۱۷- علیه حکم اعدام

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

برآیند رابطه عشق و دوستی، حاکمیت همزیستی‌ و همسازی انسانها است، برعکس کشتن و اعدام غیر از نشانه بارز انزوا و نگون بختی و تنفر از زیبایی ها و بالندگی نوع بشر نیست. طی قرون متمادی جامعه بشری شاهد کشتار انسانها در اثر کشورگشایی بوده است، جنگ های منطقه ای صدها هزارنفر از مردم جهان را نابود و از خانه و کاشانه خود آواره کرده است. حاکمیت ها و دولت های دیکتاتور انسان ها را از جمله به علت عقیده، دین، قومیت، نژاد و… به جوخه های اعدام و کوره های آدم سوزی سپرده و دست به کشتار جمعی زده اند. این رفتار نشان می دهد که روان و طبیعت پاره یی از انسانها تا چه اندازه قابل تنزل است.

 در مقابله با این رفتارغیرانسانی‌ و خشن در قرن بیستم در پاره ای از جوامع پیشرفته زنان و مردان بشردوست، روشنفکر و آزادی خواه در مقابل بی عدالتی ها بر خاسته و نسبت به این قواعد و قوانین عقب مانده انتقاد و برای انهدام آن ایستادگی کرده اند و آزادی اندیشه و بیان انسـان را در جوامع بشری خواستار شده اند. اینان در پروسه جستجوی افق های تازه پیگیرانه خود تا جایی پیش رفته اند که حکم اعدام را از قوانین جزایی جامعه خود پاک کرده و لغو آن را قانونی ساخته اند .

 اما متاسفانه، هنوز در جامعه جهانی‌ رژیم هایی وجود دارند که اعدام و کشتن افراد دگراندیش جامعه خود را به دلایل گوناگون وبی‌ توجه به حقوق انسانی‌ آنان ادامه می دهند. سکوت در برابر احکام اعدام فراتر از قبول اهانت به انسان و غلتیدن در معیار های وحشیگری نوع بشر است، پس باید به ضرس قاطع در مقابل آن قد راست کرد.

به نظرمی‌ رسد که سه دلیل روان شناختی‌ اجتماعی زیر ما را برآن می دارد تا علیه حکم مجازات اعدام ، پافشاری و بی درنگ اقدام کنیم.

۱ -در یک جامعه مدرن انسان و حقوق اولیه و طبیعی او بالا ترین ارزش و منزلت را دارد و باید بی‌ هیچ بهانه ای این حقوق توسط حاکمیت و جامعه محترم شمرده شوند. هیچ فردی از مادر جانی یا گناهکار به دنیا نمی آید. اگر جرم و جنایتی از برخی‌ سر میزند جامعه و حاکمیت در این امر بی‌ تقصیر نیستند. پس این وظیفه سیستم اداره کننده جامعه است که از تولید افراد گناهکار با به کارگیری آموزش و پرورش درست جلوگیری کند و اگر این جلوگیری به اندازه کافی مفید واقع نشد، وسایل اصلاح و تأدیب آنها را در چارچوب رعایت احترام به حقوق انسانی او فراهم آورد.

 ۲ـ کشتن یک انسان به وسیله یک انسان دیگر یعنی فردی که مجازات اعدام را اجراء می کند و دراصطلاح جلاد نامیده می شود بدون تردید از نظر روانی دراو تاثیر منفی‌ می گذارد واثرات آن، او را از خلقیات انسانی دور می‌کند و رفتارش نسبت به اطرافیان نمی تواند در جامعه بی تاثیر باشد این اثرات بی‌ تردید در بازتولید شکنجه و جنایت نقش بازی می کنند .

۳ – وقتی حکم اعدام درمورد فردی اجراء می شود اطرافیان اعدامی دچار ضربه روانی و آشفتگی می شوند : اگر پدری را اعدام می کنند پدر، مادر، زن، فرزندان، خواهر، برادر و نزدیکان او نیز مورد بی عدالتی قرار می گیرند. گاهی این بی عدالتی می تواند تاثیرات بسیار ناگواری در بازماندگان او داشته باشد. پس اعدام یک فرد در واقع می تواند دهها نفر دیگر از اعضاء خانواده و نزدیکان او را آزار دهد. چه کسی باید این اقدام ناعادلانه و غیر انسانی را در مورد نزدیکان یک اعدامی جبران کند ؟

جمهوری اسلامی ایران یکی از حاکمیت هایی است که از دو دهه آخر قرن بیستم تا به امروز مردم ایران را به دلیل دگراندیشی و آزادی خواهی و طرفداری از اصول ابتدایی جامعه مدنی تک تک و به طور گروهی می کشد، احکام اعدام در این رژیم بر اساس قوانین جامعه بدوی به وسیله قضات دینی و قوانین اسلامی هر روز صادر و اجراء می گردند.

امروز، جمهوری اسلامی ایران از نظر تعداد اعدام شده گان در رده دوم جهان قرار دارد.

هر روز خشونت این رژیم نسبت به شهروندانش بیش از پیش می شود . در روزهای اخیر جمهوری اسلامی دهها تن دیگر را به دلایل باطل، بدون رعایت اصول ابتدایی قضاوت، بی توجه به حقّ دفاع متهمین وبرخورداری از حقّ داشتن وکیل آزاد، اعدام و از تحویل اجساد اعدام شدگان خودداری می کند.

 امروز دهها زندانی سیاسی دیگر که به وسیله همین دادگاه های اسلامی به مرگ محکوم شده اند، در راهرو های مرگ در انتظار اعدام هستند . مردم ایران که از این کشتارها بسیار ناراحت و نگران هستند، حق کوچکترین اعتراض به رفتار قضایی رژیم و به احکام صادر شده را ندارد ، کمترین اعتراض را رژیم جمهوری اسلامی با ضرب و شتم ، شکنجه ، زندان و اعدام پاسخ می دهد .

 زمان آن فرا رسیده است که ماشین اعدام ها در ایران هر چه زودتر متوقف شود و احکام صادر شده باطل گردند .ما باید دست در دست هم ،برای لغو حکم اعدام در ایران کوشش کرده و به رژیم جمهوری اسلامی ایران هشدار دهیم تا از اقدامات نا عادلانه خود دست برداشته اعدام انسانها را تعطیل سازد.

 ما باید از مردم ایران در هر کجای دنیا که هستند ، از آزادی خواهان جهان ، از همه ترقی خواهان، روشنفکران، نویسندگان، هنرمندان و زنان و مردان سیاسی معتقد به لغو حکم اعدام تقاضا کنیم با اقدامات عملی و عاجل خود برای لغو حکم اعدام در ایران هم گام و هم صدا شوند.

فرهنگ قاسمی

مطالب مرتبط با این موضوع :

یک پاسخ

  1. با سلام من این القصیده را از صفحه ای دیگر کپی کردم و دخالت هم در آن کردم. اما از آنجا که با فلیتر شکن کار می کنم و اینترنتم خوب کار نمی کمند آن صفحه را از دست دادم. در هر حال در اینجا می گذارم و در ضمن از دوستم با نام مستعار آٰمان سپاسگزارم که مرا از بودن چنین القفصیده ی عجیبی خبر کرد. سلام شیراز خونین بر همه باد. ای ایران متحد شو!
    القصیده الانتریه فی احوالات رهبری علویه که در محراب به خود ریده

    این رهبر آزاده ی ایران به خودش رید٬
    رید و تو نگا کن!
    با زرد ولایی،
    همرنگ الهی
    با زرد طلایی
    ==
    تنها نه خودش رید به خود رهبر ایران٬
    یکپارچه ایران به سر رهبر خود رید٬
    رید و تو نگا کن٬
    به آیات الهی!

    رهبر چو نگه کرد در آیینه ی تقلید٬
    از خشم بگریید!
    با هق هق گریه،
    انگشت سبابه را علم کرد،
    در تو گهش مثل قلم کرد!
    الله رو رقم کرد!
    قرآن رو ورق زد!

    انگشت به دهن کرد
    با مزمزه کردن٬
    گه خود را…
    اینبار با غضب بر سخن و عرش الله رید!
    تو خوب، نگا کن
    یاد انبیا بود
    با حفظ هویت به سر شخص الله رید!
    حتا خود الله، در عرش، از ترس،
    بلرزید و به آیات خودش رید،
    این رهبر فی الارض،
    بر تربت پاک انبیا رید ٬
    وآن رهبر سابق در، خمینی بر کیر در قبر بخندید ٬
    با وطی به تفخیذ با دخترک شیر،
    با آن کفن پاک مطهر٬
    که مزین به آیات خدا بود٬
    و و النجس به اسلام،
    با گفتن صد بار، ولاکن٬
    از خنده به خود رید و
    بعد از دو سه تفخیذ،
    اونجا رو نمود لیز،
    هم وطی و دخول کرد،
    هم پاره و پوره،
    طفلک رو ملول کرد،
    افضا بیان شد!
    سید، عطاء الله با هجرت احسن
    ابوالحسن صدر
    از هجرت اکبر با اساس قانون
    عمامه به سر بود،
    رو بچه شیر خوار
    چون رسول اعظم
    بچه رو دمر بود،
    رهبری روش افتاد…
    رو بچجه س شیر خوار
    بچه رو خراب کرد،
    چون که او دختر بود،
    لعبت رهبر بود!
    ***
    آیات خدا بود به عمامه رهبر٬
    وقتی که میخندید٬
    وقتی که می خندید و به خود رید٬
    ***
    عمامه اش افتاد درون گه و غلتید٬ و
    رهبری بیفتاد، هی غلت و واغلت زد
    صد بار بقلتید!
    هی دولا و راست شد،
    تا
    عمامه رو برداشت!
    عمامه تبرک با بوی خوش گه٬ مالید به پیشانی٬
    سجاد و مقدس
    چون چادری از گه٬
    عمامه به سر کرد٬
    عبای گه اندود٬
    با عطر طهارت٬
    تیمم غایط
    با مسح و تلمس!
    با ذکر و تلمذ،
    آن دختر شیر، رو، در زیر بغل کرد،
    او عزم سفر کرد٬
    ***
    ریشش به ملات گه صد روزه حنا کرد!٬
    بهر سفر انگلیکن رخت به بر کرد٬
    بی بی سی رو برداشت
    بعد عزم سفر کرد
    در٬ آستانه ی در بود!٬
    عزاییل ٬
    کتا– ئب آقا، هم نایب آقا با نره خری لخت٬
    با آلت کلفت٬
    آهیخته و زمحت!٬
    سید سعید طوسی با نره ی خر جفت٬
    شمشیر بدست و ٬
    هم زره به تن داشت٬
    زان میر غضب خان٬
    آن سارق خیبر، قاتل قریضه،
    یک سر بریده، عمر ابن عبدوود کافر،
    در زیر بغل داشت!
    احمدی نثزاد هم در بان حرم بود،
    لواط اقا رو احمدی محرم بود،
    ***
    چیزی نه که کم داشت!
    شمشیر لای دندان٬
    فندک توی دستش٬
    چشما رو می سوزوند!
    سطلی ز گه ناب٬ با آب قاطی کرد!
    همچون آب زم زم هی قره و قر می کرد،
    غلپ و تلپ کرد
    ***
    پنهان نتوان کرد٬
    ارضای رضا بود٬
    این کار خدا بود!٬
    رهبر پا رو وا کرد٬
    حاج سعید طوسی با عورت نازش٬
    در اونجای رهبر تا دسته که جا کرد٬
    هی اون جابجا کرد٬ اینجا و اونجا کرد!٬
    تا دسته درون شد٬ گاهی به برون شد٬
    از خنده ی آقا روده شون برون شد٬
    روده آویزون بود، هم چکه ی خون و، گاهی آبریزون بود،
    هر لحظه درون و گاهی به برون بود٬
    رهبر آویزون بود
    تهرون تا کرج بود،
    اصفهلن و کرمون،
    کردستون و اهواز
    شیراز و قم رشت
    وازلین توی تشت
    عمامه ی پاره،
    فریاد دوباره،
    آقا رو بیدار کرد
    حاج سعید طوسی
    کار نیم تموم رو،
    یهویی تموم کرد،
    آقا نیمه ارضاء اخماشو تو هم کرد
    ***
    قاه قاه می خندید
    من آقا رو میگم،
    دو تا آویزون بود٬ یکی در میون بود٬
    شلپ و شلوپ بود٬
    آقا در میون بود٬
    دستاش رو زمین بود!
    اینها یه نشونی٬
    از عالم غیبه!
    ***
    این رهبر آزاده ی ما نشئه ی عشق است٬
    الواط و لواط است٬ مثل آب نبات است٬
    مکنده ی آب و مکنده ی ذات است٬
    تفخیذ چه گویم! وطی بی دخول است،
    با بچه ی شیرخوار،
    در حال رکوع است،
    نص صریح قرآن خود عین دخول است!
    یا سجده به زور است!
    آیات الهی ست
    قرآن کریم است!
    ***
    او اصل لواط و٬
    معنی فساد است٬
    این رفت و شدن ها٬ تلمبه زدن ها٬ با قاری قرآن ٬
    بچه های مردم، تازه نوجوانان٬ با صد کش و قوس است٬
    فرمان الهی وحیی ز نزال است٬
    انزال و نزول است٬
    خود وحی وصول است!
    ایجا رو نگاه کن!
    ***
    گاهی فاعل، گاهی مفعول٬
    گاهی عاشق و گاهی معشوق٬
    گاهی این دست رو زمین و٬ گاهی اون دست رو کمر بود!
    اصلش اینه که دمر بود
    کپلش مثل قمر بود٬
    کمرش مثل فنر بود٬
    اما اینبار رهبر ما٬
    از خوش هم بی خبر بود٬
    اینبار حاج سعید طوسی،
    چشم و هوشش تو عقب بود،
    اون موقع که ده سالش بود
    بعدنم سیزده سالش بود،
    دست و زانوش رو زمین زد٬
    هی اون بالا و پایین کرد٬
    رهبر ما رو سوار کرد٬
    ماه – تو آسمون نگاه کرد!
    تو آقا رفت و می اومد،
    تا که خودش رو خراب کرد،
    تا که آباد آباد شد،
    آقامون رخوت خالص
    خودشو ریلکس ریلکس
    اینهو مرده تو تخت بود
    وقتی که او سر حال شد
    برمون موعضه ها کرد!
    گفت که اشرار تو خیابون
    روی عکس ما میریدن!
    قافل از اینکه الله رو توی اون گه ها میدین!
    من تو اون غلت و واغلتا خود آقا رو میدیم،
    گاهی از خوف خدا بود
    که به انبیا می ریدم!
    سدر منتهی شنیدی؟
    یه درخته تو بهشته،
    سر اون درخت نازه که، خمینیمون نشسته!

    ***
    گاهی که این روی اون بود٬
    گاهیم این توی اون بود٬
    گاهیم این زیر اون بود!٬
    گاه لب و لوچه ی رهبر برا ارضا آویزون بود٬
    ***
    توی چهاررای ولی عصر،
    رهبر ما نگرون بود!
    گاهی اینور رو نگاه کرد،
    گاهی اونور رو برانداز،
    ناگهان از توی چارراه،
    سروصدایی بلند شد،
    آقا هی دولا و راست شد،
    قد و قامت رو نگون کرد،
    دست خود رو سایبون کرد،
    همه سربازای گمنام،
    همگی پاک و مطهر،
    همگی عطر معطر،
    دوش گرفته با گه ناب،
    با گه مردم بیتاب!
    همگی سیل تبهکار،
    از چهار تا سوی تهرون
    مثل گرگای لاکردار،
    یهویی از راه رسدن
    دستا هی رفت توی شلوار،
    شلوار آقا رو میگم،
    اینا آقا رو دوشیدند،
    از پشت فرو کردند از جلو مالیدند،
    ابن ملجمای دوران،
    در مدبر آقا، چون نیزه باریدند،
    آقا که میریدند،
    سنگ قبری وا شد
    نوری به هوا شد
    با ولوله و صلوات
    جد سید خراسانی،
    از قبر جدا شد
    ***
    این رهبر آزاده ی ما زیر الاغ بود٬
    بیچاره الاغه٬
    کارش کار زار بود٬
    تا که میدید که کسی نیست٬
    گاهی وقتام، که کسی بود
    گاهیم رو الاغ بود٬
    خیالش راحت از این بود!
    که توی راه خدا بود
    با اینیم که چلاق بود٬
    رهبر ما رو براق بود٬

    ***
    این رهبر فرزانه ی ما تو دردسر بود،
    تو -چهار – راه محشر بود٬
    رهبر دربدر بود
    شلوارش کشیده – پایین٬ قمبلش زیر تشر بود…
    ***
    ناگاه بشد رعدی و برقی٬
    تو یکی از راه ها،
    تاپاله زدی٬
    تا – پاله ی زدی
    این نور خدا بود٬
    حاج محمود ما بود٬
    احمدی نژاد بود٬
    با بمب و مسلسل٬ نارنجک دستی٬
    پشتشم سپاه بود٬ با لباس داعش٬
    پرچم لا لا لا
    مردم رو نوازش٬ کردند نمد مال!
    آقا کرد قار قار:
    « اینها نه مسلسل٬ ما میگیم ترقه ست٬
    این ترقه – بازی٬ کار حقه بازی٬
    این کار ما نیستش!
    کار اجنبی هاست٬
    اشرار شراره مالیدن دوباره
    این مدبر ما رو کردن پاره پاره!
    ناگاه آقا گوزید٬
    چرت امام عج تو چاه ثارالله، جر خورد دوباره، شد تیکه و پاره!
    چرت آقا پاره،
    گردید دوباره!
    ***
    یک پرده دیگر، ناگاه عیان شد٬
    سیلی ز تبهکاران از راه رسیدند٬
    آقا رو که دیدند٬ پشت سر آقا فوری صف کشیدند٬
    سپاه و بسیجی، طلاب و حرامی
    با الت در دست، بی شکیب و سرمست،
    آقا رو با دو دست از کمر گرفتند،
    از عقب فرو کردند٬
    از جلو مالیدند٬
    با
    هَیْهاتِ مِنّا الذلَّه
    عربده کشیدند!
    هر کدام از یک سو آقا رو گاییدند!
    ملائکه از عرش به پایین پریدند٬
    او نا هم برا آقا یک پرس بریدند!
    از راه دگر نیز چاقو کشای رهبر چون کرم خزیدند٬
    سر دسته ی آنها ذولفقار بدست بود٬
    با فرق شکافته هارت و پورت می کرد!
    زرت و زورت می کرد!
    ابن ملجم بدبخت هم شاد و خندان بود
    ***
    ناگاه یک اف ۱۶ چون فیل هوا شد،
    نشئه گی رهبر از ایشون جدا شد
    با این هواپیما٬ برق از ماتحت رهبر، چون وحی جدا شد!
    سکوتی سنگین چون سرب بپا شد٬
    وقتی که طیاره رفت، دو باره غوغا شد.
    این سیل شغلان زوزه ها کشیدند،
    برا دشمن نابوده شاخ و شونه کشیدند،
    فریاد« الاثوره» رو آقا گوزیدند
    ***
    در صخنه ی بعد احمدی نژاد بود!
    احمدی نژاد امد با نور الهی!
    دور سر او گه بود بود چون طوق الهی٬
    خمپاره بدست و -هم بمب به کف بود٬
    توی آشپز خانه، دختر بسیجی
    با حجاب نکبت بمب اتمی ساخت
    داد دست حاج محمود
    حاج محمد زبل اون بمب رو هوا کرد
    اون بمب ترکید
    در قبر امام رید
    آمریکا بلریزد!
    اسراییل غاصب از ترس به خود
    تو مرقد امام بود، اسراییل رو می گم، وقتی که می لرزید
    وقتی که می لرزید و به خود رید!
    ***
    حاج محمود اوطاد در راه عتبات
    در راه خدا بود
    پرونده ی آقا زیر بقلش بود،
    از شمر بدترتر٬
    از کرب و بلا بود…
    در راه نجف بود، با کوفه به کف بود!
    یک بمب گهی انداخت اندر ره رهبر٬
    قهرمان نرمش ٬ با آن کمر ناز!
    آن فننر اعجاز٬
    رهبر جا خالی داد!٬

    چپیش تو گه افتاد،
    چپیش رو که برداشت
    اونو رو دست بلند کرد!
    انگشت بزرگش رو اون مثل علم کرد٬
    برا ترسوند مردم٬ هی اونو تو دهن کرد٬
    هی لیس و والیس زد٬
    هی عره و تیز کرد!
    اشرار خودش رو با گوز میترسوند
    رهبر ترو تازه هم نشئه و تر بود
    از همه جا بی خبر بود
    چون رهبر آزاده ی ما روی براق بود٬
    هر چند که الاغ بود٬
    رو ذکر خر بود
    چون رهبر خود٬ رهبر ما روی الاغ بود!٬
    یک خر رو الاغ بود!٬
    می گفت که براقه! آما که الاغ بود٬
    آما چه الاغی!٬
    یه الاغ لخت و
    نره خر داغ بود!٬
    با عشوه و ناز بود…٬
    گاهی خر رو امام و گاهیم زیر الاغ بود٬
    ***
    آن بمب بیفتاد به محراب تجلی٬
    آنگاه بترکید٬
    آیات خدا ریخت درون ره رهبر
    رهبر چو بلیزید٬
    یا اینکه بلغزید ٬
    تا دسته بلیسید!٬
    نا گاه بگوزید٬
    گفت اینکه ترقه ست
    پس بمب کجا بود؟؟؟
    حاج حسن کلیدساز ایستاده نگاه کرد
    با آن شکم پر گه ندبه ها بپا کرد
    با بوی گند اسلام خطبه ها بپا کرد
    پاسپورت انگلیسیش رو اون لای عبا کرد
    دکترای قلابیش رو لال کتاب دعا کرد
    بو گند شریعت رو چون عطر هوا کرد!
    ***
    آن رهبر سابق از حماقت این، رهبری فعلی، در قبر بخندید
    قاه قاه به خودرید
    دریا؟ چه بگویم٬
    گهستان الا بود٬ از صفا تا مروه
    چون سنگ سیا بود
    بحری زه گه ناب٬
    عرفات آقا بود٬
    ***
    از عشق خدایی٬
    رهبر ولایی
    خناس مخنث٬
    این رهبر یکدست٬
    وارونه و سر مست٬
    رهبر شده بی تاب٬
    قواص خدا بود!٬
    رقاصه ی شیطان
    در حال ریا بود!
    این ترقه بازی کار انبیا بود!
    ***
    رو منبری از گه فتوا رو صادر کرد،
    اختیار آتش رو، تقسیم سپاه کرد
    بسیج رو صدا زد:
    ای بسیج نازم، سپاه سرفرازم
    اسراییل و ول کن، آمریکا ررو رها کن،
    انگلیس خبثه،
    زنها رو نگاه کن، روسری کج رو، هم حجاب بد رو،
    با شمشیر راستت،
    اونو روبرا کن،
    زنها رو بترسون،
    برا ترسوندن اونها، سگها را رها کن،
    بمزین گرون رو با خون های ارزون در را خدا کن!
    رهبر رو رضا کن!
    رهبر رو خدا کن
    ***
    بهر سفر حج در راه خدا بود٬
    تنگی بگرفتش٬
    هرچند گشاد بود!
    رهبر سر پا شد٬
    با یاد خدا شد٬
    رهبر رس پا شد!
    رهبر چو بریدند٬
    آن سیل کفن پوشان٬ اینبار از آن چارراه٬
    از راه رسیدند٬
    اول بو کشیدند٬
    آنگاه چشیدند٬
    با انگشت دشنام در گه به خزیدند٬
    یا اینکه خلیدند٬
    آنگاه لیسیدند٬
    اسپرم هزار جاسوس را٬ کشف نمودند٬
    اسرار عجیبی بود،
    مکنون چو الف لام!
    هم ذالک و لا ریب!
    این فیض عظیما را٬
    این فاز به فوزآ را با یطعه ی الله بر چشم کشیدند!
    اکمل شده این دین٬ میلیون ذکر کین٬
    با دشمن ملعون٬
    امت شده واحد با کل مریدن٬ ریدند به دفتر٬
    آن صاحب این عصر ناگه شده بیدار!٬
    با چرت پریده٬
    پیغمبر تکفیری قرآن جدیدش را گرداند پدیدار٬
    همچون اونجای رهبر٬
    چرتش شده پاره!
    ***
    آن رهبر غائب گردید مهیا!٬
    بهر سفر خاک٬ اماده ی افلاک
    لاهوتی بی غش ٬ با عشوه ی مهوش٬
    او آمده با کش٬
    با شلوارک داغ!
    شمشیر برنده در دست درنده٬
    گرگان خونآشام٬ دندونای خونی٬
    با نره خری داغ٬
    با آن ذکر شق
    با فتنه ی اکبر
    با سید مظلوم٬
    با دریایی از خون
    با عامی مغبون
    با سپاه غارت
    با بسیج قاتل٬ با داعش بی رحم٬
    با طالب حوزه٬
    با طالب فیضه٬
    خون تا زیر بیضه!
    الامان به پا شد!
    بیداری اسلام!
    خونها به زمین ریخت٬
    اسلام احیا شد!
    اسلام آدمکش سیراب ز خون بود٬
    سیرابتر خون شد!
    ***
    ای دنیای آزاد ای ایران غمگین بر خیز و بپا شو!
    این میر غضبها را تو خلع سلاح کن!
    این دنیای بیداد را٬
    از ظلم رها کن!

    دنیا پر بغض است٬
    و اینک شده فریاد از ظلم تو: اسلام
    از ظلم تو: اسلام!!٬
    فریاد و دو صد داد
    فریاد! و فریاد!!٬

    ***

    آی خدای واحد!٬
    نحسی شریعت٬
    نحسی شرایع٬
    اینک تو نگا کن
    این مردم ایران٬ گردیده مهیا
    بر زیسیتنی نو!٬
    الگوی نوینی انداخته در راه
    هم بی توی ظالم٬ هم بی اوی خناس٬
    بی رهبر لووواط!
    بدون ولایت٬
    تفخیذ و فقاهت٬
    هم با من و با او
    با این من دیگر با آن اوی دیگر!٬
    هم٬ با زن و هم مرد٬
    هم پیر و جوانان٬
    در راه بهاران٬
    در راه نوینی٬
    چون سیل خروشان
    ماییم در ایران!٬
    ماییم در ایران!
    والسلام.
    با اجازه نویسندگان این القصیده دوستی مرا خبر کرد و من نیز دانستم که می توانم مثل همه در این القصیده دخل و تصرف کنم و در دو سه جا کردم. شاد باشید از شیراز زخمی با بیش از ۱۳۱ کشته.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.