محمد علی مهرآسا
من به عمد نوشتن در باره اسطوره آزادی و مقاومت ایرانی یعنی آقای عباس امیر انتظام را به تأخیر انداختم تا دوستان و هممیهنان آنچه راجع به او می دانند و یا آنچه را که به او نسبت می دهند برای عموم بازگویند؛ و دنیای فارسی زبان از دیدگاه هممیهنان نسبت به آقای مهندس امیر انتظام آگاه شوند و راست و دروغ؛ و یا کینه توزی و راست پنداری در مورد این قهرمان مبارزه با آخوند را به نیکی دریابند. و یا به مغلطه ها نیز گوش دهند و بعضی هم آنها را راست پندارند و باور کنند.
ای کاش ما ایرانیان به جای نگاه کردن به دهان هرزه درایان و برداشت نامتناسب از اندیشه های کینه توزانه آنها، اندکی به خود زحمت اندیشیدن و جستجو برای یافتن و پیدا کردن اگر نه حقیقت دستکم واقعیّات را می دادیم تا دچار اشتباه و خطای ناپذیرا در حق هموطنان مبارزمان نمی شدیم.
هیچگاه کسی در آن زمان از این ایل و رمه ی آخوندی نپرسید که جرم امیر انتظام از نظر سیاسی چیست و آن تهمتی که شما به او می بندید و او را جاسوس امریکا می خوانید چگونه بر شما ثابت شده است و دلیلهای شما کدامند. آیا یکی از کارمندان اخراجی و یا بازنشسته سیای امریکا چنین تهمتی را در حق او روا داشته و به گوش شما رسیده است؛ یا شما از روی باد شکم به چنین نتیجه ی ابلهانه ای رسیده اید؟
امیر انتظام جزو ملیگرایان بود و این را خاص و عام و دوست و دشمن می دانستند و از زمان دانشجوئی و مطرح بودن مسائل نفت در کشور جزو هواداران مصدق و جبهه ملی بود. دوستی او با مرحوم بازرگان نیز به خاطر استادی و شاگردی در دانشکده فنی تهران بود که در جبهه ملی ادامه یافته بود. خود زنده یاد امیر انتظام در یک مصاحبه به صورت رسمی اعلام کرد من تنها به دلیل دوستی با بازرگان وارد این ماجرا شدم و گرنه من ملیگرائی هستم غیر انقلابی و به این انقلاب دلبسته نبودم. و در پست مسئولیّتم هنگامی که دیدم به جای مجلس مؤسسان، مجلس خبرگان رهبری را با هشتاد نماینده آخوند و آخوند مسلک تشکیل دادند و اصل ولایت فقیه را می خواهند به تصویب برسانند، به آقای بازرگان و هیئت دولت پیشنهاد کردم که این مجلس را منحل کرده راه درست دموکراسی را پیش گیریم. سخن به گوش آقای خمینی رسیده بود و دستور تعقیب مرا داده بود که بازر گان با فرستادن من به سوئد به عنوان سفیر کبیر به زعم خود مرا از تیر رس آنان دور کرد تا آنان کارهای غیر قانونی و لاشعورانه خویش را انجام دهند و محملی برای مخالفت و مبارزه من باقی نماند. و من نیز به این وسیله از اعدام که در نهاد و ضمیر خمینی از رفع تشنگی با آب آسانتر بود، برهم و نجات یابم. اما آنها به هنگام سفارتم در سوئد، دستور تعقیب و بازداشت مرا صادر کرده و مرا مجبور به بازگشت به وطن کردند.
زنده یاد امیر انتظام به هیئت دولت پیشنهاد لغو مجلس خبرگان را داده بود؛ و تقریباً اکثریّت کابینه با این نظر موافق بود. اما به دستور آخوندهای تشنه قدرت که می خواستند هرچه زودتر خود جانشین بازرگان شوند، مردم هوچی و حزب الله نادان به حمله به سفارت امریکا ترغیب شدند و در این میان مجاهدین و کمونیستهای وطنی نیز گوی برتری جوئی را از آن خود کردند و تندتر از هواداران آخوند شیعه دویدند و کردند کاری را که نمی بایست می کردند. آقایان کیانوری و احسان طبری چه مقالاتی برضد امیر انتظام در نشریات حزب توده نوشتند و چه حملاتی به این جاسوس به قول آنها امریکا به عمل می آوردند. من به خدا عقیده ندارم که منتظر واکنشش باشم. اما حزب توده و سرانش پاسخی درست در برابر این بیداد دریافت کردند و سکه یک پول شدند.
حمله به سفارت امریکا و در بند کردن 50 دیپلمات آن کشور به مدت 400 روز حاصلش همین بدبختی است که امروز دامن ملت و دولت و کشور ایران را گرفته است. در حالی که خمینی نادان که تنها هنرش تند روی بود، می گفت امریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند. این آخوند نادانِ و بی دلیل رهبر شده، نمی دانست که در قوانین بین المللی انتقام گرفتن تنها جنگ با اسلحه نیست و هزاران راه دیگر در این مسیر قرار دارد. او به پشتیبانی شوروی در شمال، عقیده داشت امریکا حمله نظامی نخواهد کرد که درست بود. ولی اندیشه و خردش راه نمی داد که دریابد وسیله های دیگری نیز وجود دارد که امریکا غلط نکند ولی ایران را به خاک سیاه بنشاند که اکنون نماد و علائمش کاملاً محسوس است. این فقر و مزلتی که اکنون ایران را در برگرفته و این سردرگمی هیئت حاکمه نتیجه غلطی است که امریکا نتوانست به زعم خمینی انجام دهد.
زنده نام امیر انتظام در معاونت نخست وزیر چندین نامه به سفارت آمریکا برای خریدن وسائل یدکی برای هواپیماها و وسائلی که شاه سابق از امریکا خریده بود و یدکشان جائی جز امریکا به بهای متعادل وجود نداشت، نوشته بود. این نامه ها و پاسخهای دریافتی همه مدارکی بودند که شیخ محمد گیلانی گور به گور شده و قاتل بیش از 12 هزار ایرانی، امیر انتظام را به جاسوسی برای امریکا متهم کند. بویژه کلمه مشهوری که تمام امریکائیها در جواب نامه هر انسانی می نویسند، سبب شده بود که گیلانی سخن خود را عین حقیقت پندارد و رای اعدام صادر کند. زیرا سواد کافی نداشت و به راز و رمزهای بین المللی آگاه نبود.
آن کلمه چیزی نبود چز سر تیتر نامه های امریکائی به اینگونه: » Dear Abas Amir Entezam«
«عباس امیر انتظام عزیز»
این نوشته در سرلوحه تمام نامه های دوستانه در امریکا وجود دارد ومن خود چندین نامه با این عنوان را در بایگانی ام دارم. دانشجویان به اصطلاح پیرو خط امام شامل توده ای ها و مجاهدین و حزب الهی های دبش که سفارت امریکا را غارت کردند و به قول خود اسناد جاسوسی یافتند، چنین نامه ای را که خطاب به زنده یاد عباس امیرانتظام به عنوان معاون دولت درپاسخ درخواست خرید لوازم نوشته شده بود، مدرک جاسوسی جار زدند و آنها را به بی دادگاههای نوع اسلامی که قاضی تنها یک آخوند بی سواد بود که فقط فقه و شریعت را می دانست، تسلیم کردند. و برای تعقیب آزادیخواهان برای آن سلاخ خانه ها که نام دادگاه اسلامی داشت، خوراک لازم را تهیه و تحویل داده بودند. شرم بر کسانی که ایران را به نکبت امروزی کشاندند.
البته آخوند اندک مایه محمدی گیلانی سلاخ دادگاه های شرع که عقیده اش را راجع به زنای به شبهه شنیده ایم و مشهور همگان است، همین مطلب را دلیل جاسوسی برای زنده یاد امیر انتظام رقم زده بود و او را به اعدام محکوم کرد. واگر بازرگان همت نکرده نبود که پیش خمینی برود از او خواهش کند، همان زمان امیر انتظام اعدام می شد. اما خمینی با خواهش بازرگان یک درجه تخفیف داد و او را به حبس ابد محکوم کرد. برای اینکه خمینی خود چنگیز و هیتلری بود که سر برآورده بود و تنها کشتن بی گناهان او را تسکین می داد.
هنگامی که پس از نزدیک پانزده سال زندان یک بخشش موقت نصیب امیر انتظام شد، به علت مصاحبه ای که با روزنامه ها در مورد ستم و زور و کتک زدن زندانیان توسط زندانبانان کرده بود، دوباره به زندان برگشت و دوسال دیگر برای این سخن زندانی کشید و بالاخره بخشش به او داده نشد؛ بل به دلیل ناخوشی شدید که پزشکان تأیید کرده بودند و عاقبت او را از پا انداخت، به مرخصی استعلاجی آمد. و چون همواره ناخوش بود و زجر سالها زندان تاریک انفرادی او را از پای انداخته بود، صلاح ندیدند که دوباره او را به زندان بر گردانند. از این روی تا آخر عمر تقریباً گاه بستری و گاه نیمه بستری ناخوشی را همراه مشقت زندگی بدرقه می کرد. تا سرانجام روز جمعه 22 تیر ماه 1397 کالبد سردش را به خاک سپردند.
این آدم به تمام معنا باشرف، هنگامی که آخوند محمدی گیلانی صادر کننده حکم اعدام او و قاتل و صادر کننده حکم اعدام هزاران نفر بی جرم و بی گناه، در بیمارستان در بستر مرگ بود، از او عیادت به عمل آورد و برایش آرزوی تندرستی کرد. آری این است آدم با شرف و این است وجدانی که باید ثبت تاریخ شده و در یادها ماندگار گردد. امیر انتظام به خاطر فوق انسان بودنش در داشتن سینه ای بی کینه، همیشه زنده و نامدار است.
تاریخ نویسان آینده خواهند دانست چگونه از او نام ببرند و نشانی دهند و بنویسند.
کالیفرنیا دکتر محمد علی مهرآسا 16/7/2018 برابر با 25 تیر ماه 1397 فراری خورشیدی