توتالیتاریسم قرآنی در تناقض با انسان مدرن و دمکراسی

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

جلال ایجادی 

ما در شرایط دردناکی قرار داریم. می خواهیم به سوی دمکراسی و آزاد اندیشی برویم ولی ذهنیت ما در اسارت بینش اسلامی است. ویژگی این بینش چیست و چگونه آزادی انسان را هموار کنیم؟ 

آزادی و تناقض های ما

در جامعه ایران اسلام ریشه تاریخی دارد، امروز نیز در ذهنیت اجتماع حضور پررنگ دارد و شمار زیادی از نخبگان سیاسی و فرهنگی و دانشگاهی ایران دچار مسخ زدگی اسلامی هستند. گرایش به مدرنیته از دوران مشروطه، نباید واقعیت سنگین «انسان اسلامی» را بپوشاند. این «انسان دینی» همان انسانی است که در فلسفه تاریخ سوژه نیست بلکه در بردگی قرار دارد. انسانی که انقلاب 57 را بوجود می آورد همان انسان مسخ شده تاریخ است. جامعه شناسی انقلاب بسیار پیچیده است و تشخیص رگه های ژرف جهت دهنده در فهم ماهیت پدیده ها اساسی است. 

در ضمن در بطن هر جامعه تیره و خفقانی و بسته همیشه رگه های عقلانی جاری است و آنها را باید دریافت و تقویت نمود. امروز با وجود فاجعه جمهوری اسلامی، باید اعلام کنیم که روشنایی ها آهسته آهسته گسترده می شود و فروریزی اسلام آغاز شده است. رشد باورهای دینی دیگر، توسعه ناباوری و انسانگرایی و سکولاریسم در جامعه ایران نشاندهنده ضربه پذیری انحصار اسلامی است. در این شرایط خردگرایی و گرایش های متضاد دینی و عرفی فعال شده اند و نفی اسلام قرآنی بشکل های گوناگون توسعه می یابد. این نفی ناشی از دو پدیده مهم است. یکم، گرایش رشده یابنده بسوی دمکراسی و آزادی شهروندی و بازگشایی اجتماعی از یکسو و از سوی دیگر، دوم، گرایش رشدیابنده یک گسست فرهنگی از ایدئولوژی دینی اسلامی و مذهب شیعه ویرانگر خرد و دانش. در بطن این دو گرایش، ما پدیده فرهنگ ایرانشهری و پدیده مدرنیته غربی را حس می کنیم. این تحول فرهنگی همیشه عمیق نیست و همیشه با شفافیت و درخشندگی کافی همراه نیست. شرایط بسیار پیچیده و متناقض است. آنجا که اسلام رسمی عقب نشینی می کند گاه صوفیگری و درویشی گری و فرقه گری عرفانی و جادوگری مذهبی و آئین های کهنه پرستی جای آن را می گیرد. در این حالت، ذهن از «سحرگرایی» دینی خارج نشده است و ریشه مشترک خود را با اسلام رسمی نگه داشته است. جامعه ما نیازمند بلوغ ذهن خردگرا و نقاد است و در ضمن همین جامعه با انبوهی از خرافه پرستی و کورذهنی و بندگی درگیر است. ذهنیت بخش مهمی از جامعه استبداد ولایت فقیهی را محکوم می کند، ولی این ذهنیت از خودمختاری فکری «کانتی» دور است و با دمکراسی خواهی و حقوق بشر آشنایی سطحی دارد. چیزی در حال تکان خوردن است ولی خفقان ایدئولوژی اسلامی کماکان مسلط است.

 

بررسی جامعه شناختی و روانکاوانه و انسان شناسانه می گوید انسان ایرانی دینی و آرکائیک است و از بند تقدس آسمانی آزاد نشده است. به این خاطر ما باید کارزار بزرگ فرهنگی در نقد اسلام و قرآن و شیعه گری را ادامه بدهیم و همزمان با آن فرهنگ دمکراسی خواهی و حقوق بشری را بطرز گسترده در دل جامعه گسترش دهیم. بدین ترتیب به جامعه نشان می دهیم که نفی اسلام فرصتی برای شناخت فرهنگ ایرانشهری، آموختن دمکراسی، فهم حقوق بشر و کسب ارزش های انسانی و زیست محیطی می باشد. حاکمیت سیاسی، دستگاه حوزوی، گروه نواندیشان دینی، سیاسیون و روزنامه نگاران اصلاح طلب و بخشی از سیاسیون چپ و ملی و مصلحت طلب و اسلاموفیل خارج از کشور و در داخل، در برابر نقد فرهنگی و فلسفی از دین ایستاده اند. آنها نگران بی اعتباری کامل دین و پاره شدن هنجارهای سنتی می باشند. در تفکر آنها دین اسلام منبع اساسی اخلاق و معنویت است و نظم اسلامی را الگوی آرامش و امتیازگیری و رانت سیاسی خود می دانند. بسیاری ازچپ ها و ملی گراها با اسلامگرایان رنگارنگ در حمله به مدرنیته و غرب و معامله گری در باره دمکراسی و لائیسیته هم سو و هم نظر هستند. اپوزیسیون سیاسی و حاکمیت دارای جهان بینی دینی یکسان هستند. نمی توان به مارکسیسم و کاستروئیسم و کمونیسم اعتقاد داشت و در ضمن از دمکراسی و آزادی و حقوق بشر دفاع نمود. نمی توان به اسلام و قرآن اعتقاد داشت و از حقوق بشر و حق شهروندی در دمکراسی حرف زد. ولی تاریخ ما و جهان نشان داده که می توان مارکسیست اکثریتی و توده ای بود و با استبداد دینی خمینی سر سازش و همکاری داشت. وضع امروز ما نشان می دهد که می توان در قدرت بود یا نبود ولی از بینش ارتجاعی دینی جدا نبود و ستایشگر انسان بنده بود. اپوزیسیون وضع فکری آشفته و تیره ای دارد.  

 

تجربه مدرنیته و نیز معیارهای حقوق بشری نشان می دهند که قرآن و تاریخ اسلام با تبعیض و بندگی و خشونت درآمیخته است. افزون برآن، جهان مدرن سرشار از ارزش های معنوی و اخلاقی لائیک بوده و انسانها برای ارتقای اخلاقی و خردگرایی می توانند از هرگونه کهنه پرستی و نیز از اسلام دورشوند. اگر هدف اجتماعی ما دسترسی به دمکراسی و آزادی شهروند است باید برش از اسلام قطعی باشد زیرا فرهنگ قرآنی بازدارنده هرگونه گشایش شعور برای آزادی اندیشه و حق شهروندی است. به ما خواهند گفت که مسلمان دمکرات یک واقعیت است. پاسخ آنستکه بله، انسان ها بر اساس تربیت شخصی و خانوادگی می توانند دارای رفتار دمکراتیک باشند ولی اینگونه رفتار عرفی شده از منشا قرآنی نیست. فرهنگ قرآنی متعصبانه و توحیدی و اسارت آور است و قادرنیست حق برابری شهروندانه را بفهمد. قرآن از مومن و بنده می گوید ما از شهروندان آزاد صحبت می کنیم.   

  بینش تمامیت گرا و بردگی روان 

اسلام یک ایدئولوژی توتالیتاریستی است و انسان خودمختار را برنمی تابد. قرآن امت را به اصل توحید فرامی خواند و حکم می دهد. اصل اساسی اسلام توحید است. «قل هو الله احد» بمعنای پذیرش الله یکتا است، هیچ معبودی جز او نیست، هیچ شریکی ندارد و تمام ستایش برای اوست. 

 اصل توحید یعنی اصل وابستگی و اطاعت از الله است و فردی که به گمراهی و گناه کشیده نشده آن فردی است که مومن تسلیم الله است و عقل او خدمتگذار الله است. این رابطه میان بنده با الله پایه زندگی انسان در دنیاست. پذیرش حکم قرآن راه «رستگاری» اسلامی است. اسلام انحصار بر مغز را می طلبد و هرگونه خودمختاری انسان را مردود و نابخشودنی اعلام می کند. رابطه الله با بنده یک رابطه عمودی و از بالا به پائین و مطلق و غیرقابل تغییر است. زمانی که فرد تسلیم الله شد همیشه در این مناسبات جبری باقی می ماند و راه بازگشت بسته است.  

محتوای آیه 85 آل‌عمران اعلام یک حکم قطعی الهی است: «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ‏ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَهِ مِنَ الْخاسِرین‏»؛ و هر کس جز اسلام دینى بطلبد، هرگز از او پذیرفته نمی‌شود و او در آخرت از زیانکاران است.

 

بنابراین در این دنیا تنها دین قابل قبول برای الله اسلام است. نظر قرآن هیچگونه بردباری را نمی پذیرد و هر دینی را باطل می داند و آنقدر تسلیم از دین را تکرار می کند تا ذهن آنرا عادی و طبیعی بشمارد. روح اسلامی مطلق گرا و بندگی طلب است. این مطلق گرایی خشن را ما در رفتار و غزوات پیامبر اسلام می بینیم و در طول تاریخ تجاوز استعماری اسلامی و تخریب فرهنگ و تمدن های دیگر توسط اسلام دیدیم و در جمهوری اسلامی تمام احکام فقهی و سیاسی علیه سیاسیون، شکنجه و اعدام دیگرباوران و دیگراندیشان و ناباوران و فتوا برای کشتار مخالفان اسلام در ایران (زندانیان سیاسی) و جهان (سلمان رشدی) را نیز شاهد بوده ایم. هدف اسلام ایجاد آدمک های مومن است تا حاکمیت اللهی تامین گردد. قرآن فقط برده تولید می کند. 

حال گروهی از اسلامگرایان که در جستجوی ارائه «چهره رحمانی» از اسلام هستند جزلی از آیه «لا اِکْراهَ فِی الدّین» (سوره بقره 256) را مطرح کرده و ادعا می کنند در اسلام «آزادی و اختیار» در پذیرش دین وجود دارد. ادعای «اختیار» فرد و ادعای «مهربانی» در اسلام نسبت به مخالفان اسلام افسانه ای بیش نیست. در سوره بقره، الله علیه کافران اعلام جنگ می کند و از همان آیه های اولیه، به گروه کافر و منافق و مشرک و مرتد و یهود و نصارا وعده «ذلت و خواری» در این جهان داده و در آخرت به آنها وعده جهنم می دهد. در حکم این سوره، چنین افرادی، دشمن و مخالف الله و جبرائیل و رسول و کتاب قران هستند.(آیه 98 و 113 و 121 و 217). در تمام سوره بقره دشمنی با دیگران موج می زند. ولی در آیه 256  که با چهار واژه اولیه «لااکراه فی الدین» شروع می شود. منظور چیست؟ 

اکراه از ریشه «ک ر ه» و این ماده در لغت به معنی گوناگونی مانند ناپسند داشتن، اِبا و خودداری کردن می باشد. در عرصه دینی، در اکراه، «مکره» هر چند از عمل مورد اکراه ناخشنود است، لیکن آن را با اراده و قصد انجام مى‌دهد، بدین معنا که براى دفع زیان، دست به عمل اکراهى مى‌زند. برابر پارسی واژه «اکراه» بیزاری، بی زاری، دل نخواهی، ناخوش داشت، واداشت، می باشد. بنابراین پرسش برانگیز است که چرا اکراه به اجبار ترجمه شده است و جهت معینی به واژه داده شده است. در ترجمه آیه، مهدی الهی قمشه ای آشکارا معنای جمله را دگرگون می سازد. البته قرآن سرشار از ابهام و گیجی و اشتباه است و مترجمان نیز متناسب با میل خود به نوشته قرآنی سمت و سوی خاصی می دهند.

لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ ۖ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ ۚ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىٰ لَا انْفِصَامَ لَهَا ۗ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ

کار دین به اجبار نیست، تحقیقا راه هدایت و ضلالت بر همه کس روشن گردیده، پس هر که از راه کفر و سرکشی دیو رهزن برگردد و به راه ایمان به خدا گراید بی‌گمان به رشته محکم و استواری چنگ زده که هرگز نخواهد گسست، و خداوند (به هر چه خلق گویند و کنند) شنوا و داناست.(قمشه ای). 

برخی گویند آن چهار واژه مربوط به فرزندان انصار بوده و نرمش تاکتیکی محمد است. با وجود تفسیرها و حدس ها و گمان ها، هنگامیکه به ساختار قرآن و تمام آیه های جنایی قرآن نظر می افکنیم تبدیل انسان به بنده تسلیم شده و عدم بردباری و خشونت و کینه به دیگران را بروشنی مشاهده می کنیم. 

وانه فی الاخره لمن الصــلحین• اذ قال له ربه اسلم قال اسلمت لرب العــلمین. اگر می خواهی صالح و مومن خدمتگذار الله باشی. الله گفت توباید تسلیم باشی، و بنده می گوید در برابر پروردگار جهانیان، تسلیم شدم. (بقره آیه 130 و 131).

بهرحال در مقابل پروپاگاند اسلامگرایان که می خواهند به دروغ خشونت اسلام را بپوشانند و از قرآن «اسلام رحمانی» بسازند، باید از خشونت ساختاری اسلام صحبت نمود. از این چند واژه مبهم و نامشخص که بگذریم، خط مستمر قرآن بدون تردید جلوگیری از انسان وارسته و خودمختار است و اصرار به اعمال خشونت فیزیکی و روانی بر افراد است.

 

به همان آیه برگردیم. در آیه 256 بقره می آید کسی که راه کفر و سرکشی را طی کند از راه ایمان خارج شده است. پس می بینید که قرآن از سرکوب دست بردار نیست. در ادامه، آیه 257 می آورد این گروه های مخالف الله «یار شیطان و دیو» هستند و به دوزخ خواهند رفت. در آیه 284 می آید الله هرکه را خواهد عذاب می کند و بر همه چیز تواناست. پس باعتبار این آیه های مدافع اقتدار الله، شما باید به الله ایمان بیاورید و هیچ راه دیگری نیست. انسان در اسلام باید بمیرد. کسی که از دین خارج شود و ارتداد کند، از زیانکاران است و برای مقابله، الله «قوم» خود را بسیج می کند تا با کافر و مرتد جهاد کند.(المائده 54).  

افزون بر آیه های برشمرده آیه های «قتال» در قرآن حکم سرکوب و کشتار تشدید نموده و به شفافیت خواهان جهاد با «اسلام‌ناباوران حربی» می باشد. این آیه ها پیوسته در باره جهاد مورد استناد قرار گرفته‌اند و بر اساس آن‌ها، جهاد و جنگ با مشرکان و کافران واجب می باشد و فرد مومن باید تسلیم الله باشد و حکم او را برای قتل دیگران اجرا کند.

فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ ۚ فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاهَ وَآتَوُا الزَّکَاهَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ

پس چون ماههای حرام (ذیقعده، ذیحجه، محرم و رجب که مدت امان است) درگذشت آن‌گاه مشرکان را هر جا یابید به قتل برسانید و آنها را دستگیر و محاصره کنید و هر سو در کمین آنها باشید، چنانچه توبه کرده و نماز به پا داشتند و زکات دادند پس از آنها دست بدارید، که خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است (قرآن، سوره توبه، آیه ۵، ترجمه قمشه ای). 

قرآن، سوره توبه، آیه ۱۲ به مخالفان خود وعده جنگ می دهد: 

وَإِنْ نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْرِ ۙ إِنَّهُمْ لَا أَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ

و اگر آنها سوگند خود را بعد از عهدی که بسته‌اند بشکنند و در دین شما تمسخر و طعن زنند در این صورت با آن پیشوایان کفر و ضلالت کارزار کنید که آنها را عهد و سوگند استواری نیست، باشد که بس کنند.

سوره نساء مومن را تهدید می کند و هرگونه ارتباط با دیگری را ممنوع می کند و اطاعت بنده و دیگر باور را می طلبد. اگر اطاعت الله را نکنید قتل شما واجب است. آیه ۸۹ می گوید:
وَدُّواْ لَوْ تَکْفُرُونَ کَمَا کَفَرُواْ فَتَکُونُونَ سَوَآءً فَلَا تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ أَوْلِیَآءَ حَتَّى یُهَاجِرُواْ فِى سَبِیلِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْاْ فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُّمُوهُمْ وَلَا تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ وَلِیّاً وَلَا نَصِیراً

آنان (منافقان) دوست دارند که شما همچون خودشان کافر شوید، تا با آنان برابر گردید. پس از آنان دوستانى نگیرید تا آنکه (توبه کرده و) در راه خدا هجرت کنند. پس اگر سرباز زدند (و به همکارى با کفّار ادامه دادند) پس آنان را هر جا یافتید بگیرید و بکشید و از آنان هیچ دوست و یاورى نگیرید.

سوره بقره خشونت را در آیه های گوناگون تاکید می کند:

190وَ قاتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ
وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَ الْفِتْنَهُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتّى یُقاتِلُوکُمْ فیهِ فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذلِکَ جَزاءُ الْکافِرینَ (191)
193
وَ قاتِلُوهُمْ حَتّى لا تَکُونَ فِتْنَهٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاّ عَلَى الظّالِمینَ
ـ و در راه خدا، با کسانى که با شما مى جنگند، نبرد کنید! و از حدّ تجاوز نکنید، که خدا تعدى کنندگان را دوست نمى دارد.(190)
 
ـ و آنها (بت پرستان) را هر کجا یافتید، به قتل برسانید! و از آنجا که شما را بیرون ساختند آنها را بیرون کنید! و فتنه از کشتار هم بدتر است! و با آنها، در نزد مسجد الحرام جنگ نکنید! مگر این که در آن جا با شما بجنگند. پس اگر (در آن جا) با شما پیکار کردند، آنها را به قتل برسانید چنین است جزاى کافران. (191)
 
ـ و با آنها پیکار کنید! تا فتنه (و بت پرستى)، باقى نماند، و دین، مخصوص خدا گردد. پس اگر (از روش خود) دست برداشتند، مزاحم آنها نشوید، تعدى جز بر ستمکاران روا نیست. (193) 

همه این آیه ها آدمک های آدمکش می طلبند و فلجی عملکرد مغز را جستجو می کنند. مغز باید حس کند که در برابر یک امر مقدس قراردارد و هر حکمی که الله دستور می دهد قابل اجراست. این آیه ها مسلسل وار تهدید می کند، می ترساند، روان را شکنجه می دهد تا بنده تسلیم، ساخته شود. بی سبب نیست که اسلام در حمله به ایرانزمین خواهان نابودی فرهنگی و زبان و آئین ایرانیان بود. طرح اسلام کشاندن مغز به نقطه صفر است و پر کردن آن با ملات قرآنی است. این ملات با آیه های جنایی و خرافه پرستی و تقدسگرایی و جعلیات و لذت در بندگی درهم آمیخته است. این اقدام طی قرن ها بمرور صورت گرفته است و ما ازخودبیگانه شدیم و در بهترین حالت محتوای ساختار مغزی ما از آشفتگی فکری و التقاطی دین خویانه، سرشار است. مغز یک اسلامگرا همه این جنگ ها و جنایات در آیه ها را مقدس و مبارک می داند و آنها را به اجزای اسارت متکی بر «اراده» بنده می داند. آیات جنایی در ناخودآگاه آدمی می نشیند و آدمی را به بی خردی و یا جنایت می کشاند. انسان بنده فاقد اختیار است و خشونت اللهی را باید مقدس بداند. 

   

انسان اسلامی یا شکست انسان مدرن

امروز جامعه ما خواهان برش قطعی از جمهوری اسلامی است. جامعه به کجا می خواهد برود؟ پروژه خروج از نظام دینی فاسد باید مشخص شود. اگر هدف پیشروی بسوی دمکراسی است، اگر دمکراسی برپایه حقوق شهروندی و برابری انسانها و خودمختاری انسان استوار است، فرهنگ قرآنی یک سد بزرگ در راه این هدف است. توتالیتاریسم اسلامی در پی امت سازی و بنده پروری است و شیعه گری آدمها را به غلام مراجع تقلید تبدیل می سازد. در چنین فضایی انسان به قلاده کشیده شده و احساس «آسودگی» می کند، آخوندها همه جا منبر رفته و مراقب گناهان بندگان می باشند، جلادان گناهکاران را به دار می کشند و نواندیشان دینی و ملی مذهبی ها به امت مصلوب می گویند بردبار باشید «اسلام رحمانی» نقطه امید شماست.   

ترور فکری و تکرار در آیه های جنایی با هدف منکوب نمودن انسان است. برخلاف نظر اسلامگرایان که پیوسته در توجیه آیات قتال بوده و آنها را «دفاعی» و موجه جلوه می دهند، ما شاهد تکرار احکام قتل و آدمکشی در باره دیگران هستیم. هدف این تکرار شکستن هرگونه مقاومت روانی در برابر الله است تا انسانها در برابر محمد و دین او تسلیم شوند. مقدس نشان دادن راهزنی محمد و یارانش، ناسزاگوئی علیه مخالفان در قرآن، تهدید به آتش جهنم، ستایش غزوات چپاولگرانه و غارت، تکرار انبوهی از روایت های ارتجاعی شیعه و ایدئولوژی منحط امام زمانی، همه و همه برای تسلط بر روان و جسم انسان است. این عناصر اجزای یک دستگاه اجباری روانی است تا ذهن مسلمان از هراس فلج گشته و مسلمان برده الله و خلافت محمدی باقی بماند. قرآن توتالیتاریسم خود را بر پایه بندگی فرد قرارداده و با یک دستگاه ایدئولوژیک و فشارهای روانی، انسان را به درماندگی کشانده و به زیر سلطه درمی آورد. هدف این توتالیتاریسم دینی نفوذ در ذهن و ناخودآگاه انسان و از کارانداختن خردگرایی نزد انسان است.

 

الگوی توتالیتاریسم قرآنی در زمان پیامبر و در طول تاریخ به اجرا درمی آید و این توتالیتاریسم فقط استبداد نیست بلکه سرکوب ذهن و شکل دادن به ناخودآگاه آدمی و تولید ازخودبیگانگی و مسخ روانی است. این مدل در تاریخ ادامه یافته است. سرکوب سیاسی در هم پیمانی با دینداران، تکفیر مراجع، ممنوعیت های دینی، احکام حرام و نهی از منکر، تخریب خردگرایی و ذهن آزاد بمرور در جامعه تکرار می گردد. این دستگاه کنترل و تنبیه با دستگاه پروپاگاند ایدئولوژیک شبانه روزی در ستایش از قران و اسلام و پیامبر و امامان و آئین های شیفتگی و شهادت طلبی، تلفیق گشته و جلوی تغییر فکری را گرفته و قدرت اندیشه را نابود می سازد. از نظر روانشناختی ضربه های تکراری مذهبی در ذهن، حس و هیجان و واکنش رفتاری ویژه خود را تولید کرده و روان را مجروح و بیمار می سازد. چنین ذهنی از کارکرد عادی خارج شده، پیوسته احساس گناه نموده، ناتوانی خود را ذاتی دانسته، احساس شرم داشته، سیاهی ها را سرنوشت خود دانسته، قدرت داوری را از دست داده و تنها مرجع را الله و امام و آخوند می داند.      

 آیات پرشمار جنایی قرآن، غزوات 27 گانه محمد که بقول «ویلیام مونتگمری وات» و «توماس آرنولد» و «ایرام لابیدوس» که با هدف غنائم و چپاول بوده اند. تاریخ نویسی اسلامی جعل کرده و هدف جهاد محمد را عامل رونق تاریخ می داند و ابوعلی سینا و خیام ها و فرآوده های فکری و هنرمندانه را، نه نتیجه فلسفه یونان و فرهنگ ایرانی و دیگر فرهنگ ها و شعور انسان ها، بلکه آنها را ناشی از قرآن حجازی و غزوات پیامبرانه می داند. باید توجه داشت که تجاوزهای استعماری علیه شاهنشاهی ایران و امپراطوری رم شرقی، وجود تمام جریان های دینی تروریستی اسلامی معاصر مانند جمعیت فدائیان اسلام و حزب موتلفه اسلامی و باند خمینی/خلخالی در ایران و در جهان، القاعده و داعش و طالبان و بوکوحرام و حزب الله و حماس و صدها گروهک اسلامگرای قرآن پرست، همه نشان دهنده تاثیر از خشونت مقدس موجود در کتاب اسلام است. از پیامبر اسلام تا عمر خطاب و علی ابن ابی طالب و نواب صفوی و خمینی و خلخالی و رئیسی، ما شاهد یک خط سیاسی تروریستی علیه منافع و مصالح ملی و تاریخی ایرانزمین می باشیم. البغدادی و ملاعمر و خمینی و خامنه ای دارای یک الگو از انسان هستند. آنها طبق قرآن، «مسلمان» ساز هستند. این «مسلمان سازی» نتیجه ترور و رعب اسلامی و دین سازی های متعدد مانند مذهب سازی شیعه در زمان صفویه، می باشد. 

حال گروه های دیگری هستند که رفتار سیاسی حکومتیان و قدرت مداران را ندارند. ولی نگاه آنتروپولوژیک آنها همسو است. تفاوت در روش و در موضع اجتماعی، بیان اختلاف در بنیاد فکری نیست. جهان بینی قرآنی به یک میزان میان مسلمانان تقسیم شده است.علامه طباطبایی که مرجع فلسفی شیعیان بود، آیت الله منتظری که فقیه نظریه پرداز ولایت فقیه بود، علی شریعتی که مدافع شیعه انقلابی بود، عبدالکریم سروش که می گوید «همه هستنده ها قائم به الله هستند، از عارفان بیاموزید.»، بله تمام این نظریه پردازان شیعه چه تفاوت نظری با دیدگاه قرآن در باره انسان دارند؟ همه این افراد به اقتدار اللهی باور دارند و نزد آنان مطلقیت توحید بمعنای نفی انسان خودمختار و آزادی می باشد.

  

با توجه به آنچه گفتیم برای تربیت انسان شهروند مدرن بطور قطع از مدل دینی قرآنی باید خارج شد. باور به دمکراسی و اجرای آن مستلزم خروج انسان از موقعیت «بنده امت» است. اندیشمندان و فیلسوفان و جامعه شناسان و نخبگان مدرن سیاست ورزی باید به این چالش فرهنگی و آموزشی بزرگ بپردازند. مبارزه فلسفی و آکادمیک در نقد جهان بینی دینی قرآنی فقط یک وظیفه روشنفکرانه نیست، برای یکی از شرط های پیشروی بسوی دمکراسی و حقوق بشر است.

جلال ایجادی 

جامعه شناس  دانشگاه فرانسه

 ———-

پانوشته:  ایجادی از دیر باز در نقد اسلام و قرآن و اکولوژی و لائیسیته و استالینسم و قدرت سیاسی و جامعه شناسی دین، مقاله ها و کتابهای گوناگونی انتشار داده است و هر هفته برنامه های رسانه ای (مانی، میهن، کانال یک، تی وی مدیا) در نقد اسلام و شیعه گری و محیط زیست و فلسفه آزادی پخش می کند. او بزودی آخرین اثر خود را در باره تئوری های اکولوژیکی و چالش های زیست محیطی در جهان و ایران، در ۶۰۰ صفحه منتشر می کند.

تا کنون از این جامعه شناس کتاب های زیر انتشار یافته است:  کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، ۳۱۰ صفحه، نشر مهری، لندن. کتاب «جامعه شناسی آسیب ها و دگرگونی های جامعه ایران»، ۴۰۰ صفحه، انتشارات نشرمهری. کتاب «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن»، ۳۸۰ صفحه، نشر مهری. کتاب «اندیشه ورزی ها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، ۷۲۰ صفحه، چاپ نشر مهری، لندن.

 

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.