banisadr_03

ولایت مطلقه فقیه را مرحله به مرحله نمی‌توان از قانون حذف کرد

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

banisadr_03

banisadr_03ابراهیم مهتری

ابوالحسن بنی‌صدر نخستین رییس‌ جمهوری اسلامی ایران بود که با آرای دوازده میلیون ایرانی انتخاب شد، اما دیری نگذشت که از کار برکنار شده و ایران را به مقصد فرانسه ترک کرد. بنی‌صدر بر این باور است که حوادث زمان برکناری وی (که از آن به عنوان کودتای شصت یاد می‌کند) با انتخابات ریاست جمهوری دهم در سال ۸۸ شباهت دارد. وی فاش می‌کند که پس از خروج از ایران، آیت‌الله خمینی و فرزندش احمد، پنج بار از طریق ارسال نماینده با او تماس گرفته و خواستار بازگشتش به کشور شده بودند.

 

سخنان بنی‌صدر به عنوان نخستین رییس‌جمهور ایران از این نظر حائز اهمیت است که وی از جمله پایه‌گذاران جمهوری اسلامی بوده و اندکی بعد از برپایی این نظام، سی سال از عمر خود را صرف مبارزه با آنچه «انحراف از اصول» می‌خواند، کرده است.به عنوان نخستین سوال، آیا فکر می‌کنید بازخوانی تاریخ سیاسی جمهوری اسلامی در سی سال گذشته، در این مقطع زمانی با توجه به حوادث رخ داده پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم می‌تواند مفید باشد؟
گذشته می‌باید همانطور که روی داده است به نگارش در آید. هرگاه امرهای واقع در رابطه با یکدیگر قرار بگیرند به ترتیبی که زبان بیابند، تاریخ را همانگونه باز می‌گویند که جریان یافته است. گذشته پایان یافته نیست و ادامه دارد. تا وقتی تغییر نکنیم، حال و آینده ما همان گذشته است. پس زمان حال، هرگاه نیک شناخته شود، به ما می‌گوید آیا گذشته است که جریان دارد یا تغییری سبب شده است که حال، گذشته نباشد. از این رو، تحقیق بدون سانسور حال، به ما می‌گوید از چه زمان، ما در این حال هستیم. اگر این حال آغاز دارد، پس تغییری روی داده است. بدیهی است که تحقیق درباره آن تغییر اهمیت زیادی دارد؛ زیرا به نسل امروز و نسل‌های فردا عوامل تغییر از جمله نقش مردم و جهت‌یابی نیروهای محرکه را می‌شناساند. برای مثال، اگر حال ما همین زندگی در رﮊیم کنونی باشد، این رﮊیم آغازی دارد. بدون تحقیق در این آغاز، نسل امروز نمی‌تواند بداند چرا در این رﮊیم است و چه کارها باید بکند که استقلال و آزادی خود را بازجوید.

با این توصیف، شما چه عواملی را در بازتولید استبداد در ایران موثر می‌بینید؟

جامعه مستقل و آزاد را با جامعه مستقل و آزاد می‌توان مقایسه واقعی کرد و جامعه استبداد زده را نیز با جامعه استبداد زده. بنا بر این، اگر جامعه امروز استبداد زده است، با جامعه استبداد زده‌ای قابل مقایسه است که انقلاب برای تغییر آن روی داد. حال برای این که بدانیم چرا بهار استقلال و آزادی تبدیل به خزان استبداد شد و گذشته همچنان ادامه دارد، باید دوران مرجع انقلاب را مطالعه کرد. یعنی دورانی را از بند سانسوررها کرد که نه استبداد پیشین بود و نه استبداد پسین. جامعه ایرانی می‌توانست به کار برقرار کردن حاکمیت جمهور مردم بپردازد؛ اما این توانائی از دست رفت. کدام عوامل سبب از دست رفتنش شدند؟ چرا آن دوران از همه طرف سانسور می‌شود؟ در بررسی این علت‌ها می‌توان گفت، عواملی در بازسازی استبداد نقش داشته‌اند که هم اکنون یا بر قدرت هستند و یا می‌خواهند به قدرت برسند و سود خود را در سانسور آن دوران و ناشناخته ماندن عوامل بازسازی استبداد می‌بینند.

شما نخستین رییس‌جمهور ایران پس از انقلاب اسلامی بودید و در سال ۶۰ برکنار شدید. از برکناری شما به عنوان «کودتا» نیز یاد می‌شود. چه شباهت‌هایی میان وقایع خرداد ۸۸ و آن چه در خرداد ۶۰ رخ داد می‌بینید؟

دو کودتا چند مشابهت و عدم مشابهت دارند: به لحاظی، هر دو کودتا از راه انتخابات بودند. چرا که بعد از اینکه نخستین انتخابات ریاست جمهوری معلوم کرد حزب جمهوری اسلامی و دیگران کمتر از ۴ درصد در جامعه طرفدار دارند، به ترتیبی که آقای هاشمی رفسنجانی سالی بعد از کودتا گفته است، آقای خمینی به آنها گفت که شما سعی کنید مجلس را در دست بگیرید. بعد از صدور جواز تقلب بود که آنها در انتخابات مجلس تقلب کردند. در انتخابات مجلس اول، تنها ۶/۶ میلیون نفر در دادن رأی شرکت کردند. این مشارکت اندک، خود بهترین سند بر وسعت تقلب در انتخابات بود. باوجود این، هیأت‌های نظارت و بازرسی به ریاست مستشاران دیوان کشور، گزارش‌ها درباره تقلب گسترده دادند. قرار بر رسیدگی شد. چون نتیجه رسیدگی از پیش بر کودتاچیان معلوم بود، با استفاده از آقای خمینی، مجلس را تشکیل دادند. بر اساس نامه آقای بهشتی به آقای خمینی، آن زمان، در سطح کادرها، کودتاچیان در اقلیت بودند. من به عنوان رییس‌جمهور و بر اساس قانون اساسی پیشنهاد همه‌پرسی دادم و پاسخ آقای خمینی این شد که اگر ۳۵ میلیون بگویند بله من می‌گویم نه. از کودتای خرداد ۶۰ بدین سو، ریم همچنان در اقلیت است. کودتای خرداد ۸۸ خود می‌گوید که رﮊیم در اقلیت است. به دنبال هر دو کودتا، جنبش روی داد و کودتاچیان به سرکوب سبعانه مردم پرداختند. شدت سرکوب بعد از کودتای خرداد ۶۰ بیشتر بود. اسامی اعدام‌شدگان سال ۶۰ بیشتر از دو هزار نفر است. نباید گمان کرد که از سبعیت رﮊژیم کاسته شده است؛ بلکه رژیم ناتوان‌تر شده است.

بعد از خرداد ۶۰، رژیم در دو نوبت فرصت یافت تا خود را از اقلیت به اکثریت تبدیل کندد. یکی انتخابات ۲ خرداد ۷۶ بود که آقای خاتمی را به ریاست جمهوری رسید و دیگری انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸؛ اما نتوانست هیچیک از این دو فرصت را مغتنم بشمارد، زیرا ماهیت قدرت ولایت مطلقه فقیه بدان قابلیت مشارکت در مدیریت و شرکت مردم در حاکمیت را نمی‌دهد. تجربه حکومت خاتمی این فایده را داشت که ناسازگاری ولایت مطلقه فقیه، با حضور نماینده اکثریت مردم در قوه مجریه و قوه مقننه، بیش از پیش آشکار گشت و همین عاملی شد تا در ۲۲ خرداد ۸۸، دست به تقلب بزرگ زدند.

در مورد عدم مشابهت باید بگویم در نخستین انتخابات ریاست جمهوری، نامزد شدن آزاد بود و آقای بهشتی گفته بود یا انتخابات نمی‌شود و یا بنی‌صدر رئیس‌جمهور نمی‌شود. در انتخابات خرداد ۸۸، نامزدها به تصویب شورای نگهبان رسیده بودند. یعنی رژﮊیم برای تقلب هیچ توجیهی نداشت. در آن زمان، ولایت مطلقه فقیه هنوز در متن قانون اساسی درج نشده بود. کار بایسته، جلوگیری از استقرار استبداد بود، اما در شرایط کنونی، ولایت مطلقه فقیه استقرار جسته است. در آن زمان، تبدیل کردن اکثریت ۹۸ درصدی (رفراندوم ۱۲ فروردین) به اقلیت ۴ درصدی، با موفقیت انجام گرفت و این زمان، کار بایسته، نگاه داشتن این رژﮊیم در اقلیت است. چرا که مکانیسم تقسیم به دو و حذف یکی از دو، جریان انحلال آن را سرعت می‌بخشد.

در آن زمان، گروگانگیری و محاصره اقتصادی و جنگ بود. دو ابر قدرت جهانی وجود داشتند و استقرار دموکراسی در ایران را برای منافع خود در منطقه و دیگر قلمروهای نفوذ خود خطرناک می‌دانستند. امروز، ابر قدرت روسی از میان رفته و ابر قدرت آمریکائی را جریان انحطاط با خود می‌برد. افکار عمومی دنیا نیز نقش امروز را نداشت. مردم ایران، امکان استقرار مردم‌سالاری را بسیار بیشتر از آن روز یافته‌اند.

بزرگ‌ترین تفاوت دوران کنونی با سال ۶۰ در این است که «جمهوری اسلامی» در آن زمان تجربه نشده بود؛ اما اکنون تجربه شده و به غایت ضعیف است.

شما معتقدید که محل عمل جنبش مردم می‌بایست خارج از محدوده نظام باشد. مراد شما به طور دقیق از عبارت «خارج از محدوده نظام» چیست؟ آیا تاکنون مردم از این محدوده خارج نبوده‌اند؟

تا کودتای خرداد ۶۰، رﮊژیم به اعتراف آقای بهشتی در نامه ۲۲ اسفند ۵۹ به آقای خمینی، در سطح کادرها و در سطح جامعه، در اقلیت بود. هرگاه مردم حاصل دو تجربه خرداد ۷۶ و خرداد ۸۸ را بپذیرند و در محدوده رژﮊیم باز نگردند، جریان تحول شتاب خواهد گرفت. من از کودتای خرداد ۶۰ بدین سو، محل عمل را بیرون رﮊیم و درون ایران دانسته و به طور مرتب درباره آن توضیح داده‌ام. بیرون رﮊیم یعنی مستقل از رﮊیم. بنا بر این با هدف استقرار ولایت جمهور مردم، زمانی جنبش می‌تواند همگانی شود که مردم ایران حاکمیت را حق خود بدانند. اما معنی درون ایران این است که جنبش می‌باید مستقل از قدرت خارجی باشد. وابسته‌های به قدرت خارجی نباید در جنبش مردم پذیرفته شوند؛ زیرا حضور قدرت خارجی ناقض حاکمیت مردم است و خود تبدیل به یکی از عوامل مانع جنبش همگانی می‌شود.

شما یکی از مخالفان اصل ولایت فقیه هستید. از نظر شما حذف این اصل از قانون اساسی طی چه فرآیندی می‌تواند صورت گیرد؟ آیا شما به حذف مرحله‌ای همانطور که آقای کدیور در مقاله «چهار راه جمهوری» ذکر کرد، باور دارید؟

ولایت مطلقه فقیه را مرحله به مرحله نمی‌توان از قانون اساسی حذف کرد. با توجه به این که این «ولایت» محور قانون اساسی است، حذف آن به تغییر کامل قانون اساسی منجر می‌شود. هرگاه به مردم گفته شود بنا بر این است که ولایت فقیه در دو یا چند مرحله حذف شود، اولا ً رژﮊیم به نامزدی با این برنامه کار، اجازه نامزد شدن نمی‌دهد و ثانیاً، بر فرض که اجازه نامزد شدن را بدهد، نه تنها رﮊژیم می‌تواند از آن نامزد برای القای ناممکن بودن حذف ولایت فقیه استفاده کند (چنانکه از نامزد شدن آقای موسوی غیر قابل اصلاح بودن رﮊژیم را خواسته است القاء کند)، بلکه با جذب رژﮊیم شدن منتخب مردم (مورد آقای خاتمی و حکومت او)، یأس از تحول را در جامعه تشدید می‌کند. با توجه به تجربه ایران و تجربه‌هائی از این نوع در جامعه‌های دیگر، مردمی که می‌خواهند وارد جنبشی با سرانجام مشخص شوند، از آغاز می‌باید هدف روشن و شفافی پیدا کنند. هر جنبشی برای پیروزی به ۵ عامل نیاز دارد: محل عمل که باید بیرون از رﮊژیم باشد، اندیشه راهنمای بیانگر نظام سیاسی جانشین، هدف، روش دستیابی به هدف (جنبش همگانی بدون نیاز به خشونت و بلکه همراه با خشونت‌زدائی) و سرانجام سازمان دادن به ولایت جمهور مردم.

پس از مهاجرتتان به فرانسه و خروج از ایران آیا مکاتبه یا تماسی با سران جمهوری اسلامی به خصوص آقای خمینی داشته‌اید؟

چند نوبت از سوی آقای خمینی و فرزند او، آقای احمد خمینی با من تماس گرفته شد. نوبت اول، آقای مروارید به آلمان آمد و با دوستان من ارتباط برقرار کرده بود. قرار شد نامه‌ی به آقای خمینی بنویسم و مروارید آن را به دست وی برساند. در این نامه من از آقای خمینی خواستم در برابر مردم حاضر شود و از آنها بخاطر استبداد مرگباری که به مردم تحمیل کرده است، پوزش بخواهد و از کار کناره بگیرد. نوبت دوم، همسر او در سالی که شمار زیادی از ایرانیان کشته شدند، به مکه مشرف شده بود. پیام او این بود که به بنی‌صدر ظلم شده است؛ اما باید بنا را بر گذشت قرار داد. پاسخ دادم که ظالم است که می‌باید ظلم خود را جبران کند.

در تماس سوم اطلاع دادند که کسی از سوی آقای خمینی پیامی برای شما می‌آورد. آن شخص که آقای مصباحی بود، از فرانسه اخراج شده بود و به او اجازه ورود نمی‌دادند. خبر را به اطلاع آقای شارون وکیل دادگستری رساندم و او با مقامات فرانسه تماس گرفت و آنها اجازه دادند به فرانسه بیاید. به این ترتیب که او از فرودگاه نزد من بیاید و بعد از دریافت پاسخ من به فرودگاه بازگردد و راهی ایران شود و او آمد. پیام آقای خمینی این بود که وضعیت کشور خوب نیست و شما به ایران باز گردید و قول می‌داد گذشته را جبران کند و تغییرهای لازم را در دولت بدهد. من پاسخ دادم که آنچه می‌خواهم آزادی است و نیاز به آمدن من به ایران ندارد. فرستادن پیک نزد من حاکی از این است که شما جنگ را باخته‌اید. از آمدن من کاری ساخته نمی‌شود مگر اینکه یک انفجار معنوی روی دهد و آن انفجار نیز رفتن شما به تلویزیون و اعتراف به خطاها و بازگرداندن حق مردم به مردم است و هر گاه شما این کار را بکنید من به کشور باز خواهم گشت. او رفت و مدتی بعد بازگشت و گفت امام می‌فرمایند آنچه به نظر شما باید انجام شود را بنویسید. من پاسخ دادم که خواسته‌ام همان است که قبلا گفتم و به ایشان بگوئید اگر اصرار دارد، نامه‌ای حاوی ستم‌هایی که از شما و رﮊژیم شما بر ایران رفته و سازش‌های پنهانی مانند ایران گیت را می‌نویسم. و او رفت و بازنگشت و ماجرا در همان زمان در مطبوعات غرب انتشار یافت.

در تماس بعدی، کسی از طرف آقای احمد خمینی مراجعه کرد. از من می‌خواست نامه‌ای به او بنویسم و به استناد آن، پدر او اظهاراتی بکند و صلحی که موجب رضایت من نیز بشود، به عمل آید. از دوستان خود در ایران پرس و جو کردم و به آنها پاسخ دادم که حتی اگر حسن‌نیت داشته باشد، با نوشتن نامه مخالفم. آنها هم به این نتیجه رسیدند که حسن‌نیت احراز نشده است.

آخرین تماسی که با من گرفته شد بعد از درگذشت آقای خمینی بود. آقای احمد خمینی در پیامی از آنچه گذشته بود ابراز تأسف کرده و خواسته بود او را حلال کنم. پاسخ دادم هرچه اطلاعات و سند دارد، از دسترس حاکمان خارج کند. نمی‌دانم این کار را کرد یا نکرد و یا او را از بین بردند که سری را فاش نکند.

بحث اپوزیسیون خارج‌نشین این روزها بار دیگر مطرح شده است. حامیان جنبش سبز در خارج از کشور چه می‌توانند برای این جنبش انجام دهند و شما چه نقشی برای این فعالان قایل هستید؟
جنبش همگانی نشد زیرا رنگ گرفت. ایرانیان در طول تاریخ خود، جنبش‌ها با رنگ‌های گوناگون بسیار دیده‌اند. جنبش وقتی همگانی می‌شود که تمامی گرایش‌های موجود در جامعه، حتی استبدادیان نیز خود را در آن حاضر ببینند. جنبش می‌باید بیانگر ولایت جمهور مردم باشد و اگر در محدوده «قانون اساسی بدون تنازل» زندانی شد، دیگر صفت همگانی را پیدا نمی‌کند. چون جنبش در درون ایران رنگ پیدا کرد، در بیرون از کشور نیز تمامی گرایش‌ها را نتوانست در بر بگیرد و به تدریج عامل جدائی نیز شد. شرکت نکردن در اجتماعات مختلف از بیم آنکه به موقعیت «رهبران جنبش سبز» زیان برسد و سانسور شدن گرایش‌های طرفدار جنبش سبز توسط یکدیگر و تبدیل شدن به گروه‌ها و از جنبش بیرون رفتن بسیاری، از آفت‌های یک سال گذشته بوده است.

در آنچه به عملکرد ایرانیان خارج از کشور مربوط می‌شود، موفقیت آنها در تغییر نظر مردم کشورهای محل اقامت خود به ایران و ایرانیان از مهم‌ترین کارها است. جنبش در داخل و خارج از کشور، سیمای یک ملت استقلال‌طلب و آزادی‌خواه را به جهان نشان داد.

کار مهم دیگری که بخشی از ایرانیان در طول ۳۰ سال گذشته انجام داده و همچنان انجام می‌دهند، شکستن دیوار سکوت و بر دوش گرفتن بار سنگین جنبش در زمانی است که هنوز در ایران جنبش سبز شروع نشده بود. جلوگیری از تشکیل جایگزین وابسته (کاری که آمریکایی‌ها دائم بدان مشغولند) و حفظ استقلال جنبش در کنار دفاع بدون تبعیض از حقوق انسانی قربانیان رﮊژیم و تبیین آزادی بیان، کارهائی هستند که ایرانیان خارج از کشور می‌توانند بکنند و شماری از آنها بطور پیگیر، انجام می‌دهند.

برخی تصور می‌کنند جنبش سبز در بعد روابط بین‌المللی ضعیف عمل کرده است. به نظر شما جنبش سبز برای رفع این نقص چه کاری باید انجام دهد؟

یک جنبش باید همگانی باشد تا پیروزی آن تضمین شود. اگر نه، شکست آن حتمی است. جنبش همگانی باید استقلال داشته باشد و در همان حال، بر روی افکار عمومی جهانی باز باشد و بتواند سازمان‌های مدافع حقوق بشر را در جهان و نیز سازمان‌های سیاسی موافق استقلال همه کشورهای جهان را تا حد ممکن فعال کند. نقصی که در کار است، نقص مدارک و اسناد است. به عنوان مثال، برای اینکه بتوان رﮊیم را در دادگاه بین‌المللی محاکمه کرد، هر مدرکی ذی‌قیمت است و هر کس به مدرکی دست پیدا می‌کند، باید آن را به خارج از ایران، به قصد تشکیل پرونده جنائی، ارسال کند.

بحثی که همواره میان فعالان جنبش مطرح شده، بحث مناقشات اعراب و اسراییل و به طور خاص مورد فلسطین است. شما فکر می‌کنید نوع برخورد جنبش سبز با آن چه در فلسطین روی می‌دهد چگونه باید باشد؟ در آستانه روز قدس و با توجه به احتمال تحرک مجدد مردم مانند سال گذشته، آیا با شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» موافق هستید؟

جنبش همگانی بر حقوق ملی متکی است. بر اصل موازنه عدمی، رابطه با جوامع دیگر بر اساس حقوق ملی هر جامعه باید برقرار شود. پس رابطه با مردم فلسطین نیز باید رابطه‌ای بر اساس حقوق ملی این مردم باشد. همانطور که دفاع از حقوق هر انسانی دفاع از حقوق خویش است، دفاع از حقوق هر ملتی نیز دفاع از حقوق ملی خویش است. در عین حال، هر جامعه‌ای خود باید حافظ حقوق ملی خویش باشد. هیچ ملتی نباید جانشین ملت دیگری در دفاع از حقوق او شود. در مورد غزه و لبنان، روش رژﮊیم چنان بوده که سازمان‌های مسلح را جانشین جمهور مردم کرده و این سازمان‌ها را صاحب ولایت مطلقه بر مردم تحت سلطه‌شان کرده است. این امر، سبب تأخیر در بازیافت حقوق ملی شده و می‌شود. پس اعتراض به سیاست رژﮊیم که سود اصلی آن نصیب راستگراهای اسرائیل می‌شود، اعتراضی به جا است. اما هرگاه معنی شعار این باشد که به من چه مربوط که اسرائیل بر سر مردم لبنان و فلسطین چه می‌آورد، نه تنها بیانگر غفلت از حقوق ملی خویش است، بلکه محروم کردن خویش از حمایت جهانیان در مبارزه برای بازیافت حقوق ملی خویش را نیز در پی دارد. بر حق باید استوار ایستاد و دانست هیچ حقی وجود ندارد که به دیگری تعلق داشته باشد و به من و شما تعلق نداشته باشد.

بحثی که بسیار مناقشه‌آمیز به نظر می‌رسد، نحوه عمل دولت‌های غربی در مقابل جمهوری اسلامی است. در جنبش سبز می‌توان تفکرات مختلفی را دید که از درخواست سکوت دولت‌های غربی تا حمله نظامی را خواستارند. به نظر شما آیا تحریم‌ها می‌تواند برای حمایت از این جنبش موثر باشد؟

من با تحریم‌ها مخالفم؛ زیرا رﮊژیم می‌تواند آنها را به جامعه تحمیل و توان تحرک جامعه را کم‌تر کند. تحریم عراق تجربه‌ای است که هیچ ایرانی نباید از آن غافل شود. اصولا تحریم مانع از جنگ نمی‌شود؛ بلکه زمینه‌ساز آن می‌شود. چنانکه تمام تحریم‌ها زمینه‌ساز جنگ شده‌اند. آخرین آنها، تحریم عراق بود که سبب مرگ 500 تا 800 هزار نفر شد و جنگ را هم به دنبال آورد. تحریم‌کنندگان معمولا وقتی ببینند تحریم نتیجه نمی‌دهد، دست‌ها را به علامت تسلیم بالا نمی‌گیرند؛ بلکه به جنگ به عنوان آخرین حربه متوسل می‌شوند. برفرض که رژﮊیم تسلیم شود (چنانکه آقای خمینی جام زهر تسلیم در برابر قطعنامه شورای امنیت را سر کشید)، رﮊژیم تقویت نیز می‌شود؛ زیرا قدرت‌های جهان آن را بر ولایت جمهور مردم و دولت برآمده از این حاکمیت ترجیح می‌دهند.

از نظر من، غرب باید سیاست بی‌طرفی مثبت را در پیش بگیرد. چند سال پیش، به دعوت جمعی از نمایندگان مجلس آلمان در بن، این سیاست را تشریح کردم. 12 تدبیر بر شمردم و سپس 6 تدبیر دیگر که از ایران پیشنهاد شده بود را بر آنها افزودم. غرب باید، هر بار که جمهوری اسلامی به حقوق انسان تجاوز می‌کند، حساسیت نشان دهد و از تحریک مرزها خودداری کند. در عین حال، به کار بردن تدبیرهائی که سبب اطمینان خاطر مردم ایران از عدم وجود تهدید از خارج و نیز عدم حمایت‌های پنهان و آشکار از رﮊیم شود نیز بسیار مفید است.

شما نخستین رییس جمهوری اسلامی بودید. نظرتان درباره احمدی‌نژاد (به عنوان یک پدیده و نه شخص) چیست؟ چگونه 26 سال پس از انقلاب، چنین پدیده‌ای در حکومت ظاهر می‌شود؟

هر سازمانی، اندیشه راهنما و سازماندهی در خور آن اندیشه را دارد و محصول به بار می‌آورد. برای مثال، حزب توده یک سازمان سیاسی بود و اندیشه راهنمایش «مارکسیسم ـ لنینیسم» بود. هرگاه شما بخواهید چند و چون سازماندهی آن حزب و کاربرد آن اندیشه راهنما را در سازماندهی و فعالیت اعضای آن دریابید، می‌باید محصول آن سازمان را شناسائی کنید. روشن است که محصول سازمان همان‌ها نیستند که حزب را بنا نهادند. جمهوری اسلامی نیز یک سازمان و یک اندیشه راهنما دارد. آقای احمدی‌نژاد محصول آن سازماندهی و اندیشه راهنمای ولایت فقیه است. عقلی بس قدرت‌مدار دارد و بنا بر این تمایلی باورنکردنی به تخریب دارد و این تمایل را در قلمروهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی از راه پندار و گفتار و کردار نشان می‌دهد. جمهوری اسلامی بر اساس محصولی که به بار آورده، محکوم به زوال است؛ زیرا با حیات در تضاد است.

در پایان، عملکرد خود را به عنوان یکی از افراد اپوزیسیون خارج از کشور ظرف ۳۰سال گذشته چگونه ارزیابی می‌کنید؟ سختی‌ها و آفت‌های کار سیاسی در خارج از کشور چه هستند؟ با توجه به جایگاه نمادین خود به عنوان اولین رئیس‌جمهور ایران چه کارهایی می‌توانستید انجام دهید که ندادید؟

روش کار من، روش تجربی و انتقاد از خود مداوم است. در هدفی هم که به خاطر آن از ایران خارج شدم، (افشای روابط ارگانیک خمینیسم و ریگانیسم)، همین روش را بکار برده‌ام. در آغاز، محیط مساعد نبود و وسائل ارتباط جمعی، تن به شرکت در افشای ریگان و دستگاه او نمی‌داد. بایسته این بود که در یافتن دلایل و مدارک بیشتر، سرعت عمل بیشتری به کار می‌رفت. لازم بود که مدارک را پیش از خود از ایران خارج می‌کردم؛ اما به اشتباه گمان می‌کردم که آقای خمینی «تا آخر» نمی‌رود و به روی مردم اسلحه نمی‌کشد. تا مدارک جمع‌آوری شوند، زمانی از دست رفت. چه بسا این تجربه به کار کسانی بیاید که هم‌اکنون می‌توانند با انتشار به موقع اسرار، به جنبش مردم ایران کمک کنند.

مبارزه با تروریسم و فسادهای رﮊیم، بخش دیگری از فعالیت‌های من بوده است. در این زمینه؛ نقص کار، اطلاع به موقع بوده است. هرگاه به موقع از ترورها آگاه می‌شدیم، چه بسا می‌توانستیم مانع از انجام آنها شویم. با اینهمه، مبارزه با سازمان ترور رﮊیم، زمانی موفقیت‌آمیز شد که توانستیم این سازمان و شاخه‌ها و سرشاخه‌های آن را در خارج شناسائی کنیم و پرده از کار شبکه‌های ترور جمهوری اسلامی در کشورهای اروپائی و آمریکائی برداریم.

از جمله موفقیت‌آمیزترین فعالیت‌های من، مبارزه با سانسور رﮊیم در خارج از کشور بوده است. امانت‌داری سبب شد که اطلاعات و اسناد را گروه‌ها و اشخاص متعددی در اختیارم بگذارند. به عنوان نمونه اطلاعات درباره سفر هیأت مک‌فارلین به ایران و افتضاحی که ایران‌گیت نام گرفت و نامه‌های آقای منتظری به آقای خمینی درباره کشتار زندانیان را نزدیکان مرحوم منتظری در اختیارم گذاشتند. نامه آقای میر حسین موسوی به آقای خامنه‌ای نمونه دیگری است.

از نقص‌های کار می‌توان به تشکیل جبهه‌ای واحد اشاره کرد که هنوز توفیق حاصل نشده است. باید بر کوشش‌ها افزود تا که نقص‌ها بر طرف شوند و کاری که از انقلاب مشروطیت تا به امروز انجام نگرفته، انجام بگیرد. اما انجام همه این فعالیت‌ها نیازمند پول است. پول را نداشتیم و امروز که اعضای جمع ما صاحب کار و درآمد شده‌اند، هنوز بسیار کم داریم. پس بنا را بر فعالیت با امکان مالی حداقل گذاشتیم. فعالیت با امکانات مالی حداقلی، نیاز به بکار گرفتن حداکثر استعدادهای انسانی دارد. در ایران و بیرون از ایران، امکان مالی مبارزانی که نخواهند خود را به قدرت‌های خارجی وابسته کنند، اندک است. اما هرگاه با به کار انداختن استعدادهای خود کاستی را جبران کنند، هم رشد می‌کنند و هم کیفیت کار خویش را ارتقاء می‌دهند.

مهم‌ترین سختی کار خارج از کشور این است که هرگاه همه روزه و با بیشترین توان کار نکنی، فراموش می‌شوی. همه روز و شب کار کردن و در همان حال، برای گذران زندگی زحمت کشیدن کاری ساده نیست. مشکل طاقت‌فرسا می‌شود؛ زیرا در خارج از کشور فعالیت‌ها اگر استمرار نداشته باشند و حاصل آنها به نیاز روز پاسخ ندهند، در حافظه جمعی نمی‌ماند. فعالان سیاسی دائم باید دو خلاء را پر کنند. یکی خلاء ناشی از سانسور که موجب بی‌اطلاعی از داخل کشور می‌شود و دیگری خلاء ناشی از شیوه کار حافظه جمعی. بر این سختی‌ها باید نیاز به جریان آزاد اندیشه‌ها و جریان آزاد اطلاعات را نیز اضافه کرد که بدون بحث‌های آزاد تقریبا ناممکن است.

                                                                                                                                            تهران ریویو

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.