قرار بود یکی از میان شما
برای کودکان بی خواب این خیابان
فانوس روشنی از رویای نان و ترانه بیاورد!
قرار بود یکی از میان شما
برای آخرین کارتون خواب این جهان
گوشه ی لحافی لبریز از تنفس و بوسه بیاورد!
قرار بود یکی از میان شما
بالای گنبد خضرا برود
برود برای ستارگان این شب خسته دعا کند!
پس چه شد چراغ آن همه قرار و
عطر آن همه نان و
خواب آن همه لحاف؟! من به مردم خواهم گفت
زورم به این همه تزویر مکرر نمی رسد
حالا سالهاست که
شناسنامه های ما را موش خورده است
فرهاد مرده است
و جمعه
نام مستعار همه هفته های ماست… سیدعلی صالحی