فرقه گرایی، اراده گرایی و روزمرگی در سیاست

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

دنیز ایشچی

نگرشی بر مقاله "آن که باد میکارد طوفان درو میکند!" به قلم رفیق گرامی جمشید طاهری پور در عین حال که با تیتری کارا و قدرتمند ی آغاز میشود، از نظر مضمونی برای من مشکل ساز بوده و با سنجشهای فکری من توازن  و تطابق پیدا نمیکند. لذا بر آن شدم  تا نکاتی چند را در این زمینه روی کاغذ بیاورم. مشکل اساسی من با این نوشته این است که آیا راهکار اساسی و محوری تحوّلی که ایشان ترسیم میکنند، میتواند ثمره ها و میوه های تحوّلی را که جامعه ما آبستن آن است به بار بیاورد، یا اینکه به احتمال قوی هم مادر و هم کودک به دنیا نیامده تحوّل بنیادین را در جنین خفه خواهد کرد.

بعضی از دوستان با درجه تاکید های مختلف روی این نکته انگشت میگذارند که بخش عظیم و یا قابل توجهّی از مردم ایران از چنان فرهنگ و آگاهی بالایی برخوردار نیستند و در نتیجه پشت سر "احمدی نژاد"ها صف میکشند. بررسی علل طبقاتی، تاریخی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی چنین رفتارهایی ، وابستگی عمیق به فاکتورهای خیلی پیچیده تری دارد  . استراتژیی که محور ثمربخشی کارکرد خود را بر پایه های روشن کردن اذهان بخشهایی از "امّت شهید پروری" که از آن سخن میرود، میگذارد، از اوّل محکوم به شکست است. آیا این اقشاری که از آنها سخن رانده میشود، پیشروترین، بالنده ترین و آگاهترین اقشار و طبقات اجتماعی هستند که بتوانند موتور محّرکه تحوّل اجتماعی باشند؟

جامعه ای که بخش عظیمی از بافت اقتصادی اجتماعی آن بر محور اقتصادی کشاورزی و دامپروری کوچک ، کسبه کوچکی که بعنوان زایده های تکمیلی صنایع بزرگ شرکتهای بزرگ بین المللی به زیست خود ادامه میدهند و بالاخره بخش عظیم دیگر آن بر محور بازار و اقتصادی تجاری سنّتی می چرخد و همیشه تحت تاثیر بمباران تبلیغات و تحت تاثیر سوء استفاده های ایدئولوژیک  و دینی  جمهوری اسلامی ایران قرار دارند ، نمیتوان انتظار داشت تا از طریق روشنگریهای امثال ما از موضع گیریهای مصلحتی خویش بخاطر حفظ امنّیت اقتصادی اجتماعی  روزمره زن و فرزندان خویش دست بردارند. رشد فرهنگ مدرن و بالنده ارتباط تنگاتنگی با رشد صنایع پیشرفته و صنعتی و مدرن گشتن اقتصاد کشور دارد که متضمن پرورش انسانهایی با آگاهیهای علمی نسبت به کنترل و چرخاندن همان اقتصاد صنعتی خواهند بود. این مساله در وحله اوّل  نیاز به یک تحوّل اساسی در قدرت سیاسی دارد و بعد از چنین تحوّل سیاسی قابل تحقّق است، نه قبل از آن.

اولویّت اوّل از نظر روشنگری و ارگانیزه شدن باید روی بالنده ترین، آگاه ترین و تحوّلگرا ترین اقشار و طبقات اجتماعی گذاشته شود. اگر ما کارکنان فکری، فرهنگیان، دانشجویان و دانش آموزان، جنبش زنان، فعّالین جنبش های ضّد تبعیض ملّی و کارگران صنعتی را جزو تحولگراترین و بالنده ترین اقشار و طبقات اجتماعی در نظر بگیریم، فکر نمیکنم بخش قابل توجّهی از آنها در صف "امّت شهید پروری" که پشت سر احمدی نژاد و ولّی فقیه صف میکشند ، باشند. اگر این اقشار و طبقات بر آگاهی استراتژیک تحوّل مسّلح باشند و شبکه ساختاری نسبی ارتباطی خود را شکل داده باشند، رهبریّت مصمّم و با اراده ای پیشاهنگ آنها باشد،  آن موقع است که همینها قادر خواهند بود بخشهای قابل توّجهی از همان "امّت شهید پرور" را به دنبال خویش بکشند.

 امید به این داشتن که با نفاق میان جناهای حکومتی و درگیری بر سر تقسیم قدرت سیاسی میان جناحهای "اسلام سیاسی" و "اسلام ولایتی" ، میشود بر اساس امیدواری بر این مبنا که آنهایی که زیر لوای اسلام سیاسی دارند پیش می آیند ما را بسوی تحوّل در راستای پتانسیلهای اجتماعی خواهند برد، تجربه ای نا موفّق تکرار شده میباشد. این ارزیابی باز هم ما را به یاد "ظرفیّتهای ضّد امپریالیستی ، عدالت جویانه و بالنده خرده بورژوایی آیت الله خمینی" می اندازد که امیدوار بودیم ما را به سرمنزل آزادی و عدالت اجتماعی خواهد رساند.

شکاف درون حکومتی را میشود از چندین بعد در آن واحد ارزیابی کرد. یکی بعد طبقاتی اقتصادی آن، دیگری بعد سیاسی حکومتی  و بالاخره بعد سوّمی میتواند بعد انسانی و آرمانی آن باشد. آیا اپوزیسیون درون حکومتی پایگاه اقتصادی طبقاتی ویژه ای برای خود میتواند داشته باشد؟ اگر جواب این سوال مثبت است، این پایگاه چیست و ویژه گیهای آن چه میباشند؟ آیا این جناح برای حفظ منافع ویژه لایه های اجتماعی را که نمایندگی آنها را میکند، نیازمند به این است که وسیعترین اقشار اجتماعی سیاسی را به دنبال خویش داشته باشد تا قدرت سیاسی را در کنترل خویش در آورد؟ آیا این جناح اپوزیسیون حکومتی ظرفیّت آرمانی رهبری تحوّل تاریخی ضروری را که جامعه آبستن آن است دارا میباشد؟

مقاله مذبور فقط و فقط بعد آرمانی اندیشه های اپوزیسیون حکومتی را آنطور که بر اساس ضرورت زمانی جهت بسیج اپوزیسیون خارج حکومتی به دنبال خویش از زبان آنها مطرح میگردد بعنوان ملاک ارزیابی ماهیّت و قابلیّتهای آنها  مد نظر قرار میدهد. در ادامه مقاله میخوانیم ( "جانبداری از نو اندیشان دینی، فعّالین سیاسی – مدنی و شخصّیتهای دیندار شجاعی که روشنگریهایشان….. .بسوی جدایی دین از سیاست ……..رویکرد است"). ما ورود بخشهایی بریده از قدرتمداران سیاسی جمهوری سلامی ایران را به درون صفوف جبهه وسیع سکولاریسم، حقوق بشر و آزادی به این آقایان تبریک میگوییم، ولی سپردن ساربانی کاروان جبهه آزادی، سکولاریسم و حقوق بشر به دست این تازه واردان یک ریسک کبیره ای میباشد که کمتر عاقلی مرتکب آن میگردد.

 دل آزردگی نویسنده از این بابت که در روند عمومی تحوّلات درونی جمهوری اسلامی ایران "تحوّل معکوس نظام ولایی اسلامی از حکومت قانون و نظام پارلمانی" مشاهنده میگردد. سوال اینجاست که اولا کجا و چه زمانی در نظام ولایت فقیه  حکومت قانون و نظام پارلمانی حاکم و جاری بوده ست که الان انحراف از آن مسیر از طرف این فرقه تعجّب انگیز باشد. نظامی که کنترل محوری دائمی آن بر محور نظام ولایی امنّیتی استوار است و دنیایی را با دروغها، شیّادیها و  حقّه بازیهای شیطانی خود سالهای سال است فریب میدهند، از این پس و پیش رفتنها  و کلکها خیلی در آستین خود ذخیره دارند.

 آیا اپوزیسون درون حکومتی واقعا خواهان تکّثر گرایی میباشد؟ آیا این پیروان اسلام سیاسی  بر محور کدام فرهنگ علمی، مدرن و دموکراتیک و بر بستر بافت منسجم آگاهیهای آلترناتیو تحوّل دموکراتیک تکّثر گرا شده اند؟ آیا منافع سیاسی طبقاتی مقطعی آنها در این موضع گیریها تا چه اندازه میتواند نقش داشته باشد؟ با در نظر گرفتن این فاکتورها و سوالات مشابه دیگر، من برایم هضم گفتاری که مطرح میکند، ( "دیالکتیک جاری در تکّثر گرایی از دوام و بقای بالنده آن مراقبت میکند. این مراقبت بر محور مطالبات مشترک حداقّلی مستتر در جنبش سبز تعریف شده که متضمّن پیش راندن ایران بسوی ازادی است") دشوار بوده و شّک بر انگیز میباشد. چنین دیالکتیکی تکثّر گرایی موقعی   میتواند متضمّن پیش راندن بسوی ازادی باشد که توسّط پیشاهنگان واقعی جبهه آزادی، مدرنیته، حقوق بشر و عدالت اجتماعی هدایت گردند نه کسانی که تازه وارد گود میگردند.

انگشت روی سه مساله سیاسی فلسفی رفتاری اپوزیسیون سیاسی سکولار دموکرات بعنوان انحرافات این جنبش گذاشته شده و از این  ارزیابی چنین استنباط میشود که با نا امید گردیدن از غالب آمدن اپوزیسیون سکولار دموکرات بر این به اصطلاح "انحرافات" چنین استنباط میگردد که ایشان توصیه میکنند که ساربانان کاروان "جنبش سبز" بهتر از هر اپوزیسیونی بر محور دیالکتیک سازنده وبالنده تکّثر گرایی خواهند توانست ما را به سرمنزل مقصود برسانند. این انحرافات تعریف شده در مقاله "فرقه گرایی" ، " اراده گرائی" و "روزمره گی" در راهبرد سیاسی میباشند.

 در مقاله بیان میشود که از این "انحرافات"، آنهایی که به بیماری " فرقه گرایی" دچار هستند، بر سر "ایمان" خویش می رزمند، نه بر سر" آرمان و اهداف و آرزوهایشان". طبیعتا آنجایی که "ایمان" خشک و غیر سیّال بر جایگاه "آرمان و اهداف و آرزوهای سیّال و بالنده" به مسند بنشیند، خود تبدیل به یک مذهب و طریقتی میشود که از فورمولهای جزمی تبعّیت میکند. اگر ایمان همراه با آمال و آرزوهای بالنده و سّیال تواما در یک سازمان سیاسی عمل بکند، خود به تقویت کارایی بیشتر و مثبت آن جریان سیاسی منجر خواهد شد. مساله مشکل ساز برای من، رد کردن و انحرافی دانستن اراده گرایی و اتخاذ تاکتیکهای مناسب روزانه بر اساس حرکتهای جاری سیاسی مقطعی میباشد.

مگر ایرادی دارد که سازمانهای سیاسی بر بستر استراتژی خویش، نه فقط تاکتیکها، موضعگیریها و اقدامهای روزانه و زنده و جاری را بر اساس ضرورتهای زمان اتخاذ بکنند تا  بلکه با نیروی اراده و قوّت عمل بنیادگرایانه ای این تاکتیکها را به مرحله عمل در بیاورند. وقتی که استراتژی محوری در کنار سناریو های آلترناتیو طراّحی شده پشتوانه ای میسربزرگراه تحوّل عبور از نظام ولایی سپاهی  طرح ریزی گردیده باشد، دقیقا در اجرای آن ما احتیاج با اتخاّذ تاکتیکها، موضع گیریها و عملکردها  روزمره خواهیم بود. در کنار اتخّاذ تاکتیکهای روزمره، البّته که باید با قدرت و پشتکاری اراده قدرتمند و تحوّلگرایانه به همان  وظایف روزمره عمل کرد.

وقتی که استراتژی محوری تحوّل در کنار سناریوی های آلترناتیو  پشتوانه ای تدوین و تنظیم میگردند، دیگر مسائل مربوطه نه تنها از بعد تاریخی، بلکه از ابعاد طبقاتی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، ژئوپولیتیک و غیره مورد مطالعه قرار گرفته اند. دیگر  ضرورت اینکه موقع اتخاّذ تاکتیک های روزانه  "گامی به عقب بگذاریم و به ضرورت تاریخی از بعد تاریخی نگاه کنیم" عملا به این مفهوم است که ما فرصتهای تاکتیکی تاریخی را با کنار کشیدن و بی اراده بودن و عمل نکردن از دست بدهیم. این شیوه عملکرد یک سازمان سیاسی پیشاهنگ تحّول نیست.

مساله ای که با عنوان "جوّ گیر" شدن در سیاست نفی و طرد میشود، میتواند برعکس بعنوان فرصت و پتانسیل مورد بهره برداری قرار بگیرد. فرصتهایی که فقط کارکشتگان سیاسی با مهارت تجربه های خود با لمس و درک ویژه گیهای روانی سیاسی لحظه ها و اراده قدرتمند و قاطع عملی خویش میتوانند مناسبترین تاکتیکها را اتخاذ کرده و بهترین بهره برداریها را در مسیر و راستای استراتژی تحوّل به نفع نیروهای آزادی و عدالت به ارمغان بیاورند.

با آسیابهای بادی نمیتوان طوفان براه انداخت. با شمشرهای چوبی به پیکار خون آشامان تاریخ نمیتوان رفت. در چهارچوب نظام ولایت فقیه طرح شعار انتخابات آزاد خود گمراهی محض است. با راه انداختن کاروان فلّه ای حرکت مدنی مردمی خود جوش، پراکنده و با هدفهای موضعی  تحت لوای رهبرانی که یک پای در گذشته دارند و پای دیگر را میحواهند با زمان حال تطبیق دهند، نمیتوان از نظام ولایت فقیه عبور کرد. طرحی نو و بنیادینی باید در افکند که در آن نه تنها هدفها باید کاملا تعریف شده و مشخص باشند، بلکه بر بستر استراتژی محوری تعریف شده تحوّلگرای واقع بینانه،عملکردها و راهکارهای عملی مشخّصی طرح ریزی گردد که با تمام تدارکات و سازماندهی و بسیج هدفمند لازم در جهت رسیدن به هدفهای تعریف شده حرکت گردد.

   ۱۹/۱۰/۲۰۱۰

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.