یادی از متینگ جبهه ملی در سال ۱۳۴۰ در جلالیه: دکتر محمد علی مهرآسا

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

شاه سابق یعنی اعلیحضرت محمد رضا شاه، در سال های ۱۳۳۹ و ۱۳۴۰ به دستور ایالات متحده، به قول خودش انقلاب شاه و ملت را بنا نهاد که معلوم نبود علیه کیست. زیرا انقلابها همواره کاری تحکم آمیز و زورمندانه علیه مستبد و یا خودکامگان بوده است. اما محمد رضا شاه علیه مالکانی دست به تغییر و تبدیل زد و به قول خود انقلاب کرد، که پایه های سلطنت او را بُتن ریزی کرده بودند و در انتخابات مجالس قانون گذاری هرچه در بار – البته به فرمان شاه – می گفت از رعیتهای روستاهایشان رأی می گرفتند؛ و اغلب اجامر دارای ثروت را به عنوان وکیل مردم به مجلسها روانه می کردند.

زمانی که در رأس دولت ایالات متحد امریکا فردی روشنفکر و خواهان آزادی و رضایت مردم جهان به نام جان اف کندی سر کار بود، علیرغم علاقه شاه به دولت ایالات متحد، میانه اش با شاه خوب نبود و عنایتی به شاه ایران نداشت و مایل بود او را به نحوی از تخت بردارد و جانشینش البته بر ما معلوم نبود؛ و شاید او نیز دست تنگ همین جانشین بود که در عمل وامانده شده بود. منتها شاه این را دریافته بود و از میزان کینه کندی نسبت به خودش آگاه بود. در آن زمان دکتر علی امینی سفیر ایران در ایالات متحد بود و با« کندیها» مراوده دوستانه داشت و به جان کندی قول داده بود که اگر نخست وزیر شود تغییراتی دربافت اجتماعی ایران ایجاد و تقسیم اراضی را اجرا کند. اما جاسوسان شاه خبر را به گوش او رسانده بودند و میزان عدم تمایل کندی را نسبت به سلطنت بازگو کرده بودند. از این رو شاه علی امینی را از امریکا فراخواند و به امر کندی، خلعت صدارت عظما را بر او پوشاند.
از سوی دیگر کندی به شاه پیغام داده بود و امر کرده بود یا باید در ساختار اجتماعی ایران کنونی تغییراتی به وجود آید و مالکان اراضی که ضمناً مجلس ساز نیز بودند دستشان از قدرت کم شود، یا او خلع خواهد شد. اشتباه کندی این بود که تصور می کرد این کار با شخصیتی اشراف زاده و دارای کلی روستا و مستقلات و قاتل قانون ملی شدن نفت یعنی دکتر علی امینی قابل حل و قابل اجرا است. به این جهت به شاه اصرار می کرد که امینی را نخست وزیر کند؛ و این کار شد.

علی امینی روزهای نخست که حکم نخست وزیری را گرفته بود به مردم قول داد که روزنامه ها آزاد خواهند بود و حتا گفت معنی ندارد روزنامه نتواند انتقاد کند. و برای اجرای قانون تعدیل مالکیتهای زراعی، شخصی حراف و به قول خود سوسیالیست و در واقع پرورده قوام السلطنه را به نام« دکتر ارسنجانی» وزیر کشاورزی کرد تا قانون را پیگیری و املاک را بین زارعین قسمت کند. اما چند ماه نگذشته بود که امینی که در تمام این مدت، خود و وزیر کشاورزی اش جز حرافی و لیچار گوئی و سرگرم کردن مردم کاری نکرده بودند، آزادی روزنامه ها را نیز برداشت و چند نشریه را تعطیل کرد… البته شاه خود با وزیر کشاورزی یک دو روستا را در همین میانه و زمان، بین زارعین تقسیم کردند. ولی سرگرمی آقای رئیس الوزرا تنها سخنرانی هائی بود که از کسانی ساخته است که شهوت کلام داشته باشند. اندک اندک شاه شهرت و محبوبیّت ارسنجانی را که پس از استعفای امینی هنوز وزیر کشاورزی بود، و با سخنرانیهای عوام پسندش میان روستائیان و عوام شهرتی یافته بود، برنتافت و او را به عنوان سفیر روانه ایتالیا کرد که سرنوشت بعدی اش جزو این نوشتار نیست.

آقای دکتر امینی برای تنظیم و تشکیل کابینه اش از اعضای شورای مرکزی جبهه ملی دعوت کرد که چندین نفر را وارد کابینه کند. بویژه روی زنده یاد الله یار صالح خیلی اصرار داشت. اما جبهه ملی و شخص صالح به او پاسخ منفی دادند و از جبهه هیچ کس با او همکاری نکرد. زیرا علی امینی پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در دولت کودتائی زاهدی، وزیر دارائی بود و قرارداد مضر و سراپا زیان برای ایران را با کنسرسیوم منعقد و امضا کرد. او وزیر کابینه کودتا بود که نفت ملی شده را که بر طبق قانون ملی شده بود و هر دو مجلس به اتفاق آرا به آن صحه گذاشته بودند، دو باره در اختیار بیگانگان گذاشت و ملی شدن نفت را کان لم یکن کرد. در این قرارداد که به قرارداد «امینی – پیچ» مشهور بود – زیرا طرف مذاکره امینی شخصی به نام«پیچ»بود – ۴۰% سهم به امریکائی ها که جناب امینی تقریباً جزو نوکرهایشان بود رسید. شاه نیز از این معامله بسیار خوشنود بود. زیرا دست بریتانیا توسط رقیبی بزرگ یعنی ایالات متحده کوتاهتر شد و این برای شاهی که همواره از بریتانیا می ترسید، سبب کمال خوشحالی و رضایت خاطر بود.
علی امینی از شاه درخواست کرد مجلسین فرمایشی را تعطیل کند و مجلسها تعطیل شد. اتفاقاً در مجلس شورای ملی آن زمان، مردم کاشان علیرغم زور دربار و شاه زنده یاد الله یار صالح را نماینده قانونی کرده و او را با زور ملی به مجلس فرستادند. زیرا اکثریّت نزدیک به اتفاق مردم کاشان شناسنامه ی خود را بردند و به صندوق بانکها سپردند و به دولت اعلام کردند کاندیدای ما آقای صالح است تنها موقعی که رأیهایمان خوانده شود شناسنامه ها را از بانک می گیریم و در انتخابات شرکت می کنیم. به این ترتیب زنده یاد صالح نماینده راستین اهالی کاشان شد و در مجلس به هنگام طرح اعتبارنامه ها، با اعتبارنامه نماینده نخست تهران مخالفت کرد و این یعنی مخالفت با تمام انتخابات.
البته این مجلس مورد پسند شاه نبود و منحل شد.

ولی دکتر امینی در تمام طول مدت صدارت عظما، در فکر انتخابات جدید نبود و می خواست بی سرخر اسب خود را که سالها منتظرسواری بود، بدواند. شاه وقتی فهمید امینی در اندیشه مطرح شدن است؛ و در اجتماعات روستائیان نیز نام ارسنجانی بسیار بیشتر از شاه بر زبان جاری می شود، برای اینکه لگام اسب از دستش خارج نشود به کِندی نوشت که می خواهم برای دیداری دوستانه به خدمت برسم. این سفر انجام شد و شاه در این سفر به کندی قول داد هر کاری که نخست وزیر بخواهد بکند ، من با سرعت بیشتری انجام خواهم داد و نظر مبارک شما را تأمین خواهم کرد؛ پس اجازه فرمائید امینی را بردارم و کار تقسیم اراضی را خودم پی گیرم. کندی این قول را پذیرفت و به او گفت برو ببینیم چه کار خواهید کرد. شاه با امینی هیچ میانه خوبی نداشت و از او به شدت متنفر بود و بر خلاف تمایل و نظرش امر کندی را پذیرفت. پس از یک سال و چند ماه امینی استعفا داد و خیال شاه برای یکه تازی راحت شد و شش ماده انقلاب شاه و مردم را در ۶ بهمن سال ۱۳۴۱ به رفراندم گذاشت.

این را اضافه کنم که شاه با ملی شدن نفت توسط زنده یاد دکتر مصدق از همان ابتدای کار مخالف بود ولی به خاطر رعایت مردمی که ۹۰% پشت مصدق ایستاده بودند، جرئت ابراز هرنوع ایراد و مخالفت علنی را نداشت. او به دلیل هراسی که از انگلیسی ها داشت از تغییر در قرارداد نفت که به زیان انگلستان باشد، ناخشنود بود و لذابه شدت با مصدق ضدیّت می کرد. اصلاً شاه از مردان و سیاستمداران بزرگ و نامدار ایران همیشه ناراضی و در وحشت بود و می خواست ایرانیان تنها او را به عنوان زمامدار بشناسند. نمی خواست کسی دیگر غیر از خود مورد پسند و محبت مردم ایران باشد. جریانات سی تیر ۱۳۳۱ و ۹ اسفند همان سال و سر انجام کودتای ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ که به کودتای ۲۸ مرداد منجر شد، همه نتیجه این کینه ورزی بود که نسبت به مصدق و ملی شدن صنعت نفت داشت. او این فرد مظهر آزادی و میهن پرستی یعنی زنده یاد مصدق را با کمک حامیان بیرونی اش از کار برکنار و به زندان انداخت و تا آخر عمر در حبس خانگی نگه داشت. اما طبیعت تقاص این ظلم را از محمد رضا شاه گرفت؛ آن آوارگی و دربه دری شاه پس از فرار از دست خمینی، مزدی بود که طبیعت در مشت شاه نهاد تا تاوان مبارزه با مصدق را پس بدهد.

در ماه اردیبهشت ۱۳۴۰ که به علت هیاهوی انقلاب سفید چنین به نظر می رسید که اوضاع اجتماع اندکی ملایمتر شده است و دستکم می توان سخن گفت، به همین علت جبهه ملی از امینی درخواست کرد اجازه یک میتینگ در میدان جلالیه را از ساواک و شاه برای جبهه ملی بگیرد. امینی نیز این کار را کرد و میتینگ به صورت قانونی در حکومت شاه به انجام رسید. زیرا چند سالی بود ساواک به ریاست سرتیپ بختیار درست شده بود و بدون اذن او آب خوردن سیاسی ممنوع بود. بنابراین شاه برخلاف میل و رضایتش این اجازه را صادر کرد. چون تصور نمی کرد بعد از هشت سال از سقوط مصدق مردم همچنان او را دوست داشته باشند.

محل انجام میتینگ میدان جلالیه بود که آن زمان شمالی ترین قسمت تهران و میدان اسب دوانی بود و جمعیتی زیاد را در خود جا می داد؛ ولی بعد از آن بیابان بود. جبهه ملی تاریخ میتینگ را برای ۲۸ اردیبشت ماه همان سال اعلام کرد و من در آن موقع سال آخر دکترای داروسازی را می گذراندم. دانشجویان وابسته به جبهه ملی زحمت زیادی کشیدند و مخصوصاً در پخش اعلامیه های دعوت در میان مردم تهران. تهران آن زمان جمعیتی حدود یک میلیون نفر داشت و جلالیه خارج از شهر بود که به میدان اسب دوانی تبدیل شده بود و پشت آن زمین بایر و بیابان بود. اما روز موعود مردم تهران پاسخی نیکو به دعوت جبهه ملی ایران دادند و بسیار استقبال شایانی کردند به گونه ای که علاوه بر میدان خیابان امیر آباد و چهار راه امیرآباد- آب کرج و بیابان اطراف را سراسر انبوه مردم پوشانده بود. نیروهای انتظامی نیز تعداد شرکت کنندگان را بالغ بر ۲۰۰ هزار نفر تخمین زدند. دویست هزار نفر آدم بالغ برای جمعیتی یک میلیونی رقمی در حد فوق العاده است. در این متینگ سخنرانان عبارت بودند از زنده یادان دکتر کریم سنجابی، دکتر غلامحسین صدیقی و دکتر شاپور بختیار و قطعنامه توسط زنده یاد داریوش فروهر خوانده شد. در جلسات جبهه ملی پیش از ۲۸ اردیبهشت یعنی روز میتینگ، بین اعضای شورای مرکزی بحث شده و تصمیم گرفته بودند تنها از آزادی احزاب و رسانه ها و آزادی انتخابات سخن به میان آید و کسی به هنگام سخن وارد بحث سیاست خارجی که دست خود شاه بود نشود. اما آقای دکتر بختیار در پایان سخنانش قشنگ به دشت کربلا زد و گفت ایران باید مستقل و بیطرف باشد؛ شرکت ما در دسته بندیها و پیمانهای گوناگون خلاف نظر ملت و مخالف بیطرفی است؛ که البته این بخش بیشتر مورد توجه مردم قرار گرفت و خیلی کف زدند. ولی کاری خلاف انضباط حزبی بود. هرچند قشنگ و به جا بود.

مهرآسا ۵/۲۴/۲۰۱۶

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.