مهران مصطفوی
هدف سیاست هستهای ایران در آغاز استفاده نظامی امنیتی با ساختن بمب اتمی بود. بعد از سال ۱۳۸۲ تا این زمان هدف این سیاست پوشش کشیدن بروی هدف آغازین و استفاده از آن برای بحرانسازی و معامله کردن با قدرتهای خارجی بوده است. هدف اصلی این سیاست هرگز تلاش برای پیشبرد تامین انرژی در ایران نبود زیرا هیچ چیز در ایران سرمایه گذاری بر روی انرژی هستهای را توجیه نمیکرد و نمیکند.
با پیگیری این سیاست ویرانگر، آقای خامنهای ایران را در همان موقعیتی قرار داد که رهبر قبلی در زمان جنگ با عراق قرار داده بود. برای پیشگیری از فروپاشی اقتصادی، در پایان راه، او گزینش دیگری جز “نرمش قهرمانانه” نداشت. همانند سرکشیدن جام زهر توسط آقای خمینی به هنگام قبول آتشبس با عراق، برجام حاصل چرخش مهم سیاست هستهای ایران شد.
اکنون دو سال بعد از یرجام لازم است به گذشته باز گردیم و ببینیم که هدف طرفین معامله یعنی ایران و امریکا چه بود و اکنون هر دو طرف در چه موقعیتی قرار دارند. آیا برجام هنوز زنده است؟ و دیگر اینکه منظور از روح برجام که گاه گاهی هر دو طرف از آن سخن به میان میآورند چیست؟
سیاست امریکا در دوره اوباما
در مذاکرات هستهای آمریکا در دوره باراک اوباما دو هدف را دنبال میکرد: از سویی به سیاست هستهای ایران در “ابعاد نظامی بالفعل و بالقوه” آن کاملا پایان دهد و از سوی دیگر راه را برای تغییر در درون رژیم ایران باز کند تا بتواند با رژیم ایران همکاریهای دراز مدتی را بنا گذارد. دولت اوباما در پایان دادن به سیاست هسته ایران بسیار هوشیارانه عمل کرد و به هدفی که میخواست دست یافت. مداکره کنندگان و حقوقدانانی که هئیت آمریکائی را همراهی میکردند موفق شدند ایران را تسلیم قراری ذلتبار سازند.
برای درک موفقیت اوباما در کنار زدن برنامه هستهای ایران کافی است بخشی از تعهداتی را یادآوری کنیم که آقای خامنهای مجبور شد طبق برجام بپذیرد و تاکنون دستگاه زیر فرمان او به آنها عمل کرده است:
- ایران هیچگاه و تحت هیچ شرایطی در پی تولید و یا به دست آوردن سلاحهای هستهای نخواهد بود.
- ممنوعیت غنیسازی بیش از ۳,۶۷ درصد به مدت ۱۵ سال
- ممنوعیت جایگزینی سانتریفیوژ فعال IR-1 با سانتریفیوژهای پیشرفته به مدت ۱۰ سال
- ممنوعیت ذخیره بیش از ۳۰۰ کیلوگرم اورانیوم غنی شده ۳,۶۷درصدی به مدت ۱۵ سال
- ممنوعیت احداث هر نوع تأسیسات غنیسازی و ایجاد مرکز تحقیق و توسعه به مدت ۱۵ سال
- ارسال سوخت مصرفشده نیروگاههای برق و تحقیقاتی به خارج از کشور به مدت نامحدود
- محدودیت تحقیق و توسعه صرفاً بر روی سانتریفیوژهای IR-4, IR-5, IR-6 ,IR-8 به مدت ۱۰ سال و محدودیت شدید در تولید سانتریفیوژهای پیشرفته IR-8 و IR-6 به تعداد سالیانه تنها ۲۰۰ دستگاه از هر نوع در پایان سال هشتم (بدون روتور) و از سال دهم به بعد تولید ماشین به همین تعداد در سال و اعمال محدودیت در ساخت و تست مکانیکی انواع سانتریفیوژها و لزوم تصویب آن در کمیسیون مشترک و نظارت و مراقبت شدید بر ساخت سانتریفیوژها به مدت ۲۰ سال
- محدودیت مکانی در تست غنیسازی و مکانیکی سانتریفیوژها صرفاً در نطنز و مرکز تحقیقات تهران به مدت ۱۵ سال
ممنوعیت تحقیق و توسعه بر روی مواد شکافتپذیر در فردو به مدت ۱۵ سال - محدودیت بازفرآوری سوخت مصرف شده و تحقیق و توسعه باز فرآوری به مدت ۱۵ سال و بدون قصد ادامه آن
کاهش ۵۰ درصدی قدرت راکتور آب سنگین اراک از ۴۰مگاوات به ۲۰ مگاوات - ممنوعیت ساخت راکتور تحقیقاتی به مدت 15 سال
- منع تولید و تست قرص سوخت، میله سوخت و مجتمعهای سوخت برای راکتور باز طراحی اولیه اراک قبل از راه اندازی آن
- ممنوعیت انباشت فراتر از نیاز آب سنگین به مدت ۱۵ سال و فروش تمامی آب سنگین باقی مانده در بازارهای بین المللی
- نظارت بر انتقال سنگ معدن اورانیوم تولید شده در ایران و یا بدست آمده از هر منبع دیگر به کارخانه فرآوری اورانیوم UCF)) اصفهان به مدت ۲۵ سال
- ـ ایجاد کانال خرید تأیید شده توسط شورای امنیت که محدودیتهای شدید بازرسی را علیه جمهوری اسلامی ایران اعمال میکند
- اجرای کامل کد اصلاحی ۳,۱ مبنی بر اعلام هر گونه برنامه هستهای به آژانس قبل از آغاز به اجرای آن
- قبول حضور طولانی مدت آژانس و افزایش تعداد بازرسان طی ۹ ماه به ۱۳۰ الی ۱۵۰ نفر به مدت حداقل ۱۵ سال.
با خواندن تعهدات بالا میتوان به میزان تحقیر رژیمی که ادعاهای زیادی در زمینه هستهای داشت پی ببرد. بعد از برجام، با وجود همه شعارهایی که آقای خامنهای و سپاهیان میدهند، ایران به تعهدات خود عمل کرد و بسیاری از آنها نیز عملا غیرقابل بازگشت است. نتیجتا ایران سودی در خارج شدن از برجام ندارد. اما هرگز هم نمیتواند علیه تحریمهای جدید امریکا اقدامی کند، تحریمهایی که هر روز سنگین تر میشوند. چرا که به موجب بندهای ۳۶ و ۳۷ برجام در صورت شکایت ایران به نقض از سوی کشورهای دیگر در کمیسیون مشترک برجام، تمامی تحریمهای شورای امنیت دوباره بازمیگردد.
روح برجام بنابر برداشت واشنگتن
اما دولت اوباما هدف دیگری را دنبال میکرد و آن استحاله رژیم از درون بود و با برجام میخواست نه تنها به برنامه هستهای ایران پایان دهد بلکه راه را برای همکاری منطقهای با ایران باز گذارد تا دیگر مجبور نباشد کل سیاست خود را بر محور اسرائیل ـ عربستان قرار دهد. این آن چیزی است که میتوانیم از آن بنام روح برجام یاد کنیم.
از دید آمریکا روح برجام یعنی تغییر سیاست در داخل ایران به سمت همکاری با امریکا. اما دیگر آقای اوباما و دمکراتها در رأس قدرت نیستند و با روی کار آمدن آقای ترامپ روح برجام سرگردان شده است.
آمریکای ترامپ ارثیهای بنام برجام دارد و از این به بعد میخواهد سختترین برداشتها را از توافقنامه مبنا قرار دهد تا ایران را متهم سازد. و بالاخره اینکه آمریکا دوباره سیاست خود را به سوی همکاری با اسرائیل و عربستان سوق داده است و برنامههای را پیش میبرد که دور از روح برجام است، چند از نظر حقوقی برجام دست نخورده است.
روح ولایی برجام
با اینکه برجام را آقای روحانی سعی کرد بنام خود ثبت کند و نقش مهمی در به انجام رساندن برجام برای وزیر خارجه اش آقای ظریف قائل شود، با اینهمه مهم است که یادآوری و تأکید شود که :
۱ ـ مبتکر مذاکره با امریکا آقای خامنهای بود. او از ۶ ماه قبل از انتخابات ریاست جمهوری درست زمانی که میگفت ما با امریکا مذاکره نمیکنیم به صورت محرمانه بر سر مسئله اتمی با امریکا مذاکرات مهمی را شروع کرده بود که از زمان به ریاست رسیدن آقای روحانی رسمی، علنی و پیگیرتر شدند.
۲ ـ آقای خامنهای در جزئیترین قسمتهای برجام دخالت مستقیم داشته است. بدون قبول او امکان تحقق برجام وجود نداشت. با اینکه اکنون انتقادهایی میکند اما به گفته کلیه مذاکره کنندگان نظر او همیشه در کلیات و جزئیات لحاظ شده است.
۳ ـ برخلاف گفتهها و نوشتههای کسانی که به برجام امید بسته بودند، هدف آقای خامنهای از برجام، گشودن فصل جدیدی در تاریخ جمهوری اسلامی نبود، هدفش برداشته شدن کلیه تحریمها و برقراری روابط عادی با امریکا نبود، هدفش گشودن فضای درون کشور هم نبود. تنها هدف او کم کردن فشار بین المللی ای بود که حتی چین و روسیه هم از طریق رأی دادن به قطعنامههای شورای امنیت علیه ایران در آن شرکت داشتند.
خامنهای قصد داشت از فشارها کاسته شود، نه اینکه به آنها پایان داده شود. بعنوان نمونه آقای خامنهای در ۱۶ بهمن ۱۳۷۶ گفت:
«مذاکره با سلطه گری مانند آمریکا از رابطه بدتر است؛ ضرر رابطه سیاسی در مجموع به اندازه ضرر مذاکره نیست، و اگر در رابطه اندک فایدهای نیز وجود داشته باشد، به قدر مذاکره نیست؛ اما مضار رابطه در مذاکره هست. مذاکره سیاسی با آمریکا برای سیاست، فرهنگ، روحیه مردم و عمق استراتژیک نظام در خارج از کشور مضر است و برای تداوم این راه ضرر دارد؛ بنابر این ما مذاکره را از آغاز نفی کرده و اکنون نیز آنرا نفی میکنیم.»
روح روحانی برجام
بهر روی برجام منعقد شد، ایران همه چیز را داد و آقای خامنهای هم تسلیم را در عمل قبول کرد. ولی او هم دروغگوست و هم بزدل، و در جریان برجام بیش از پیش این بزدلی و دروغگویی را بروز داد. مقام ولایت توان آن را نداشت که مانند آقای خمینی بگوید من مسئولیت را میپذیرم.
لذا همانطور که مشخص بود برداشت از برجام بعنوان “راه حلی که جلوی ضررها را میگیرد” توهمی بیش نبود.
اما حسن روحانی: او به دنبال آن بود که با خروج از بحران هستهای بتواند همکاری با غرب را بطور جدی گسترش دهد. در واقع او به دنبال آن روح برجام بود، که نزدیکی به غرب را برای راه انداختن اقتصاد کشور معنی میداد، یعنی همان چیزی که اوباما نیز به دنبالش بود. اما ساختار قدرت در ایران جایی برای اقدامات و خواستههای رئیس جمهوری نمیگذارد. این روزها با نگاه به ترکیب وزرای آقای روحانی برای چندمین بار شاهد هستیم که ریاست جمهوری در ایران نقش تعیین کننده در قدرت ندارد.
علت سرگردانی روح برجام
برجام همچنان معتبر و به این اعتبار زنده است، هر چند روح آن سرگردان است.
برای اینکه بدانیم چرا روح برجام بر برجام مستولی نشد میتوان علل زیرا را برشمرد:
- شناخت درست نداشتن از آقای خامنهای و ساختار قدرت و نقشی که سپاه در ایران پیدا کرده است و امید بستن به اینکه آقای خامنهای راضی میشود که بحرانها در ایران پایان یابند. به هنگام انتخاب آقای روحانی برخی حتی تبلیغ میکردند که آقای خامنهای آخر عمری به این نتیجه رسیده است که کشور را باید از بحرانها خارج کرد و راه را برای سیاست آقای روحانی که خواستار نزدیکی با غرب و همکاری اقتصادی است باز نمود. اما بجای اینکار، آقای خامنهای که برای حفظ قدرت هر کاری میکند تا به موازات مذاکرات برای برجام، به بحران دیگری در منطقه که جنگ شیعه سنی است دامن زند تا نگرانی ای از نبود بحران جدی هستهای ایجاد نشود!
- اما آقای خامنهای تنها مخالف روح برجام نبود. طرف دیگر در آمریکا قرار داشت. در مورد ترامپ دو نوع اشتباه صورت گرفت یکی اینکه مذاکره کنندگان احتمال به قدرت رسیدن او را نمیدادند. البته این امر تقریبا عمومی بود ولی مذاکره کنندگان امید خود را به اوباما و جانشینی از نوع او بسته بودند، و برجام را در چنین منظری پذیرفتند و این نگرانی را که اویاما و یا فردی مانند او در امریکا نباشد را در نظر نگرفته بودند. برخی دیگر از نزدیکان به رژیم قبل از انتخابات آمریکا گمان میکردند که ترامپ میخواهد از جنگ و دخالت در کشورهای خارجی دست بکشد و با شعار “هر کس یه غیر از هیلاری کلینتون” همراهی کردند و در این فکر نبودند که آقای ترامپ در اصل نماینده نظامیها و سرمایه دارن بزرگ است که بخش مهمی از نان خود را از جنگ و بحران دارند.
نتیجه اینکه هدف اصلی ای که آقایان روحانی و اوباما داشتند بیشتر روح اصیل برجام در معنای همکاری و دست برداشتن تهران از بحرانزایی بود؛ برجام شرطی بود که غرب در مقابل ایران قرار داده بود و بهایی بود که ایران باید میپرداخت و تاکنون میپردازد.
وضعیت کنونی
ایران اکنون نمیتواند از برجام خارج شود چون خروج از این تعهد نوعی خودکشی است و نه تنها اروپا را از دست میدهد بلکه چین و روسیه را هم دیگر در کنار خود نخواهد یافت.
امریکا نیز برجام را کنار نمیگذارد زیرا با تحریمهای دیگری که وضع کرده، برنامهای را که میخواهد پیش میبرد.
دعوای زرگری دو کشور در هفتههای اخیر برای این است که هر یک دیگری را وادار کند از برجام خارج شود.
اما روح برجام اکنون سرگردان است زیرا نه خامنهای راه را برای روجانی باز گذاشته و نه اوباما حضور دارد و این سرگردانی میتواند حتی نتیجه عکس آنچه مورد نظر آنها بود را بدهد.
بارها شده است که روحانیان حاکم با صاحب منصبان امریکا خصوصا جمهوریخواهان معامله کردهاند. اکتبرسورپرایر و ایران گیت دو نمونه مهم آن بودند. اکنون نیز این امکان وجود دارد که صاحبان اصلی قدرت در ایران یعنی آقای خامنهای و سپاه پاسداران با ترامپ معامله کنند. البته همان گونه که معاملههای سابق نشان دادند زد و بند هرگز استراتژیک و دراز مدت نبوده و علنی نیز صورت نمیگیرد بلکه در زمانی محدود و بروی موارد خاص معامله میشود که در ایران میتوانند از آن برای هر چه بیشتر ضعیف کردن موضع روحانی استفاده کنند.
در پایان با توجه به تجربه برجام و روح سرگردان برجام لازم به یادآوری است که مسائل اساسی ایران در کادر این نظام راه حل پیدا نمیکنند. برجام از دید ملی و حقوق ملی مشکل هستهای کشور را حل نکرد و تنها اجازه داد میدان عمل آقای خامنهای وسیعتر شود و کشور در بحرانها باقی بماند. آقای خامنهای هم برجام را قبولاند، هم توانست پردهای بر روی سیاست هستهای ۳۰ ساله بکشد و هم خود را به عنوان مخالف نتایج منفی آن نشان دهد.
کسانی که گمان میکردند با برجام ایران وارد دوره جدیدی شده است حال شاهد نتیجه آن هستند. در آنزمان هشدار داده شد که مسئله هستهای ایران راه حل دیگری دارد. اما فکر غالب این بود که بدون حکومت روحانی کاری ممکن نیست. از سوی دیگر مراجع اسفبار برخی از ایرانیها به ترامپ و دیگر قدرتهای خارجی و درخواست تحریمهای بیشتر و حتی دخالت نظامی برای تغییر رژیم هم تنها رژیم را قویتر میکند و این مخالفان بی آبرو را بی آبروتر. این دو راه و روش، یعنی “کمک از بخشی از رژیم و یا کمک از قدرتهای خارجی برای تغییر وضعیت” در اصل دو روش شکست مستمر و پر هزینه برای مردم ایران هستند.
نیروهای ملی و دمکرات باید سیاستی مستقل از جمهوری اسلامی و مستقل از قدرتهای خارجی را پیگیری کنند. راه حل هستهای ایران در برجام و روح برجام نیست. غرب و شرق از بحران هستهای سالها استفاده کردند اینک از برجام سود میبرند و روح برجام هم اگر از سرگردانی بیرون آید بکار صاحبان قدرتی میآید که تنها به منافع خود میاندیشند و اندکی حقوق برای مردم ایران قائل نیستند. آگاهان و فعالان سیاسی باید راه حلهای خود را با جامعه در میان نهند تا جامعه به واقعیتها پی ببرد نه اینکه خود را چرخ پنجم ماشین حکومتی سازند. فراموش نکنیم که ما مردم ایران هستیم که باید خود را تغییر دهیم تا وضعیت فعلی تغییر کند و فصل جدیدی در تاریخ ایران آعاز گردد، فصل حاکمیت مردم برای زندگی رشد در آزادی و استقلال.
روح سرگردان برجام