david lynch_01

موسیقی، دنیا را تغییر می‌دهد

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

david lynch_01

david lynch_01پرویز براتی

نام دیوید لینچ برای ایرانی‌ها، تداعی‌گر فیلمسازی است. دوستدارانش او را با فیلم‌هایی چون کله‌پاک‌کن، مرد فیل‌نما، مخمل آبی، بزرگراه گمشده، جاده مالهالند و اینلند امپایر می‌شناسند. لینچ اما در موسیقی و نقاشی هم تجربیات زیادی دارد. سابقه فعالیت وی در عرصه موسیقی به بیش از ۲۰ سال می‌رسد. او این روزها بیش از آنکه فیلم بسازد، مشغول فعالیت در موسیقی و نقاشی است.

لینچ را می‌توان نمونه‌ای موفق از یک هنرمند جامع‌الاطراف (Total Artist) به حساب آورد که شاید همتای ایرانی‌اش کسی نباشد جز عباس کیارستمی. لینچ نوازنده و خواننده، شباهت زیادی به لینچ فیلمساز دارد؛ همچنان که نقاشی‌های او پیوندی گریزناپذیر با فیلم‌هایش دارند. او به‌تازگی آلبوم جدید موسیقی خود را منتشر کرده. نام آلبوم «روزگار دلقک دیوانه» است که لینچ در آن هم گیتار نواخته و هم خوانندگی کرده است. گفت‌وگو با دیوید لینچ که به بهانه انتشار این آلبوم انجام شده، پس از هماهنگی‌های اولیه با میندی رمیکر، منشی این هنرمند از طریق تلفن انجام شد. لینچ صدایی آرام و مهربان دارد و بسیار پرانرژی است. او یکی از طرفداران مدیتیشن محسوب می‌شود و در جایی اظهار داشته که صبح‌ها و عصرها دو برنامه نیم‌ساعته مدیتیشن دارد. سال‌هاست که در هیچ حالت از مدیتیشن غفلت نکرده و نمی‌داند بدون مدیتیشن چه زندگی‌ای خواهد داشت.

‌بعد از ساخت فیلم Inland Empire (امپراتوری درون) در سال ۲۰۰۶، دیگر فیلم چشمگیری از شما ندیدیم؛ در عوض طی این شش سال در زمینه موسیقی و نقاشی بسیار فعال بوده‌اید. این به معنای خداحافظی دیوید لینچ با سینماست؟!

ابدا. اولا من طی این شش سال چهار فیلم کوتاه و ویدیویی ساخته‌ام که شاید از نظر شما «چشمگیر» نباشند؛ اما از نظر خودم در راستای نگاه‌هایی‌اند که طی این چند دهه به مقوله سینما داشته‌ام. شاید این طرز نگاه شما به این دلیل باشد که چند صباحی است نقاشی‌ها و آلبوم‌های من بیشتر دیده می‌شوند تا فیلم‌هایم. اما برای نمونه می‌توانم به فیلم اخیرم Lady Blue Shanghai با بازی ماریون کوتیلارد اشاره کنم. این فیلم روالی داستانی دارد و داستان آن در شانگهای می‌گذرد. می‌بینید که هنوز فیلم می‌سازم!

‌خوب است بحث را با موسیقی‌هایی که برای فیلم‌هایتان ساخته‌اید پی بگیریم. آنجلو بادالامنتی گفته بود آهنگسازی اغلب فیلم‌هایتان را خودتان انجام داده‌اید و او تنها نقش یک تنظیم‌کننده را داشته است…

بخشی از فعالیت موسیقی من به فیلم‌هایم برمی‌گردد. اما نقش آنجلو در این میان چیزی نیست که او به آن اذعان دارد. من و آنجلو در اواخر دهه ۸۰ همکاری‌هایمان را شروع کردیم. او به معنای دقیق کلمه، یک همکار – و نه تنظیم‌کننده – بوده و هست. طی این سال‌ها با همکاری آنجلو هم موسیقی فیلم‌هایم را ساخته‌ام و هم آلبوم‌هایی را روانه بازار کرده‌ام.

‌در این فاصله ۲۰ سالی که به موسیقی اشتغال دارید، به دنبال چه سبکی بوده‌اید؟ آیا ما شاهد یک نوع سبک «دیوید لینچی» در موسیقی شما هستیم؟

سبک دیوید لینچی؟! فکر نمی‌کنم. من عمدتا به سبک بلوز علاقه دارم و تلاش می‌کنم که به سبک مدرن بلوز بپردازم.

‌عنوانی که برای آلبوم جدیدتان در نظر گرفته‌اید (روزگار دلقک دیوانه) قدری غریب است. این نام به چه چیزی اشاره دارد؟

وقتی عده‌ای آدم دور هم جمع می‌شوند تا لحظاتی را به خوشی سر کنند، لحظاتی را می‌گذرانند که شاید از دید بقیه نوعی غفلت یا بی‌خبری باشد. آنها می‌خواهند هرچه بیشتر در شادی و سرخوشی فرو روند. اینجاست که لحظاتی جنون‌آمیز شکل می‌گیرد. آنها به دلقک‌هایی بدل می‌شوند که در نوعی دیوانگی دست و پا می‌زنند…

‌آیا نگاهی پرسشگر به موقعیت این افراد دارید؟ این سوال را از آن جهت مطرح می‌کنم که چه در آثار موسیقایی و چه در نقاشی‌هایتان، عناصری چون تاریکی و مرگ به‌وضوح احساس می‌شود. دلیل توجه شما به این عناصر در راستای این نگاه پرسشگرانه است؟

من کاری به لحظات زندگی آدم‌ها ندارم. مهم برایم، شرایط بشری و اعمالی است که بشر انجام می‌دهد. تلاش عمده‌ام نشان دادن پوچی این اعمال است و اینکه این پوچی از کجا ناشی می‌شود. این پوچی‌ها برای من جالب است و سعی در نشان دادن آنها در قالب آلبوم‌های موسیقی، نقاشی‌ها و عکس‌هایم دارم. اما برخلاف گفته شما فکر نمی‌کنم آهنگ‌هایم تداعی‌گر مرگ یا تاریکی باشند. شاید بدانید که من علاقه خاصی به مدیتیشن دارم و در این راستا بنیادی راه انداخته‌ام که هدف آن تشویق مردم به مدیتیشن است. عقیده شخصی‌ام این است که موسیقی دنیا را تغییر می‌دهد. من آهنگ‌های زیادی ساخته‌ام که آرامش‌بخش هستند. در میان این آهنگ‌ها قطعاتی از دو گروه «مارون۵» و «موبی» هست.

‌اینها تا چه حد در ناخودآگاه شما شکل گرفته است؟

معتقدم که نوع بشر برخوردار از روح است. این روح در قالب بدن تداوم دارد و آنچه در این آثار می‌خواهد نشان داده شود این است که روح از کالبد جدا می‌شود. روح پس از مرگ جسم فعال می‌شود و به پیش می‌رود.

‌عده‌ای از منتقدان از جمله اسلاوی ژیژک (در کتاب «هنر امر متعالی مبتذل»)، معتقد هستند که برخی تک‌آهنگ‌ها و افکت‌های صوتی به کار رفته در آثار شما، صرفا کارکرد سینمایی ندارند، بلکه برای وارد کردن نوعی شوک روانی به تماشاچی هستند. مثلا در فیلم «کله‌پاک‌کن»، افکت‌هایی صوتی را می‌شنویم که خیلی آزاردهنده‌اند…

قبل از ژیژک و دیگران، دخترم اولین کسی بود که به فیلم «کله‌پاک‌کن» اعتراض کرد! یادم می‌آید زمانی که به من گفت بابا این فیلم مناسب بچه‌ها نیست، تنها هشت سال داشت! با حرف دخترم موافق بودم. این فیلم مناسب کودکان هشت‌ساله نیست، اما فکر می‌کنید مناسب بزرگسالان هم نیست؟ من فکر می‌کنم این فیلم، داستانی درباره گناه و تباهی است. شما در این فیلم شاهد اضمحلال جایگاه انسان هستید. موسیقی فیلمی با این پس‌زمینه، ایجاب می‌کرد که مخاطب را قلقلک دهد. اما قصد آزار او در میان نبود.

‌با این حال شما همواره نگاهی ابزورد داشته‌اید. این نگاه در آهنگ‌هایتان هم حس می‌شود، آهنگ‌هایی که به سیاهی‌ها و تاریکی‌ها و کابوس‌ها اشاره دارند. آیا شما خود تجربه روحی و شخصی برخورد با سیاهی و محیط تاریک داشته‌اید؟ اگر داشته‌اید، لطفا توضیح دهید؟

نه اصلا این طور نیست. تجربه روحی شخصی من (تجربه شخصی من از مسایل روحی)، بسیار بسیار زیباست. جهان ذهنی من یک جهان کابوس‌گونه نیست. من ساعات روزانه‌ام را اغلب با مدیتیشن سر می‌کنم.

‌رویا و خواب در هنر شما، چه در سینما و چه در موسیقی، اهمیت زیادی دارد. اما این خواب‌ها اکثرا کابوس‌گونه هستند. هدف اصلی شما از بازنمایی کابوس‌ها چیست؟

من رویا را دوست دارم. برخی از رویاها خیلی زیبا و دلپذیر هستند و برخی نیز برعکس، دوست‌داشتنی نیستند. من از برخی از رویاهایم ایده‌هایی می‌گیرم. همچنین وقتی خواب هستم، ایده‌هایی به سراغم می‌آید که بسیار نوآورانه است. در رویا ایده‌هایی مطرح می‌شوند که در مواردی در تقابل با منطق حاکم بر واقعیت هستند. من شیفته این منطق رویایی ایده‌‌آل هستم که در بسیاری از موارد نیز عجیب و غریب و غیرمتجانس با واقعیت است. این ایده‌ها در بسیاری موارد کاملا انتزاعی هستند و در فیلم‌هایم نیز گاهی این حالت از تجرد و انتزاع را نشان داده‌ام. هرچند که خیلی از مواقع این حالت‌ها از نظر عقلانی قابل فهم نیست اما از نظر احساسی و شهودی قابل درک است. این درواقع، بخشی از زیبایی هنر است که قادر به نمایش دادن تجرید و منطق رویاست و در واقع می‌تواند حالت‌هایی را نشان دهد که بسیاری از رسانه‌های دیگر قادر به بیان آن نیستند. این خیلی زیباست. به همین علت، من صرفا از نوع خاصی از خواب‌هایم پیروی نمی‌کنم. من هم کابوس‌هایم را دوست دارم و هم رویاهای شیرینم را. بر همین اساس به هر ایده‌ای که در خواب به من انتقال داده می‌شود اهمیت می‌دهم. اگر بتوانم ایده‌ای را تعقیب کنم آن وقت است که می‌دانم با آن چه خواهم کرد و چگونه آن را تجلی خواهم داد.

آیا معتقدید مفهوم تخریب در آثار شما می‌تواند در خدمت خلق زیبایی و هنر قرار گیرد؟

صددرصد. به نظر من می‌توان به یک روند ادامه‌دار اشاره کرد و آن چیزی نیست جز تخریب و سپس ساختن و در نهایت نگهداری کردن. بحث این سه موضوع مطرح است، یعنی ساختن و رفتن به سوی آینده، سپس حفاظت از آنچه ساخته شده و باز هم ساختن و درنهایت از بین بردن آنچه قبلا ساخته شده است. در واقع این به معنای یک فعالیت و روند تکاملی است. بنابراین، تخریب در درون خود، ساختن را و ساختن در درون خود، زیبایی را به همراه دارد. در درون زیبایی نیز، نگهداری و پاسداری از آنچه ساخته شده وجود دارد. همه اینها واقعا زیباست. این حقیقتی است که در مورد تخریب می‌توان گفت، اینکه مردم به مرور از آنچه خود قبلا ساخته بودند و در حال حاضر دوست ندارند روبرمی‌گردانند. اما من می‌خواهم به این موضوع اشاره کنم که در مورد چیزی که به طبیعت بازمی‌گردد، مانند بخشی از یک میوه، اگر با تخریب و زوال روبه‌رو شود، با زیبایی خاصی روبه‌رو هستیم. نوع خاصی از زیبایی که تلخ است و در عین حال غریزی است. این زیبایی در مورد تمام جریانات زندگی صدق می‌کند.

گفت‌وگوی حاضر به فعالیت‌های موسیقی شما می‌پردازد. در ایران، پرداختن سینماگران و کارگردانان به دیگر رشته‌ها از جمله موسیقی، نقاشی و عکاسی، گاه با عکس‌العمل منفی منتقدان یا بی‌تفاوتی آنها روبه‌رو بوده است. آیا برای شما به‌عنوان یک کارگردان که خوانندگی و نوازندگی هم می‌کند، این عکس‌العمل‌ها وجود داشته است؟

کار شما وقتی ساختن و خلق کردن در روندی غیرتکراری باشد، دارای اهمیت بسیار زیادی است. در واقع شما چیزی را خلق می‌کنید و آن را به نحوی ارایه می‌دهید که در ذهن‌تان روند خود را طی کرده و درنهایت به این شکل تجلی یافته است. یک ضرب‌المثل خیلی قدیمی وجود دارد که می‌گوید: «man has control of action alone, not the fruits of the action- آدم تنها می‌تواند بر کاری که انجام می‌دهد کنترل داشته باشد، نه بر نتیجه کار». بنابراین وقتی که ساخت یک اثر را به پایان می‌رسانید، با پدیده‌ای روبه‌رو هستید که قابل کنترل نیست. بعضی‌ها آن را دوست دارند و از آن خوش‌شان می‌آید و بعضی‌ها نیز از آن خوش‌شان نمی‌آید؛ اما اگر شما واقعا آن را دوست داشته باشید، این نظرات اصلا مهم نیست. درواقع اگر شما از نتیجه کار خود راضی باشید و بدانید که چه کرده‌اید، اصلا مهم نیست دیگران چه فکری می‌کنند.

‌شما در گفت‌وگویی، اشاره کرده بودید که مهم‌ترین چیز در هر مجموعه یا ترکیب، کنش‌ها و واکنش‌هایی

(actions and reactions) است که در آن برقرار است و عقیده داشتید که «اعتقاد به وجود قوانین تشکیل‌دهنده این مجموعه یا ترکیب به مثابه یک شوخی می‌ماند» و در واقع منظورتان این بود که قوانین خاصی بر آن حاکم نیست. آیا از این نوع اندیشه می‌توان دریافت که شما از اندیشه‌های نیچه پیروی می‌کنید؟ فروید چطور؟

در آن جمله‌ای که شما از قول من بیان کردید، منظور من درواقع این بود که هیچ قانون مشخصی وجود ندارد اما در هر حال به نوعی در هر چیزی قانون مخصوص خودش برقرار است. این قوانین، چندان پیچیده نبوده و در عین حال عریان نیز نیستند بلکه به طور شهودی درک می‌شوند. این قوانین از آگاهی‌های شما ریشه می‌گیرند و همچنین از کارها و فعالیت‌های شما. مادامی که مشغول این کارها و فعالیت‌ها هستید، فرآیندی که درگیر آن هستید مجموعه‌ای از کنش‌ها و واکنش‌ها خواهد بود. از طرف دیگر باید بگویم که با افکار و فلسفه نیچه آشنا نیستم و از افکار او پیروی نمی‌کنم. اما فروید و یونگ و افراد دیگری از این دست که مسایل بسیار خاصی را کشف کرده‌اند که البته مسایل بسیار جدی و مهمی نیز هستند، تا حدی در ذهن من تاثیرگذار بوده‌اند. کارهای آنها الهام‌بخش کارهای من بوده و همیشه دوست داشته‌ام که به برخی ایده‌ها، رویاها و نمادهای آنها بیاندیشم، اما با این حال، به طور کامل از آنها الگو نگرفته‌ام. اجازه بدهید به شخصی به نام «مالاویشی مایاش یوگی» هم اشاره کنم. من طرفدار او هستم و به شما نیز پیشنهاد می‌کنم که نوشته‌ها و کارهای او را مطالعه و بررسی کنید. سبک کار او در مدیتیشن بسیار جالب و راضی‌کننده است و الهام‌بخش من نیز بوده است.

‌میزان آشنایی شما با ایران و هنرمندان آن چقدر است؟

بیش از آن چیزی که شما می‌دانید (می‌خندد). من فیلم‌های ایرانی را دیده‌ام. چند سال پیش که قرار بود به ایران بیایم، هفت فیلم ایرانی را تماشا کردم. اما به دلایلی که به نظر، مربوط به روابط دو کشور می‌شود، برنامه سفر من به ایران به هم خورد. من از این بابت بسیار متاسف شدم. به نظر من مردم کشورهای مختلف در همه جای جهان مشتاقانه در جست‌وجوی صلح و آرامش هستند و اتفاقا این چیزی است که من در پی آن هستم تا اتفاق بیفتد و اطمینان دارم که در آینده‌ای نه‌چندان دور مردم جهان همگی در کنار هم خواهند بود. ما انسان‌ها در همه جای جهان شایسته برخورداری از آزادی، شادمانی و رضایتمندی هستیم. مردم ایران هم از این قاعده مستثنا نیستند. ایرانی‌ها پیشینه‌ای چند هزار ساله دارند. من دوستانی دارم که اهل ایران هستند و اتفاقا کارهایم را هم دوست دارند!

منبع : شرق

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.