جلال ایجادی
جنگ سیاسی میان خامنه ای و روحانی جدالی پرمخاطره است زیرا نتایج آن برای کشور و در منطقه آسیب های جدیدی را تولید میکند و حاکمیت دینی را با گسیختگی عریانی مواجه خواهد کرد. البته جمهوری اسلامی از ابتدا رژیمی با ساختار بحرانی بوده است و درگیری های جناحها اغلب با تصفیه حساب حاد یا خونین همراه بوده است. امروز پرسش اینجاست که عوامل بحران برانگیز کنونی کدامند؟ چند عامل را برای فهم این جدال باید در نظر داشت.
شکست و بیماری خامنه ای
این بار درگیری درون رژیمی در لحظه خاصی صورت میگیرد. این لحظه خاص بی رابطه با شکست جناح خامنه ای در انتخابات، بیماری پایانی خامنه ای، تلاش جهت تحکیم موضع برای نگهداری قدرت در درون بیت رهبری و تحکیم قدرت نظامی سپاه در سیاست کشوری، نیست. موضعگیری خامنه ای بطرز بیسابقه عریان است و موضعگیری رئیس جمهور بطور بیسابقه مستقیم است. موضع گیری ولایت فقیه و رئیس جمهور با خشم و عصبانیت بیان میشود. شتاب در اعلام مواضع مقابله جویانه ناشی از چیست؟ آیا برای خامنه ای زمان زیادی باقی نمانده است؟ آیا نزد خامنه ای تمایل به استبداد فردی و حرص افزایش یافته و همزمان با تشدید بیماری احساس ناامنی و احساس توطئه گری در ذهن او افزایش یافته است؟ آیا سپاه که پس مرگ احتمالی خامنه ای باید زیر قدرت دولت قرار گیرد نگران است و این راه حل برای سرداران مورد پسند نیست؟ آیا روحانی قبل از آنکه دیر شود و واژگون شود، درجستجوی بسیج رای دهندگان و بخشی از جناحهای نزدیک بخود است؟
روشن است که این گمانه زنی ها ناشی از فقدان اطلاعات قابل اتکاست. آنچه که تجربه اخیر انتخابات ریاست جمهوری نشان داد باخت رئیسی بمعنای باخت بیت خامنه ای و سپاه بود و این شکست برای همه اصولگرایان و سپاه و خامنه ای دردناک بود. درست است که مهندسی انتخابات، روحانی را وارد میدان کرد ولی انتظار آنها پیروزی رئیسی بود. بعلاوه میزان رای بالا برای روحانی، قابل قبول نبود. این پیروزی برای خامنه ای یک بن بست بود و تجربه تقلب انبوه زمان احمدی نژاد و واکنش تند جامعه، ولایت فقیه را در انجام تقلب گسترده محتاط میکرد.
افزون بر این شکست، دیکتاتور زخمی، بیمار است. دیکتاتورها در آخرین دوران زندگی خود اغلب خشن تر و بدگمان تر و سرکوبگر تر میشوند. موسیلینی در آخرین روزهای زندگی اش دست به اعدام های گسترده میزند، حسن آبره رئیس دولت چاد در روزهای آخر دولت اش به دستگیری و کشتار فراوانی دست میزند. پول پوت دیکتاتور سرخ کامبوج، رهبران بودایی و روشنفکران بسیار زیادی را قتل عام میکند. منگیستو مریم دیکتاتور اتیوپی و امین دادا دیکتاتور اوگاندا، در آخرین روزهای قدرت تعداد بیشماری را نابود کردند. فرانکو در روزهای آخر زندگی خیلی سرد و بیرحم و سنگدل شده بود. استالین زمانی که در تخت مرگ بود خود را ابدی نشان می داد و به اطرافیانش میگفت:«بدون من چه خواهید کرد، شما ضعیف تر از بچه گربه ها هستید.».استالین همیشه یک دیکتاتور بیرحم بود ولی در سالهای پس از جنگ دوم از یکسو غره شده و کیش شخسیت اش باوج رسیده بود و از سوی دیگر با اوج گیری بیماری قلبی اش و ناتوانی فیزیکی و روانی اش، به همه مشکوک بود و پلیس خود را علیه همه فعال کرده بود. استالین در لحظه فرتوتی، دوست داشت تملق گوئی اطرافیان اش همه جانبه باشد و به همین خاطر ماشین تبلیغاتی و ایدئولوژیکی حزبی، او را همچون خدا نمایش میدادند. خامنه ای یک دیکتاتور روبه مرگ و مایوس و مالیخولیایی است و خواهان تمکین همگانی است.
تناقض ساختاری جمهوریت و ولایت فقیه
جدال ولی فقیه و رئیس جمهور، بیانگر تناقض قطعی ولایت فقیه و شکل جمهوریت است. جمهوری چیست؟ مونتسکیو تفکیک سه قوای قانونگذار و قضائی و اجرایی را پایه جمهوریت می داند. استقلال این سه نهاد تضمنی در برابر استبداد و هرج ومرج است. حال در ایران اصل قدرت، قدرت ولایت مطلقه فقیه است. بمعنای روشنتر یک فرد دارای قدرت برتر و مسلط بر سه نهاد میباشد و بنابراین خامنه ای هر لحظه ای که تمایل داشته باشد میتواند تصمیم و سیاست هر سه نهاد را باطل کند. روشن است که ساختار قدرت در کل، حافظ نظام اسلامی و منافع طبقه روحانیت و بیت و یاران خامنه ای و سرداران نظامی است. بعلاوه روشن است که ریاست جمهوری بر پایه مهندسی سیاسی ولایت فقیه و شورای نگهبان رهبری، ساماندهی میشود و نامزدها با اجازه ولی فقیه وارد کارزار انتخاباتی میگردند. ولی رئیس جمهور بعنوان یک مسئول سیاسی در برابر جامعه باید پاسخگویی کند و بعلاوه رئیس جمهور بعنوان یک شخصیت، دارای منافع و ویژگی های سیاسی و سلیقه فردی خود است.
اگر چنانچه رئیس جمهور از نظر سیاسی و دینی با ولی فقیه نزدیک باشد، این امر دلیلی بر نفی کامل شخصیت فرد نیست. ائتلافها و نزدیکی های و منافع مشترک اعضای حکومتی و بالایی ها، بمعنای تبعیت مکانیکی و رقص خیمه شب بازی نیست. موقعیت ریاست جمهوری و میزان رای 24 میلیون رای دهنده، به روحانی قدرت بزرگی می بخشد و او به این اعتبار خود را دارای مشروعیت می داند. این حالت و تمایل رئیس جمهور، بلافاصله با خواست و اراده و تمایل و سلیقه ولی فقیه مطلقه در تناقض قرار میگیرد. ولی فقیه هیچ قدرتی را بالاتر از قدرت خود نمیداند. بنابراین تناقض میان رئیس جمهور و خامنه ای، ذاتی این ساختار است. تناقضات میان بنی صدر و خاتمی و احمدی نژاد و روحانی با ولایت فقیه خیمه شب بازی نیست بلکه از تجلی دو قدرت متضاد در سیستم سیاسی ایران است. خواست ولی مطلقه مستبد بر تمامی کشور، بر تمامی مردم و بر تمامی نهادهای شرعی و اداری و نظامی و قضایی و مسئولان غلبه دارد. البته این رهبری ولایتی از آنجا که میداند الله همیشه به کمکش نمی آید، بنابراین همیشه قوای نظامی را زیر کنترل مستقیم دارد و بعلاوه باندهای سرکوب بسیجی و لباس شخصی را برای اقدام سریع علیه رقیب، در اطراف خود دارد. گفته اخیر خامنه ای با عنوان «آتش به اختیار» اشاره به همین باندهای فاشیستی سرکوب است. اگر در گذشته ولی مطلقه بشکل پنهانی این باندهای فاسیستی را به حرکت درمیاورد امروز آشکارا آنها را برای اقدام خشونتی فرامیخواند.
بسیج دستگاه ایدئولوژیک روحانیت شیعه ولایت مدار
ولایت فقیه شیعه بیشترین امتیازات مالی و سیاسی و تاریخی را برای دستگاه روحانیت فراهم آورده است. حاکمیت طبقه ایدئولوژیک آخوند و آیت الله بشکرانه قدرت فقیه و عنصر شیعه میسر گشته است. امروز قرآن و اسلام وسیله محکمی در خدمت طبقه و قدرت حاکم است. همه روحانیت از این موقعیت پول و فساد برخوردار بوده است. تعرض ولی فقیه مستلزم همیاری بقیه است. فقیه مستبد که احساس دوگانه قدرت و ضعف دارد محتاج نقش فعال افراد سرسپرده روحانیت است.
خامنه ای روحانی تابع میخواهد، ولی روحانی مقاومت میکند و اظهار وجود میکند. از زمان انتخابات دوره دوم بارها خامنه ای بطرز آشکار علیه روحانی موضع گرفته و از تبریک برای پیروزی روحانی در انتخابات اجتناب کرد. روحانی در انتقاد به خامنه ای گفت:«ولی فقیهی که با رای خبرگان حکومت را در دست میگیرد، بیش از این نیز بر مردم ولایت داشته، اما اگر بخواهد حکومت تشکیل بدهد و بر مردم فرمانروایی کند باید بسط ید داشته باشد.» در گفته دیگری روحانی گفت:«حکومت علی با خواست و اصرار مردم تشکیل شد و او پذیرفت زیرا مردم اصرار کردند.». نظر روحانی اینستکه حکومت از آن اوست زیرا رای مردم را دارد و خامنه ای نباید در امور کشورداری مداخله کند. خامنه ای که تنها خود را صاحب مشروعیت دانسته و این مشروعیت را مطابق قانون اساسی جمهوری اسلامی و اراده الهی میداند، برآشفته شده و بر روحانی می تازد.
در این جدال جبهه گیری های جناحی ترسیم میشوند. مجلس خبرگان به روحانی هشدار میدهد، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم سخنان روحانی را «برخلاف شرع» ارزیابی میکند، در اعلامیه ای ولایت مداران می نویسند: جز به نصب الهی، هیچ انسانی حق ندارد اداره امور انسانها را که حق مخصوص خداوند میباشد بر عهده بگیرد و می افزاید تعیین ولی جامعه و حق فرمانروایی امری الهی است. ناصرمکارم شیرازی میگوید روحانی نظام اسلامی را وارونه نشان می دهد. محمد تقی مصباح یزدی می گوید روحانی کفرگویی میکند. حسین نوری همدانی در رابطه با روحانی بحث توطئه و خیانت را مطرح میکند. محسنی اژه ای در موضعگیری خود وانمود میسازد که حسن روحانی به دنبال نفرت زدایی از بلاهای صد ساله آمریکاست. بموازات این جنگ لفظی سیاسی خامنه ای حمله موشکی سپاه به مواضع داعش در سوریه را فرماندهی میکند. در مقابل، روحانی نقش سپاه در اقتصاد و سیاست را مورد انتقاد قرار میدهد و سپاه را دولت تفنگدار معرفی میکند. جناح روحانی خطر اعمال تحریمهای تازه آمریکا علیه ایران را مطرح میکند، اما ولایت فقیه به خشونت دیپلوماتیک علیه آمریکا و عربستان ادامه میدهد. زورآزمایی خامنه ای برای ایران و جهان است و خامنه ای میخواهد به جامعه بین المللی بگوید که او نماینده زمین و آسمان است.
پیروزی برای کیست؟
تمام این جدال در پی آنست تا ثابت کند که قدرت سیاسی در دست کیست؟ ولی فقیه تاکید دارد که مشروعیت اش را از خدا و اسلام میگیرند و مردم سالاری کوچکترین ارزشی ندارد، اما روحانی میگوید رای مردم بیان حقانیت او است. البته آقای روحانی نمی گوید که تائید نامزدی اش از جانب خامنه ای صادر شد، ولی روحانی کوتاه نمی آید و میخواهد شخصیتی نشان دهد که در فردای مرگ رهبر، براحتی حذف شدنی نیست. روحانی توسط خامنه ای تحقیر میشود، ولی روحانی علیرغم این تحقیر، مقاومت کرده و فونکسیون ریاست جمهوری را در برابر فونکسیون ولایت فقیه قرار میدهد.
چه کسی برنده خواهد شد؟ خامنه ای فرمان «آتش باختیار» را داد تا حمله نظامی علیه رقیب تدارک دیده شود. سیاست خامنه ای متکی بر گانگستریسم و سلفی گری مطلقه فردی است. اگر در انتخابات روحانی و اصلاح طلبان و نیروهای ائتلافی آنها پیروز شدند، در این جدال تعیین کننده کنونی، خامنه ای و سپاه، در جستجوی پیروزی هستند و هیچ احتیاطی را لازم نمیدانند. جنگ سیاسی عریان دو جناح، در جامعه و رسانه های داخلی و بین المللی در جریان است. آیا خامنه ای می پذیرد تا این جدال به یک آشوب اجتماعی منجر گردد؟ آیا روحانی به سرنوشت بنی صدر دچار خواهد شد یا بالاخره کوتاه می آید؟ آیا اراده آمریکا خواهان سمت و سو دادن جدیدی به روند سیاسی ایران است؟ همه فرضیه ها باز هستند. ولی آنچه مسلم است جامعه ما با قدرت سیاسی شیعه همیشه بازنده بوده است. ایدئولوژی اسلامی و فقه شیعه همیشه در خدمت منافع تنگ نظرانه قرار داشته و مانع هرگونه پیشرفت متمدنانه و آسایش همگانی و آزادی انسانها است.
جلال ایجادی, جامعه شناس دانشگاه پاریس
قدرت سیاسی ایران در آشوب
یک پاسخ
جنگ سیاسی میان خامنه ای و روحانی جدالی پرمخاطره است زیرا نتایج آن برای کشور و در منطقه آسیب های جدیدی را تولید میکند و حاکمیت دینی را با گسیختگی عریانی مواجه خواهد کرد. البته جمهوری اسلامی از ابتدا رژیمی با ساختار بحرانی بوده است و درگیری های جناحها اغلب با تصفیه حساب حاد یا خونین همراه بوده است. امروز پرسش اینجاست که عوامل بحران برانگیز کنونی کدامند؟ چند عامل را برای فهم این جدال باید در نظر داشت.
با سلام آخر آقای استاد دانشگاه این فارسی ست که نوشته ای! واقعا شما فقط همین دو تا جمله را بخوانید و خود قضاوت کنید. دوست عزیز شما به هیچ وجه به ما مقاله بدهکار نیستید. من به شما پیشنهاد می کنم «غلط ننویسیم» با عنوان فرعی «فرهنگ دشواریهای زبان فارسی»، نوشته ی ابوالحسن نجفی زبانشناس، نویسنده، مترجم و پژوهشگر برجستهٔ معاصر که دربارهٔ غلطهای رایج در زبان فارسی نوشته شدهاست را یک بار بخوانید. در ضمن کلیله و دمنه را هم دو سه بار بخوانید. البته من بسیار دوستانه و فقط از منظر ادبیات پارسی این نظر را در اینجا می گذارم و اصلا در مورد محتوای مقاله اظهار نظر نمی کنم. نوشته های آقای ایجادی همیشه از این ضعف رنج می برند و حیف. متشکرم