*کانون فرهنگی شید*: آیا قانون اساسی به شاه حق عزل دکتر مصدق را میداد؟(۱)

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

مصدق:
” اعلیحضرت حق نداشتند نخست وزیر را عزل کنند”
اگر اعلیحضرت همایون شاهنشاهی حق داشتند نخست وزیر را عزل فرمایند و اگر کناره جوئی من در صلاح مملکت بود …دیگر لزوم نداشت که مامور فرمان عزل را توقیف کنم
برغم اینکه زنده یاد دکتر مصدق در مذاکرات ادوار پنجم، ششم، چهاردهم ، شانزدهم و سخنرانی ها و مکاتبات دوران نخست وزیری ، مدافعات در دادگاه نظامی بدوی، دادگاه نظامی تجدید نظر و فرجامی و ” خاطرات و تالمات ” و … هیچ نکته ای را در باره زندگانی سیاسی و اداری و سیاست داخلی و خارجی خود در ابهام نگذاشته است و شفافیت را بکمال رسانده و به ضرس قاطع میتوان گفت در یکصد و پنجاه سال اخیر تاریخ میهن ، نمونه دیگری همچون او – از نظر شفافیت و اطلاع رسانی – در میان حکومتگران نمیتوان یافت ، اما باز هم کم نیستند مطالب نادرستی که به دکتر مصدق نسبت داده میشود .
 تنها کافی است که نویسنده و گوینده این نوع مطالب نادرست در صورتیکه غرض نداشته باشد به مآخذ فوق مراجعه و با حقیقت موضوع آشنا شود.
اخیرا نسخه صوتی از آقای دکتر عباس میلانی که در حوزه تاریخ معاصر آثار ارزشمندی منتشر و بنده توفیق مطالعه برخی از آنها را داشته ام، با عنوان :
” آیا واقعا شاه حق عزل مصدق را داشت یانه ؟”
در فضای مجازی باشتراک گذاشته شده که مشارالیه به این سئوال
پاسخ مثبت داده است و مطالبی دیگری را نیز عنوان فرموده اند، که نیاز به توضیح و تصحیح دارد.
همانطور که در فوق گفته شد، تنها کافی بود آقای دکتر عباس میلانی به آثار زنده یاد مصدق مراجعه میفرمودند تا از پاسخ رهبر نهضت ملی در این موارد آگاه شوند.
عجالتا در ذیل به پاسخ دکتر مصدق در باره موضوع ” عزل ” پرداخته و سپس در باره نامه او به شاه توسط هژیر وزیر دربار که مورد اشاره آقای دکتر میلانی قرار گرفته ، توضیحاتی داده خواهد شد.
پیش از ورود در موضوع، این نکته را باید عرض نمایم که پدر و پسر نه اعتقاد و نه احترامی به قانون اساسی و نه به مجلس داشتند.
پدر با کودتای انگلیسی سوم سفند ۱۲۹۹به سردار سپهی و وزیر جنگی و نخست وزیری و فرماندهی کل قوا و اختناق و سرکوب و رای نمایندگان مرعوب و تهدید شده و مجلس موسسان فرمایشی و تغییر اصولی از قانون اساسی بر تخت سلطنت نشست و در دوره زمامداری او وزارت و نخست وزیری و هیچ سمت دیگر دولتی منزلت و احترام نداشت و بگفته مهدیقلی خان هدایت نخست وزیر او، شعارش ” انا و لا غیری” بود و مجلس را ” طویله ” میخواند و میگفت چیزی بنام” ملت” وجود ندارد!
شاه نیز پس از نشستن بر تخت سلطنت هم علیه دولتها هرگاه شرائط را مناسب میدید توطئه میکرد و هم در انتخابات مجلس دخالت و عوامل خود را با تقلب و پشتیبانی قشون به بهارستان میفرستاد و دولتها را ساقط میکرد.
بنوشته عمیدی نوری :
” در باطن اختیار امور کشور دست قدرتهای نظامی و انتظامی بود.یعنی وزارت جنگ، ژاندارمری ، شهربانی و فرمانداری نظامی بود که مستقیما با محمد رضا شاه ارتباط داشته و گزارشهای خود را به او میدادند.بنا بر این شاه آماده بود در لباس رضا شاه دست بکار شده ، اختیار عملی اداره کشور را در باطن در دست گیرد، در حالیکه در ظاهر هم دولت پارلمانی با مجلس پارلمانی در تماس بوده…”*
شاه برای تبدیل شدن به بقدرت مطلقه، دومین مجلس موسسان فرمایشی و تغییر اصولی از قانون اساسی را باجرا گذاشت و با تغییر اصل چهل و هشتم قانون اساسی بآرزوی خود برای ” قانونی” ساختن انحلال مجلس و تشکیل مجلس سنا – مجلسی که از آغاز مشروطه تشکیل نشده بود- ، نائل آمد.
شاه که خود را قدرتمند میدید ، منصورالملک نخست وزیر را مجبور باستعفا و سرلشکر رزم آرا را بدون کسب رای تمایل از مجلس نخست وزیر اعلام نمود و پس از او همین کار را در مورد حسین علاء انجام داد…شاه در نخست وزیری مصدق امکان اقدام باینگونه کارها را نداشت تا با کودتای انگلیسی – آمریکائی و ارتجاعی ۲۸ امرداد ۳۲ اوضاع به روال سابق برگشت.
اکنون به موضوع ” عزل ” میپردازیم:
اعلیحضرت حق نداشتند نخست وزیر را عزل کنند.
زنده یاد دکتر مصدق از جمله در کتاب ” خاطرات و تالمات” مینویسد:
” اگر اعلیحضرت همایون شاهنشاهی حق داشتند نخست وزیر را عزل فرمایند ، و اگر کناره جوئی من در صلاح مملکت بود و من میخواستم به احمدآباد بروم ، دیگر لزوم نداشت که مامور فرمان عزل را توقیف کنم.
وقتی مرحوم سلطان احمد شاه صمصام السلطنه را عزل نمود و بجای او وثوق الدوله را نصب کرد، راجع باین امر آنقدر در مجامع سیاسی طهران صحبت شده بود که هر کس میدانست در مملکت مشروطه مسئوولیت وزراء در مقابل مجلسین ، جزو الفبای مشروطیت است و شاه حق نداشت صمصام را عزل کند و آن مرحوم هم باستناد همان مذاکرات و آظهار عقیده مطلعین بقانون اساسی بود که تا افتتاح دوره چهارم تقنینیه خود را
نخست وزیر قانونی میدانست”**
در جای دیگر در همین کتاب دکتر مصدق مینویسد:
” چون هیچکدام- توطئه های خارجی و داخلی علیه دولت – قرین موفقیت نشد ، آخرین نقشه که صدور دستخط ملوکانه راجع بعزل من بود، صادر گردید.
با اینکه صلاح و صرفه شخصی من در این بود آن را بهانه قرار دهم و دست از کار بکشم ، نظر باینکه کناره جوئی من از کار سبب میشد هدف ملت ایران از بین برود، مقاومت کردم و آن را اجرا ننمودم.خصوصا اینکه اعلیحضرت همایونی حق نداشتند بدلایلی که در فصل اول لایحه فرجامی ۱۴ شهریور ۱۳۳۳ مندرج است نخست وزیر را عزل کنند…اگر اعلیحضرت همایون شاهنشاهی حق عزل نخست وزیر را داشتند، چرا دستخط مبارک را آنوقت شب ، آنهم با افراد مسلح و تانک بصورت کودتا ابلاغ نمودند؟
چنانچه روز روشن ابلاغ مینمودند ، اگر اطاعت نمیکردم، متمرد بودم و بعد نه من میتوانستم کاری کنم‌، نه مردمی که میدیدند پادشاه مملکت دستخطی بحق و در صلاح مملکت صادر فرموده اند ، از من حمایت میکردند.
و باز تکرار میکنم که تا ساعت یک صبح روز ۲۵ مرداد ، حتی یکنفر هم از جمهوری حرف نزده بود.
در این صورت چه موجباتی بود که یک دولت مبارز با سیاست خارجی را که رهبر نهضت ملی ایران بود عزل کنند و باین طریق نهضتی را خاموش فرمایند؟”**
——————
   *- یادداشتهای یک روزنامه نگار، ابوالحسن عمیدی نوری، بکوشش: مختار حدیدی و جلال فرهمند، موسسه تاریخ معاصر ایران، ج ۲، ۱۳۹۵، صص۲۷۶ و ۲۷۷.
**- خاطرات و تالمات مصدق، با مقدمه دکتر غلامحسین مصدق و بکوشش ایرج افشار، علمی، ۱۳۶۵، صص ۲۸۹ و ۲۹۳ و ۲۹۴.

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.