حسن بهگر
ایران اولین دولت و امپراتوری جهان است که تشکیلش نه با کشتار قومی همراه بوده نه با جابجایی اقوام. ما از دوره ی ساسانیان به واژه ی ایران برمی خوریم که پس از آن در شاهنامه و دیگر کتاب های تاریخی و جغرافیایی تا به امروز مورد استفاده قرار گرفته است. واژه ی قومیت (ethnicity) که شامل همانندی های فرهنگی و زیستی ( بیولوژیکی) است از دهه ی ۱۹۵۰ رواج یافته است.
ایران بر سر چهارر اه حوادث تاریخی قرار داشته است و ترکیب جمعیتی آن در طول زمان بسیار تغییر کرده است و عناصر یونانی ، رومی، عرب ، مغول و ترک و … نیز به آن افزوده شده اند ولی در ایرن تحلیل رفته اند. در ایران «گتو» یا جداسازی نژادی وجود نداشته است حتا سیاهان آفریقا و بردگانی که درایران بسر می بردند با هم در آمیختند و ایرانی ماندند و رنگ محلی گرفتند. گاهی موارد استثنا یی در محلاتی بود که به سبب مذهبی و به علت سیطره ی احکام اسلامی و ملایان جدا نگاه داشته می شدند مانند محله ی ارمنی ، یهودی و غیره که این دیوارها نیز از آنجا که با فرهنگ خلق و خوی ایرانیان که میل به نرمش و آسان پذیری دارد سازگار نبود فروریخت.در ایران هر از گاهی یکی از اقوام سکان حکومت را بدست گرفته است . حتا در دوران مشروطیت که دولت مرکزی به غایت ضعیف شده بود مساله جداسری هرگز مطرح نشد. آذربایجان هم که از اصل پیشتاز انقلاب مشروطیت بود . این همبستگی در درازنای تاریخ همراه با فرهنگ و خاطره ی تاریخی مشترک تا به امروز ادامه داشته است. چرا پس از حمله ی اعراب اقوام مختلفی که طی هزارسال از زمان کوروش بدور هم گرد آمده بود از بخارا و سمرقند گرفته تا آذربایجان و گیلان و سیستان به مقاومت پرداختند؟ بیاد بیاوریم که ارتباط این مناطق با یکدیگر تا دوران معاصر بسیاردشوار بود اما گویی روح واحدی بر آن ها حاکم بود، این مقاومت ها شامل شورش ها و جنگ ها و نهضت ها فکری ، اجتماعی ، دینی گسترده بود. ستم مشترکی که بر آنان وارد می شد نفی قومیتشان نبود، از این بود که دشمن همه ی آنها را همان عجم می شناخت و تحت این عنوان تحقیرشان میکرد.
از قرن یازدهم تا اوایل قرن نوزدهم قبایل گوناگون بر ایران حکومت راندند ولی انقلاب مشروطیت نقطه ی پایان بر حکومت قبیله ای و استبدادی کهن گذاشت . پس از آن مستبدان و نیروهای ارتجاعی با کمک عوامل خارجی از پیشروی طبیعی ایران به سوی دموکراسی و قانون گرایی منطبق با حقوق شهروندی جلوگیری کرده اند. قتل و قصابی اقوام توسط رضاخان و به یغما بردن ثروت آنها و تخته قاپو کردن ایلات و جلوگیری از مشارکت سیاسی آنان در سرنوشت کشور لطمات جبران ناپذیری به ایران زد.
رضاشاه برای تشکیل حکومت متمرکز مستبد خود با سرکوب بی رحمانه اقوام و زیر پا گذاشتن قانون اساسی که خونبهای شهدای مشروطیت بود و بی اعتنایی به قانون انجمن های ایالتی و ولایتی کینه را نسبت به قدرت مرکزی شعله ور ساخت و بدین سبب با فرار او در جنگ دوم جهانی روسیه شوروی توانست به اختلاف جدی اقوام با دولت مرکزی دامن بزند که آن نیز می توانست با درایت و تدبیر دولت مرکزی حل و فصل شود و به خشونت کشیده نشود که متاسفانه چنین نشد. پس از آن تجربه ی تاریخی نیز نه به وضعیت معیشتی این مناطق و نه خواست های منطقی آنان توجه نشد و این نارضایتی ها به اصطلاح به زیر فرش جاروب شد.
پس از انقلاب ۵۷ بدون درنگ و با شتاب مساله ی اقوام از جانب گروه های سیاسی و عمدتا گروه های کمونیستی مطرح گردید که با واکنش سرکوبگرانه ی جمهوری اسلامی تازه بدوران رسیده مواجه شد . اگر بگوییم که این شعارها نابجاترین و بی موقع ترین شعارها در آن زمان بودند و بهانه بدست حکومت داد تا برای تثبیت خود از قلع و قمع این گروها و مطرح کنندگان مسایل قومی سود جوید، سخن به گزاف نگفته ایم. در آذربایجان حزب خلق مسلمان و هواداران کاظم شریعتمداری و درکردستان هواداران حزب دموکرات و کومله و در خوزستان به بهانه های واهی مردم عرب و هواداران شبیری مورد سرکوب و اعدام و زندان قرار گرفتند با این تفاوت که مناطق محرومی چون بلوچستان که همواره در فقر بسر می بردند و از تبعیض های مشابه رنج می بردند تبعیض مذهبی نیز افزوده شد. حمله ی صدام به ایران برای بدست آوردن منطقه ی نفت خیز خوزستان نتیجه ی سیاست های غلط حکومت اسلامی بود که با خسارت های جانی و مالی از سرگذرانده شد. ولی امروز هم مشکلات حل نشده است و حتا به نحوی تشدید هم شده و درگیری قومی در مرکز مسایل ایران قرار دارد. از عواملی که این بحران را تقویت می کند می توان جهانی سازی ، فروپاشی شوروی ، تجزیه ی یوگوسلاوی و بویژه سقوط صدام و پاگرفتن حکومت خودمختار کردها از سویی و پی گیری گروه های پان ترکیستی در ترکیه و آذربایجان جعلی برای جدایی اذربایجان را نام برد.
تبلیغات ناسیونالیسم عرب از زمان روی کار آمدن جمال عبدالناصر که به ناحق از سوی ملی مذهبی ها به ویژه نهضت آزادی قهرمان نموده می شد، برای ما دردسر ساز بوده است. وی اولین کسی بود که خلیج فارس را خلیج عربی نامید. ادعاهای امارات و کویت و بحرین همراه با ندانم کاری و بلاهت حکومت اسلامی و تعقیب سیاست اتمی و تهدید مداوم دولت های خارجی به بستن تنگه ی هرمز، ایران را در کانون مخاطرات قرار داده است. اکنون مدت هاست فشار برای تغییر نام خلیج فارس مطرح شده که این تنها نام نیست بلکه تبعات ژئوپلتیکی دارد که حاکمان و ملی مذهبی ها نه تنها حساسیتی بدان ندارند بلکه هوادار تغییر نام این خلیج به عربی یا اسلامی هستند. کار بدانجا کشیده که حتا صادق زیبا کلام یک بار در مصاحبه خود هواداران نام خلیج فارس را فاشیست نامید!؟
برخی از نخبگان اقوام ایرانی به تصور بهره برداری از اوضاع بلبشوی فعلی دست بدامان بیگانگان شده اند و برخی از چپ ها هر زمان صحبت جدایی به میان می آید به خیال واهی عدالت جویی از آن حمایت می کنند بدون این که به شرایط پیرامونی مسئله توجه کنند. گویا در سرزمین بلاکشیده ی ما فاجعه ها باید هر چند دهه تکرار گردد. دیروز شوروی بود امروز آمریکا است، فرقی نمی کند. این نخبگان قومی به حکومت اسلامی ایران که کمر به ضدیت با ملیت و فرهنگ ایرانی بسته دست همکاری داده اند ۱. ( نشریات یول ، شمس تبریز ، نوید آذربایجان ، آوای اردبیل به زبان ترکی ، نشریه الشعب به زبان عربی، رافه به زبان کردی نمونه های از این دست است. ازدیگر رسانه ها رادیو و تلویزیون و سایت های اینترنتی خارج از کشور می گذریم ).
خودمختاری کردستان عراق هم که حاصل حضور نیروی آمریکا در این کشور است برای برخی سرمشق خیالپروری شده است.
با توجه به این تهاجمات است که بسیاری از ایرانیان میهن دوست به گذشته ی باستانی ایران پناه برده اند درحالی که برای حل مشکلات کنونی راه حال های نو لازم است؛ از همه بدتر مواضع برخی از ملیون است که از ترس ترویج جدایی طلبی حتا با آموزش زبان های قومی هم مخالفت می کنند.
در حالی که ما نیازمند فرهنگ همبستگی و همدلی برای مبارزه با استبداد و بدست آوردن دموکراسی و آزادی هستیم . بدون این همبستگی پایه های استبداد را محکم خواهیم کرد و ایران را سست و ضعیف خواهیم نمود.
اظهارات غیر مسئولانه ای از قبیل این که بلایایی که بر سراقوام آمده از دست «فارس ها» آمده است نه حکومت های غیر دموکراتیک، خلط مبحثی است که جر کاشتن تخم کینه و نفرت و برادر کشی نتیجه ی دیگری نخواهد داشت. به ویژه امروز سلطنت طلب ها در دام گذشته گرایی کور افتاده اند که بر پایه ی نژاد آریا و نوعی ناسیونالیسم دولتی رضاخانی شکل گرفته است. وظیفه ملیون تعیین خطوط روشن مواضع بحق و درست ملی گرایی است . ناسیونالیسم رضا شاه و محمد رضاشاه جز تحمیق مردم نادان و به هدر دادن ثروت مردم و لاف و گزاف بر سرآرامگاه کوروش ثمری نداشت و کارکردی جز تسلیم در برابر انگلیس و امریکا وکودتای ۲۸ مرداد و قبول خفت کایپتولاسیون و بخشش بحرین صورت نداد و نخواهد داد. شاید امروز وقت آن رسیده باشد که با مفهوم ناسیونالیسم که کلمه ای وارداتی است نیز کمی دقیق تر برخورد کنیم . ناسیونالیسم بر اساس خویشاوندی و نژاد شکل می گیرد و ثمری جز نفاق و دشمنی ندارد در صورتی که پاتریوتیسم به معنای میهن دوستی عنایت به کسانی دارد که میهن خود را دوست دارند وباید بین این دو تفکیک قایل شد.
باید حقایق را پذیرفت ، هویت ما همانست که در طی تاریخ شکل گرفته است ؛ عنوان کردن هویت یابی برای اقوام کشوری که یکی از قدیمی ترین تمدن های جهان را دارد شایسته نیست. یک آذربایجانی ترک زبان یا یک کرد یا بلوچ یا عرب در مرحله اول ایرانی و سپس کرد زبان یا ترک زبان یا بلوچ زبان یا عرب زبان هستند ولی مشکل از آنجا آغاز می شود که مدعیان دفاع از حقوق آنها ایرانی بودن را برنمی تابند و زبان بهانه ای شده است برای جداسری . این امر موجب شده است که در مقابل، بسیاری از ایرانیان روشنفکر از هراس تجزیه بسوی یکدست سازی و همانند سازی روی بیاورند و حتا از آموزش زبان های اقوام بهراسند.
اولین لطمه ای که دعواهای قومی به روند دموکراتیزه شده ایران می زند خدشه دار کردن وحدت ملی است زیرا مانع از همبستگی مردم با یکدیگر می شود. این آبی است که به آسیاب حکومت دیکتاتوری و استبداد جهنمی دینی ریخته می شود و نه تنها چیزی عاید این اقوام نمی شود بلکه منجر به فاجعه ای تاریخی برای همه خواهد شد. اگر دست بدست هم بدهیم و نهادهای مدنی و دموکراتیک بر پا کنیم خواهیم توانست در عین اشتراک هویت ملی و زبانی دارای مذاهب گوناگون ، گویش های و زبان های مختلف نیز باشیم. هویت های ملی بر اساس مرزهای سیاسی شکل می گیرد نه خصایص قومی و زبانی. اختراع ملیت های جعلی ناقض وحدت ملی واقعی ماست و باید دانست که هیچ ملتی، حال هر قدر کوچک، در دنیا نیست که از بابت زبانی و قومی یکدست باشد. دولت قومی خیالی است که ناسیونالیست های افراطی و ملت سازانی که در حقیقت می خواهند همان برنامۀ افراطی را در سطحی کوچک تر به اجرا بگذارند، به یکسان در سر می پرورند. این اوهام ایدئولوژیک گاه برای دولت های ملی مزاحمت ایجاد می کند ولی اساساً تحقق یافتنی نیست. دولت مدرن آنی است که اقوام و افراد گوناگون را با هم در یک واحد سیاسی گرد بیاورد تا با صلح و صفا در کنار هم زندگی کنند نه اینکه افق تمدن مردم را روز به روز محدودتر سازدُ.
—–
۱) این فقط عوامل سانسور حکومتی نیستند که متون تاریخی را دستکاری می کنند برای نمونه مراجعه کنید به کتاب : (دومانلی تبریز) تبریز مه آلود –از محمد سعید اردوبادی ، نویسنده مبارز آذربایجان در مورد انقلاب مشروطیت ( انتشارات دنیا چاپ دوم برگردان سعید منیری ) که در متن اصلی هرجا «آذربایجان» و «آذربایجانی » آمده تبدیل به ترک و ترکی شده است یا هر جا به ملایان مرتجع اشاره شده مترجم از آنها به عنوان «روحانیون درباری » یا «روحانی نما» ترجمه کرده است.( ر.ج بهادری – ابوالفضل – تحریف متون یا تحریف تاریخ /فصل کتاب- سال اول شماره ۲و۳ )
برای نوشتن این مقاله از کتاب های زیر سود جسته ام:
۱- قاضی مرادی حسن – استبداد در ایران – نشر اختران
۲- قاضی مرادی حسن – در پیرامون خودمداری ایرانیان-نشراختران
۳- مرشدی زاد علی – روشنفکران آذری و هویت ملی و قومی –نشرمرکز
۴- به کوشش احمدی حمید- ایران – هویت ، ملیت ، قومیت – موسسه تحقیقات و توسعه ی علوم انسانی