گردهمآیی در ارتباط با این روز جهانی جلوگیری کند؛ روزی باز مانده از ۱۲۴ سال پیش (۱۸۸۶) و زمانی که فقط بیست و چهار ـ پنج سالی از آزادی بردگان در آمریکا می گذشت. در آن سال کارگران شیکاگو با خواست برخورداری از شرایط کار بهتر و کم کردن ساعات کارشان از ده به هشت ساعت دست به اعتصاب زدند و رویارویی حکومت با آن ها به کشته شدن چند تنی از کارگران و به زندان افتادن تعدادی از آن ها انجامید و همین امر خشم و اعتراض جهان آن روزگار را برانگیخت و، در پایان، در عین اینکه خواسته های کارگران عملی شده بود، روزی نیز به نام روز کارگر در حافظه ی جهان ثبت شد تا مردمان بتوانند هر ساله پیروزی این کارگران را گرامی بدارند. حکومت اسلامی، همانگونه که با هر نوع بزرگداشت غیر مذهبی مخالف است در سالگشت این روز نیز چنان فضایی آفریده است که برای ما ایرانیان روز کارگر نه واقعه ای شایسته ی بزرگداشتی شادمانه که همچنان به عزایی عمومی مبدل شده است، چرا که کارگران روزگار ما وضعیتی به مراتب بدتر از وضعیت کارگران کشورهای پیشرفته در دوران قبل از نام گذاری این روز دارند.

این سخن نه از سر اغراق است و نه کینه توزی؛ امروز اعتصاب های کارگران ایران نه برای کم شدن ساعات کار یا بهتر شدن شرایط کاری (که گاه در برخی از کارخانه های ایران این شرایط و آلودگی فضای کار بدتر از قرون وسطی است) که از سر درماندگی و گرسنگی است، برای اعتراض به ماه ها دریافت نکردن دستمزد است؛ آن هم دستمزدی که به اعماق زیر خط فقر سقوط کرده است. موضوع اعتراض کارگر امروز ایران بی غذایی و بی لباسی کودکان آن هاست، اعتراض به شرایطی است که آنها را تا مرز خودکشی می کشاند.

به راستی آیا روزگار کارگران وطن مان را با کدام یک از کارگران جهان می توان مقایسه کرد؟ نه، لازم نیست این مقایسه با کارگران کشور آمریکا باشد، یا کشورهای اروپایی ـ یعنی کشورهایی که ده ها سال پیش جنبش های کارگری از آنها برخاستند و اکنون می توان گفت که کارگران شان ـ با توجه به سیستم های حکومتی خود، چه بد و چه خوب ـ تقریباً وضعیت مناسبی دارند و حداقل از بخشی از رفاه و امکاناتی که در اعلامیه حقوق بشر برای یک کارگر پیش بینی شده برخوردارند. سخن از مقایسه ی کارگران ایرانی با کارگران کشورهایی است که حتی یک صدم ثروت ملی را هم ندارند، سخن از مقایسه با کشورهایی همچون ترکیه، مصر، مالزی و امثال آن ها است.

براساس آمار و خبرها و اشاره های کوتاه و گذرایی که منتشر شده، تعداد کارگرانی که فقط در دو سه سال اخیر برای دریافت دستمزد خود دست به اعتصاب زده اند از هزاران نفر گذشته است، اعتصاب هابی که همه با سرکوب شدید و کتک و زندان و شکنجه آن ها توام بوده است. فهرست بلند است، کوتاهش می کنم:«کارگران ایران تایر، کارگران صنایع مخابرات شیراز، کارگران کارخانه اشکان چینی، کارگران کارخانه نساجی پررسر سنندج، کارگران مجتمع تولیدی نازنخ و فرنخ قزوین، کارگران شرکت لامپ الوند قزوین، کارگران سد شهریار میانه، کارگران کارخانه شیر تربت حیدریه، کارخانه شرکت نساجی زربافت کردستان، کارگران قطار شهر اهواز، کارگران هفت تپه، کارگران اتوبوس رانی چندین شهر، کارگران شرکت طرِیق آفتاب آبادان، کارگران کارخانه روکش چوبی قزوین، کارگران نوشابه خرمنوش آبادان، کارگران تخلیله و بارگیری اهواز، کارگران شهرداری خرمشهر، و … و..». و همه ی این ها نه برای بهبود وضع کاری یا بالا رفتن دستمزد، که به خاطر سه ماه تا نزدیک به دو سال نگرفتن دستمزد! برای این کارگران نه از بیمه های اجتماعی خبری هست، و نه حقوق دیگری که یک کارگر ایرانی حتی در دو سه هزار سال پیش هم داشته؛ چه رسد به حقوقی که یک کارگر امروز در دنیای پیشرفته ی قرن بیست و یکم دارد.

آیا این فاجعه نیست که در کشوری که از نظر منابع طبیعی از ثروتمندترین کشورهای جهان است کارگران، یعنی گردانندگان چرخ های تولید یک کشور، در اعتصاب های خود فریاد بزنند: گرسنه ایم… گرسنه؟!، و به خاطر همین اعتراض به گرسنگی خود و خانواده و کودکان بی پناهشان، به زندان بیفتند، یا شلاق بخورند، و یا کشته شوند ؟

حتی گفتنش تلخ و سخت است! اما باید پذیرفت که امروز، زیر سلطه ی حکومت اسلامی، ما در وطن مان دیگر کارگر به معنای واقعی و امروزین آن نداریم و با کارگران ما چنان برخورد می شود که در قرن های دور با بردگان.

در طول همه ی تاریخ، از دوران کمون اولیه گرفته تا حتی قرن نوزدهم، آنچه مطرح بوده نظمی مبتنی بر برده داری را ارائه می کرده که بر بنیاد بالاترین نوع نابرابری اجتماعی بنا شده بود و در آن بعضی از افراد، به دلیل در دست داشتن ابزار تولید، یا ثروت، و یا به دلیل مذهب و نژاد، بر دیگر افراد برتری داشتند. این دو گروه، یکی به صورت ارباب و صاحب و دیگری به صورت برده و فرمانبر در کنار هم زندگی می کردند، یکی در سخت ترین شرایط زندگی کار می کرد و می ساخت و دیگری، در بهترین شرایط مادی، بی خیال و تنبل و زورگو از حاصل کار آن دیگری می خورد و می نوشید و لذت می برد. اگر این الگو را ملاک قرار دهیم، بدون تردید، کارگران ما اکنون شباهتی به آن بردگان دارند.

آیا می توان پذیرفت که هشت میلیون کارگر رسمی، میلیون ها کارگر غیر رسمی و قرار دادی و ۲۷ میلیون خانواده کارگری که در بدبختی و فقر بسر می برند، زندگی شان شباهتی به کارگران امروز جهان و خانواده هاشان دارند؟ آیا کارگری همچون منصور اسانلو، و نیز دیگرانی که به فراوانی چون او، فقط به خاطر خواستی انسانی که داشتن یک زندگی بدون تبعیض و برخورداری ازحقوقی عادلانه است، در زندان هایی مخوف به سر می برند، هیچ شباهتی به کارگرانی دارند که در خیابان های رم و پاریس و آلمان براه می افتند، اعتراض و اعتصاب می کنند و بزرگترین شخصیت های سیاسی کشور را مورد خطاب قرار داده و از آن ها با اقتدار تمام اعتراض کرده و می خواهند که به خواست هاشان توجه کنند؟ آن هم اعتراض هایی که ربطی به دریافت نداشتن ماه ها دستمزد، و کار کردن برای ساعاتی طولانی و شرایط بد کاری و دیگر خواست های ابتدایی قرون هجده و نوزده ندارند و جواب شان هم زندان و شکنجه و مرگ نیست! آیا میلیون ها کودک بی پناه که به نام کارگر در شرایطی بدتر از بردگان قرون وسطی کار و زندگی می کنند می توانند نام کارگر داشته باشند؟

قانون اساسی حکومت اسلامی که بر اساس وجود ولایت مطلقه فقیه بنا شده و به انسان ها همچون موجوداتی بی هوش و درک و اراده نگاه می کند که باید همیشه قلاده ای از اطاعت بر گردن داشته باشند، سندی است که از اعماق قرون وسطی به در آمده و دوباره راه و رسم برده داری را به راه انداخته است. و آن چه بر سر کارگران ما می آورد همانی است که در قرون وسطا بر سر برده ها می آمد.

البته مشکل حکومت اسلامی در حد کارگران ایران متوقف نمی شود و این حکومت به صورت های مختلف نسبت با کل مردمان ایران راه و رسم برده داری را پیشه کرده است و، در نتیجه، درست همچون دوران برده داری کلاسیک، وضعیت بردگان کنونی نیز با هم متفاوت و در درجات و شکل های مختلفی است. از کارمندان ادارات دولتی گرفته که به هر مناسبتی و اغلب بدون خواست شان به خیابان خوانده می شوند تا برای اربابان خود فریاد بزنند، تا پاسداران رده های پایینی که وقت و بی وقت مثل موجوداتی بی خبر و گنگ برای زدن و کشتار به سراغ دیگر بردگان فرستاده می شوند،و تا زنانی که حتی اجازه ی پوشیدن لباس دلخواهشان را ندارند، و با عناوینی چون صیغه خرید و فروش می شوند، ما با اشکال گوناگون برده داری روبروییم.

به راستی که اگر کسانی که تا به قانون اساسی حکومت اسلامی خرده ای می گیریم اعتراض می کنند که قانون اساسی ما اشکالی ندارد و مشکل از گردانندگان آن است درکی از حقوق بشر داشته باشند، و اگر تعصب نورزند، و اگر منافعی نداشته باشند، و اگر واقعا به کنه دهشناک پدیده ای به نام ولایت مطلقه فقیه آگاه باشند چگونه می توانند ببینند که این نوع حکومت کردن، به وسیله هر فرد و گروهی که می خواهد باشد، تفاوتی با برده داری ندارد؟

نه! فرق عمده ای هم در کار است که وضعیت را هولناک تر می کند: برده داران دوران های گذشته برده های فقیر و بدبخت خود را می خریدند و از کار آن ها، یا تن آن ها، استفاده می کردند اما حکومت اسلامی میلیون ها میلیون از ثروتمندترین انسان های زمانه را به اسارت و بیگاری کشیده و از مال و ثروت و ارثیه های خود آن ها استفاده می کند و، در همان حال، به آن ها رنج و گرسنگی و بیداد روا می دارد.

به باور من، وضعیت کارگران کشور ما حتی با وضعیت کارگران کشورهای فقیری که حکومتی دیکتاتوری اما غیرمذهبی دارند نیز متفاوت است. چرا که حضور مذهب در حکومت این نوع روابط برده داری گسترده را مشروع می کند و با تکیه بر آن این برده داران قرن بیست و یکم آنچه را که می کنند مجاز و مشروع می دانند و بابت آن نه تنها شرمی ندارند بلکه لذت هم می برند. کما این که آقایانی چون مصباح یزدی به افتخار می گویند که: ما همچنان به همه ی مقررات برده داری که قرآن آن را قبول دارد مومن هستیم..

بله، یکی از مشکلات ناشی از استقرار حکومت اسلامی کشاندن مقررات برده داری [که جزء به جزء تحت عنوان اهم احکام بردگان در کتاب های مختلف اسلامی از جمله جواهر (۳۰ / ۳۰۷)، العروه الوثقی (۲ / ۸۴۸) و منهاج الصالحین (۲ / ۲۷۷) آمده] به حوزه ی حکومت است، به نمونه ای از احکامی که پایه های شرعی این حکومت را می سازند توجه کنیم و از خود بپرسیم که در دیدگاه این آقایان فاصله ی برده و کارگر در چیست؟ :«برده، غلام و کنیز ملک مولای خود هستند و مالک شرعاً مجاز است هرگونه صلاح می‌داند در ملک خود تصرف کند. در هیچ ‌یک از تصرفات مولی رضایت مملوک شرط نیست. برده در حوزه ی مباحات (احکام حلال) موظف است رضایت مولی را تأمین کند. برده موظف است آنچه مولی تعیین کرده بخورد و بیاشامد، آنچه مولی مشخص کرده بپوشد، در آنجا که مولی اسکانش داده ساکن شود، آنگونه که مولی می‌طلبد خود را بیاراید یا بپیراید و آنگونه که او می‌خواهد سخن بگوید و رفتار کند. اطلاق آیه ی شریفه ی “عبداً مملوکاً لا یقدر علی شیء” (نحل ۷۵) جز این نیست.»

می دانم، هنوز افرادی هستند که تا چنین واقعیاتی را می شنوند صدا به اعتراض بلند می کنند که شما با نقل مطالبی که مربوط به قرن ها پیش است می خواهید اسلام را خراب کنید. و حاضر نیستند که بپذیرند برای خراب نشدن اسلام یا هر مذهب دیگری که پیش از پیدایش قوانین امروز جهان انسانمدار و صاحب حقوق بشر بوجود آمده اند، بهترین راه آن است که مذاهب خود را در مساجد و کلیساها و کنشت ها نگاهدارند و اجازه دهند که مردمان از بخش های انسانی آن ها بهره ببرند و از آسیب سیاست بازان مذهبی که همین امروز و اکنون هم می خواهند با تندترین و عقب افتاده ترین بخش های آنها زندگی مردمان را به بدبختی بکشانند در امان باشند.

در آستانه ی روز جهانی کارگر، فکر می کنم لازم است تا بیشتر به وضعیت خودمان، و به وضعیت کارگران کشورمان دقت کنیم و بسنجیم که آیا آن قلاده که حکومت ولایت مطلقه فقیه به گردن مان انداخته همان چیزی نیست که برده ها بر گردن و دست و پایشان داشتند؟ و ببینیم که آیا ما به راستی همان انسان آزاده ی قرن بیست و یکم هستیم که به حقوق بشری خویش می بالد و سر بر آستان هیچ ارباب و صاحب و مالکی نمی ساید؟ یا، نه، ما همچنان قلاده به گردن نشسته ایم و به جای نفی و انکار ارباب و قلاده در پی اصلاح اربابی هستیم که چیزی جز شلاق زدن در چنته ندارد.

می ۲۰۱۲

smirzadegi@yahoo.com

* این متن دو سال پیش و به مناسبت روز کارگر نوشته شده است. از آن هنگام تا کنون نه تنها هیچ تغییر مثبتی در زندگی کارگران ایرانی رخ نداده بلکه وضعیت آن ها در همین دو سال، و بر اساس آمار و گزارش های رسمی، با در صد تکان دهنده ای بدتر و سخت تر شده است.

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.