مقدمه:درآستانه دوازدهمین انتخابات ریاست جمهوری درایران جادارد مروری داشته باشیم برمنش وروش وخصوصیات اولین رییس جمهوری منتخب پس ازانقلاب ۵۷ ومقایسه کنیم اورا باروسای جمهوربعدی ( وهمینطورفردی که درانتخابات پیش روازمیان غربال شدگان شورای نگهبان انتخاب خواهد شد).دراین نوشته به علل انتخاب ابوالحسن بنی صدردرسال ۵۸ پرداخته شده است.خواننده بادقت درآن متوجه میشود چگونه کسی باآن سابقه فکری ومبارزات سیاسی که خودرادنباله روخطاستقلال وآزادی ورهبرانی چون مدرس ومصدق میداند لاجرم با پیروان خط استبداد نمیتواند سازش کند وواردیک مبارزه نفس گیربااستبدادیان خواهد شدلذا عمرریاست او کوتاه خواهد بود همانطورکه عمردولت مصدق وامیرکبیرچندصباحی بیش نبودولی آنچه درمرام این بزرگمردان وطن بود حفظ حکومت وماندن درقدرت ودلخوش کردن به اندکی اصلاحات کم عمق روبنایی (اگرتازه به آن درچهارچوب تنگ توقعات قدرتمداران موفق شوند) نبوده است.غرض آنها ازورود به مبارزه سیاسی نه کسب قدرت به هرطریق وروش بلکه ارائه الگو ومدل حکومت دموکراتیک ومردمسالار ومستقل بوده است تا وجدان تاریخی ملت بتدریج با این الگوکه سعادت وآزادی میهن درآن است آشنا شده ونسل به نسل آمادگی بیشتری برای ایستادگی دراستقرار وقوام نهال آن بدست آورند.البته که این مبارزه ای طولانی مدت ودرطی نسلها خواهد بود ونباید توقع رسیدن به نتیجه درکوتاه مدت داشت.مگرنه اینست که حکومت علی بن ابیطالب در۱۴۰۰ سال قبل تنها ۵ سال دوام داشت که اکثرآن هم درجنگ های داخلی تحمیلی گذشت ولی چون مرام وروش حکومتی مولا برآزادی مخالفان وتکیه براراده آزاد توده ها قرارداشت وازبند وبستها ودیپلماسی پشت پرده سیاست بازان وبندگان حفظ حکومت به هرروش بری بوداگرچه دولتش مستعجل بود ولی درطی نسلها وقرون الهام بخش آزادیخواهان ومبارزان راه آزادی انسان بوده است وهنوز هم به انسان دوستان واقعی قوت قلب می دهد که مایوس نشوند وسیاست مکروحیله وقدرت مداری وماکیاولیسم رانسخه حاکم برهمه تاریخ ندانند. کافی ست مقایسه ای کنیم روش سیاسی بنی صدررا باقدرتمداران واستبدادیانی که بعد ازاوبه مقام ریاست جمهوری ایران رسیده اند.مضحکه ای که درانتخاب رجایی وخامنه ای وهاشمی رفسنجانی به نمایش گذاشتند که تقریبا انتخابات یک نفره ای بود که برای حفظ ظاهردوسه نفری را هم درکنار آنها به صحنه آوردند وخوشمزه آنکه آن به اصطلاح رقبای انتخاباتی هم بجزیکی دونفرهمگی به نامزد اصلی ابراز وفاداری کرده وازاوحمایت کردند!!واگردرانتخابات بعدی هم مختصررقابتی وجود داشت ومنتخب آن خاتمی ومجلس همزمان آن یعنی مجلس ششم به ظاهردم ازآزادی وقانون مداری وحقوق ملت میزدند ولی بااولین مقاومتها وکارشکنی های جناح حاکم غیرانتخابی به خوی قبلی خودکه دراثر رسوب طولانی مدت درمناصب حکومتی درآنها نهادینه شده بود یعنی مصلحت اندیشی وتنازل ازشعارهای ادعایی خود بازگشتند.نه خاتمی به لوایح دوقلوی خود که تصویب آنراشرط برگزاری انتخابات قرارداده بود پای بند ماند نه نماینده های ردصلاحیت شده مجلس ششم که باصطلاح تحصن کرده بودند روی حرف خود ایستادند ودست ازپا درازتر به تحصن خود خاتمه دادند ووزارت کشورخاتمی باذلت انتخابات مجلس فرمایشی هفتم رابرگزارکرد.دریغ ازاندکی استقامت یا حداقل داشتن ادب استعفا درزمانی که مدعی بودند نمی توانند به ارمانهای مردم عمل کنند. حکایت حکومت احمدی نژاد هم نیازی به توضیح ندارد.همینطوروعده های سیاسی که روحانی برای جلب آرا درچهارسال قبل داد ازرفع حصر وآزادی زندانیان وتنش زدایی درروابط خارجی ووو ولی کما کان همان ماندن درقدرت درهرحالت ونداشتن خط قرمز برای رجوع به مردم وبیان موانع یا حداقل استعفا وکناره گیری رویه اوست مانند دیگرروسای جمهورقبلی. با آنچه مختصرا بیان شد مشخص میشود که ملت ما بادوگروه سیاسیون برخوردداشته اند گروهی که قدرت مداری را مد نطرداشته اند یاحداقل حفظ نظام وحکومت برای آنها دراولویت اول قرارداشته است وگروهی که آزادی ملت وکشوررا هدف خود ازفعالیت درعرصه سیاسی قرارداده اند چه باحمایت مردم درحکومت باشند وچه درمقام اپوزیسیون به مبارزه بااستبداد بپردازند. آیامبارزه طولانی وپرهزینه وخونبارملت ورهبران بزرگ ما به زودی به سرانجام وهدف بزرگ آزادی واستقلال ورشد وعدالت اجتماعی خواهد رسید؟امیداست باهمت مردم وسیاسیون راستین انسان دوست کشورمان بزودی زود این به این هدف نائل گردیم.
مرور چنددهه قبل ازانقلاب نشان می دهد چند ین نفردرایجاد زمینه هایاین انقلاب نقش مهم داشته اند که شاخص ترین وموثرترین انهابنظرنویسنده عبارتند از: مصدق،بازرگان،آل احمد،شریعتی.البته دراینمیان مصدق بیشتربه عنوان فعال وکنشگر سیاسی وسه نفردیگربیشتردرجایگاه روشنفکری ونظریه پردازی شناخته می شوند. بازرگانوشریعتی بعنوان نظریه پرداز روشنفکردینی برجسته تر هستند.وبازرگانعلاوه بروجه روشنفکری ونواندیشی دینی درمقام فعال سیاسی هم موثربودهاست.
اگربخواهیم مشخصات حرکت این افراد را تدوین کنیم به اختصار میتوان چنین نوشت:
– اشنایی باتاریخ جهان.
– اشنایی باتاریخ ایران قدیم وایران معاصر.
– شناخت سیاست درجهان معاصر.
– شناخت محدودیتها وبن بستهادرسیاست جهانی کشورهای پیشرفته.
– مجهزبودن به روش علمی مدرن درتجزبه وتحلیل وقایع اجتماعی بااستفاده ازپیشرفتهای علوم انسانی درکشورهای پیشرفته.
– تلاش برای یافتن راه حل برای مشکلات ایران معاصر با اتکا به نظراتابتکاری وبااستفاده از تجربیات کشورهای دیگر وپرهیز از افتادن دردامایدئولوژیهای رایج بخصوص ایدءولوؤی مارکسیسم( که بصورت یک قالبپیش ساخته ازطرف شماری ازروشنفکران تجویز می شد بدون اینکهتلاشی برای انطباق ان نظرات با مختصات وویژگیهای تاریخی وفرهنگیایران بعمل اورند.).
– تکیه وتاکید برازادی وعدالت بعنوان پیش فرضهای حرکت اصلاحیواعتقاد به زیربنای فکری انسان گرایانه وانسان دوستی بدون توجه به وجوهافتراق رنگ- زبان- نژاد-دین- ملیت وووو.
– تاکید برلزوم سیاست ورزی اخلاق گرایانه ونفی ماکیاولیسم درحرکتاجتماعی وتوجه به اینکه اگر ازروشهای غیراخلاقی استفاده شود درنهایتبفرض پیروزی بردشمن، مبارزین خود به مشابه دشمن تبدیل شده ودرواقعفقط حاکمان عوض میشوند ولی مناسبات حاکم همان خواهد بود.
– داشتن نبوغ واستعداد برترودانش وسیع درمقایسه با روشنفکران ایرانیمطرح زمان خود.
– داشتن دغدغه وحرکت درجهت طراحی وجه ایجابی جامعه ودولت جایکزینعلاوه بروجه سلبی ونفی نظام موجودبا استفاده گزینشی ازنظربات وایسمهای موجود درجهان همراه با نقش ابتکاری وغیرمقلدانه نسبت به انهاوتلاش درجهت تطبیق این نظریه ها با شرایط وویژگیهای جامعه ایرانی.
درمورد بازرگان وشریعتی که بیشتربعنوان روشنفکران دینی شناخته میشوند نکته جالب اینستکه انها پس ازشناخت عمیق تمدن غرب ومکتبهایگوناگون رایج درشرق وغرب به دین واسلام بعنوان مکتب دارای عناصرلازمبرای چاره جویی دردها وکمبودهای بشری رو اورده اند لذا نگرش انها بهاسلام کاملا متفاوت ازنگرش رایج وسنتی مذهبی بوده وبا توجه بهناخالصیها وخرافات وانحطاط نگرش مذهبی رایج ،طبیعتا تاکید زیادیبرپیرایش ورنسانس در دینداری رایج داشته اند.
باتوجه به انچه ذکرگردید با نزدیک شدن به سال ۵۷ وحوادث منتهی بهانقلاب ضدسلطنتی، خلا فکری درجهت طراحی وجه ایجابی نظام موردنظرمبتنی برعدالت ورشد اقتصادی که هم رفع نیازهای مادی انسان راموردتوجه قراردهد وهم زمینه ساز پیشرفت معنوی جامعه شده ورفاهاقتصادی را بدون آفات وانحرافات رایج درجوامع چیشرفته غربی وشرقیکه انسان رادرحد موجودی مادی ومصرف کننده تنزل داده بودندبیشترمحسوس می گردید.دراین مقطع ظهور متفکر وفعال سیاسی که میتوانست این نقیصه راجبران کند ودارای پیشینه مطالعه وتحقیق دراین زمینههای مغفول مانده بود باعث امیدواری بسیاری ازانقلابیون گردید.