سکولاریسم و ضد سکولاریسم جستار یک- سکولاریسم اروپائی -۴

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

منوچهر صالحی

سکولاریسم و هنجارهای دینی
اینک برخی از پژوهش‌گران براین باورند که جداسازی باورهای دینی از سیاست دیگر با روح زمانه سازگاری ندارد، زیرا خصوصی‌سازی دین در سده‌های ۱۶ و ۱۷ میلادی دستاورد جنگ‌های ۳۰ ساله، یعنی جنگ‌های مذهبی آن روزگار در اروپا بود، اما در دوران ما، دوران ارتباطات جهانی دیگر دلیلی برای این جدائی وجود ندارد.

علاوه بر آن، در دورانی که دین و حکومت درهم آمیخته بودند، همیشه یک دین رسمی در جامعه وجود داشت و می‌کوشید باورها و ارزش‌های دینی خود را به باورها و ارزش‌های غالب اجتماعی بدل سازد و به‌همین دلیل مجبور بود پیروان ادیان دیگر را سرکوب کند. اما اینک سطح فرهنگ و تمدن در کشورهای پیش‌رفته سرمایه‌داری آن‌چنان انکشاف یافته است که مردم بنا بر خودآگاهی خویش هیچ‌گاه سلطه یک دین در جامعه را به‌مثابه دین رسمی نخواهند پذیرفت. به‌همین دلیل نیز در حال حاضر تجربه‌ای از رقابت ادیان و جهان‌بینی‌های دینی در حوزه سیاسی این کشورها در دست نیست ، زیرا دولت سکولار باید با توجه به نقش بی‌طرفی دولت در برابر ادیان، و در رابطه با مبانی سکولاریسم از تحقق یک‌چنین پروژه‌ای و تجربه‌ای جلوگیری کند.
برخلاف این باور، دولت سکولار که نسبت به ادیان بی‌طرف است، یگانه ظرفی است که در درون آن باورهای دینی مختلف می‌توانند بدون هراس از یک‌دیگر در گفتمان اجتماعی شرکت جویند. زیرا دولت سکولار بدون آن که شیرازه جامعه از هم بپاشد، یگانه نهادی است که می‌تواند از تبدیل شدن هنجارهای دینی یک مذهب به هنجارهای غالب اجتماعی جلوگیری کند. پس در جامعه‌ای که از نقطه‌ نظر دینی ناهمگون است، فقط در محدوده یک دولت سکولار  که در آن دین و سیاست به‌گونه‌ای شفاف از هم جدا گشته‌اند، می‌توان چندگرائی دینی را تضمین کرد. و آن‌چه اینک در دستور کار قرار دارد، فرسودگی و ناهم‌زمانی سکولاریسم نیست و بلکه باید هر چه بیش‌تر در جهت تکامل دولت سکولار تلاش کرد. هر اندازه دولت سکولار تکامل‌یافته‌تر باشد، به‌همان نسبت نیز چندگرائی دینی می‌تواند موجب به‌هم پیوستگی هر چه بیش‌تر اجزای یک دولت- ملت گردد.  
بر عکسِ فرانسه که دارای دولتی لائیک است، در آلمان که دارای دولتی سکولار است، دین و سیاست به‌سختی از هم جدا نگشته‌اند. از آن‌جا که دو کلیسای بزرگ کاتولیک و پروتستانت با دولت آلمان قراردادهائی را در زمینه‌های مختلف و از آن جمله جمع‌آوری مالیات کلیسا از سوی نهادهای دولتی امضاء کرده‌اند، از امتیازهای اجتماعی زیادی برخوردارند. هم‌چنین به‌خاطر کشتار و سرکوب یهودان در دوران «رایش سوم»، کنیسه یهودان آلمان از دولت این کشور کمک‌های مالی و سیاسی زیادی دریافت می‌کند. بر اساس قراردادهائی که میان دولت آلمان و سازمان‌های مرکزی این ادیان بسته شده است، این ادیان حق دارند نمایندگانی به «شوراهای ایالتی رادیو و تلویزیون» این کشور بفرستند تا در تعیین سیاست کانال‌های رادیو و تلویزیون عمومی که هزینه آن‌ با عوارض ماهیانه‌ای که مردم می‌پردازند، تأمین می‌شود، سهمی داشته باشند. هم‌چنین در این رده از کانال‌های رادیو- تلویزیون این ادیان حق دارند بدون پرداخت پول درباره ادیان خود تبلیغ کنند. هم‌چنین در ارتش آلمان کشیشان کاتولیک و پروتستان به‌مثابه کارمندان رسمی استخدام می‌شوند تا ‌سربازان در سربازخانه‌ها نه فقط از امکان عبادت برخوردار باشند، بلکه اصول اخلاقی این دو کلیسا را به‌مثابه اصول اخلاق اجتماعی بیاموزند. دیگر آن که این دو کلیسا و هم‌چنین کنیسه یهودان حق دارند در مدارس اصول دین خود را برای پیروان آئین خویش به‌هزینه دولت آلمان تدریس کنند. هم‌چنین هزینه دانشگاه‌هائی که در آن‌ها کشیشان مسیحی و خاخام‌های یهود تربیت می‌شوند، توسط دولت آلمان پرداخت می‌شود. همین وضعیت سبب شده است تا بخش بزرگی از اصول اخلاقی دو کلیسای بزرگ آلمان به هنجارهای اخلاقی مورد پسند اجتماعی بدل شوند.
هم‌چنین سیاستمداران آلمان کوشیدند به‌خاطر مخالفت کلیسا با قوانینی که با داستان خلقت کتاب‌های دینی یهودیت و مسیحیت در تضادند، محتاط باشند، یعنی قوانین مربوط به فناوری ژنتیک، «سقط جنین» و یاری رساندن به کسانی که به‌خاطر بیماری‌های لاعلاج خواهان «خودکشی داوطلبانه»  خویشند، با هنجارهای اخلاقی این ادیان در تضاد نباشند، زیرا بنا بر برداشت این دو مذهب دست‌بُردن در ژنتیک گیاهان، جانوران و انسان، دست‌بُرد در خلقت خدا است. هم‌چنین بنا بر برداشت همه ادیان ابراهیمی زایش و مرگ هر موجودی بازتاب اراده الهی است و بنابراین مجازسازی «سقط‌جنین» و یا «خودکشی داوطلبانه» به‌ معنای نادیده گرفتن اراده الهی و کاری خلاف هنجارهای خلقت است. و از آن‌جا که مسیحیت بر این باور است که خدا پس از خلقت جهان و انسان در روز هفتم، یعنی یک‌شنبه به‌ استراحت پرداخت، دو کلیسای آلمان با تبدیل این روز به روز کار معمولی به‌شدت مخالفند و در این زمینه با سندیکاهای آلمان در یک جبهه قرار دارند، زیرا سندیکاها با انگیزه دیگری بر این باورند که شاغلین برای بازتولید نیروی کار، پرورش فکری و ثبات بخشی به انسجام خانواده خود باید در هفته حداقل در یک روز ثابت (یک‌شنبه‌ها) از کارکردن معاف باشند.
در عین حال دو کلیسای بزرگ آلمان به‌خاطر نقشی که در جامعه بازی می‌کنند، این باور را در بین پیروان خود تبلیغ می‌نمایند که همیشه هوادار حق و حقیقت، آزادی و دمکراسی بوده‌اند و در عوض پیروان اسلام و گروهک‌های دینی نوینی که مثل علف هرز در کشورهای پیش‌رفته سرمایه‌داری از زمین می‌رویند، و هم‌چنین خداناباوران را به‌مثابه نیروهائی که در پی بی‌ثبات ساختن جامعه‌اند، به تمامیت‌خواهی متهم می‌سازند. و از آن‌جا که این دو کلیسا از پشتیبانی دولت آلمان برخوردارند، در نتیجه می‌توانند افکار عمومی را به‌سود خواست‌های خود بسیج کنند.
بنابراین تعجب‌انگیز نیست که مرزبندی این دو کلیسا با ادیان دیگر سبب شود تا اکثریت مردم نابرابری حقوق ادیان «غیرخودی» را امری عادی و طبیعی بپندارند و حتی خواهان شدت بخشیدن به آن باشند. پیروزی نیروهای راست در همه پرسی‌ای که چندی پیش در رابطه با ممنوع‌سازی ساختن منار مساجد در سوئیس برگزار شد، و یا پیروزی نیروهای راست در هلند در انتخابات شهر و روستا که می‌خواهند چاپ و پخش قرآن را در آن کشور ممنوع سازند، بازتابی است از یک‌چنین نابرابرحقوقی ادیان مختلف که در حوزه قدرت دولت دمکراتیک سکولار زندگی می‌کنند.
به‌همین دلیل نیز در آلمان و بسیاری دیگر از کشورهای اروپای غربی هم‌زمان با دو گرایش روبه‌روئیم. هواداران گرایش نخست که خود را سکولارهای واقعی می‌نامند، برای آن که دولت سکولار «حقیقی» تحقق یابد، خواهان محدودسازی تدریجی و حتی رادیکال امتیازهائی‌اند که دو کلیسای بزرگ کاتولیک و پروتستانت از آن برخوردارند تا همه ادیانی که در اروپا وجود دارند، از هم‌برابری حقوقی برخوردار گردند. پیروان این گرایش بر این باورند که در دولت سکولار، نهادهای دولتی نباید در حوزه گفتمان دینی و سیاسی دخالت کنند و نباید امتیازهای دولتی را در اختیار برخی از احزاب سیاسی و یا سازمان‌های دین معینی قرار دهند، زیرا این امر سبب نابرابرحقوقی می‌گردد و با اصول دولت دمکراتیک در تضاد قرار دارد.
گرایش دوم از سوی پیروان ادیانی ابراز می‌شود که افکار عمومی اروپا حاضر به‌پذیرش آن‌ها نیست. مسلمانان آلمان که بیش از ۳ میلیون جمعیت آلمان را تشکیل می‌دهند و بیش‌ترشان مهاجر و یا از تبار مهاجرین هستند، می‌کوشند با ساختن مساجد بزرگ در مناطق مرکزی شهرهای بزرگ آلمان موجودیت خود را نمایان سازند.
اما می‌بینیم که در اروپا سازمان‌های ادیان کاتولیک، پروتستانت و یهود در مقایسه با سازمان‌های اسلامی از امتیازهای زیادی برخوردارند و دولت‌های اروپائی که مدعی‌اند دولت‌هائی لائیک و یا سکولارند، حاضر نیستند برای سازمان‌های اسلامی همان موقعیت حقوقی را بپذیرند که ادیان مسیحی- یهودی اروپائی از آن برخوردارند. به‌طور مثال در آلمان، کلیساهای مسیحی- یهودی خود محتوای آموزش‌های دینی را که باید در مدارس تدریس شوند، تعیین می‌کنند، اما دولت آلمان برای نهادهای اسلامی این کشور چنین حقی را قائل نیست و در حال حاضر مضمون آموزش‌های اسلامی که در مدارس تعلیم داده می‌شوند، توسط نهادهای دولتی تعیین می‌شوند. برای برون‌رفت از این بُن‌بست و برای آن که بتوان دولت سکولار را عادلانه‌تر ساخت، باید تدریس ساختار دمکراسی، حقوق بشر و حقوق بین‌الملل و هنجارهای اخلاق اجتماعی را جانشین آموزش‌های دینی در مدارس نمود.

چکیده‌ای درباره سکولاریسم
همان‌طور که دیدیم، سکولاریسم در اروپا به‌وجود آمد و ‌ روندی است که طی آن دین از دولت جدا گشت. جدائی دین از دولت به‌آن معنی است که دولت و دین در هم تنیده نیستند، یعنی دولت از ایدئولوژی هیچ دینی پیروی نمی‌کند و در چنین دولتی دین رسمی وجود ندارد و بلکه دولت و دین از نقطه‌نظر سازمانی کاملأ از یک‌دیگر جدا و مستقلند. البته جدائی دولت از دین همیشه از وجه مسالمت‌آمیز برخوردار نیست. به‌طور مثال، پس از پیروزی بلشویک‌ها در روسیه و در هنگامه جنگ داخلی بسیاری از کلیساها غارت شدند و نیایش دینی در محافل عمومی ممنوع گشت. به همین‌گونه در آلبانی از ۱۹۶۸ تا ۱۹۹۰ مردم از هرگونه نیایش دینی در ساختمان‌های دولتی و عمومی کاملأ محروم بودند. در عوض، در کشورهای دمکراتیک، باورهای دینی به‌مثابه ایدئولوژی و یا جهان‌بینی دولتی نفی می‌شوند، اما از حق عرضه در جامعه برخوردارند، زیرا بسیاری از مردم به دین و ارزش‌های دینی باور دارند. در بیش‌تر کشورهای سکولار میان نهادهای دینی و دولتی رابطه‌ای دو جانبه وجود دارد، یعنی این نهادها با توجه به‌نقش بی‌طرفانه دولت در مسائل دینی در رابطه با مسائل مشخص با یک‌دیگر هم‌کاری می‌کنند.
نگرشی به تاریخ غرب آشکار می‌سازد که در کشورهای پیش‌رفته سرمایه‌داری، روند مدرنیته بدون سکولاریسم نمی‌توانست تحقق یابد، یعنی سکولاریسم آجر و ملاطی است که با آن مدرنیته ساخته شده است. طرح جدائی دولت از دین در دوران روشنگری ریخته شد و به این ترتیب زمینه برای تحقق دولت دمکراتیک هموار گشت.
با این حال در نشستی که ۲۰۰۹ در وین  برگزار شد، بسیاری از اندیشمندان سکولار بر این باور بودند که سکولاریسم پروژه‌ای کهنه است و نمی‌تواند پاسخگوی نیازهای انسان کنونی باشد، زیرا مدلی که در غرب به‌وجود آمد، از سوی انسان‌هائی که در حوزه‌های فرهنگی غیرمسیحی می‌زیند، پذیرفته نمی‌شود. حتی در اروپا و امریکا نیز با گسترش بنیادگرائی مسیحی، دولت سکولار با مقاومت روبه‌رو شده است و در ایالات متحده پیروان افراطی مسیحیت توانستند با آرأ خود بر سیاست تأثیری شگرف بگذارند. به‌طور مثال انتخاب جورج دبلیو بوش در دو دوره به‌ریاست جمهوری آمریکا بدون برخورداری از پشتیبانی محافل مسیحی افراطی ناممکن بود. برهان این گروه از دانشمندان آن است که در دوران پیدایش سکولاریسم در اروپا، دولت‌ها فقط با دو مذهب مسیحیت روبه‌رو بودند و چون نهادهای این دو مذهب از قدرت مادی و معنوی زیادی برخوردار بود، در نتیجه دولت‌ها کوشیدند برای تقویت اقتدار خود حوزه کارکردی کلیسای مسیحیت را محدود سازند. اما اینک در کشورهای جهان با ده‌ها دین مختلف روبه‌روئیم که برخی از آن‌ها هم‌چون  ساینتولوژ‌ها  دانش و دین و اقتصاد را درهم آمیخته‌اند و به یک امپراتوری دینی- اقتصادی جهانی بدل گشته‌اند که در پی دستیابی به قدرت سیاسی نیز هستند. روشن است دینی هم‌چون ساینتولوژی که بر خود نام «دانش» نهاده است و بر این باور است که همه اصول آن با دستاوردهای دانش کنونی هم‌خوانی دارد، با ادیان ابراهیمی که مبانی آئینی‌شان جنبه اساطیری- اعجازی دارد، شباهتی ندارند و به‌همین دلیل مشکل می‌توان میان ایدئولوژی ادیان مدرن با اقتدار دولت‌ها جدائی شفافی به‌وجود آورد. از سوی دیگر با توجه به آن‌چه مسیح در رابطه با قیصر روم که نماد قدرت سیاسی بود، در انجیل گفت،  جدائی دولت از کلیسا، یعنی تحقق سکولاریسم در اروپای مسیحی هر چند خونین، اما آسان بود، زیرا مسیح قیصر را که سمبل دولت است، از خدا جدا ساخت و از پیروان خود خواست که هم از قیصر (دولت) اطاعت کنند و هم از خدا. هم مالیات خود را به قیصر (دولت) بپردازند و هم در راه خدا صدقه دهند. اما در یهودیت و اسلام یک‌چنین جدائی وجود ندارد. تمامی پیامبران یهود، هم‌زمان رهبران سیاسی اقوام یهود نیز بودند و در اسلام نیز بارفتن پیامبر از مکه به مدینه (یثرب) دین و قدرت سیاسی از همان آغاز به‌هم گره خوردند و قابل تفکیک از هم نبودند. بنابراین اندیشه سکولاریسم، یعنی جدائی دین و دولت از هم با سخنان عیسی در انطباق قرار دارد و دخالت کلیسا در قدرت سیاسی عملی برخلاف آن آئین بود.
از سوی دیگر جدائی کامل دین از دولت و تبدیل دین به امری خصوصی، هر چند در کشورهای غربی تبلیغ می‌شود، اما همان‌طور که دیدیم، عملأ شدنی نیست، زیرا دین به بخشی از هویت انسان‌های مؤمن بدل می‌گردد و چنین افرادی هنگامی که در سیاست دخالت می‌کنند، نمی‌توانند هویت دینی خود را نفی کنند، زیرا در آن صورت خود را نفی کرده‌اند. سیاستمداران محافظه‌کاری که به احزاب دمکرات‌های مسیحی تعلق دارند، بنا بر باورهای دینی خود سقط جنین را «جنایت» می‌دانند و با یک‌چنین انگیزه‌ای با لغو قوانینی که سقط‌جنین را «مجاز» می‌دانند، مخالفت می‌کنند. پس می‌بینیم که دین در این حوزه هم‌چنان در روند قانون‌گذاری نهادهای دولتی دخالت می‌کند.
به‌همین دلیل نیز بسیاری از اندیشمندان بر این باورند که باید مبانی سکولاریسم را از نو تعریف کرد، زیرا جدائی کامل دین از دولت ناممکن است و هیچ‌گاه نیز تحقق نیافته است. در سکولاریسم نو اصل پذیرش چندگرائی و تضمین آزادی و برابری گرایش‌های مختلف باید جانشین جدائی دین از دولت گردد. بنا بر این تعریف دولت مدرن باید به‌جای داشتن مواضع ضد دینی و جداسازی دین از نهادهای قدرت سیاسی، در عین جلوگیری از سلطه نهادهای دینی بر سیاست، به همه ادیان احترام بگذارد.
تازه‌ترین بررسی‌های کلیساهای آلمان نشان می‌دهند که ۲۰ % از مردم جهان ‌خدا باور نیستند، یعنی انسان‌هائی سکولارند. بنا بر برداشت کلیساهای آلمان سکولاریسم مفهومی است که ناخداباوری و مادی‌گرائی را به‌هم پیوند می‌زند و به‌این ترتیب خود به نوعی جهان‌بینی بدل می‌گردد، زیرا در محدوده سکولاریسم نیز کوشش می‌شود به پرسش‌هائی که بشریت با آن روبه‌رو است، پاسخ داده شود. بر این مبنی بی‌خدایان  و آگنوسیست‌ها  به‌عناصر سکولار بدل می‌گردند.
بنا بر باور کلیساهای آلمان سکولار کسی است که به ماورأالطبیعه و متافیزیک باور ندارد. در اندیشه آن‌ها همه چیز دارای منشاء مادی است. به‌همین دلیل نیز آن‌ها به معجزه باور ندارند، زیرا در بسیاری موارد معجزات با دستاوردهای دانش مدرن در تضاد قرار دارند، یعنی قابل اثبات نیستند. آن‌ها کهکشان و سپهرهای آسمانی را نتیجه «انفجار اولیه» می‌دانند و بر این باورند که موجودات زنده در کُره زمین بنا بر قانون تئوری تکامل داروین به‌وجود آمده‌اند و برای خدا در روند خلقت نقشی قائل نیستند. آن‌ها باورهای دینی را که می‌تواند موجب تسکین انسان ناخودآگاه از چنگال ترس‌هایش گردد، با واقعیت‌های دانش مدرن در تضاد و برای انکشاف دانش زیانبار می‌دانند. در باور سکولارها خرد و ایمان و هم‌چنین دانش و دین باهم ناسازگارند. آن‌ها برای روح زندگی ابدی قائل نیستند، یعنی به زندگی پس از مرگ باور ندارند و می‌پندارند که موجودیت هر کسی با مرگ او پایان می‌یابد.
کلیساهای آلمان هم‌چنین بر این باورند که مارکسیسم مکتبی است که می‌پندارد به واقعیت فقط از طریق سنجش ماده می‌توان پی بُرد. آن‌ها مارکس را متهم می‌سازند که دین را «افیون توده» نامید و بر این پندار بود که «سعادت واقعی انسان با از میان برداشتن دین به‌مثابه سعادت وهم‌آمیز انسانی ممکن می‌شود.»
ادامه دارد

 

msalehi@t-online.de

www.manouchehr-salehi.de

پانوشت‌ها:


[1]در این زمینه بنگرید به مقاله اشتفان وایدنر Stefan Weidner  در «روزنامه یک‌شنبه فرانکفورتر آلگماینه»Frankfurter Allgemeinen Sonntagszeitung

[2]Euthanasie

 [3]منظور سمپوزیومی است که در 5 ژوئیه 2009 در وین توسط "انستیتو برای دانش‌ها و انسان" با عنوان «روش سکولاریسم و پاسخ‌های مذهبی»  „Modes of Secularism and Religious Responses“برگزار شد.

 [4]ساینتولوژی Scientologyجنبشی ایدئولوژیک است. پیروان این جنبش از آموزش‌های نویسنده آمریکائی ل. رَن هابرد L. Ron Hubberdپیروی می‌کنند. از نقطه‌نظر جامعه‌شناختی ساینتولوژی به رده «دین‌های امروزی» تعلق دارد که نه بر شالوده خرافات و اعجازهای غیرعلمی، بلکه در رابطه با دستاوردهای دانش کنونی تدوین شده‌اند. این دین با به‌کارگیری روش‌های درمان روانی علمی می‌کوشد برای پیروان خود جنبه‌های مکاشفه برین را به‌وجود آورد.

[5]در روایت‌های سه انجیل از قول عیسی چنین نقل شده است: «مال قیصر را به‌قیصر ادا کنید و مال خدا را به‌خدا»، انجیل متی به‌فارسی، صفحه 38. «عیسی در جواب ایشان گفت آن‌چه از قیصر است به‌ قیصر رد کنید و آن‌چه از خداست، به‌خدا»، انجیل مرقس، صفحه 76. «و به‌ایشان گفت پس مال قیصر را به‌قیصر رد کنید و مال خدا را به‌خدا»، انجیل لوقا، صفحه 131.

[6]   آتائیست‌ها Athaistenکسانی هستند که بر این پندارند اسناد و دلائل کافی برای نبودن خدا وجود دارد.

[7]  آگنوسیست‌ها Agnostikenکسانی هستند که می‌پندارند دلائل کافی برای اثبات و یا نفی خدا در دست نیست و به‌همین دلیل با کلیسا رابطه خوبی ندارند. 

[8]در این رابطه بنگرید به این آدرس اینترنتی

 http://www.bruedergemeinde.de/home/weltreligionen.asp?f=12

 

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.