میزگرد رنگین کمان قسمت اول: بنیادگرایی در اسلام

میزگرد رنگین کمان قسمت اول: بنیادگرایی در اسلام

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

میزگرد رنگین کمان قسمت اول: بنیادگرایی در اسلام

کانال رنگین کمان، بنیاد آزادی اندیشه و بیان تقدیم می کند:
بخش نخست: بنیادگرایی در اسلام
میهمان: جلال ایجادی
مجری برنامه: سیروس ملکوتی

تصویربردار وبخش فنی: فرشاد

پاریس، ۲۸ خرداد ۱۳۹۶ برابر با ۱۸ ژوئن ۲۰۱۷
تهیه شده توسط سایت رنگین کمان

میزگرد رنگین کمان قسمت اول: بنیادگرایی در اسلام

مطالب مرتبط با این موضوع :

7 پاسخ

  1. با البته سلام و احوالپرسی از آنان که از آتش به اخیار رهبری بهره برده اند. من از طریق دوستان مطلع شدم که کسانی ریش آقا را و آقای اًقا را نشانه گرفته اند و حتا از جد اطهر ایشون هم صرف نظر نکردند و تا فی خاله دون آقا و تا اجر اطهرشون و کتابشون رو چندین بار در حوضه ی گه فرو کرده اند و بیرون کشیده اند و آتش به اختیاران زبده به تبرک آنها را لیسیده اند. از آنجا که این اشعار در شب های قدر و انزال قرآن به صورت تکه ای و ذره ای و قطره ای منتزل شده یعنی انزال شده بنده نیر قدری از دارایی خودم رو توش کرده ام تا من هم خیری از این بابت ببرم. در ضمن حاج سید میثم خان مطیعی بدجوری تا دسته به آقا فرو کرد. عجب زرنگند این خلق الله. از این بهتر نمی شد. این اشعار با توهین های به اسراییل روی موشکها در واقع نشان خوبی ست از وجود جواسیس آقا امام زمون پوتین. گفته میشه که پوتین با پوتینش تا رونش رو تو اونجای آقا فرو کرده. یکی از شعرای دربار آقا که اینو دیده آقا گفته بیایین تناب بیندازین ببینین توشه یا درشه! و من هم قدری به شعر بلند در مدح آقا امام زمان خامنه ای ابر خدا اضافه کردم که بخوانید. البته من برادر یکی دیگر از امتدادیون این شعر هستم. او یادی نمی آمند که آیا این فوز را برده است یا نه. در حال «چیزی یا مناری ز قضا و قدر و چند بیت دیگر را من به سلامتی آقا میکنم تو. اجرکم الی الله!

    آقای قاسم فرهنگی. دوستان از من خواستند که در مشاعره ای که جناب ابس شائری نوشته شرکت کنم. بنده دارای دکتری علوم حوضه ای هستم و در اداره فاضلاب مسجد جمکران کار می کنم و بنده مهندس رساندن مواد زائد به چاه سامراء هستم. برای همین میتوانم دل آقا رو بدست آورم. برای همین شعر الف شیم را کپی کرده من نیز بر آن تکامله ای اضافه می کنم. بنده نیز از سخنان این ابر اسنان هزاره و هزارهها استفاده کرده و واژه های ترقه بازی و داعشی بازی و امام علی فندک امیر المونین علی ابن ابی طالب و :تایب علی عزراییل استفاده کرده ام. تا که فرود افتد و چه در نظر آید. و حال اصل و فرع و تکامه ی معامله و این گوی و این میدان .

    سلام آقای فرهنگ٬ من به شما قول داده بودم تا این قصیده را براتان بفرستم و اینک می فرستم. آمید من این است که این قصیده را در صفحه نخستتان و به صورت مستقل منتشر کنید. من از آن روز که به شما قول دادم تا کنون در سفر بوده ام و نتوانستم این را براتان بفرستم. چرا که ارسال از کامپیوتر شخصیم خطرناک بود. من از یک اداره ی دولتی در جایی از ایران این قصیده را می فرستم امیدوارم آنرا منتشرش کنید. وقتی فاحشگی و لواط و اعتیاد در ایران فرماندهیش در دست شخص رهبری ست شما نمی توانید این قصیده را خارج از ادب بدانید. رهبری با حکم حکومتی فرمان پوشش لواط را در بیتش داده است. برای او تجاوز به دهها نوجوان اشکالی ندارد و آنها عروسکهای ارضای شهوات شخص رهبری و قاری قرآنی بودند که آن قاری خودش از چهارده سالگی قربانی شهوات رهبری بوده است. جالب است که کلیت روحانیون در این مورد سکوت تایید آمیز کرده اند. بنده شخصا یکی از این قربانیان را که اینک زن و دو فرزند دارد را می شناسم. او چندین بار برای من که استاد… هستم با گریه و زاری گفت که رواج لواط نزد شخص رهبری و تا همین امروز به صورت «مشت و مال» و آمدن ماساژور ادامه دارد. و او خودش بارها مورد تجاوز قرار گرفته است. او پیشبینی می کرد که سرانجام سعید طوسی به هر وسیله کشته شود تا نتواند رازهای بیت رهبری را برملا کند. رازهایی که البته دیگر راز نیستند. از قرار باید سر سعید طوسی پیش از مرگ رهبری برود زیر آب. او یا در تصادف کشته خواهد شد یا ایست قلبیش خواهند داد و یا به سرطانی فوری دچار خواهد گردید. من امیدوارم این قصیده را به طور جداگانه و با عکسی از فریاد اوارد مونچ و یا عکسی که خودتان انتخاب می کنید در صفحه ی نخستتان بگنجانید و برای بالاترین هم بفرستید. امیداست که جوانان ایرانزمین این قصیده را در تلگرام بگذارند. نیچه گفته است که ظنز دیکتاتورها را بیش از یک اسلحه ی مرگبار می آزارد. خواهش می کنم به ترتیب و ترکیب صفحه بندی توجه کنید. خصوصا تیتر با خطی غلیظ نوشته شود و…با سپاس…
    الف شین
    القصیده الانتریه فی احوالات رهبری علویه که در محراب به خود ریده

    این رهبر آزاده ی ایران به خودش رید٬
    تو بشمار٬
    و نکن عار
    تنها نه خودش رید به خود رهبر ایران٬
    یکپارچه ایران به سر رهبر خود رید و٬
    تو بشمار٬
    نه انکار!
    رهبر چو نگه کرد در آیینه ی تقلید٬
    خود دید جهانی بسرش رید و
    تو بشمار
    و نکن غمزه ی بسیار،
    چون با مزمزه کردن٬ گه خود را٬
    او غرق شعف شده ،
    و تو بشمار
    که این بار،
    اینبار با غضب بر سخن و عرش خدا رید!٬ و
    تو بشمار
    نکن شرم!
    زیرا خدا هست در این،
    اخلاق اله هست در این کار و تو بشمار!
    با حفظ هویت به سر شخص خدا رید و ٬
    تو بشمار،

    آن رهبر سابق در قبر بخندید ٬
    با آن کفن پاک مطهر٬
    که مزین به آیات خدا بود٬
    از خنده به خود رید و
    تو بشمار٬
    آیات خدا بود به عمامه رهبر٬
    وقتی که میخندید٬
    وقتی که می خندید و به خود رید٬
    عمامه اش افتاد درون گه و غلطید٬ و
    تو بشمار
    عمامه تبرک با بوی خوش گه٬ مالید سر و رو٬
    چون چادری از گه٬و هورتی،
    دادند یه قورتی، تا خرخره خوردند، ناگاه ترکیدند!
    چیزی چو عصا بود،
    رهبری مکیدند!
    عاشقان خود سر،
    با آتش و مشعل!
    کردند هیاهو،
    با هارتی و هورتی، شایدم که پورتی،
    رهبر رو دوشیدند
    ***
    عمامه به سر کرد٬
    عبای گه اندود٬
    با عطر طهارت٬
    با، تیمم غایط
    با مسح و تلمس!
    استبرا و استمناء از پشت،
    تا، عزم سفر کرد٬
    ریشش به ملات گه صد روزه حنا بست!
    یک ساعتی خوابید
    تا رنگ ناب گردید موثر،
    نا گاه زجا جست،
    خمیازه کشیده و سرخآب به لب کرد،
    با چادری از گه بر دوش مبارک
    بهر سفر انگلیکن رخت به بر کرد٬
    ***
    در٬ آستانه ی در بود!٬
    عزاییل آمد!
    چیری ز قضا و قدر و معجزه برخاست!
    همچون یه مناری، شاید چو خیاری،
    فواره بسر شد،
    این پیر از این چیر .غذا خورد،
    این پیر بلافاصله بر لوح قدر
    کتایب آقا با نره خری لخت٬
    با آلت کلفت٬
    آهیخته و زمحت!٬
    سید سعید طوسی با نره خرک جفت٬
    شمشیر بدست و ٬
    و هم زره به تن داشت٬
    زان میر غضب خان٬
    آن سارق خیبر
    چیزی نه که کم داشت!
    شمشیر لای دندان٬
    فندک توی دستش٬
    سطلی ز گه ناب٬ با آب قاطی کرد!
    از هم چپ و هم راست رو اندکی نگاه کرد.
    با آیت الکرسی فوتی به هوا کرد
    آن گاه سوار شد
    ***
    پنهان نتوان کرد٬
    ارضای رضا بود٬
    این کار خدا بود!٬
    رهبر پا رو وا کرد٬
    حاج سعید طوسی با عورت نازش٬
    در اونجای رهبر تا دسته به جا کرد٬
    هی او جابجا کرد
    بهر رضای الله٬ اینجا و اونجا کرد!٬
    تا دسته درون شد٬ گاهی به برون شد٬
    از خنده ی آقا روده شون برون شد٬
    هر لحظه درون و گاهی به برون شد٬
    دو تا آویزون بود٬ یکی در میون بود٬
    شلپ و شلوپ بود٬
    آقا در میون بود٬
    دستاش رو زمین بود!
    اینها یه نشونی٬
    از، عالم غیبه!
    ***
    این رهبر آزاده ی ما نشئه ی عشق است٬
    الواط و لواط است٬ مثل آب نبات است٬
    مکنده ی آب و مکنده ی ذات است٬
    او اصل لواط و٬
    با اینکه گشاد است!
    معنی فساد است٬
    این رفت و شدن ها٬ تلمبه زدن ها٬ با قاری قرآن ٬
    صدها نوجوانان٬ با صد کش و قوس است٬
    فرمان الهی وحیی ز نزال است٬
    انزال و نزول است٬
    خوردن گه سگ،
    از کون امام است،
    ***
    گاهی فاعل گاهی مفعول٬
    گاهی عاشق و گاهی معشوق٬
    گاهی این دست رو زمین و٬ گاهی اون دست رو کمر بود!
    اصلا گویی که قمر بود٬
    کمرش مثل فنر بود٬
    اما اینبار رهبر ما،
    از خوش هم بی خبر بود٬
    اینبار حاج سعید طوسی،
    دست و زانوش رو زمین زد٬
    هی اون بالا و پایین کرد٬
    رهبر ما رو سوار کرد٬
    ماه، تو، آسمون نگاه کرد!
    یهو آقا رو صدا کرد،
    آقامون بی خود خود بود،
    ***
    گاهی که این روی اون بود٬
    گاهیم این توی اون بود٬
    گاهیم این زیر اون بود!٬
    گاه لب و لوچه ی رهبر،
    برا ارضا اویزون بود٬
    ***
    این رهبر آزاده ی ما زیر الاغ بود٬
    بیچاره الاغه٬ کارش کار زار بود٬
    تا میدید که کسی نیست!٬
    گاهیم که کسی بود
    گاهیم رو الاغ بود٬
    در راه خدا بود
    با اینکه چلاق بود٬
    چون رهبر خود٬ رهبر ما روی براق بود٬
    ***
    ناگاه بشد رعدی و برقی٬
    توی رعد و برق تاپاله زدی٬
    تا – پاله ی زدی
    این نور خدا بود٬
    حاج محمود ما بود٬
    احمدی نژاد بود٬
    با بمب و مسلسل٬ نارنجک دستی٬
    پشتشم سپاه بود٬ با لباس داعش٬
    پرچم لا لا لا
    مردم رو نوازش٬ کردند نمد مال!
    آقا کرد قار قار!
    « اینها نه مسلسل٬ ما میگیم ترقه ست٬
    این ترقه بازی کار حقه بازی٬
    این کار ما نیستش!
    کار اجنبی هاست٬ …
    کار دشمن ماست!
    ناگاه آقا گوزید٬
    چرت امام عج از اون صدا پوسید

    ***
    آحمدی نژاد امد با نور الهی!
    دور سر او بود چون طوق طلایی٬
    خمپاره بدست و ،
    هم بمب به کف بود٬
    از شمر بدترتر٬
    از کرب و بلا او
    در راه نجف بود،
    از شام گذشته،
    در صفا و مروه،
    دعای عرفه،
    حاج محمود با دست بلندش
    یک بمب گهی انداخت اندر ره رهبر٬
    قهرمان نرمش ٬ با آن کمر ناز!
    آن فنر اعجاز٬
    رهبر جا خالی داد!٬
    چپیهیش رو علم کرد!
    انگشت بزرگش رو اون مثل علم کرد٬
    برا ترسوند مردم هی توی دهن کرد۲
    هی لیس و والیس زد٬
    هی عره و تیز کرد!
    چون رهبر آزاده ی ما روی براق بود٬
    هر چند که خوک بود، اما چو الاغ بود٬
    چون رهبر خود٬ رهبر ما روی الاغ بود!٬
    الاغی رو الاغ بود!٬
    می گفت که براقه! آما که الاغ بود٬
    آما چه الاغی!٬
    یه الاغ لخت و
    نره خر داغ بود!٬
    با عشوه و ناز بود…٬
    گاهی اون روی رهبر٬ گاهی زیر الاغ بود٬
    ***
    آن بمب بیفتاد به محراب تجلی٬
    آنگاه بترکید٬
    آیات خدا ریخت درون ره رهبر
    رهبر چو بلیزید٬
    یا اینکه بلغزید ٬
    تا دسته بلیسید!٬
    نا گاه بگوزید٬
    گفت اینکه ترقه ست
    پس بمب کجا بود؟؟؟
    گوز آقا پیچید،
    از کوه واپیچید!
    اقْرَأْ
    گفتا تو کی هستی؟ باید چه بخوانم!
    حاج محمود ما گفت:
    مردک تو خفه شو،
    این برای من بود!
    هر چجند که کم بود
    آن رهبر از سابق از حماقت او در قبر بخندید
    قاه قاه به خودرید
    دریا؟ چه بگویم٬
    گهستان الا بود٬ از صفا تا مروه
    بحری زه گه ناب٬
    رهبر شده بی تاب٬
    قواص خدا بود!٬
    رقاصه ی شیطان
    در حال ریا بود!
    این ترقه بازی کار انبیا بود!
    ***

    بهر سفر حج در راه خدا بود٬
    تنگی بگرفتش٬
    هرچند گشاد بود!
    رهبر سر پا شد٬
    با یاد خدا شد٬
    رهبر چو بریدند٬
    آن سیل کفن پوشان از راه رسیدند٬
    آتش کفشان بود،
    اول بو کشیدند٬
    آنگاه چشیدند٬
    با انگشت دشنام در گه به خزیدند٬
    یا اینکه خلیدند٬
    آنگاه لیسیدند٬
    اسپرم هزار جاسوس را٬ کشف نمودند٬
    این فیض عظیما را٬
    این فاز به فوزآ را با یطعه ی الله بر چشم کشیدند!
    اکمل شده این دین٬ ملیون ذکر کین٬
    با دشمن ملعون٬
    امت شده واحد با کل مریدن٬ ریدند به دفتر٬
    آن صاحب این عصر ناگه شده بیدار!٬
    بیدار و بیچاره
    همچون اونجای رهبر٬
    چرتش شده پاره!

    آن رهبر غائب گردید مهیا!٬
    بهر سفر خاک٬ اماده ز افلاک
    لاهوتی بی غش ٬ با عشوه ی مهوش٬
    او آمده با کش٬
    با شلوارک داغ!
    شمشیر برنده در دست درنده٬
    گرگان خونآشام٬ دندونای خونی٬
    با نره خری داغ٬
    با آن ذکر شق
    با فتنه ی اکبر
    با سید مظلوم
    با عامی مغبون
    با سپاه غارت
    با بسیج قاتل٬ با داعش بی رحم٬
    بیداری اسلام!
    این دنیای بیداد٬
    گشته پر ز فریاد از ظلم تو: اسلام
    از ظلم تو: اسلام!!٬
    فریاد و دو صد داد
    فریاد! و فریاد!!٬

    ***

    آی خدای واحد!٬
    اینک تو نگا کن
    این مردم ایران٬ گردیده مهیا
    با زیسیتنی نو!٬
    الگوی نوینی انداخته در راه
    هم بی توی ظالم٬ هم بی اوی خناس٬
    بی رهبر لووواط!
    بدون ولایت
    هم با من و با او
    با این من دیگر با آن اوی دیگر!٬
    در راه نوینی٬
    چون سیل خروشان
    ماییم در ایران!٬
    ماییم در ایران!
    دوستان لطف کنید شما هم فیض ببرید. ادامه بدهید من فکر می کنم که وپاجب است این اشعار و با انواعی دیگر ادامه پیدا کند. باور کنید که بسیار مهم است. باور کنید رهبری از دست این اشعار کلافه شده. گویا رهبر پارزکینسون گرفتهع و دیگر حتا قادر نیست استمناء و استبرا کند. این کارها را حاج سعید طوسی انجام می دهد. هشت سالی هم حاج محمود کار آقا رو راست و ریست می کرد.

  2. آفرین بر نویسندگان این شعر. در یونان در مدت جنگ داخهلی و حکومت کلنلها و در زمان انقلاب فرانسه نیز چنین چیز هایی بر علیه حکومتگران نوشته می شد. بر مورخین و دانشجویان است که اینها را جچاپ کنند و نگه دارند و در مورد آنها تجزیه و تحلیل کنند. بنده یکی از بازنشاندگان انقلاب فرهنگی آقای سروش و دیگران هستم.

  3. ای روحانیون بر قدرت آهای ناصر مکار شیرازی آهای مجتهد شبستری آهای روحانیون قم اگر ذره ای شرف دارید به خودآیید. در زمان شاه چه کسی به خودش اجازه میداد چنین چیزهایی را حتا در تصورتش هم بکند. آن کسانی که این شعرها را نوشته اند بجچه مسلمانهای سابقند. از نوشتارشان برمی آید که حتا بجچه طلبه و بچه آخوند بوده باشند. آهای آنهایی که یقه می درید برای یک تار موی زن. بخود آیید. قدرت را به ساسیون واگذارید. به مسجد و حسینه برگردید. بکگذارید این و آنچه ارش باقی بماند. اینقدر ظلم و بیشرفی نکنید. من بهع عنوان یک مسلمان دارم از ظلم بیشر فی و ضد آزادی بودن شماهعا دق می کنم. به هوش باشید. اینها همه اش پیامهای اخطار است. من برای فردا و فرداهای شما بیمناکم. ای طلبهع های جوان بیدار شوید. این پیام دردمنتدانه ی مرا به گوش هعوش بشنوید. این پیران خرف و خزف روحانی مردم را این چجنین دشمن اسلام کرده اند. وای بر شما اگر نیاشوبید و اسلام را از سیاست و سیاست را از اسلام پاک نکنید. بسیار دیر شده است. اما جحلو این زیان خانمانسوز را بگیرید. این هشدارها بسیار جدی ست. من آفقتاب لب بام هستم امنا بسیار نگران فردای انتقام از همگی شما توسط مردم. سیاست را رها کنید و به آغوش مردم باز گردید. این خط را نوشتم تات به نشانه بماند. فردا بسیار دیر تر و دیرتر خواهعد شد. بشنویدم و بخوانیدذم و با خبر کنید آنان را که در خواب هستند.
    به امید بیداری همه ی ما
    داوود سرمست از تهرزان

  4. روحانیت شیعه منطقه را به خاک و خون کشید و مردم ایران از ترس دم بر نیاورد. بزودی قیمتی سنگین بابت این سکوت خواهند پرداخت. تمامی داعشیان و طالبان و حزب الله لبنان و انصار حزب الله و بسیج و پاسداران و لباس شخصی ها و…همه و همه فرزندان روحانیت شیعه و امام خمینی و امام خامنه ای هستند. آنچه را مداح میثم مطیعی در روز عزاری فطر خواند تمامی خصوصیات یک حراف فاشیستی را دارا بود. از فحاشی و دهان پارگی نسبت به مردم تا فحش به یهودیان و تا دفاع از کاردکشی و تفنگ کشی. اما مردمی به غفایت احمق جلو او و در پشت دیوار امنیتی رهبر بیشرف انقلاب نشستند و بر این نعره ه۹ای فاشیستی اعتراض نکردند. این عدم اعتراض آنها باعث تنبیهی سخت خواهدشان شد.

  5. چقدر ساده ای ای برادر جمشید این مردم نان به نرخ روز خور و حقه باز و زرنگ منافق و ا شکیزوفرنیک و در نهایت شیعه و تقیه گر در مزله ی تشیع و در مرداب و گندآب آن گیر کرده اند. اما تو درست نوشتی سپاه پاسداران اگر چه سلامت راستی و درستی سربازان و فرماندهان فاشیستی هیتلر را ندارند اما در صبعیت و آدمکشی و خصوصا ایرانی کشی و دیگر کشی و دیگر باش کشی و بهایی کشی و یهودی کشی و زرتشتی کشی و اذیت و آزار آنان البته دست هیتلر را از پس و پیش بسته اند. آخوندان ایران هیچ چیز نه تنها از هیتلر کم ندارند بلکه با دخالت در زندگی خصوصی مردم و حتا در لباس پوشیدن و خورد و خوراک و عیش و نوششان بسی از هیتلر جنایتکار جلوترند. هیتلر شاگرد این بی شرفان است. اما واقعا دلم از بیماری این ملت و رخوت و نخوتشان که ریشه در تشیعشان دارد خون است. برای همین وقتی اشعار جحمعی در القصیده را خواندم دلم کلی خنک شد. آنرا کپی کردم و به اصفهان فرستادم. تا هر کس آنرا برای دیگری بفرستد. اگکر این کارهای کوچک به صورت گکسترده انجام شود دست کم شاید کسانی برای باقی مانده ی اخلاق و شرف که توسط این دین کریه مورد تهاجم قرار گرفته و نابوده شده کاری بکنند.

  6. در ضمن یک لحظه ی دیگر مزاحم شوم و بگویم که نوشتار آقای دکتر ایجادی بسیار خوب است و گفتارشان هم همینطور. با گذشت زمان و با تجربه تر و پخته تر هم میشود. من پیشنهاد می کنم که شماها که در اتروپا و کشورهای آزاد زندگی می کنید مثل همه ی کنشگران سیاسی یک دفترچجه یادداشت اینترنتی داشته باشید و این مقالات و آدرس های اینترنتی پویدیو ها و مقالات را برای ما در داخل ایران بفرستید. شما می تونید از دوستانتان در هر جای جهان که هستیشما را نمی شناسد. تعدادی آدرس بگیرید و از آن آدرسها ادرسهای دیگری بخواهید و شبکه ای به وجود آورید. و دیگر اینکه چرا نامی از سایت شما در بالاترین و در سایت گویا نیست؟! شعرها و نظرات آزادانه بیان شده در سایت شما می بایست هزاران نفر را بسوی خود بکشد. اما بدبختانه کسی و حتا من خودم نمی دانستم که شما وجود دارید. این یک نقیصه اصت. از توجهتان متشکرم

  7. آقایان و خانمها من میدانم که شماها در معذورات هستید. از اینکه مرا خبر کردید ممنونم. اما اگر چه با این شعر چندنفره بسیار لذت بردم. اما این غلط غلوطهای ماشینویسی شما برایم دردآور است. لفطا درست بنویسید. بله واقها این رهبر آزاده ی ایران به خودش رید، اما خودش تنها بخودش و به قبر و قبور جد و آبادش نرید و نه تنها یک پارچه ایران بر همه مقدسین و مقثدسات رید بله جهان نیز بر سر همه ی این روحانیون شیعه و روحانیون سنی و مقدسین و مقدساتشان و اجدادشان رید. و زمین و زمان از وجود این ناکسان نجس شد. پارسی در پاس بداریم. درست بنویسید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.