moasesan 01

“انتخابات” فرمایشی مجلس مؤسّسان اوّل و “انتخاب” رضا خان به پادشاهی

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

moasesan 01

moasesan 01جمال صفری

 …در تهران که مرکز ایران بود و قاعدتاً بایستی انتخاباتش ولو به صورت ظاهرهم شده آزاد باشد اعمال  نفوذ کردند و از انتخاب اشخاصی که واقعاً دارای آراء  طبیعی  بودند جدّاً جلوگیری نمودند و بهمین  لحاظ هم مشیرالدوله، مؤتمن الملک ، مستوفی الممالک ، مصدّق السلطنه، مدرّس ، تقی زاده  و غیره  که در موقع تغییر سلطنت روی موافق نشان نداده بودند انتخاب نشدند و در عوض کسانی انتخاب شدند که بطور قطع اگر انتخابات آزاد بود از بیست و چهارنفرشاید دو سه  نفرآنها انتخاب می شدند…


 

رضاخان و نظامیان به فرمان او، نمایندگان از قبل تعیین شده را از صندوق “انتخابات” مجلس مؤسّسان اوّل درآوردند. سلیمان میرزا با مسلک « سوسیالیستی » در منزل رضاخان « پیمان ‏نامه‏اى با سید  محمد صادق  طباطبائی ، مستشارالدوله صادق ، سید محمد تدین ، رضا افشار ، علی اکبر داور، تیمورتاش ، عدل الملک دادگر و سردار سپه  رضا خان و… امضاء و مبادله نمود . در یکی از مواد  این پیمان به این مضمون « که والاحضرت سردار سپه  به انتخاب مردم  مادام العمر در مقام  سلطنت انتخابی  قرار گرفته  و پس از آن اخد تصمیم در مورد پادشاه و جانشین قانونی او را به رأی ملت ایران واگذارمی نمایند.» درجریان «انقراض قاجاریه و تفویض سلطنت به سردار سپه کوشش و فعّالیت سلیمان میرزا چشمگیر بود‏.» و بین آنها قرار نبود که پادشاهی را موروثی کنند، در مجلس مؤسّسان از رضا خان که زیر قول و قرارش زد،  کلک خورد .

سلیمان میرزا درهمین مجلس می گوید : « در تفویض حکومت به شخص آقای پهلوی کاملا موافقم زیرا الساعه شاید مدت ۳ سال باشد که همه وقت خواه درمجالس خصوصی مجلس شورای ملی ، خواه در مجالس علنی از اولین مدافعین ایشان واعمالی که ایشان برای خیر مملکت و صلاح مملکت کرده اند بنده بوده ام و هیچ جای تردید برای احدی نیست که در خیلی از مواقع مهمه کسی که بر خاسته است و دفاع کرده است ازخدماتی که شخص ایشان دربرانداختن اصول ملوک الطوایفی و ازامنیتی که در سرتاسر این مملکت تهیه کرده اند و از مرکزیتی که در قوا داده اند و از کوبیدن سرِ اشرارو اشخاصی که قوای مرکزی را سابقاً نمی شناختند وسایرترتیبات دیگر که همه اش در موقع خودش واضح و آشکار است همیشه اگر مخالفی داشته اند مواقعی که در مقابل آن مخالفت صحبت کرده است در مجلس علنی یا خصوصی به شهادت رفقای مجلس اگر جلسۀ خصوصی بوده است و به شهادت ارباب جرائد و روزنامه ها در جلسات علنی بنده بوده ام در این تردید نیست.» ( حسین مکی – « تاریخ بیست سال ایران» -ج۴ – صص ۵۲۷ – ۵۲۶ ) دراین مجلس فرمایشی بنا به اصل سی و ششم « سلطنت مشروطۀ ایران از طرف ملّت به وسیله­ی مجلس مؤسّسان به شخص اعلی­حضرت شاهنشاه رضاشاه پهلوی تفویض شده و در اعقاب ذکور ایشان نسلاً بعد نسل برقرار خواهد بود» تصویب شد.

در این مجلس از مخالفان بنام و رجل سیاسی مورد اعتماد ملّت نظیر مدرّس ، مصدّق ، مشیرالدوله ، مؤتمن الملک ،مستوفی الممالک، بهارو.. خبری نبود. حسین مکّی می نویسد: « انتخابات مجلس مؤسّسان شروع گردید، در تهران و شهرستانها از طرف عُمّال سردار سپه و مأمورین شهربانی و قشون فعّالیت زیادی ابراز می شد. کسانی حق داشتند انتخاب شوند که در ” لیست” و صورت اسامی دولت صورت داده شده بودند. این لیست را شهربانی و داور و چند نفر دیگر تهیّه کرده بودند، در تهران مأمور انتخاب اشخاص در لیست شهربانی بود ولی در شهرستانها مأمورین انتخاب افراد در صورت مزبور رؤسای قشونی بودند.

در تهران که مرکز ایران بود و قاعدتاً بایستی انتخاباتش ولو به صورت ظاهرهم شده آزاد باشد اعمال نفوذ کردند و از انتخاب اشخاصی که واقعاً دارای آراء طبیعی بودند جدّاً جلوگیری نمودند و بهمین لحاظ هم مشیرالدوله، مؤتمن الملک ، مستوفی الممالک ، مصدّق السلطنه، مدرّس ، تقی زاده و غیره که در موقع تغییر سلطنت روی موافق نشان نداده بودند انتخاب نشدند و در عوض کسانی انتخاب شدند که بطور قطع اگر انتخابات آزاد بود از بیست و چهارنفرشاید دو سه نفرآنها انتخاب می شدند. زیرا منتخبین مجلس مؤسّسان غالباً دارای حسن شهرت و سوابق روشن که مورد اعتماد عمومی باشند نبوده، مردم آنها را بخوبی نمی شناختند.» ( تاریخ بیست ساله ایران – ج ۳ – ص۴۸۴ )

عبدالله مستوفی دراین باره تأکید می کند : «در همه‌جا سعی شده است که اشخاصی انتخاب شوند که موافقت آنها به سلطنت پهلوی مسلّم باشد و در حقیقت دولت نام هرکس را می­خواست از صندوق بیرون می‌کشید. مع هذا عدّۀ زیادی از اشخاص از مرکز ولایات انتخاب شده بودند که عدّه ای ازآنها وکلای موافق پهلوی در مجلس شورای ملّی بودند، حتّی بعضی هم که در روز نهم آبان شاید عمداً غیبت کرده بودند، بعد از آن که دیدند کار گذشته، به داوطلبین عضویت در مجلس مؤسسان عذر مافات خواستند» (مستوفی، ۱۳۷۱: ج۲/۶۶۸).

نمایندگان فرمایشی مجلس مؤسّسان به خوبی از جو رعب و وحشت جلسۀ ۹ آبان مجلس شورای ملی برای « تغییر سلطنت» آگاه بودند و می دانستند که روند این مجلس غیرقانونی است. فروغی ، داور، تیمورتاش ، سلیمان میرزا ، تدیّن ، سیّد یعقوب انوار و…، حزب تجدّد و سوسیالست ها برهبری سلیمان میرزا با حمایت انگلیس و روسیه شوروی که صحنه گردان این پروسۀ جابجائی و عامل اصلی شکل گیری آن بودند. روحانیت سنّتی ایران « که عدّه ای از علمای تهران و سایر شهرستان‌ها در مجلس مؤسّسان حضور داشتند به این روند مشروعیت داده و ستون پایه های استبداد فراگیر رضا خان شدند. در واقع بیش ازیک سوّم ازنمایندگان روحانی بودند که از جمله سیّدابوالقاسم کاشانی، آیتالله زاده شیرازی، شیخ محمّدعلی تهرانی، شیخ حسین یزدی، میرزا هاشم آشتیانی، سیّدمحمّد بهبهانی، حاج امام جمعۀ خوئی، حاج آقا جمال اصفهانی، شیخ‌الاسلام ملایری، آیت‌الله زاده خراسانی، سیّدعبدالوهّاب صالح، قائم‌مقام‌الملک رفیع به نمایندگی انتخاب شدند (امیر طهماسب، ۱۳۵۷: ۲۷- ۲۸؛ مکی، ۱۳۶۳: ج۳/۴۹۳- محسن پریوش”علما و انقراض قاجاریه”) . در یادداشت های سلیمان بهبودی به ملاقات های آیت الله ابوالقاسم کاشانی با رضا خان در این موقعیت حسّاس اشاره شده است. ناگفته نماند که آیت الله سیّد محمّد بهبهانی و آیت الله ابوالقاسم کاشانی در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بر ضدّ حکومت ملّی دکتر مصدّق شرکت فعّال داشتند. بهررو، گزارش ها و مقالات و اسناد …در بارۀ مجلس مؤسّسان اوّل را به شرح زیر می آورم :

  

“انتخابات” فرمایشی مجلس مؤسّسان اوّل 

حسین آبادیان با استناد « اسناد منتشر شده وزارت جنگ» در بارۀ «انتخابات فرمایشی» برای « مجلس مؤسّسان» اوّل اینگونه شرح می دهد: واپسین گام رضا خان برای تثبیت حکومت خویش ، بر گزاری انتخابات مجلس مؤسّسان بود تا به ‏شکلی ظاهراً قانونی قدرت را به وی منتقل سازد. طبق آئین نامه ای که روزنامه های آن زمان ‏منتشر کردند، انتخابات مجلس مؤسّسان مثل مجلس شورای ملّی بود. همۀ کسانیکه می توانستند ‏درانتخابات مجلس شورا شرکت نمایند، مجاز بودند در این انتخابات هم شرکت کنند، تعداد نمایندگان ‏مجلس مؤسّسان دو برابر اعضای مجلس بود، به عبارتی هر حوزۀ انتخابیه می توانست دو برابر ‏تعداد نمایندگان خویش را وارد مجلس مؤسّسان کند. نمایندگان مجلس پنجم هم می توانستند در آن ‏مجلس عضویت یابند؛ مشروط به این که شرایط لازم را به دست می آوردند. وقتی دو سوّم اعضای ‏مجلس مؤسّسان در تهران حضور می یافتند، جلسات آن رسمیت پیدا می کرد، وقتی هم تکلیف رژیم ‏کشور مشخّص شد، دورۀ عمر آن سپری می گردید‎.‎

انتخابات این مجلس در آبان ماه برگزار شد. این موضوع نشان می داد از قبل آمادگی لازم برای امر ‏مزبور وجود داشته است. به یاد داشته باشیم مجلس پنجم در اویل سال ۱۳۰۲ باید تشکیل می شد، اما ‏رضا خان آن قدر برای برگزاری انتخابات آن کار شکنی کرد تا این که در اواخر بهمن آن سال ‏مجلس تشکیل شد. به عبارتی همان گروه هائی که متخصّص تعویق برگزاری انتخابات بودند و مانع ‏تشکیل مجلس چهارم می شدند، این بار برای اخلال در برگزاری انتخابات سالم و گزینش نمایندگان ‏مردم در موقع مقتضی، کارشکنی می کردند‎.‎

لیکن در کمال شگفتی مجلس مؤسّسان که هم برای انتخاباتش وقت کافی وجود نداشت و هم تعداد ‏اعضایش دو برابر نمایندگان مجلس بود، به سرعت اعلام موجودیت کرد؛ یعنی درست ده روز بعد ‏از آن که مجلس قدرت را به رضا خان سپرد تا بر مردم فرمان براند‎.‎

انتخابات این مجلس هم مثل مجلس پنجم کاملاً فرمایشی بود. قشون در انتخاب نمایندگان نه تنها ‏اعمال نظر کردند بلکه بدون این که به واقع انتخابی صورت گرفته باشد، کسانی را به عنوان منتخب ‏مردم روانۀ تهران کردند. خیلی ساده گزارش می شد، مثلاً حیدر قلی میرزا حشمتی و آقا بهاء الدین ‏از خمین، معظّم السلطان و میرزا محسن نجم آبادی از گلپایگان «به سمت نمایندگی مجلس مؤسّسان ‏انتخاب شده اند. ۱ همان روز اطّلاع داده شد نمایندگان کرمانشاه به سوی مرکز حرکت کرده ‏اند. ۲  

روز بعد خبر دادند فرج الله میرزا و میرزا علینقی هان بیگلری هم از حوزه ای دیگر انتخاب ‏شده اند. ۳ از حوزه انتخابیه جهرم میرزا علی اصغر خان حکمت و اسماعیل خان صولت الدوله ‏قشقائی انتخاب شدند. (۴) انتخابات شمال کشور در دست چراغعلی خان، برادر رضا خان قرار ‏داشت، او هم عدّه ای را از سوی مردم مازندران به عنوان نماینده انتخاب کرد و به تهران فرستاد. ‏‏ ۵ دانش که مردی ثروتمند بود، از مشهد به عنوان یکی از منتخبین به تهران اعزام گردید. ۶ ‏طبق اسناد موجود که ذکر کلیۀ آن ها عملاً غیر ممکن است، تمام انتخابات سراسر کشور در چند ‏روز از ماه آذر اتّفاق افتاد، بعید است چنین هماهنگی ای درشرایط آن روز کشور وجود داشته باشد، ‏امّا قشون موظّف بود عدّه ای را دستچین کند و به مرکز گسیل دارد. نکتۀمهم در کلیۀ این مراسم ‏شرکت قشون در انتخابات بود و نه وزارت داخله، اگر تقلّبی در انتخابات نبود، چرا قشون متولّی ‏برگزاری آن شد؟

در مکاتبات صریحاً نوشته شده تسریع در انتخابات «برای اجرای امر مطاع» بوده، در نواحی دور ‏دستی مثل بلوچستان در این مدّت کم حتّی «اعتبارنامۀ معتبر به امضای کلیۀ رؤسای طوایف و ‏تصدیق حکومت محل» فراهم گردید تا «روز موعود به مرکز وارد شوند» در تلگراف هائی نظیر ‏این مورد به صراحت آمده بود: «عموم و فرداً فرد قشون در این گونه مواقع که مقصود پیشرفت ‏مقاصد مقدّس بندگان اعلیحضرت قدر قدرت پهلوی ارواحنا فداه است، همه گونه کوشش و جان ‏نثاری صمیمانه را خواهند نمود.» (۷) نمایندۀ مشهد در مجلس مؤسّسان از جمله ملک ایرج میرزا ‏پور تیمور یا همان ایرج میرزای مشهور، شاعر هزل سرای بعد از مشروطه بود که «طرف توجّه ‏مخصوص مقام محترم امارات جلیلۀ لشکر شرق [و] دارای وجهۀ ملّی می باشد.» (۸) جالب تر این ‏که از سوی رئیس ارکان حزب کلّ قشون به فرمانده لشکر شرق دستور داده شده بود «به جای یک ‏نفر دیگر که بایستی از تون و طبس انتخاب شود دستور دهید عظام التولیه یا امیر کلار تیموری را ‏انتخاب نمایند.» (۹) رئیس ارکان حرب کل قشون هنوز نمی دانست نام واقعی کسی که اوتوصیه ‏اش را کرده، امیر تیمور کلالی است نه امیر کلار تیموری! کلیۀ انتخابات فرمایشی مجلس مؤسّسان ‏در دو سه روز دهۀ نخست آذر ماه ۱۳۰۴ صورت گرفت. این موضوع نمی توانست در شرایط ‏اداری آن روز کشور انجام شود، مگر این که قشون مستقیماً در قضایا دخالت می کرد. بسیاری از ‏نمایندگان حتی حوزه انتخابیه خود را ندیده بود، کما اینکه آقا رضا تجدّد که به دستور رئیس ارکان ‏حرب باید از لارستان به عنوان نمایندۀ مجلس مؤسّسان وارد این مجلس می شد،(۱۰) هرگز حوزۀ ‏انتخابی خود را ندیده بود. این در حالی بود که درست یک روز قبل دستور داده شده بود یک نفر از ‏وکلای مازندران از نمایندگی استعفا کند تا رضا تجدّد بتواند به عنوان نماینده به مؤسّسان معرّفی ‏گردد. (۱۱) به برخی از حکام ایالتی مرخصی دو ماهه داده می شد تا به عنوان نمایندۀ مجلس ‏مؤسسان وارد تهران شوند و بعد از خاتمۀ مأموریت به محلّ کار خود بازگردند. از این جمله بود ‏احمد خان عمارلوئی، کفیل حکومت خوزستان که به عنوان نماینده بهبهان (۱۲) باید وارد تهران می ‏شد. در این بین اشخاص بر جسته ای مثل عبدالحسین خان تیمور تاش وجود داشتند که از حوزۀ ‏انتخابیۀ نیشابور به عنوان نماینده برگزیده شده بود، در عین حال او نمایندۀ ترشیز هم محسوب می ‏شد. رئیس ارکان حزب لشکر شرق توصیه کرده بود تیمور تاش نمایندۀ نیشابور باشد تا فردی ‏دیگربتواند از ترشیز به مجلس راه یابد. (۱۳) شخصی چون رضا خان افشار که از عوامل مهم فرو ‏پاشی جنبش جنگل بود، از ارومیه به نمایندگی انتخاب گردید. (۱۴) دیگر شخصیت مهم سالار سعید ‏سنندجی است که در اسناد سالار سعید ساوجبلاغی خوانده شده، و از مهاباد کنونی به مجلس راه ‏یافت. از شیراز میرزا ابراهیم خان قوام و حبیب الله آموزگار مهم ترین شخصیت هائی بودند که ‏وارد مجلس مؤسّسان شدند. (۱۵) میرزا رضا خان حکمت مشهور به سردار فاخر از حوزۀ انتخابیۀ ‏آباده «به اکثریت ۶۴۹ رأی و میرزا اسماعیل خان نجومی معاون تلگراف خانه مرکزی طهران [با] ‏‏۶۳۷ رأی به نمایندگی مجلس مؤسّسان منتخب گردیدند.» (۱۶) به عبارتی آراء اخذ شده از حوزۀ ‏انتخابیۀ آباده حتّی از یک روستای معمولی هم کمتر بود؛ تازه میدانیم همین آمار هم جعلی است. زیر ‏این تلگراف نوشته شده: «… حکمت برای فسا معیّن شده بود که با سلطان العلماء انتخاب شوند.» ‏‏(۱۷) سلطان العلماء نمایندۀ فسا در مجلس پنجم بود؛ دستور داده شده بود او و حکمت از این حوزۀ ‏انتخابیۀ برگزیده شوند، (۱۸) اما خبر رسید حکمت از حوزۀ انتخابیۀ آباده برگزیده شده است. سردار ‏فاخر برای تشکیلات رضا خانی چهره ای کلیدی بود، در تلگرام های عایده در ارتباط با مجلس ‏مؤسُسان نام او ذکر شده، کما این که در تلگرامی مربوط به انتخابات کرمان هم ذکر شده «چون ‏مشارالیه باید حتماً انتخاب شود مقّرر فرمایند اقدامات عاجل» به عمل آورند. (۱۹) هم زمان گزارش ‏می شد «در یزد و کرمان بعضی از پارسیان که سوابق تیره دارند»، در صدد اختلال در انتخاب ‏ارباب کیخسرو شاهرخ و افلاطون نامی بودند؛ تقاضا شده بود تلگرافی حکومتی صادر شود و آن ها ‏را از ممانعت در انتخاب نامبردگان بر حذر دارند. (۲۰) از جمله مهم ترین نمایندگان خوزستان می ‏توان از میرزا حسین خان موقّر نام برد که به گزارش احمد عمارلوئی از جمله کسانی محسوب می ‏شد که «تابع امر» به شمار می آمد. (۲۱) حسین خان موقّر از بهائیان شناخته شدۀ این زمان ‏محسوب می شد، او در خدمت انگلیسی های مقیم بوشهر بود و از سوی آن ها «بالیوزی» خوانده می ‏شد. دو تن از مهم ترین برگزیدگان حوزۀ انتخابیۀ اصفهان عبارت بودند از میرزا ابوطالب شیروانی ‏و میرزا حسینعلی گلشن. (۲۲) هر دو این افراد پیش تر از بلوا سازان گروه های افراطی در ‏اصفهان شناخته می شدند. عدل الملک دادگر هم از نمایندگان مازندران به شمار می آمد، یکی از ‏جالب ترین موضوعات انتخاباتی این بود که مردی به نام طوسی به دستور قشون باید از خراسان ‏انتخاب می شد، در حالی که متصدّی ارکان حزب قشون لشکر شرق حتّی از نام او و نام پدرش ‏آگاهی نداشت! رئیس ارکان حزب کلّ قشون دستور داده بود طوسی از بجنورد، محمد علی خان مجد ‏مشهور به فطن السلطنه و میرزا علی اکبر خان رضی از تون به نمایندگی برگزیده شوند. (۲۳) از ‏ارکان حزب لشکر شرق تلگرامی فوری در این باره ارسال گردید. در این تلگرام نوشته شده بود ‏‏«مستدعی است امر و مقرر فرمایند (۲۴) اسم و اسم پدر طوسی را فوراً اطّلاع ‏دهند.» (۲۵) تازه چهار روز بعد بود که معلوم گردید نام کوچک طوسی میرزا داوود خان و نام پدر ‏او امیر اعلم بوده است. (۲۶) به سفارش ارکان حزب کلّ قشون، شخص امیر اعلم هم می بایست از ‏حوزۀ انتخابیۀ دره گز انتخاب می شد و دستور داده شده بود در این زمینه «نهایت سعی و کوشش را ‏مبذول دارید» (۲۷) میرزا شهاب الدین (۲۸) و افضل الملک روحی هم از حوزۀ انتخابیۀ رفسنجان ‏برگزیده شدند، (۲۹) این ها از دورۀ مشروطه به بعد از حزب دمکرات حمایت می کردند. در برخی ‏موارد درست بعد از برگزاری انتخابات فرمایشی، نظر حکومت مرکزی تغییر می کرد. در این ‏شرایط دستور می دادند فردی خاص به نمایندگی انتخاب گردد؛ از جمله این که دستور داده شده بود ‏مردی کاشف نام از حوزۀ انتخابیۀ مشهد برگزیده شود. اما نکته این بود که «انتخابات کلیۀ نقاط ‏شرق خاتمه پیدا کرده به استخراج آراء مشغول هستند، با این حال تصدیق خواهند فرمود که موقع ‏گذشته است، انتخابات و کاندیدش غیر ممکن خواهد بود.» (۳۰‏‎)

نامۀ زیر که بالای آن نوشته است «خیلی فوری است»، خود گویای انتخابات فرمایشی مجلس ‏مؤسّسان است. این نامه خطاب به فرماندۀ لشکر شرق نوشته شده است: «قرار راپورت واصله ‏حاجی[حسن آقا] ملک که مرکز تعیین شده بود جزو کاندیدهای مشهد نیست، چون بایستی مشارالیه ‏حتماً انتخاب شود اهتمام لازم در این باب به عمل آورید.» (۳۱) پاسخ نامۀ مزبور از این قرار بود: ‏‏«فوری است، مقام رفیع ریاست محترم ارکان حزب کلّ قشون دامت شوکته؛ در جواب امریۀ مطاع ‏‏… محترما خاطر مبارک را مستحضر می دارد به طوری که سابقاً به عرض رسیده انتخابات بعضی ‏نقاط به کلّی خاتمه پذیرفته و در برخی نیز به استخراج آراء مشغول هستند و محلّ خالی نیست، با ‏عرض مراتب معروضه حاجی ملک و آقا شیخ [بهار] از قبول این امر امتناع ورزیدند، ثانیاً پس از ‏مذاکرات لازم با حاجی ملک مشارالیه متقاعد شده و دستور لازم به قوچان صادر گردید که از قوچان ‏انتخاب شود، راپرتاً معروض گردید.» (۳۲‏‎)‎

در حوزۀ انتخابیۀکرمان هم وضع به همین منوال بود. دستور داده شده بود فردی عیسی خان نام یکی ‏از حوزه های آن جا به عنوان نمایندۀ مجلس موسّسان برگزیده شود، محمود آیرم امیر لشکر جنوب ‏چنین پاسخ داد: «ریاست محترم ارکان حزب کلّ قشون… فرماندۀ قسمت کرمان راپورت نموده است ‏که به واسطۀ ضیق وقت تعیین کلیۀ منتخبین و شروع به انتخابات، انتخاب میرزا عیسی خان مشکل ‏است، معهذا دستور دادم حتّی الامکان در انتخاب وی کوشش نماید، اطّلاعاً اشعار گردید.» (۳۳) از ‏این بالاتر به امرای لشکر غرب و شرق دستور داده شد «از هر نقطه که ممکن است پیشرفتی دارد ‏قدغن فرمائید (نمائید) (۳۴) دکتر احیاء السلطنه برادر دبیر اعظم را انتخاب نمائید.» (۳۵) بر جسته ‏ترین نمایندگان گیلان عبارت بودند از حسین کی استوان از بندر انزلی که به بندر پهلوی تغییر نام ‏داده شده بود، سیدعبدالوهاب مجتهد زاده از رشت، ناصر الاسلام ندامانی از فومن و قائم مقام الملک ‏رفیع از طالش. (۳۶‏‎)

در تلگرام های رمز این زمان نکاتی جالب وجود دارد که خود کاشف از تقلّبی بودن انتخابات است، ‏به طور مثال امیر لشکر غرب تلگراف کرد: «مطابق راپرت ساخلوی بروجرد بحر الاسلام، بشیر ‏معظم، اعتبار الدوله، مشار اعظم برای نمایندگی مجلس مؤسّسان از طرف اهالی بروجرد انتخاب و ‏در ظرف این هفته به طهران رهسپار خواهند شد، راجع به مشار اعظم چون مشار الیه سابقاً نماینده ‏بود، خود اهالی انتخاب کرده اند» (۳۷)، یعنی این که بقیه را خود مردم انتخاب نکرده اند‎!‎

در انتصاب نمایندگان مؤسّسان شخص رضا خان دست به کار بود. او به کفیل ایالت خراسان صریحاً ‏دستور داد: «به اعضای کمیسیون انتخابات مشهد فوراً تذکّر بدهید که [حسین] مهدوی و حاجی حسین ‏آقا ملک هر دو طرف توجّه من هستند و در این موقع نباید کسی به اعمال نظریات خصوصی توسّل ‏نماید. حاجی حسین آقا باید برای مجلس مؤسّسان از مشهد انتخاب شود و شخص شما بایست مراقبت ‏کنید که بر خلاف این نظریه اقداماتی پیش نیاید، نتیجه را هم اطّلاع بدهید… رئیس حکومت موقّتی ‏مملکت و رئیس عالی کل قوا.» (۳۸) کفیل ایالت خطاب به رئیس ارکان حزب کل قشون که کلیۀ ‏مکاتبات قشونی اینک به نام او صورت می گرفت، پاسخ داد: «… حاجی حسین آقا در شهر مشهد ‏کاندید شدند، شاید هم انتخاب شود، انتخاب در همه جا در شرف اتمام [است]، منتها در تون قدری به ‏تاخیر افتاده بود، معهذا محض امتثال امر به حکومت رمزا تلگراف شد ایشان را انتخاب نمایند، ‏چون موقع گذشته و چند بار هم در صندوق تصرفات شده.» (۳۹‏‎)

در زنجان وضع به این شکل بود که حاکم آن جا اشخاصی را کاندیدا کرده بود «که اغلب آنها از ‏روحانیون می باشند.» فرماندۀ لشکر شمالغرب تلگراف کرد انتخابات آن نواحی آغاز شده است، اما ‏‏«بنده اساساً به روحانیون اعتماد نمی کنم، متمنّی است او امر لازم را به مشارالیه صادر فرمایند.» ‏‏(۴۰) پاسخ داده شد «در این باب مستقیماً با حکومت زنجان داخل مذاکره شوید، دو نفر از روحانیون ‏برای نمایندگی کافی است.» (۴۱‏‎(

به هر حال بعد از چنین انتخاباتی، مؤسّسان در محلّ تکیۀ دولت تشکیل جلسه داد، ترکیب شرکت ‏کنندگان در جلسه متنوّع بود: از هیأت دولت گرفته تا نمایندگان این مجلس، از معمّرین قوم و اعیان ‏و اشراف کشور که تا سقوط همه جانبه شان گامی بیش نمانده بود گرفته تا هیأت های دیپلماتیک ‏کشورهای خارجی، از فرماندهان قشون تا زندانیانی مثل شیخ خزعل همه و همه در این مجلس گرد ‏آمده بودند تا تکلیف را مشخّص نمایند. در این بین رضا خان که ساکن کاخ گلستان بود، در میان ‏صدای گلوله های توپ این فاصله را تا تکیه دولت طی کرد، او از روی کاغذی که از پیش فراهم ‏شده بود، متنی را خواند. رضا خان آشکارا صدایش می لرزید، یا به دلیل این که تحت تاثیر فضای ‏حاکم بر جلسه قرار گرفته بود و یا به این دلیل که سواد خواندن و نوشتن نداشت و بیم داشت در آن ‏جمع خطائی لفظی صورت گیرد. وزیر مختار آمریکا که میهمان جلسه بود، گزارش می دهد رضا ‏خان با صدائی کوتاه که فقط نزدیکان به او توانستند صدایش را بشنوند، متن کوتاه را قرائت کرد‎.‎

جلسه بسیار خشک بود و بی روح، نه ارکستری نواخته شد، نه شور و هیجانی ابراز گردید و نه آن ‏انتظار طولانی حاضرین برای حضور رضا خان، به نحوی مقتضی بر آورده شد. وقتی رضاخان ‏جلسه را ترک کرد، هیأت های دیپلماتیک هم خارج شدند و به این شکل کار مجلس مؤسّسان رسماً ‏شروع شد. مجلس مؤسّسان از پانزدهم آذرماه تا بیست و دوّم آن ماه، مشغول بحث و بررسی برای ‏تغییر موادّی از قانون اساسی بود. با تغییر موادّ ۳۶، ۳۷ و ۳۸ قانون اساسی سلطنت به رضا خان ‏منتقل گردید که از مدّتی پیش نام خانوادگی پهلوی را برای خود برگزیده بود، نام خانوادگی ای که در ‏اصل متعلّق بود به محمود علامیر، وقتی این فامیل به رضا خان داده شد، محمود نام فامیل خود را هم محمود نهاد.] اصل نام متعلّق به محمود محمود نویسندۀ مجموعۀ «تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم» در ۸ جلد می باشد . بنام محمود پهلوی بود پس از آن که رضاخان میرپنج همان نام را برای نام خانوادگی اش انتخاب کرد. وی مجبور گردید نام دیگری انتخاب کند که نام خانوادگی خود را محمود گذاشت! [ بر اساس این تغییرات ادامۀ سلطنت در نسل رضا خان به ‏رسمیت شناخته شد، بزرگترین فرزند ذکور این نسل ولیعهد قانونی به شمار می رفت، اگر شاه فرزند ‏ذکور نداشت، تعیین تکلیف این که چه کسی باید جانشین شاه شود، با مجلس مؤسّسان بود؛ مادر شاه ‏قانونی هم نباید از خاندان قاجار باشد. به این تغییرات ۳۵۷ نفر رأی موافق و تنها سه تن رأی ممتنع ‏دادند، بیست و چهارم آذر ماه آن سال مراسم تحلیف به جای آمد و روز بیست و پنجم آذر ماه، «رضا ‏خان سردار سپه» رسماً با عنوان «رضا شاه پهلوی» بر تاج و تخت دست یافت. همان روز جرج ‏پنجم پادشاه انگلستان آغاز سلطنت رضا خان را تبریک گفت و رضا خان هم در پاسخ اطمینان داد ‏در دورۀ حکمرانی او روابط دو کشور بیش از پیش گسترش خواهد یافت. بیست و نهم آذرماه، محمّد ‏علی فروغی به عنوان نخستین رئیس الوزرای دوره پهلوی، حکم خویش را از رضا شاه دریافت ‏کرد‎.‎

به این شکل، خودکامۀ مورد نظر ما یعنی رضا خان، با آخرین نیرنگ سیاسی بر نخستین پلّکان ‏سلطنت تکیه زد؛ او اکنون به شکلی مملوس تر رو در روی مردم، قرار می گرفت. قدرتی که رضا ‏خان با چنگ و دندان به دست آورده بود، حقّ استفاده از آن را نیز به وی اعطا می کرد. رضا خان ‏قدرت خود را با گسترش خوف و وحشت به دست آورد، او نمی توانست از این عامل برای ادامۀ‏قدرت خود دست بردارد؛ زیرا در این صورت خود از بین می رفت. از آن سوی مدارک ادارۀ اسناد ‏عمومی بریتانیا گواهی است بر این موضوع که بریتانیا در صعود قزّاق به اریکۀ سلطنت نقشی ‏اساسی داشته است. شخص رضا خان در گفتگوئی با لورین در اوّلین ملاقاتی که بعد از تغییر ‏سلطنت صورت گرفت به صراحت گفت، بریتانیا و نمایندگانش در ایران او را یاری داده اند. او ‏حتّی گذشتۀ استعماری بریتانیا در ایران را توجیه کرد و گفت کاملاً درک می کند که انگلستان در ‏گذشته «مجبور» بوده است در امور ایران دخالت نماید، اما وی بر آن است تا وضعیتی شکل دهد ‏که دیگر مداخلۀ مستقیم لازم نباشد. رضا خان تأکید کرد یک ایران قدرتمند چه بسا بتواند «بخشی از ‏مسئولیت سنگین بریتانیا را که هم اینک در شرق دارد، به دوش گیرد.» (۴۲) لورین هم ابراز ‏احساسات علنی رضا خان را به این شکل جبران کرد که در اوایل دیماه سال ۱۳۰۴ میهمانی ناهاری ‏ترتیب داد و در آن تلاش کرد برخی از مخالفین دیرینۀ رضا خان را با او آشتی دهد، در این جلسه، ‏صولت الدوله قشقائی و شیخ خزعل در کنار ابراهیم قوام الملک شیرازی حضور داشتند. لورن می ‏خواست کدورت دیرین بین صولت الدوله و بریتانیا را از بین ببرد و خزعل و قوام الملک را هم ‏دعوت کرد تا حمایت خود و دولت متبوعش از رضا خان را به رخ آنان بکشاند. پس از صرف ‏ناهار لورن از یکایک سران عشایر حاضر در جلسه خواست سوگند یاد کنند به رضا خان وفادارند و ‏با حکومت بریتانیا «دوستی پایدار» (۴۳) دارند، حکومتی که هر کدام از حاضرین «بزرگی و ‏دانائی اش را ستوده اند.» (۴۴) اینک بریتانیا تا حدّ زیادی به اهداف بلند مدّت خود دست یافته بود، ‏اکنون مردی به سلطنت رسیده بود که حتّی نمی دانستند با مسئلۀ تاجگذاری او چه کنند‎.‎

در دورۀ قاجار این سنّت رایج بود که سالخورده ترین عضو خانواده تاج شاهی را بر سر سلطان جدید ‏می نهاد، اما در خانوادۀ رضا شاه فردی مناسب نبود تا این مهم را انجام دهد و البتّه به ناگزیر این ‏فکر به کناری نهاده شد. دیگر این که استقرار رضا خان بر تخت طاووس نشانی بود از تطبیق منافع ‏بریتانیا در ایران بر اوضاع و احوال داخلی و جهانی؛ هر چند لورین تحوّلات ایران این زمان را به ‏سرکردگی رضا خان منطبق می دانست با تحوّلات اوضاع و احوال و نه اجرای نقشه ای مشخّص و ‏یا محقّق ساختن آرزوئی دیرینه؛ (۴۵) اما حقیقت این است که منطبق ساختن اندیشه با اوضاع و ‏احوال سیاسی و اجتماعی ایران، ابتکاری بود که از سوی انگلیس گرفت و به خوبی با روحیات ‏محافظه کاری که از انگلیسی ها سراغ داریم منطبق است. به واقع بریتانیا آرزوئی دیرینه و نقشه ای ‏مشخّص را که حدّاقل از اوایل مشروطه تعقیب می کرد با به سلطنت رسیدن رضا خان کاملاً محقّق ‏ساخت تا منافع خویش را صیانت نماید‎.‎

به این شکل با دسایس بریتانیا و با نطق های فصیح و بلیغ امثال داور، می رفت تا تاج کیانی «را بر ‏سر مردی بگذارند که مردم ایران جز ستم و ظلم از اتباع او تا کنون ندیده اند. مردی که روزنامه ‏نویس را در میدان مشق کتک می زند و به چوب می بندد، مردی که با مشت، دندان مدیر جریده ای ‏دیگر را خرد می کند. مردی که به امر و فرمان او سرکردگان و رجال کشور مانند سردار معززها ‏و اقبال السلطنه ها و امیر عشایرها را بیگناه کشته و اموالشان را غارت کرده اند، مردی که ‏تحصیلات ندارد، مردی که بی اندازه طمّاع است، مردی که محمل می گوید و فریب می دهد.» (۴۶) ‏در شرایط عادی هیچ مرد آزاده ای چنین شخصی را با هو و جنجال بر تخت سلطنت نمی کشید، اما ‏این قضیه محقّق شد. بر کشیدن رضا خان به تخت سلطنت نقشۀ بریتانیا بود که همواره بر طبل ‏دمکراسی می کوبید، بنابراین امر مزبور «باید» صورت می گرفت‎.‎

تازه یک سالی بعد از تغییر سلطنت بود که کسانی مثل عارف دانستند چه خبطی مرتکب شده اند، ‏آن زمان که البته دیگر خیلی دیر بود، عارف سرود‎:‎

‎ ‎

فکنده از چه پی صید مرغ خانه کند؟

شکار کرکس و شاهین کن، این شکار نشد‎!‎

ز قتل عام لرستان و فتح خوزستان

چو هند و نادر، اسباب افتخار نشد

نهال مردی و مردانگی چنان خشکید

که سال ها شد و یک نادر آشکار نشد

چه ملّتی است؟ که نابود باد تا به ابد

چه دولتی است؟ که خود سر چو او، به کار نشد

نه نام ماند، نی ننگ، زین دو در گیتی

شوند محو که این شهر و شهریار نشد

ز شاه سازی و درباربازی این ملّت

مگر ندید دو صد بار، بار بار نشد؟

مدار چشم توقّع به آن که چشم طمع

به مال دارد، این مملکت مدار نشد

نداشت عارف عیبی جز از نداری و گفت

که گفت این که نداری که عیب و عار نشد!(۴۷‏‎)

نهایت این که همان عارفی که به غلط چشم امید به کسی چون رضا خان بسته بود، سال ها بعد در ‏‏۱۳۰۹ یکی از شدید اللحن ترین غزلیاتش را علیه او سرود. غزل عارف دراین سال وصف اوضاع ‏و احوال کشوری است که زیر مهمیز قزّاقان می نالید و راه نجاتی نمی یافت‎:‎

به عهد ما به جز از هیز و دزد و جانی نیست

به غیر اصل زر و زور و خانخانی نیست

وطن پرست دهد جان خود به راه وطن

به حرف یاوه و جان دادن زبانی نیست

به نام خود کنی املاک خلق، شرمت باد

که قلدری بود، این طرز قهرمانی نیست

ندیده کس به چپاول به پهلوانی تو

شدی تو راهزن، این رسم پهلوانی نیست

زمانه هر دو سه روزیست با یکی، هشدار

که گفت با تو که این عز و جاه فانی نیست؟

صعود کرده ای امّا به دست اجنبیان

که رتبت تو به تأیید آسمانی نیست

تو جاه و سود کلان برده ای ز اجنبیان

مرا نصیب به جز از فقر و ناتوانی نیست

من از برای وطن لب گشوده ام به سخن

ز بهر مال و منال و زر و اوانی نیست

کسی نگفت تو را، لیک گویدت عارف

درین زمان چو تو کس زور گوی و جانی نیست(۴۸)

همان سال عارف سرود‎:‎

ای ز وجود تو ره و رسم جنایت

شد بار دگر نو، به دیار کهن من‎!‎

تو قائد من، منجی من، نیستی ای دون‎!‎

هستی تو همان دشمن من، راهزن من! (۴۹‏‎)

محمد علی زندی در بارۀ « انتخابات مجلس مؤسّسان اوّل» نوشتۀ  تحقیقی دارد  که  در اینحا بخشی از  آنرا  می آورم: 

پس از تصویب ماده­ی واحده مبنی بر خلع سلسله­ی قاجاریه توسّط مجلس پنجم شورای ملّی و اعطای ریاست حکومت موقّتی به رضاخان، به منظور روشن شدن حکومت آتیه­ی مملکت بلافاصله انتخابات نمایندگان جهت تشکیل مجلس مؤسّسان شروع گردید. از همین رو داور، که تشکیل مجلس مؤسّسان در پی تدبیر او به تصویب مجلس شورای ملّی رسیده بود، به سرعت آیین­نامه­ی اجرایی و حقوقی مجلس مؤسّسان را تدوین کرد و مجلس پنجم بی‌درنگ آن را تصویب نمود.[۱] همچنین نظام­نامه­ی انتخابات اعضای مجلس مؤسّسان با در نظر گرفتن تمام اصول و موازین نظام­نامۀ انتخابات مجلس شورای ملی در ۱۴ ماده تنظیم گردید وبه امضای رئیس حکومت موقتّی (رضاخان) رسید. چند مادّه از این نظام­نامه عبارت بود از:

مادّه­ی اوِّل: مجلس مؤسّسان که برای تعیین حکومت قطعی مملکت منعقد می‌شود مرکّب است از نمایندگانی که از طرف مراکز حوزه‌های انتخابیه­ی معیّنه در جدول ضمیمه­ی قانون انتخابات مورخۀ ۲۸ شوال ۱۳۲۹ هجری قمری انتخاب می‌شوند.

مادّه­ی دوّم: هر یک از مراکز حوزه‌های انتخابیه­ی مذکور در مادّه­ی قبل [دو] مقابل عدّه‌ای را که مطابق قانون انتخابات برای عضویت مجلس شورای ملّی معیّن شده است برای مجلس مؤسّسان انتخاب خواهند نمود.

مادّه­ی سوّم: موادّ ۹ و ۱۰ و ۱۱ قانون انتخابات مجلس شورای ملّی نسبت به انتخاب­کنندگان و موادّ ۱۲ و ۱۳ قانون مزبور نسبت به انتخاب‌شوندگان مجلس مؤسّسان باید مراعات شود.

مادهّ­ی دهم: پس از آن­که دو ثلث اعضای مجلس موسّسان در مرکز حاضر شدند مجلس مزبور از طرف رئیس حکومت موقّتی مملکت رسما افتتاح خواهد یافت.

مادّه­ی سیزدهم: مجلس مؤسّسان که عهده‌دار تقنین قوانین عادی نبوده و فقط وظیفه­دار تعیین حکومت قطعی مملکت می‌باشد پس از انجام این وظیفه منحل خواهد شد.[۲[

از طرف داور و پاره‌ای از دوستانش، لیستی از افرادی که سابقه­ی مخالفتی با رضاخان نداشتند و مورد اعتماد بودند، جهت نمایندگی مجلس مؤسّسان در سراسر کشور با وسواس تمام تهیه گردید، زیرا مخالفان در موضعی نبودند که در برابر آن مخالفت مؤثّری نشان دهند و در روند پیشرفت برنامه‌های آن مانع یا خللی ایجاد کنند.[۳] همچنین روز پنجشنبه چهاردهم آبان­ماه ۱۳۰۴ در عمارت دارالفنون از بین ۳۶ نفر مدعوین، هیئت قانونی، به اسم نظّار اصلی و فرعی انتخاب گردیدند.[۴[

بر اساس برنامه­ی پیش‌بینی شده، کار انتخابات مجلس مؤسّسان از اوایل آذرماه ۱۳۰۴ شروع شد. در همه­ی نقاط کشور، عوامل رضاخان، مأموران شهربانی و نظامی، هیأت‌های نظارت و اجرایی تلاش‌های فراونی کردند تا افراد مورد اعتماد بر اساس فهرستی که داور و شهربانی تهیه کرده بودند، انتخاب شوند.[۵] در تهران مأمور انتخاب اشخاص در دست شهربانی بود ولی در شهرستان‌ها رؤسای قشون مأمور این وظیفه بودند.[۶[

در تهران که مرکز کشور بود و قاعدتاً بایستی انتخاباتش ولو به صورت ظاهر هم شده آزاد باشد، عوامل رضاخان اعمال نفوذ کردند و از انتخابات اشخاصی که واقعاً دارای آرای طبیعی بودند جداً جلوگیری نمودند و به همین لحاظ هم افرادی مانند مشیرالدوله، مؤتمن­الملک، مستوفی­الممالک، مصدّق­السلطنه، مدرّس و تقی‌زاده که در موقع تغییر سلطنت رأی موافق نداده بودند، انتخاب نشدند[۷] و در عوض کسانی انتخاب شدند که در صورت آزادی انتخابات از ۲۴ نفر انتخاب شده به طور قطع بیش از ۳ نفر انتخاب نمی‌شدند و اغلب انتخاب­شدگان دارای حسن شهرت و سوابق روشنی که مورد اعتماد عمومی باشند نبوده و مردم اکثر آنها را نمی‌شناختند و بدین سبب اغلب مردم نسبت به انتخابات مجلس موسّسان بی‌اعتنا بوده و از شرکت در انتخابات خودداری کردند. در ولایات نیز وضع بهتر از تهران نبود. به طور کلّی کسانی باید انتخاب می‌شدند که حتماً اگر قبلاً وکیل هم بودند در طرح تغییر سلطنت رأی موافق داده بودند. به این کیفیت انتخابات مجلس موسّسان به جریان افتاد و همان اشخاص را که می‌خواستند از صندوق‌ها بیرون آوردند.[۸[

تشکیل مجلس مؤسّسان اوّل

 

پس از انتخابات سراسر کشور، مجلس مؤسّسان اوّل در روز یکشنبه پانزدهم آذرماه ۱۳۰۴ در تکیه­ی دولت با حضور ۲۴۵ نفر[۹] نمایندگان حاضر در مرکز، با تشریفات خاصّی افتتاح شد.[۱۰] رضاخان (والاحضرت اقدس)[۱۱] رئیس حکومت موقّتی نطق افتتاحیه را به شرح زیر ایراد کرد: «البته آقایان محترم از علل و پیش‌آمدهایی که باعث انعقاد مجلس مؤسّسان گردیده است اطّلاع کامل دارند و می‌دانند که مجلس شورای ملّی به موجب قانون اساسی نماینده­ی قاطبه­ی اهالی مملکت ایران است بر حسب ضرورت و برای متابعت میل و افکار ملّت که در تمام مملکت ابراز و اظهار شده بود برای نیل به استقرار حکومتی که مرام ملّی را بهتر تأمین نماید سلطنت را از سلسله­ی قاجاریه منتزع نموده ریاست حکومت مملکت را موقتاً به عهده­ی اینجانب محوّل ساخته و انعقاد مجلس مؤسّسان را برای تعیین تکلیف قطعی امر لازم و مقتضی دانست…».[۱۲[

پس از مراسم افتتاحییه، نخستین جلسه­ی مجلس مؤسّسان به ریاست سنّی شیخ محمدحسین یزدی و چهار نفر منشی از جوان‌ترین اعضای انتخاب شده تشکیل گردید و موافق نظامنامه­ی داخلی، مجلس مؤسّسان به انجام امور مقدّماتی پرداخت و اعضای شش­گانه­ی شعب تعیین گردید.[۱۳] منشی‌ها عبارت بودند از: میرزا افلاطون (پسر ارباب کیخسرو شاهرخ)، میرزا عیسی­خان صدیق، عبدالحمیدخان سنندجی، نصرت­الله­خان قراگزلو.[۱۴[

در همین جلسه، آقای میرزا صادق‌خان صادق (مستشارالدوله) با ۱۲۰ رأی به ریاست مجلس مؤسّسان انتخاب گردید.[۱۵] جلسه­ی دوّم در روز دوشنبه ۱۶ آذرماه تشکیل گردید و بقیه­ی اعضای هیئت رئیسه انتخاب شدند که عبارت بودند از: نایب رئیس آقایان عدل­الملک و سهام­السلطنه بیات، منشی‌ها میرزا شهاب، شیروانی، شاهرودی و صدرالتجّار، مباشرها ارباب کیخسرو شاهرخ، دستغیب و مدیرگلستان.[۱۶[

در همین جلسه اعضای هیئت رئیسه­ی کمیسیون مطالعه انتخاب شدند که عبارت بودند از: رئیس تدیّن، نایب­رئیس حاج امین­الضرب، منشی­ها میرزا عبدالله‌خان معتمد و افشار، مخبر آقای علی­اکبر داور.[۱۷[

جلسه­ی سوّم روز جمعه ۲۰ آذرماه تشکیل گردید. در جلسه­ی چهارم روز شنبه ۲۱ آذرماه، گزارش کمیسیون مطالعه مطرح شد و نمایندگان مجلس مؤسّسان رسماً وارد دستور اصلی، که بررسی و تغییر اصول ۳۶، ۳۷، ۳۸ و ۴۰ متمّم قانون اساسی بود، شدند. چون در کلیات لایحه مخالفتی نبود اصول مذکور به ترتیب قرائت گردید و پس از مذاکره و اصلاح به هر یک از آنها جداگانه رأی گرفته شد و به تصویب رسید.[۱۸[

در این میان فقط سلیمان­میرزا نسبت به اصل ۳۶، با احتیاط خاصّی، موضوع موروثی بودن را با مسلک خود سوسیالیسم، مغایر دانست.[۱۹] در اصل ۳۷، سهراب­زاده، اشکالی پیرامون ایرانی‌الاصل بودند مادر ولیعهد،[۲۰] مطرح کرد و فقط تیمورتاش مخالف این اصل بود.[۲۱] نسبت به اصل ۴۰ چون از طرف کمیسیون مطالعه تغییری داده نشده بود، به همان صورت سابق اخذ رأی به عمل آمد و تصویب شد. بعد کلیات آخر ماده­ی واحده مطرح گردید و سپس از بیانات و اظهارنظر جمعی از نمایندگان نسبت به کلیه­ی لایحه (مجموع اصول) با ورقه اخذ رأی شد و با اکثریت ۲۵۷ نفر از ۲۶۱ نفر عدّه­ی حاضر به تصویب رسید و تنها سه نفر رأیشان ممتنع بود. بدین ترتیب با اصلاح سه اصل ۳۶، ۳۷ و ۳۸ متمّم قانون اساسی سلطنت مشروطۀ ایران به رضاشاه پهلوی تفویض شد و در اعقاب ذکور ایشان نسلاً بعد نسل برقرار گردید. هم­چنین پیش‌بینی شد که ولایتعهدی با پسر بزرگ‌تر پادشاه که مادرش ایرانی­الاصل باشد خواهد بود و نیز و در موقع انتقال سلطنت، ولیعهد وقتی می‌تواند شخصا امور سلطنت را متصدّی شود که دارای بیست سال تمام شمسی باشد.[۲۲[

پس از تصویب اصول مذکور بنا به پیشنهاد رئیس (مستشارالدوله) و بر طبق مواد ۶۳ و ۶۴ نظامنامه یک هیئت ۳۶ نفری به حکم قرعه از طرف مجلس مؤسّسان برای عرض تبریک و تقدیم یک نسخه از مصوّبه­ی مجلس مؤسّسان، خدمت شاه جدید، رضاشاه، انتخاب گردید.[۲۳] نسخه­ی ثانی نیز برای دولت فرستاده شد.[۲۴] پنجمین و آخرین جلسه­ی مجلس مؤسّسان در روز یکشنبه ۲۲ آذرماه ۱۳۰۴ تشکیل شد و پس از تصویب صورت جلسه­ی قبل، پس از نطق‌های تدیّن (رئیس مجلس شورای ملّی) و مستشاالدوله (رئیس مجلس مؤسسان) در مدح و ثنای رضاخان،‌ پایان پذیرفت.[۲۵[

مستشارالدوله در این جلسه گفت: «در این دوره­ی ترّقی و تکامل که دنیا سیر می‌نماید، ملّت ایران در تحت تأثیر و فشار مقتضیات وقت قدم بلندی به طرف سعادت خود برداشت و علت­العلل بدبختی خود را از سر تشخیص داد،‌ یعنی فهمید و جهات عقب افتادن از قافله­ی تمدن دنیا را از سر تشخیص داد و دانست که برای تهیه­ی موجبات ترّقی و تعالی مملکت اوّل باید سر را بلند کرد، یعنی باید برای مملکت پادشاهی انتخاب کند که در فکر اصلاحات و ترّقی و سعادت مملکت باشد…».[۲۶[

رضاشاه، پادشاه جدید ایران ۲۴ آذرماه ۱۳۰۴ در مجلس شورای ملّی دوره­ی پنجم حضور یافت و طبق قانون اساسی مراسم تحلیف را به جای آورد.[۲۷[

مصوّبۀ مجلس مؤسّسان اوّل

 

مادّه­ی واحده: مجلس مؤسّسان سه اصل ۳۶ و ۳۷ و ۳۸ متمّم قانون اساسی مصوّبه­ی بیست و یکم آذرماه ۱۳۰۴ را به جای سه اصل ۳۶ و ۳۷ و ۳۸ سابق متمّم قانون اساسی قرار داده، سه اصل سابق را ملغی می‌داند.

اصل سی و ششم مصوّب مجلس مؤسسان: سلطنت مشروطه ایران از طرف ملّت به وسیله­ی مجلس مؤسّسان به شخص اعلی­حضرت شاهنشاه رضاشاه پهلوی تفویض شده و در اعقاب ذکور ایشان نسلاً بعد نسل برقرار خواهد بود.

اصل سی و ششم منسوخه: سلطنت مشروطۀ ایران در شخص اعلی­حضرت شاهنشاهی السلطان محمدعلی شاه قاجار ادام­الله سلطنت و اعقاب ایشان نسلاً بعد نسل برقرار خواهدبود.

اصل سی و هفتم مصوب مجلس مؤسسان: ولایتعهدی با پسر بزرگ‌تر پادشاه که مادرش ایرانی‌الاصل باشد خواهد بود در صورتی که پادشاه اولاد ذکور نداشته باشد تعیین ولایتعهدی برحسب پیشنهاد شاه و تصویب مجلس شورای ملّی به عمل خواهد آمد مشروط بر آن­که آن ولیعهد از خانوادۀ قاجار نباشد ولی در هر موقعی که پسری برای پادشاه به وجود آید حقاّ ولایتعهدی با او خواهد بود.

اصل سی و هفتم منسوخه: ولایتعهدی در صورت تعداد اولاد به پسر اکبر پادشاه که مادرش ایرانی­الاصل و شاهزاده باشد می‌رسد و در صورتی که برای پادشاه اولاد ذکور نباشد اکبر خاندان سلطنت با رعایت الاقرب فالاقرب به رتبه­ی ولایتعهدی نایل می‌شود و هرگاه در صورت مفروضه­ی فوق اولاد ذکوری برای پادشاه به وجود آید حقاً ولایتعهدی به او خواهد رسید.

اصل سی و هشتم مصوّب مجلس مؤسّسان: در موقع انتقال سلطنت ولیعهد وقتی می‌تواند شخصا امور سلطنت را متصدّی شود که دارای بیست سال تمام شمسی باشد اگر به این سن نرسیده باشد نایب­السلطنه از غیر خانواده­ی قاجار از طرف مجلس شورای ملّی انتخاب خواهد شد.

اصل سی و هشتم منسوخه: در موقع انتقال سلطنت ولیعهد وقتی می‌تواند شخصاً امور سلطنت را متصدّی شود که سنّ او به هیجده سال بالغ باشد. چنانچه به این سن نرسیده باشد با تصویب هیأت مجتمعه­ی مجلس شورای ملّی و مجلس سنا نایب­السلطنه‌ای برای او انتخاب خواهد شد تا هیجده سالگی را بالغ شود.

اصل چهلم که به حالت اوّل باقی ماند: همینطور شخصی که به نیابت سلطنت منتخب می‌شود نمی‌تواند متصدّی این امر شود مگر این­که قسم مزبور فوق را یاد نموده باشد.[۲۸[(II )

 

محمّد قلی مجد در بارۀ  « انتخابات مجلس مؤسسان اوّل» به استناد « اسناد وزارت امورخارجۀ آمریکا »  

می نویسد: نظامنامۀ انتخاب اعضاء و وظایف مجلس مؤسّسان بدون فوت وقت اعلام شد. روزنامۀ ستارۀ ایران در شمارۀ ۲ نوامبرش (۱۹۲۵ ) خواهان اقدام عاجل جهت خاتمۀ کار دولت موقّت واستقرار رژیم جدید « پادشاهی انتخابی با پادشاهی آقای پهلوی » شد.

اموری می افزاید :« ایران (۳ نوامبر) نظامنامۀ ناظر برانتخابات اعضاء تشکیل وکارمجلس مؤسّسان برای تعیین شکل دائمی حکومت منتشر می کند. این روزنامه همچنین دستور آقای پهلوی به وزیر داخله مبنی برانتشار واجرای فوری نظامنامۀ فوق را به چاپ رساند. طبق نظامنامۀ مزبور انتخاب اعضای مجلس مؤسّسان به همان شیوۀ انتخاب نمایندگان مجلس صورت می گیرد، ولی تعداد نمایندگان هرحوزۀ انتخابیه درمجلس مؤسّسان دو برابر تعداد نمایندگان همان حوزه درمجلس شورای ملّی خواهد بود، و نامزدی نمایندگان مجلس پنجم ( مجلس فعلی ) برای عضویت درمجلس مؤسّسان بلامانع است. شرایط نامزدهای مجلس مؤسسان و نیز رأی دهندگان همان است که درقانون انتخابات برای نمایندگان و رأی دهندگان پیش بینی شده است. مجلس مؤسّسان به محض اینکه دو سوّم اعضایش در تهران حاضرشوند، کار خود را با دستور رئیس دولت موقّت آغاز خواهد کرد. مجلس مؤسّسان پس از تعیین دولت دائم منحل خواهد شد.» ۱

انتخابات مجلس مؤسّسان درماه نوامبر۱۹۲۵ برگزارشد : « رویدادهای هفتۀ گذشته روندی نسبتاً آرام و بی دردسر داشته است. در واقع از ظواهر امر چنین برآمد که حتّی می توان گفت که دورۀ استثنائاً آرامی بوده است. روزنامه ها بیشتر صفحات خود را به اخبار انتخابات مجلس مؤسّسان اختصاص داده اند، ولی اخبار منتشره کلاً ماهیتی مکانیکی دارند. و صرفاً پیشرفت و نتایج انتخابات را منعکس می سازند. به طورکلّی هیچ خبری ازاخبار مهمتر ، یعنی حال و هوای مردم و افکارعمومی ، دراین صفحات به چشم نمی خورد. بدیهی است کسانی که قدرت را در دست دارند می کوشند تا انتخابات با کمترین تأخیرممکن انجام شود، درست همانطورکه پیش بینی می شود پس ازتشکیل مجلس مؤسّسان نیزهمان ها برای تسریع هرچه بیشتراقدامات به اعضای مجلس فشاربیاورند تا فرصت را از آنهایی که می خواهند نقشۀ پهلوی را نقش برآب کنند، بگیرند. همانطورکه « جنبش ملّی » شور و. شوقی درمردم نیانگیخته بود، انتخابات مجلس مؤسّسان نیز واقعاً علاقه ای درمردم ایجاد نکرد. بسیاری از واجدین حقّ رأی پای صندوق ها حاضر نشدند و جایی که جهل و فقر ریشه دوانده باشد جزاین انتظار نیست ، ولی دراین مورد خاص بیشتر مردم احساس می کنند که نتیجه از پیش تعیین شده و همین مزید برعلّت شده است. نتیجۀ شمارش آراء حوزۀ انتخابیۀ تهران تازه دارد اعلام می شود. در میان نامزدهایی که ببیشترین رأی را آورده اند اسامی کسانی به چشم می خورد که در داخل و خارج ازمجلس حامیان جدّی « جنبش ملّی » بودند .

پیش بینی می شود که بسیاری از وکلای مجلس کنونی به مجلس مؤسّسان راه یابند. در کل ، به تدریج دارد روشن می شود که منتخبین این مجلس معرّف طبقۀ جدیدی در عرصۀ سیاست ایران هستند ، و اینک پهلوی و جنبش او دارند ازعناصری استفاده می کنند که تاکنون نفوذ چندانی در جامعه نداشتند، که شاید بتوان گفت احتمالاً سیاستمدارانی پرانرژی تر هستند ، ولی نسبت به کسانی که مردم ایران در حکم طبقۀ حاکم به آنها عادت کرده اند، شخصیت و اصالت کمتری دارند.» اموری نمونه ای از گزارش روزنامه ها را در بارۀ انتخابات در گزارش خود ذکر می کند:« روزنامۀ ایران ( ۱۰ نوامبر ) : بیانیۀ آقای پهلوی ، رئیس دولت موقّت ، را منتشر می کند که تا پایان برگزاری انتخابات مجلس مؤسّسان حکومت نظامی اعلام نخواهد شد. روز نامۀ شفق سرخ ( ۱۵ نوامبر ) : انتخابات مجلس مؤسّسان در تهران که از ۱۰ آغاز و تا ۱۴ نوامبر ادامه داشت، دیروز بعد از ظهر پایان یافت، کلاً ۲۷۵۰۱ نفر رأی دادند . ( توضیح: این رقم تقریباً یک سوّم واجدین حقّ رأی است .)… روز نامۀ ستارۀ ایران ( ۱۶ نوامبر ) : این روزنامه در سرمقالۀ خود به دلیل حضور پرشور مردم تهران در انتخابات اعضای مجلس مؤسّسان به آنها تبریک گفت. شمار آراء حاکی از علاقّ وافر مردم به مسئلۀ حاکمیت ملّی است…

روزهای ۱۵ ، ۱۶ ، ۱۷ و ۱۸  نوامبر :  همۀ روزنامه ها گزارش  هایی تلگرافی  از پیشرفت  و نتایج انتخابات مجلس مؤسّسان درایالات مختلف منتشر کردند . لحن این گزارش ها به گونه ای است که گویی دارند  گل های سرسبد این مملکت  را بر روی امواج شور و اشتیاق مردم ایران به تهران  می فرستند!»۲  اموری در گزارش مطبوعاتی خود  به آن اشاره  کردم دردوهفته  گذشته نیزادامه داشت. با وجود  این ، با نزدیک  شدن زمان  تشکیل  مجلس  مؤسّسان ، جریان هایی که قبلاً  هم تا حدودی  قابل  تشخیص  بودند شکل قطعی تری به خود می گیرند… ولی  بیش از هر چیز  دیگر شاهد انزجار   و تنفّر روز افزون مردم  ازشیوۀ عمل اخیر پهلوی هستیم. نارضایتی مردم ولایات مختلف از رفتار خود سرانه،  نامعقول  و مزورانۀ بسیاری از افسران ارتش  و این احساس  روز افزون که پهلوی  و  ارتشش –  که معرّف قدرت  سیاسی و نظامی اوست – از موقعیت  خود  برای تأمین هرچه بیشتر منافع  شخصی شان استفاده  می کنند، مزید  برعلّت  شده است میزان وفاداری و حمایت زیر دستان  پهلوی از او معلوم خواهد کرد که  چنین احساسی چقدرممکن است به عاملی تعیین کننده تبدیل  شود. ولی از آنجا که … ارتش و ، از قضا ، سرویس اطّلاعاتی آن به طور قابل ستایشی سازمان یا فته اند، در حال حاضر اجازۀ  هیچگونه  نافرمانی و رقابتی  را نخواهند داد… اعلامیه های اخیر او را مشتی  دروغ خوانده اند. اگر قبول می کردیم  که  نیّتش خیر و بی شائبه است، شاید می شد با اغماض بیشتری به شیوۀ طرّاحی « جنبش  ملّی » و برگزاری انتخابات  مجلس  مؤسّسان نگاه  کرد.»۳

گزارش اموری در بارۀ افتتاح مجلس مؤسّسان توسّط رضا ] خان [ در تاریخ ۶ دسامبر ۱۹۲۵ گزارشی کلاسیک است . محلّ بر گزاری جلسه:

تکیه دولت که مجلس مؤسّسان جلسات خود را در آن تشکیل داد تالار مدوّربسیار بزرگی با دیوارهای آجری و سقفی برزنتی است که شیرهای ایرانی نقاشی شده روی آن خود نمایی می کنند. این مکان یک نسل پیش به دستور ناصرالدین شاه برای اجرای تعزیه ساخته شد. اما چنانکه می گویند ازاین مکان بیشتر برای نمایش های سبک غیر مذهبی استفاده می شد. سکّوی بزرگی درمرکزتکیه قراردارد.اعضای مجلس به شکل نیمدایره ای بزرگ رو به یک سمت سکّومی نشستند. مأموران ادارات دولتی نیزسمت دیگرسکّومی نشستند. نمایندگان هیأت های دیپلماتیک نیزدرست بالای سراعضای مجلس مؤسّسان و روبروی آن قسمت ازسکّو می نشستند که حکم جلوی سکّو را داشت. اشخاصی که در این جلسه شرکت داشتند. معرّف طیف وسیعی از اقشار اجتماعی و سیاسی ایران امروز بودند.

افسران ارتش ، روحانیون و مقامات دولتی نیز در این  جلسه  شرکت داشتند. در اطراف سکّو ، علمای معزّز یا همان نمایندگان  مرتجع ترین  قشر ایران  که  پهلوی  در پیشبرد جنبش خود مصالحه  با آنها  را لازم  دیده بود، با ریشی انبوه و عمامه ای  به سر  و عبایی بر تن  چهار زانو نشسته بودند. سه رئیس  الوزرای  سابق ، فرمانفرما، سپهسالار اعظم و صمصام السلطنه  به همراه  سعدالدوله ، صدر اعظم  پیشین، به  نرده های  سکّو تکیه  داده و یا روی پلّه ها نشسته بودند.  هر کدامشان  بالای  هشتاد  سال سن  داشتند و زمان تصدّی  شان  اتّفاقاتی  افتاده بود که حالا  بیشتر به تاریخ باستان می مانست. ملّاهای  زیادی در میان اعضای مجلس مؤسّسان دیده می  شدند. شیخ محمّره  که یکسال  پیش  در حکم  زندانی  سیاسی  از خلیج فارس  به تهران  منتقل  شده بود در لباس  عربی اش  کاملاً به چشم  می آمد.  نزدیک  به مرکز سکّو  تعداد  زیادی  از ژنرال های ارتش ایستاده بودند. در یک طرف دیگر سکو  همه کارمندان  خارجی  دولت ایران  نشسته بودند که  تعداد  مستشاران  مالی آمریکا  از همه شان بیشتر بود. همه کلاه  به سر داشتند. در آخر،  وزرای  دولت  در لباس های رسمی رُبان دارشان وارد  جلسه  شدند و  کنار میز وسط سکّو  قرار  گرفتند.  سپس همگی  قیام  کردند.  در این هنگام ، پهلوی  با اونیفورم  نظامی و کاملاً تنها وارد  تکیه  شد. در  طول  نیم ساعتی  که از محلّ  اقامتش  راهی تکیه بود، توپ ها با شلّیک گلوله  آمدن او را  به همه  خبر  داده بودند.  او به  جایگاهش  بر روی  سکّو رفت و  نطق  کوتاهی ایراد  کرد  که به ضمیمۀ  این گزارش  ارسال  شده است. شاید   به  دلیل  وضعیت  اگوستیک  بد محل  و شاید  هم به دلیل اینکه  خودش  نمی خواست با صدای بلند  صحبت  کند،  حرف هایش را فقط آنهایی شنیدند که نزدیک سکّو نشسته بودند. پس از اتمام نطق  پهلوی ، ملّاهایی که به منظور تمجید و تحسینش  پایین سکّو نشانده بودند  به هنگام پایین آمدنش  از پلّه های  شروع  به تحسین  او کردند تا اینکه  پهلوی  از تکیه  بیرون رفت  و اعضای  کابینه  نیز پس  از او از محل  خارج  شدند.  نمایش  پهلوی  تا حدودی  مأیوس  کننده بود. تالاری  با این عظمت ، حضور طیف عظیمی  از نمایندگان  مردم  و آن همه  انتظار  برای ورود  او شایستۀ پایانی بسیار  تماشایی ترو تأثیر گذار تر بود.  یک ارکستر  نظامی ، استقبالی  پرشور تر و  نطقی  طولانی  تر برای  تکمیل  این تصویر مناسب تر بود.  اما حضّار به تحسین  و تشویقی کوتاه  و اندک  بسنده  کردند. فضا به کلّی خالی از شور و هیجان بود.  ایرانی ها این رویداد  را نمایشی  بیش تلقی  نمی کردند.  پس از خروج  پهلوی  از تکیه ، نمایندگان دیپلماتیک  وسایر  تماشاچیان  ساختمان  را ترک کردند و مجلس  مؤسّسان  کار  خود را آغاز  کرد.۴

انتخاب رضا خان به پادشاهی و نقش  بریتانیا   

مجلس مؤسّسان به مدّت یک هفته ، از ۶ تا ۱۳ دسامبر ۱۹۲۵ ، تشکیل جلسه داد و سه اصل قانون اساسی را اصلاح کرد و در روز سیزدهم دسامبر منحل شد. اصل ۳۶ : سلطنت مشروطۀ ایران از طرف ملّت به وسیلۀ مجلس مؤسّسان به شخص اعلیحضرت شاهنشاه رضاشاه پهلوی تفویض شده و در اعقاب ذکور ایشان نسلاً بعد نسل برقرار خواهد بود..» اصل ۳۷ : « ولایتعهدی با پسر بزرگتر پادشاه که مادرش ایرانی‌الاصل باشد خواهد بود در صورتی که پادشاه اولاد ذکور نداشته باشد تعیین ولایتعهدی برحسب پیشنهاد شاه و تصویب مجلس شورای ملّی به عمل خواهد آمد مشروط بر آن که آن ولیعهد از خانوادۀ قاجار نباشد ولی در هر موقعی که پسری برای پادشاه به وجود آید حقاً ولایتعهدی با او خواهد بود.» اصل ۳۸ :« در موقع انتقال سلطنت ولیعهد وقتی می‌تواند شخصا امور سلطنت را متصدّی شود که دارای بیست سال تمام شمسی باشد اگر به این سن نرسیده باشد نایب السلطنه از غیر خانواده­ی قاجار نباشد برای او انتخاب خواهد شد.» این تغییرات با ۲۵۷ رأی موافق در مقابل سه رأی ممتنع به تصویب رسید: » با توجّه به شرایط شاید بتوان نتیجۀ کار] مجلس مؤسّسان [ را کاملاً رضایت بخش تلقی کرد… مجلس کارش را سریع ومنظّم به انجام رساند ؛ در واقع ، مدیریت وتوالی حوادث آنقدرمنظّم و سامان یافته بود که دشوار می توان شایعات جاری را مبنی براینکه مجلس از مشورت های دوستانۀ نمایندۀ دیپلماتیک بریتانیا بی بهره نبوده است باور نکرد… تا بحال هیچ شواهدی که دالّ بر تأثیرمستقیم روس ها بر روند رویدادهای اخیر باشد به دست نیامده است. روس ها برای براندازی به روش هایی متّکی هستند که درمقایسه با روش های ماهرانۀ انگلیسی های کار کشته بسیار ناشیانه و بچّگانه به نظر می رسد.»

رضا ] خان [ در ۱۵ دسامبر۱۹۲۵ سوگند یاد کرد و ۱۶ دسامبر ۱۹۲۵ نیز به عنوان تاریخ جلوس رسمی وی بر تخت سلطنت تعیین شد. روزنامۀ ایران در شمارۀ مورّخ ۱۶ دسامبرش می نویسد: «تلگرام های زیرمیان اعلیحضرت پادشاه جورج و رضا شاه پهلوی ردّ و بدل شد: « لندن، ۱۴ دسامبر. مناسب میمون جلوس اعلیحضرت به تخت سلطنت را مغتنم شمرده و تبریکات بی شائبۀ خود را تقدیم می دارم و خالصانه امیدوارم که در دوران سلطنت اعلیحضرت ایران از فواید ومواهب صلح و آرامش متنفع گردد و دراین دوران پیشرفت و ترقّی ، احساسات مودّت آمیز من ومردم من نسبت به مردم ایران قوّت بیشتری پیدا کند. از صمیم قلب آرزومندم که این دوران جدید برای اعلیحضرت و مردم ایران توأم با افتخارات بیشتری باشد.(امضا) جورج ، پادشاه و امپراطور.» پاسخ رضا شاه : «تهران . مراتب سپاسگزاری عمیق خود را از احساسات مودّت آمیز و تبریکات اعلیحضرت به مناسبت جلوسم به تخت سلطنت به عرض می رسانم. اطمینان کامل دارم که در دوران حکمرانی اینجانب روابط حسنۀ میان دو کشور بیش از پیش قوّت و گسترش خواهد یافت. موقع را مغتنم شمرده و از جانب خود و مردم ایران کامیابی اعلیحضرت و خانوادۀ سلطنتی وهمچنین شکوه و بزرگی مردم انگلستان را آرزو می کنم. ( امضا). رضا شاه.»۵ اموری در ۱۶ دسامبر ۱۹۲۵ چنین می نویسد : « دغدغۀ بریتانیا برای روی کار آمدن موفّق دولت جدید هر روز آشکارترشده است.. می توان گفت وزیر مختار بریتاینا برای جلب موافقت سایر سفارتحانه ها با روی کار آمدن رژیم پهلوی تلاش زیادی کرده و انصافاً هم موفّق بوده است.»۶ او در تاریخ ۳۱ دسامبر نیز می نویسد: «دو هفتۀ اخیر سرشار از حوادث بوده است. کار مجلس مؤسّسان با روی کار آمدن حاکم جدید به پایان رسید… بی تفاوتی یا انزجار که پس از مشخّص شدن اهداف اصلی مانورهای سیاسی پهلوی درماه اکتبر مشخّصۀ اصلی احساسات مردمی بود اکنون فرو نشسته است… احساس می شود که فضای سیاسی به گرمی گرائیده است .»۷ اما این « گرمی » موقّت بود.

هافمن فیلیپ ، وزیر مختار آمریکا در ایران ، در گزارش مورخ ۲۷ اوت ۱۹۲۶ خود گفتگویش با حسین علاء را گزارش می کند: « پیش از این تمایل کنونی مقامات و شهروندان بریتانیایی به انتقاد ازشاه و دولت او را به وزارت متذکّر شده بودم . کاردار بریتانیا درگفتگو های محرمانه بارها به سرخوردگی عمیق دولت و سفارت انگلیس از بی تفاوتی نسبت به عرایض و ادعاهای بریتاینا اشاره کرده است، و به هیچوجه از بدگوئی به کلّ ایرانی ها ابائی ندارد. او می گوید که بی توجّهی و بی ادبی مقامات رسمی ایران هنگام عزیمت سرپرسی لورن از این کشوربرغم دوستی مدام و روحیۀ همکاری با شاه او را بسیار سرخورده کرده است… روز گذشته، مورخ ۲۶ ماه جاری ، در گفتگوی محرمانه ای که با آقای علاء داشتم، او توجّه مرا به جریان فکری عجیبی] نظرموری: « چرا عجیب؟ [ جلب کرد که به زعم او درمیان شماری از رجال  ایرانی ( و از جمله مستوفی الممالک ، رئیس  الوزرا) شایع شده است، مبنی بر اینکه تفاهمی محرمانه و شخصی  بین شاه  و دولت بریتانیا وجود دارد ، که  از نظر آنها ، موفّقیت شاه در رسیدن به تخت پاد شاهی عمدتاً مرهون همین  امر بوده است. طبق  نظر آنها انگلیسی ها بانگرانی شاهد کم رنگ شدن محبوبیت رضا شاه و خشم روس ها از گرایش او به سمت بریتانیا بوده اند. لذا گمان می شود که موضع  ضدّ انگلیسی و گرایش  ظاهری  شاه به روس ها با  اطّلاع و کمک دولت بریتانیا  اتّخاذ شده که هدف اصلی آن اوّلاً تحکیم  سلطۀ شاه بر کشور ، و ثانیاً  تسکین  روس هاست تا حدّی  ظنّ و گمان  آنها بر طرف شود… لازم  به ذکر می دانم  که گزارش  گفتگو  با آقای علاء  به آن وزارت محترم  نه ازباب  داشتن  ارزش  سیاسی ، بلکه  بیشتر  از باب اشاره  به کانال های  مبهم و خیالی  تفکّر رجال  ایران در این روز هاست.»8

موری پس از مطالعۀ گزارش فیلیپ در وزارت خارجۀ آمریکا ، نظرات بسیار جالبی در بارۀ آن ابراز کرد:« گزارش شماره ۱۵۳ مورخ  ۲۷ اوت آقای قیلیپ حاوی مطالب بسیار جالبی  است اما   برآنم  که با توجّه به تجربیات خود در ایران ، چند نکته را متذکر شوم.  به زعم من اوضاع  در ایران از این قرار است: رابطۀ رضا شاه و بریتانیا  به کودتای سال ۱۹۲۱  باز می گردد. روس ها  همواره  نسبت  به این ارتباط مظنون وحتّی به هنگام عزیمت رضا]خان[ به جنوب برای سرکوب شیخ محمّره بسیارنگران بودند. گذشتن از جان دست پروردۀ  انگلیسی ها در آن  زمان  این گمان را قوت بخشید که او به  تفاهمی محرمانه با انگلیسی ها رسیده و با آنها تبانی کرده است. هر چند انگلیسی ها تمایلی به حمایت از شاه فعلی در تلاش های گذشته اش برای جمهوری نداشتند، بدیهی است که اشتیاق زیادی  برای سرنگونی خاندان قاجار و سلطنت او نشان دادند .  نمی توان از این واقعیت چشم پوشید که چنین رویدادی برای روس ها بسیارنا خوش آیند بود زیرا آنها طبیعتاً مخالف حکومت پادشاهی هستند و ترجیح می دادند که نوعی حکومت دموکراتیک درایران برقرار شود. ولی چون استقرارچنین حکومتی ممکن نبود، مسلّماً ترجیح می دادند که قاجارها برسر کار بمانند زیرا آنها هیچگاه خود را چندان ضدّ روس نشان نداده اند…  به همین دلیل  با اقای  فیلیپ هم عقیده  نیستم که موضع ادّعایی ضدّ انگلیسی شاه و دولت ایران واقعی است.  شاید کاردار بریتانیا  که مکرراً ازسرخوردگی عمیق  دولتش از  رضا شاه  و بی توجّهی او به بریتانیا نزد وزیر مختار آمریکا دم می زند ، راست گفته باشد ، ولی  شخصاً به صداقت او شک دارم.  بیشترمایلم  اظهارات آقای علاء را –  با اینکه  ممکن است غیر منطقی به نظربرسند – بپذیرم که هم شاه و هم انگلیسی ها لازم دیده اند که ظنٌ و بدگمانی روس ها را از میان ببرند و برای رسیدن به مقصود چنین روشی پیش گرفته اند. هرچند رضا شاه رسیدن  به  تاج و تخت را مدیون انگلیسی ها ست، بدیهی است درصورت تهدید موجودیت رژیمش از جانب شمال کمک  چندانی از دست انگلیسی ها بر نمی آید .»9

با گذشت زمان ،  نقش بریتانیا  در قدرت بخشیدن و ابقای  رضا خان  آشکار تر  گردید.  ویلیام اچ . هورنی بروک ، وزیر مختار آمریکا در ایران ،  در سال ۱۹۳۴ صراحتاً در گزارش  خود  می نویسد: « فقط همین  حقیقت که شاه کنونی تاج و تخت  خود را  مدیون  بریتانیایی ها و اعضای کابینه هم  به نوبه  خود پُست هایشان  را مدیون شاه هستند  به  تنهایی کافیست  که هر ناظر  عاقلی را بر آن دارد  تا پیش از آنکه  باور کند  پسرعمو های انگلیسی مان  نفوذشان  را در پایتخت  ایران از   دست داده اند، بایستد و چشم و گوش خود  را بیشتر باز کند.  از این فرصت استفاده  کرده وتقریباً  به دقّت ارتباط اعضای کابینه با بریتانیایی ها را بررسی کرده ام .  مطمئن هستم که بیشتر از سه چهارم  آنها را  قطعاً می توان  حامی بریتانیا دانست ، البته نه از روی  انتخاب ، بلکه  از روی ترس . با دقّت  که امیدوارم ماهرانه هم بوده باشد، زیرزبان تعداد قابل ملاحظه ای از مقامات ایرانی را در باره  موضوع  نفوذ بریتانیا کشیده ام.

 البته  به گمانم  آنها از بریتانیایی ها ، بیشتر از هر خارجی  دیگری  ، نفرت  دارند،  ولی از آنها می ترسند، و در نهایت احترام  به هر گونه  توصیه ای  که از سفارت  بریتانیا  صادر شود عمل می کنند . اداره اطّلاعات شرکت نفت انگلیس و ایران  به کار آمدی  گذشته ، یعنی  در  روز های سلطه  آشکار  بریتانیا برسیاست خارجی ایران ، نیست و کارمندان کافی نیز در اختیار ندارد ، ولی هنوز مشغول به کاراست  و خیلی  خوب  هم کارش را انجام  می دهد.»۱۰

قضیّۀ  بونزون

 

فرانسه ازموفّقیت بریتانیا درنشاندن رضا ] خان [ به تخت پادشاهی بسیار نارحت بود. موری در یادداشتی مورخ ۶ نوامبر۱۹۲۶ می نویسد: « آقای نوری کاردار ایران ، سپس اتّفاق بسیار عجیب زیررا نقل کرد که تمام کسانی که امکان توطئه چنین و رسوایی های بعد از آن را درخا ور نزدیک دست کم می گیرند باید نصب العین خود قرار بدهند. از قرارمعلوم آقای “لوسین بونزون”، وزیرمختار فرانسه درایران، یکی از کارمندان سفارتخانۀ فرانسه را با گزارشی محرمانه در بارۀ اوضاع فعلی ایران راهی پاریس کرده بود، چند کپی از آن تهیه کرد و کپی ها را به سفارت بلشویک ، سفارت بریتانیا و شاه ایران فروخت. در این نامه، وزیر مختارفرانسه سیاست بریتانیا در ایران را تقبیح کرده و صداقت وزیر مختارآن را زیرسئوال برده بود و در پایان به دولت فرانسه پیشنهاد کرده بود که سیاستی خصمانه در قبال سلسلۀ شاهنشاهی فعلی درایران اتّخاذ واز بازگرداندن قاجارها که همواره فرانسوی دوست بوده اند، حمایت کند. آقای “بونزون” که از دسیسۀ زیر دست خود بی خبربود و اندکی بعد در ملاقات با شاه با نامۀ فوق مواجه شد. خودتان حال و روز وزیرمختار فرانسه را در آن لحظه تصوّر کنید. او بدون خداحافظی با رئیس الوزرا یا سایر مقامات ایرانی بلافاصله تهران را ترک کرد.»۱۱ جزئیات بیشتری نیزدر گزارش مورخ ۲۰ مارس ۱۹۲۶ ذکر شده است: « احتراماً به اطّلاع می رساند که یک مرد فرانسوی به نام دُبُنه به اتّهام قرار دادن رو نوشتی از نامۀ محرمانۀ موسیو “بونزون” ، وزیر مختارسابق فرانسه ، به معاون وزارت امور خارجۀ این کشور در پاریس ،را دراختیار اعلیحضرت پادشاه ایران ، سفارت بریتانیا و سفارت کبرای شوروی قرارداده از سوی سفارت فرانسه دستگیرشده است. ماجرا به طور خلاصه از این قرار است که درماه اکتبر گذشته، رایزن سیاسی سفارت فرانسه ، به نام “لوگاژ” ، به تقاضای آقای بونزون به ترکیه منتقل و قرار شد بستۀ دیپلماتیکی را نیز به بیروت برساند، که به نحوی متوجّه شد بستۀ مزبور حاوی نامه با مطالب ناخوشایند در مورد اوست. لذا پیش از ترکیه در تهران بسته را باز کرد و پس از تهیۀ چند کپی آنها را در اختیار دُبُنه قرار داد .

حاوی اطّلاعات و اظهاراتی توهین آمیز نسبت به شاه بود مثلاً اینکه « شاه پیشین فرانسوی دوست بود و شاه کنونی ( رضا پهلوی ) انگلیسی دوست است» و یا اینکه روپ. ] رضا پهلوی [ «حیوان وحشی» است. دُبُنه هم یک کپی از این نامه را به شاه جدید، سفارت بریتانیا و سفارت کبرای روسیه داد یا فروخت. اوایل ژانویه سال جاری ، وقتی که سفارت فرانسه سخت تلاش داشت تا قرارداد پست هوایی را ازآن فرانسه کند ، موسیو “بونزون” به زحمت وقت ملاقاتی از اعلیحضرت شاهنشاه گرفت و تلاش کرد نظر شاه را دراین ارتباط جلب کند. در این ملاقات از مسیو”بونزون” سئوال شد که آیا نامه ای برای معاون وزیرخارجۀ فرانسه نوشته و اظهارات]نامربوطی[ در آن کرده است. از قرار معلوم او هم خودش را می بازد و اعتراف می کند. چند روزبعد قرار داد شرکت پست آلمان بدون مخالفت در مجلس به تصویب رسید. مسیو بونزون ۱۰ روز زودتر از برنامۀ عزیمتش تهران را ترک کرد. دُبُنه یک وکیل فرانسوی است که چند سال پیش از کار در دادگاه های فرانسه معلّق شده بود وسه سال پیش به تهران آمد… بنا به دلایلی سفارت فراسنه ازاواستفاده کرد و مسیو “بونزون” وهمچنین کاپیتان ” بر تران” تلاش کردند که او را به معاونت بانک عثمانی برسانند…از قرار معلوم دُبُنه فکر می کرد که سفارت فراسنه به قدر کافی تلاش نکرده است، و با لوگاژ هم عقیده بود… دُبُنه را تحت الحفظ به فرانسه فرستاده اند و شایع است که لو گاژ را نیز در ترکیه دستگیرکرده اند و دارند او را به فرانسه می فرستند.»۱۲ ( (III

به روایت جلال فرهمند در مقاله ای   بنام « تعزیه قاجار»: احمد شاه و سلسله قاجار مورد طعن و لعن بودند 

و از چشم مردم افتادند و تنها یک حرکت لازم بود. مجلس پنجم که اکثریت طرفداران رضاخان بودند این حرکت نهایی را انجام دادند و در نهم آبان ۱۳۰۴ طبق مادّۀ واحده‌ای سلطنت قاجار را منقرض کردند و حکومت موقّتی را به رضاخان که نام خانوادگی پهلوی را برگزیده بود تا تشکیل مجلس مؤسّسان و تعیین تکلیف سلطنت تفویض کردند.

عصر همان روز ولیعهد به طرز خفت‌آوری از کشور اخراج شد. روز یازدهم آبان ۱۳۰۴ رئیس حکومت موقّت بیانیه‌ای صادر کرد و ریاکارانه اهداف خویش را چنین بیان کرد:

۱ـ اجرای عملی احکام شرع مبین اسلام

۲ـ تهیۀ رفاه حال مردم

دو اصلی که یکی برای سر کار گذاشتن علما و دیگری فریب آحاد مردم بود.

همه چیز برای سلطنت وی مهیّا شد هر چند باید مجلس مؤسّسان درباره فرد و نحوۀ حکومت آینده ایران تصمیم می‌گرفت ولی مانند حکومتهای جمهوری عرب منطقه بجز یک گزینه جهت انتخاب نداشت: پهلوی.

همه چیز قبل از انتخابات مجلس مؤسّسان فراهم بود. ارگانهای نظامی همچون انتخابات مجلس پنجم درایت خود را به خوبی نشان دادند به طوری که مقدّمات انتخابات مجلس مؤسّسان به سرعت در همان آبان ۱۳۰۴ که امضای مادّۀ واحدۀ مجلس پنجم خشک نشده مهیّا شد. و این برای کشوری که ماهها طول می‌کشید تا تدارکات یک انتخابات مجلس معمولی فراهم شود بسیار عجیب می‌نمود آن هم مجلسی که تعداد اعضایش دو برابر مجلس شورای‌ ملّی بود. رضاخان دیگر طاقت نداشت؛ یک ماه هم برای وی زیاد می‌نمود.

           

نطق افتتاحیه رضاخان در ۱۵  آذر    ۱۳۰۴

‎ ‎‏ مجلس مؤسّسان منتظر آمدن

رضاخان جهت افتتاح. فرمانفرما

‏ متفکّرانه روی پله‌های سن نشسته است

انتخابات با حضور مقتدرانۀ نظامیان کاملاًَ فرمایشی برگزار شد. و جالب اینجاست که با اینکه بر ‏طبق قانون، انتخابات بر عهدۀ وزارت داخله بود برگزاری آن بر عهده قشون گذاشته شد. نامه‌ها و ‏تلگرافها از مرکز برای ولایات فرستاده می‌شد و داور و تیمورتاش صحنه گردان آن شدند.‏

‏ ‏

در دستورهای صادره صریحاَ و بدون رودربایستی نوشته می‌شد که انتخابات «برای اجرای اوامر ‏مطاع» بوده و می‌بایستی بر طبق میل ایشان به پیش رود. آنقدر در سرعت انتخابات عجله کردند که ‏گاه پس از پایان انتخابات تازه شخصی را از مرکز معرّفی می‌کردند و قشون پهلوی ناچار در اندک ‏زمانی نام شخص جدید را اعلام می‌کردند!حتّی گاه شخصی به خاطر تشابه نام اشتباهی انتخاب می‌شد ‏و پس از تصمیم نام شخص مورد نظر مرکز به جای وی قرار می‌گرفت. به هر شکلی این انتخابات ‏فرمایشی و قلابی در سریع‌ترین زمان مورد نظر رضاخان برگزار شد و نمایندگان محترم کشور ‏چاپاری به سوی تهران آمدند.‏

‏ مکان برگزاری مجلس مؤسّسان تکیه ‌دولت تعیین شد. که به خاطر بزرگی مکان و سکّوهای فراوان ‏مجلس را پر عظمت‌تر نشان می‌داد. و البته بسیار با مسمّا بود در واقع آخرین مجلس تعزیه خاندان ‏قاجار در حال اجرا بود. تعزیۀ قاجاری!‏

‏به علّت سرمای شدید هوا چادری به سر تکیه کشیده شد و بخاریهای زیادی در مجلس روشن شد که ‏باز هم یخ مجلس را آب نمی‌کرد و نمایندگان لرزش بدن خود را به خوبی حس می‌کردند.‏

‏‏۱۵ آذر ۱۳۰۴ روز افتتاحیه بود. رضاخان چون سلطانی و بدون معارض با خدم‌و‌حشم سلطانی به ‏مجلس آمد و از روی کاغذ نطق کوتاهی کرد.‏

‏ ‏

چهره‌های حاضر در مجلس ملغمه‌ای عجیب از یک سناریوی در هم بودند. رضاخان چنان ‏زمینه‌چینی کرده بود که مو لای درز مجلسش نرود. از حضور تعداد زیادی روحانی که فریب وی را ‏خورده بودند تا تعداد زیادی از افراد که قبلاً از مخالفانش بودند. از دستۀ اوّل اشخاصی چون ‏آیت‌الله‌زاده خراسانی و سید ابوالقاسم کاشانی دیده می‌شدند و از دستۀ دیگر فردی چون خزعل‌خان! که ‏چند ماه قبل به تبعید در طهران بود.‏

‏ ‏

این مجلس کلاً در پنج جلسه تشکیل شد از ۱۵ آذر ماه تا ۲۲ آذر. سه جلسۀ آن به تصویب ‏اعتبارنامه‌ها گذشت و آیین‌نامه‌ای بود و تنها در جلسۀ چهارم بود که چهار مادّۀ قانون‌اساسی سابق ‏اصلاح شد و در جلسۀ پنجم به امضای نمایندگان رسید. فی‌الواقع در یک روز سلطنتی رفت و ‏سلطنتی آمد (جلسۀچهارم ۲۱ آذر تشکیل شد.)‏

نمایندگان اصلاَ به مخیّله‌شان هم نیامد که فرد دیگری را انتخاب کنند. نه کسی مخالفتی کرد و نه ‏کسی پیشنهادی داد. همه سخن از شاهنشاهی پهلوی می‌کردند و هر چه کمیسیونهای فرعی تصویب ‏کرده بودند بدون یک کلمه تغییر تصویب شد.‏

‏ نیکلسون از اعضای سفارت انگلیس که به همراه سرپرسی‌لورین سفیر بریتانیا در دو سه روز مانده ‏به اعلام رسمی سلطنت رضاخان به حضور وی رسیده بود فضای جالبی را به تصویر می‌کشد، وی ‏می‌نویسد:‏

‏ او را یک آدم دهاتی، ترش‌رو، اصلاح نکرده و بزرگ جثه دیدم. از صورتش بی‌رحمی زیادی ‏می‌بارید و در لحظات نادری که چهره‌اش ملایم می‌نمود خجالتی یا موذی به نظر می‌رسید… او در ‏یک ویلای کوچک در یک باغ زندگی می‌کند به ما سیگار و چای و شیرینی تعارف کرد. ناگهان ‏کلاهش را برداشت و یک کله کوچک تراشیده مانند قزّاقها نمایان شد. در این حالت به یک آدم بسیار ‏رذل می‌ماند. اما بعداً به تدریج و به آرامی صحبت از شاه شدن و ترتیبات تاجگذاریش و اینکه همه ‏مدعوین مجلس مؤسّسان عبوس بودند و عکسی از فرمانفرما در حال نشستن بر روی پله‌ها گرفته ‏بودند. آنگاه مانند یک درجه‌دار قزّاق خندید… و تا پایان گفت‌وگویمان ساده و سرحال بود و با ‏قدرت و متین به نظر می‌رسید. من به او اطمینان ندارم … رضاخان از پرسی ستایش می‌کند و ‏پرسی به خودش می‌بالد که از آغاز کار از یک «اسب برنده» حمایت کرده و آن هم چنین برنده‌ای!‏

‏ دیدن چهره و فضای چنین مجلسی که رضاخان را برکشید در زمان ما جالب و دیدنی است. ‏چهره‌های نمایندگان مجلس مؤسّسان را با هم می‌بینیم‎). ‎‏ ‏‎(IV‎‏ ‏

‏ ‏

احمد افرادی می نویسد :  « قدم بعدی رضاخان، تشکیل مجلس مؤسّسان بود، تا او را به تخت بنشاند.»: انتخابات مجلس مؤسّسان ( که در روز ۲۵ آبان ۱۳۰۴ شروع شده بود ) پس از دو هفته به انجام رسید. وزارت جنگ و داخله ـ که مسئول برگزاری انتخابات بودند ـ همه‌ی تمهیدات لازم را به عمل آوردند تا تنها نام کسانی از صندوق‌های رأی‌گیری بیرون آید که بدون اما و چرا به سلطنت رضاخان رأی مثبت بدهند .

« در پاره‌ای از حوزه‌های شهرستانی هیچ انتخابی صورت نگرفت. وزارت داخله به نامزدان اطّلاع می‌داد که به عضویت مجلس مؤسّسان برگزیده شده‌اند. وکلای مجلس که به خلع قاجار رأی دادند تقریباً همه به نمایندگی مجلس مؤسّسان رسیدند».(۱)

با محکم کاری‌هایی که به عمل آمد، عجیب نبود که هیچکدام از اعضای اقلّیت مجلس پنجم به مجلس مؤسّسان راه نیابند.

از۲۶۰ نمایندۀ مجلس مؤسسان، ۲۵۷ نفر به قانونی که سلطنت را به رضاخان واعقاب ذکور او واگذار می‌کرد، رأی مثبت دادند. سه رأی ممتنع مربوط به سلیمان‌میرزا و هم مسلکان سوسیالیست او بود.

سلیمان‌میرزا « اظهار داشت، گرچه حزب او از اصلاحات رضاخان کاملاً پشتیبانی می‌کند [اما]، اصول سوسیالیستی ـ جمهوری مانع از تصویب یک پادشاهی جدید است» .(۲]

در روز ۲۲ آذر ۱۳۰۴، کار مجلس مؤسّسان، با انتقال سلطنت ایران به رضاخان پهلوی و اعقاب ذکور او به پایان رسید.

در ۲۴ اسفند ـ پس از انجام مراسم تحلیف ـ آغاز سلطنت رضاشاه پهلوی اعلام شد.

فردای آن روز، فروغی (کفیل رئیس‌الوزرا) و همه‌ی اعضای کابینه‌اش استعفاء دادند، تا رضاشاه، اوّلین رئیس‌الوزرای عصر پهلوی را به مجلس معرّفی کند.

برای انتخاب رئیس‌الوزرا، ذهن رضاشاه مدّتی بین مشار و فروغی در تردّد بود. همان طور که دیدیم، این مشار بود که در تماس با انگلیسی‌ها مشکل شیخ‌خزعل را به نفع رضاخان حل کرد. مشار، «در مجلس هم حامیانی به مراتب بیشتر از فروغی داشت».(۳)

اما، « امتیاز بزرگ فروغی ، اعتماد کامل رضاخان به او بود. در سه موردی که رضاخان از تهران دور بود، فروغی کفالت رئیس‌الوزرایی را به عهده گرفته بود. از این گذشته، شوروی‌ها نسبت به فروغی بی طرف ولی سخت مخالف مشار بودند. ایران با بریتانیا فعلاً مشکلی نداشت، حال آن که امور بازرگانی و داد و ستدهای مهمّی با روس‌ها معوّق ماند ه بود، [از این‌رو] رضاشاه نخست‌وزیری لازم داشت که شوروی‌ها علناً با او مخالفت نکنند. [اما] اشکال عمده‌ی فروغی ِ درونگرا و منزوی این بود که در مجلس طرفدار چندانی نداشت.»(۴)

سرانجام، رضاشاه ـ با همه ی تردیدها ـ در ۲۸ آذر ۱۳۰۴، فروغی را به نخست‌وزیری بر گزید و مشار را در مقام وزیر امور خارجه نگهداشت. مشکل رأی عدم اعتماد مجلس به فروغی هم، با پا در میانی رضاشاه و گفتگو با برخی از نمایندگان متنفّذ حل شد. (V)

توضیحات و مآخذ:‏

 

سلیمان میرزا اسکندری

در تهران متولد شد. پدرش شاهزاده محسن میرزا کفیل‏الدوله از مالکین و کارمندان عالیرتبه‏ى دولت بود. وى پس از انجام تحصیلات مقدماتى و معمول زمان و یاد گرفتن زبان فرانسه در دستگاه دولتى استخدام شد. چندى در اداره‏ى شهربانى و مدتى در اداره کل گمرک اشتغال به کار داشت. امتیاز روزنامه هفتگى حقوق را گرفته، به انتشار آن مبادرت نمود. در دوره‏ى دوم مجلس پس از فوت برادرش که نماینده‏ى مجلس بود، به جاى او از طرف نمایندگان مجلس به وکالت انتخاب گردید و جزو حزب دموکرات شد. و پس از چندى از لیدران حزب مزبور در مجلس شد. در ۱۲۹۰ مجلس دوم در اثر اولتیماتوم دولت روسیه تزارى منحل گردید و به دستور ناصرالملک نایب‏السلطنه ایران سلیمان محسن دستگیر و به قم تبعید شد و چند ماهى در تبعید به سر برد و آنگاه به تهران آمد و مدیرکل امور مرکزى وزارت کشور گردید.

سلیمان محسن در انتخابات دوره‏ى سوم مجلس شوراى ملى از اصفهان به نمایندگى انتخاب شد و لیدر حزب دموکرات در مجلس بود و مدتى نیز نایب رئیس مجلس شد. دموکرات‏ها در مجلس در اقلیت قرار داشتند و با غالب دولت‏ها مخالف بودند. هنگامى که در این دوره سلطان عبدالمجید میرزا عین‏الدوله به نخست‏وزیرى انتخاب شد، سلیمان محسن به لیدرى حزب دموکرات، فرمانفرما وزیر کشور کابینه را استیضاح کرد و عزل او را از وزارت خواستار شد ولى عین‏الدوله بر اساس مسئولیت مشترک وزیران از وزیر داخله خود دفاع کرد و از کار کناره‏گیرى نمود. مجلس سوم با تلاش سید حسن مدرس او را به رئیس‏الوزرائى انتخاب نمود. عین‏الدوله قبول نخست‏وزیرى را موکول به عضویت فرمانفرما در کابینه کرد. سلیمان محسن در رد نظریه عین‏الدوله سخنان تندى در مجلس ایراد کرد و کلمات ناسزا و موهن بر زبان جارى ساخت و عین‏الدوله ناگزیر مجدداً استعفا کرد.

در جنگ بین‏الملل اول و اشغال ایران از طرف قواى نظامى روس و انگلیس و عثمانى، احمد شاه تصمیم به تغییر پایتخت گرفت و این نیت را با نمایندگان در میان نهاد و سلیمان محسن و حزب دموکرات در این کار پیشقدم شدند و فوراً به قم حرکت نمود. کمیته‏اى به نام «کمیته‏ى دفاع ملى» تشکیل دادند و ریاست آن کمیته با سلیمان محسن بود. کمیته در قم به جمع‏آورى اعانه و خرید اسلحه پرداخت. کمیته‏ى دفاع ملى از قم به اصفهان و اصفهان به کرمانشاه حرکت کرد و تا این تاریخ لیدرى و رهبرى قیام‏کنندگان به عهده سلیمان محسن بود. در همان هنگام رضاقلى خان نظام‏السلطنه با عده‏اى قوا و وزیرمختار آلمان به کرمانشاه رسیدند و به ریاست حکومت موقتى انتخاب شد و کابینه‏اى تشکیل داد و عده‏اى را به وزارت انتخاب نمود از جمله سلیمان محسن وزیر داخله شد ولى میل و رغبتى به این سمت نشان نداد زیرا خود کاندیداى ریاست حکومت بود.

اساساً اجتماع عده‏اى در کرمانشاه براى دفاع از ایران با حمایت آلمان و عثمانى در نتیجه‏ى اقدامات سلیمان محسن و حزب دموکرات بود و از این رو بین نظام‏السلطنه و سلیمان محسن اختلاف نظر شدید پیدا شد و ضمناً سلیمان محسن متهم به سوء استفاده‏ى مالى گردید. سلیمان محسن چندى در بغداد و سپس در استانبول اقامت گزید و پس از خاتمه‏ى جنگ جهانى به ایران بازگشت. در انتخابات دوره‏ى چهارم از تهران به وکالت مجلس شوراى ملى انتخاب شد و به اتفاق سید محمدصادق طباطبائى حزب سوسیالیست ایران را بنیاد نهاد و در نقش اقلیت در مجلس دست به اقدامات تندى زدند. سلیمان محسن در آن مجلس با اعتبارنامه‏ى مهدیقلى مخبرالسلطنه به شدت مخالفت نمود و صریحاً او را قاتل شیخ محمد خیابانى معرفى کرد.

در ۱۳۰۰ به هنگام نخست‏وزیرى احمد خان قوام‏السلطنه، دکتر محمد مصدق‏السلطنه وزیر مالیه ماده‏ى واحده‏اى به مجلس داد و اختیاراتى براى اصلاح وضع مالى ایران خواست. سلیمان محسن وزیر مالیه را مورد حملات شدید قرار داده و حمله‏ى سختى به او نمود. مصدق از خود دفاع کرد و سپس غش کرد و بدین ترتیب کابینه‏ى قوام‏السلطنه ساقط شد. در ۱۳۰۱ در دور دوم نخست‏وزیرى قوام‏السلطنه، سلیمان محسن او را استیضاح کرد و با جلب عده‏اى از اعضاء اکثریت مجلس و نمایندگان بیطرف، اقلیت خود را تبدیل به اکثریت نمود. در نتیجه براى بار دوم کابینه‏ى قوام‏السلطنه را ساقط کرد. قبل از قوام‏السلطنه نیز مشیرالدوله در اثر حمله‏ى شدید سلیمان محسن از کار کناره‏گیرى کرده بود.

سلیمان محسن در ۱۳۰۱ پس از ساقط کردن قوام، مستوفى‏الممالک را به رئیس‏الوزرائى رسانید و خود لیدر اکثریت بود و دفاع از پروگرام دولت را برعهده گرفت. در عوض سید حسن مدرس که در حکومت قبل لیدر اکثریت بود، این بار لیدر اقلیت گردید و با کابینه‏ى مستوفى به مخالفت برخاست و کابینه را استیضاح نمود. در تمام دوران زمامدارى مستوفى، جدالى سنگین بین مدرس و سلیمان محسن در مجلس در جریان بود.

در اواخر دوره‏ى چهارم، سلیمان محسن و سید محمدصادق طباطبائى لیدران حزب سوسیالیست که جمعاً در مجلس پانزده نفر بودند روابط نزدیک و صمیمانه‏اى با سردار سپه وزیر جنگ برقرار نمودند و او را مورد حمایت قرار دادند، و سرانجام پیمان‏نامه‏اى بین سردار سپه، میرزا کریم خان رشتى، سلیمان محسن، سید محمدصادق، و خدایارخان امضاء و مبادله شد. به موجب این پیمان‏نامه، قرار شد حزب سوسیالیست سردار سپه را به نخست‏وزیرى برساند و سردار سپه در عوض وزیران خود را از اعضاء حزب سوسیالیست انتخاب نماید. یک ماه پس از این پیمان، سردار سپه با حمایت سوسیالیست‏ها از طرف سلطان احمد شاه به نخست‏وزیرى برگزیده شد و در کابینه‏ى خود سلیمان محسن را وزیر فرهنگ نمود. حاج عزالممالک اردلان و میرزا قاسم خان صوراسرافیل دو تن از اعضاى سوسیالیست نیز در این کابینه عضویت یافتند.

سلیمان محسن در انتخابات دوره‏ى پنجم مجلس شوراى ملى از تهران به وکالت مجلس انتخاب شد و طبعاً از وزارت اعراض نموده به پارلمان رفت. او در مجلس پنجم یکى از طرفداران جمهورى بود و طرح تبدیل رژیم سلطنتى را به جمهورى امضاء نموده و از آن دفاع نمود. در جریان تعرض و قهر سردار سپه و عزیمت وى به بومهن، سلیمان محسن تلاش بسیار کرد و اکثریت مجلس را به طرفدارى سردار سپه بسیج نموده او را به شهر بازگردانید.

در تمام مدت مجلس پنجم، سلیمان محسن لیدر سوسیالیست‏ها بود و غالباً در مقابل مدرس قرار مى‏گرفت. در استیضاح مدرس از سردار سپه که منجر به نطق ملک‏الشعراى بهار شد، سلیمان محسن نطق مهمى ایراد کرده اقلیت را سخت مورد نکوهش قرار داد. در جریان انقراض قاجاریه و تفویض سلطنت به سردار سپه کوشش و فعالیت سلیمان محسن چشمگیر بود.

پس از ختم دوره‏ى پنجم، سلیمان محسن که نام خانوادگى «اسکندرى» را براى خود انتخاب نموده بود با وجود نزدیکى و همکارى با سردار سپه وکیل مجلس نشد و به هیچ کار دولتى هم دعوت نگردید و به صورت عزلت و انزوا ایام را مى‏گذرانید. پس از سال ۱۳۲۰ فعالیت‏هاى سیاسى او آغاز شد. از جمله او از مؤسسین اولیه‏ى حزب توده ایران بود و لیدرى حزب مزبور به او واگذار شد ولى به علت کهولت نه حوصله و نه توانائى کار داشت و امور حزب اغلب توسط برادرزاده‏ى او ایرج اسکندرى انجام مى‏گرفت.

سلیمان محسن اسکندرى در ۱۳۲۲ در سن ۷۷ سالگى درگذشت. تشییع جنازه‏ى او با شکوه کامل از طرف حزب توده ایران در تهران برگزار شد و در تمام شهرهاى ایران مجالس ختم مجلل از طرف حزب توده تشکیل شد. »

دکتر باقر عاقلی«شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران » جلد اول – چاپ اول سال ۱۳۸۰ – نشر گفتار باهمکاری نشر علم – صص ۱۲۳ – ۱۲۰ )

اکبر مشعوف می نویسد:. او در نخستین سالهای سلطنت رضاشاه، که هنوز روابط شاه جدید با دولت شوروی حسنه بود، به همراه میرزا شهاب راوری کرمانی (پدر مظفر بقایی کرمانی) هدایت حزب سوسیالیست را به عهده داشت و در سال ۱۳۰۶ به همراه حاج امین‌الضرب، شیروانی، دشتی، فرخی یزدی، حاج میرزا حبیب‌الله امین، نیکپور و حاج میرزا علی‌اصغر قیصریه برای شرکت در جشن دهمین سالگرد انقلاب اکتبر به روسیه رفت.

سلیمان میرزا پس از ترک مسکو به آلمان رفت و با مرتضی علوی و چند نفر دیگر که از بنیانگذاران فرقه جمهوری انقلابی ایران بودند، دیدار کرد. از آنجا به پاریس رفت و با مارسل کاش دبیرکل حزب کمونیست فرانسه و سردبیر روزنامه اومانیته، ملاقات کرد. سلیمان میرزا از آن پس تا سقوط رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰ خانه نشین و دور از فعالیتهای سیاسی بود. پس از تأسیس حزب توده در ۱۵ مهر ۱۳۲۰ و برگزاری نخستین جلسه هیئت مؤسسان آن، سلیمان میرزا به دلیل پیشینۀ تشکیلاتی خود و مقبولیتی که در بین اعضای مؤسس حزب توده داشت، در رأس حزب قرار گرفت. او در اولین انتخابات بعد از رضاشاه، از تهران نامزد نمایندگی شد اما در جریان انتخابات، در ۱۶ دی ماه ۱۳۲۲ در تهران درگذشت و در امامزاده عبدالله به خاک سپرده شد. سلیمان میرزا اسکندری کمونیست نبود و تا آخر عمر پایبند به احکام دینی باقی ماند، اما به دلیل اندیشه سوسیالیستی نگاهش به دولت شوروی مثبت بود. از او ترجمه کتاب رموز ملل اثر اوژن سو انتشار یافته است.

منبع: اکبر مشعوف «سلیمان میرزا اسکندری» – »رسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران

* توافق سردار سپه  با رجال  همکار در بارۀ سلطنت  انتخابی

 

سیف پور فاطمی می نویسد: رضا افشار و دبیر اعظم بهرامی رئیس دفتر مخصوص رضا شاه به تنظیم قراردادی میان رضا شاه و رجال سیاسی طرفداراو اشاره می کردند. آقای احمد انواری مدیر روزنامۀ جبهه شرحی در این باره نوشته اند که ذیلاً نقل می شود:

” در اوایل انقلاب و در ایام نوروز با آقای عبدالحسین صارمی و کیل دادگستری که چندین دوره نمایندۀ مجلس شورای ملی بود و به ارادتمند محبتی داشت در بارۀ چگونگی تفویض سلطنت به سردار سپه و موافقت عمدۀ آزادیخواهان صحبت می داشتم ایشان عکس سندی را که در دو صفحه بزرگ نوشته شده و شرایط مکتوب بین رجال آن دوره و سردار سپه مشروحاً تنظیم گردیده بود برای طبع در روزنامۀ پرخاش به من دادند که آنرا در تهران در ضمن اسناد خود نگاهداری می کردم.

این سند که با خط مرحوم سید محمد صادق طباطبائی تحریر یافته حاوی موادی که امضاء کنندگان را در جهت خیرو صلاح مملکت و حمایت از یکدیگر متحد و آنان را متعهد می ساخت که به یکدیگر خیانت نکنند و در کلیۀ امور مملکتی با صواب دید و مصلحت و شور اقدام نمایند.

دراین قرارداد امضاء آقایان سلیمان میرزا اسکندری، سید محمد صادق طباطبائی ، مستشارالدوله صادق ، سید محمد تدین ، رضا افشار، علی اکبر داور، تیمورتاش، عدل الملک دادگر و چند نفر دیگر دیده می شد. به خاطرم مانده است اضافه بر چند امضاء دیگر امضای سردار سپه “رضا” در زیر امضاها دیده می شد.

قسمت بسیار مهمی که در این قرارداد جلب توجه می کرد یکی تقسیم وظایف بین سردار سپه و رجال همراه و همکار او بود که ایشان انجام کلیۀ امور مملکتی در شأن و وظیفۀ همکاران غیر نظامی خود شناخته و آنان نیز کلیۀ امور لشکری را با اختیارات کامل بر عهده سردار سپه گذاشته بودند.

ماده جالب دیگر این قرار داد جمله ای بود به این مضمون که والاحضرت سردار سپه به انتخاب مردم مادام العمر در مقام سلطنت انتخابی قرار گرفته و پس از آن اخد تصمیم در مورد پادشاه و جانشین قانونی او را به رأی ملت ایران واگذار می نمایند.

نگارنده با مطالعه این سند متوجه شدم که مخالفت سلیمان میرزا با سلطنت موروثی در خانوادۀ پهلوی از این پیمان شکنی سردارسپه سرچشمه می گیرد تا آنجا که سلیمان میرزا کلمات تندی را بر علیۀ اولاد ارشد رضا شاه و مجلس مؤسسان ایراد کرد. مطمئن هستم که اصل یا عکس این سند در میان اوراق خانواده های امضاء کنندگان ذی ربط و رونوشت آن در بین اوراق مرحوم صارمی وجود دارد.

احمد انواری

لندن- تیر ماه ۱۳۶۷

منبع: – نصرالله سیف پور فاطمی، آینه عبرت، خاطرات و رویدادهای تاریخ معاصر ‏ایران، لندن، جبهه ‏ملّیون ایران، ۱۳۷۰ – صص ۶۹۲ – ۶۹۱

* زنده یاد دکتر کریم سنجانی در« خاطرات سیاسی» خود می گوید: « در آن میان جمعیتی که لطمه خورد و آسیب دید و شخصیتی که شکست سیاسی خورد و از میدان خارج شد واز نظر مردم افتاد سلیمان میرزا اسکندری و حزب اجتماعیون و یا به اصطلاح سوسیال دموکرات های ایران بودند. رضا خان موقعی که نخست وزیر شد این حزب را به همکاری گرفت . سلیمان میرزا را وزیر فرهنگ کرد، صوراسرافیل را وزارت دیگری داد، بعضی از افراد دیگر این حزب را وزیر کرد، سید محمد طباطبائی را سفیر در ترکیه کرد و چند مدتی آنها را وسیلۀ دست خود قرار داد . سلیمان میرزا هم موقعی که وزیر فرهنگ بود در طرفداری هایش نسبت به رضا شاه حرف هایی می زد و اقداماتی می کرد که فوق العاده به زیان او بود. از آن جمله در برابر فرهنگیان گفته بود ، من وزیر فرهنگ چهل هزار سر نیزه هستم.

من شخصاً به سلیمان میرزا خیلی علاقه داشتم زیرا استاد من بود ولی این سازش با دیکتاتوری لطمۀ جبران ناپذیری بر او وارد آورد چنانکه در دورۀ ششم که انتخابات تمام شهرستان ها فرمایشی بود ولی انتخابات تهران را رضا خان با اینکه پادشاه بود آزاد گذاشت و مدرس انتخاب شد، دکترمصدق انتخاب شد ولی سلیمان میرزا اسکندری رأی نیاورد و از نظر مردم افتاد و وجاهتش به کلی از بین رفت. این یکی از لطماتی بود که در ایران به ملیون و به رهبران احزاب پیشرو وارد آمد که زا این پیشآمد ها متاسفانه مکرر اتفاق افتاده است.»

منبع: دکتر کریم سنجابی « خاطرات سیاسی» – نشر صدا معاصر – ۱۳۸۱ – ص ۴۴

** محمود محمود (تولد :۱۲۶۱ تبریز – وفات:۱۳۴۴ تهران) با نام اصلی محمود پهلوی محقق و از ملیون و آزادیخواهان پرحرارت و فعال صدر مشروطیت بود.

محمود محمود نویسندۀ مجموعۀ «تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم» در ۸ جلد می باشد . بنام محمود پهلوی بود پس از آن که رضاخان میرپنج همان نام را برای نام خانوادگی اش انتخاب کرد. وی مجبور گردید نام دیگری انتخاب کند که نام خانودگی را محمود گذاشت!

از دیگر آثار وی ترجمه کتاب شهریار اثر نیکولو ماکیاولی را می‌توان برشمرد.

محمود محمود نام خانوادگیش را «پهلوی» انتخاب کرده بود که پس از آن که رضاخان میرپنج همان نام را برای نام خانوادگی خود خواست مجبور شد آن نام‌خانوادگی را واگذار کند و پس از آن نام خانوادگی دیگری نپذیرفت و نام خودش (محمود) را به عنوان نام‌خانوادگی استفاده می‌کرد.[۱]

وی در آرامگاه ابن بابویه مدفون است.

ما ملک عافیت نه به لشکر گرفته‌ایم

ما تخت سلطنت نه به بازو نهاده‌ایم

تا سحر چشم یار چه بازی کند که باز

بنیاد بر کرشمه جادو نهاده‌ایم

“حافظ “

‏ I‏) منبع: نویسنده: دکتر حسین آبادیان ‏‎ ‎‏«بر اساس اسناد منتشر شده وزارت جنگ »، «تشکیل مجلس ‏مؤسسان»- مطالعات تاریخی شماره ۲۷‏

‏‏II ‎‏) منبع: محمد علی زندی « مجلس مؤسسان اول (سال ۱۳۰۴)» – سایت پژوهشکده باقر العلوم

( – محمد قلی مجد – صص ۴۱۰ – ۴۰۰
(IV منبع: جلال فرهمند « تعزیه قاجار- ماهنامه بهارستان – شماره ۱۰۳ – صفحه ۳

) – احمد افرادی – « فروغی در گذر تاریخ» – « سایت دنیا خانه من است » ‏

 http://ahmadafradi.blogfa.com/9109.aspx

(I) منبع: نویسنده: دکتر حسین آبادیان «بر اساس اسناد منتشر شده وزارت جنگ »، «تشکیل مجلس مؤسسان»- مطالعات تاریخی شماره ۲۷‏

I‏ -پی نوشت های‎ «بر اساس اسناد منتشر شده وزارت جنگ »، «تشکیل مجلس مؤسسان»:‎

‏۱ – کلیه این اسناد در موسسه مطالعات و پژو هش های سیاسی نگه داری می شوند‎.‎

‏۲ – امیر لشکر غرب به ریاست ارکان حرب کل قشون، مورخه ۱۴ آذرماه ۱۳۰۴، اسناد وزارت ‏جنگ، ش۰۰۶-۱۷۸- ۱۳۰۴‏‎.‎

‏۳ – همان به همان، مورخه ۱۴ آذرماه ۱۳۰۴، اسناد وزارت جنگ، ۰۰۹-۱۷۸-۱۳۰۴‏‎.‎

‏۴ – ‏‎ ‎امیر لشکر جنوب به رئیس ارکان حرب کل، ۱۵ آذرماه ۱۳۰۴، اسناد وازرت جنگ، ش۰۱۰-‏‏۱۷۸-۱۳۰۴‏‎.‎

امیر لشکر جنوب به رئیس ارکان حرب کل قشون، ۱۵مورخه۱۱ آذرماه ۱۳۰۴، ۰۱۹-۱۷۸-‏‏۱۳۰۴‏‎.‎

‏۵ – ‏‎ ‎چراغعلی پهلوی به رئیس ارکان حرب کل قشون، ۱۵ آذرماه۱۳۰۴، اسناد وزارت جنگ، ش. ‏‏۰۱۱-۱۷۸- ۱۳۰۴‏‎.‎

‏۶ – ارکان حرب لشکر شرق به رئیس ارکان حرب کل قشون، ۱۵ آذرماه ۱۳۰۴، اسناد وزارت ‏جنگ، ش ۰۱۲- ۱۷۸- ۱۳۰۴‏‎.‎

‏۷ – سرهنگ اسدالله فرمانده تیپ مختلط سیستان به رئیس ارکان حرب کل قشون، مورخه ۱۰ آذرماه ‏‏۱۳۰۴، اسناد وزارت جنگ، ش. ۰۲۱-۱۷۸-۱۳۰۴‏‎.‎

‏۸ – ‏‎ ‎کفیل ایالت خراسان به رئیس ارکان حرب کل قشون، مورخه ۱۰ آذرماه ۱۳۰۴، اسناد وزارت ‏جنگ، ش ۰۲۳-۱۷۸- ۱۳۰۴‏‎.‎

‏۹ – رئیس ارکان حرب کل قشون به فرمانده لشکر شرق، خیلی فوری، مورخه ۱۰ آذرماه ۱۳۰۴، ‏اسناد وزارت جنگ، ش. ۰۲۴- ۱۷۴- ۱۳۰۴‏‎.‎

‏۱۰ – رئیس ارکان حرب کل قشون به امیر لشکر جنوب فوری، مورخه ۹ آذرماه ۱۳۰۴، اسناد ‏وزارت جنگ، ش. ۰۲۸- ۱۷۸- ۱۳۰۴‏‎.‎

‏۱۱ – رئیس ارکان حرب کل قشون به حکومت جلیله مازندران، مورخه ۸ آذرماه ۱۳۰۴، اسناد ‏وزارت جنگ، ش. ۰۲۹- ۱۷۸- ۱۳۰۴‏‎.‎

‏۱۲ – کفیل ارکان حرب کل قشون به وزارت داخله، مورخه ۸ آذرماه ۱۳۰۴، اسناد وزارت جنگ، ‏ش. ۰۳۱- ۱۷۸- ۱۳۰۴‏‎.‎

‏۱۳ – رئیس ارکان حرب لشکر شرق به رئیس ارکان حرب کل قشون، مورخه ۵ آذرماه ۱۳۰۴، ‏اسناد وزارت جنگ، ش. ۰۳۸- ۱۷۸- ۱۳۰۴‏‎.‎

‏۱۴ – امیر لشکر شمال غرب به رئیس ارکان حرب کل قشون، مورخه ۷ آذرماه ۱۳۰۴، اسناد ‏وزارت جنگ، ش. ۰۳۹- ۱۷۸- ۱۳۰۴‏

‏۱۵ – ‏‎امیر لشکر جنوب به رضا شاه،۷ آذرماه ۱۳۰۴، اسناد وزارت جنگ، ش. ۰۴۵- ۱۷۸- ۱۳۰۴‏

‎‏۱۶ – ‏‎امیر لشکر جنوب به رئیس ارکان حرب کل قشون، مورخه۲۵ آبان ماه ۱۳۰۴، اسناد وزارت ‏‏جنگ، ش. ۰۸۳- ۱۷۸- ۱۳۰۴‏

‎‏۱۷ – ‏‎ذیل همان سند‎.‎

‎‏۱۸ – ‏‎ ‎رئیس ارکان حرب لشکر کل قشون به امیر لشکر جنوب، خیلی فوری است، مورخه شب ۲۴ ‏‏آبان ماه ۱۳۰۴، اسناد وزارت جنگ، ش. ۰۸۴- ۱۷۹- ۱۳۰۴‏‎.‎

‎‏۱۹ – ‏‎ارکان حرب کل قشون به امیر لشکر جنوب، خیلی فوری است، مورخه ۲۳ آبان ماه ۱۳۰۴، ‏‏اسناد وزارت جنگ، ش. ۰۸۵- ۱۷۹- ۱۳۰۴‏‎.‎

‎‏۲۰ – ‏‎حکومت کرمان به «مقام محترم حکومتی جلیله دارالخلافه طهران»، مورخه ۳۰ آبانماه ‏‏‏۱۳۰۴، اسناد وزارت جنگ، ش. ۰۱۰- ۱۷۹- ۱۳۰۴‏‎.‎

‎‏۲۱ – ‏‎کفیل حکومت نظامی خوزستان به ارکان حرب کل قشون، مورخه ۳ آذرماه ۱۳۰۴،ش. ۰۱۳- ‏‏‏۱۷۹- ۱۳۰۴‏‎.‎

‎‏۲۲ – ‏‎امیر لشکر جنوب به رئیس ارکان حرب کل قشون، فوری، مورخه ۲ آذر ماه ۱۳۰۴، اسناد ‏‏وزارت جنگ، ش. ۰۱۴- ۱۷۹- ۱۳۰۴‏

‎‏۲۳ – ‏‎رئیس ارکان کل قشون به فرمانده لشکر شرق، مورخه ۲۵ آبانماه ۱۳۰۴، ش. ۰۲۰- ۱۷۹- ‏‏‏۱۳۰۴‏

‎‏۲۴ – ‏‎کذا، در این تلگراف دو بار مستدعی است آورده شده است‎.‎

‎‏۲۵ – ‏‎متصدی ارکان حرب لشکر شرق به رئیس ارکان کل قشون، فوری است، ۲۸ آبانماه ۱۳۰۴، ‏‏ش. ۰۱۹- ۱۷۹- ۱۳۰۴‏‎.‎

‎‏۲۶ – ‏‎رئیس ارکان حرب کل قشون به ارکان لشکر شرق، خیلی فوری است، لیله ۲ آذر ماه ۱۳۰۴، ‏‏ش. ۰۱۸- ۱۷۹- ۱۳۰۴‏

‎‏۲۷ – ‏‎رئیس ارکان حرب کل قشون به ارکان حرب لشکر شرق، خیلی فوری است، اسناد وزارت ‏‏جنگ، ۴ آذرماه ۱۳۰۴، ش. ۰۴۲- ۱۷۹- ۱۳۰۴‏‎.‎

‎‏۲۸ – ‏‎همان میرزا شهاب راوری پدر دکتر بقائی کرمانی است‎.‎

‎‏۲۹ – ‏‎امیر لشکر جنوب به رئیس ارکان حرب کل قشون، مورخه ۳۰ آبان ماه ۱۳۰۴، ش. ۰۲۷- ‏‏‏۱۷۹- ۱۳۰۴‏‎.‎

‎‏۳۰ – ‏‎متصدی ارکان حرب لشکر شرق به رئیس ارکان حرب کل قشون، از مشهد، مورخه ۳۰ آبان ‏‏ماه ۱۳۰۴، ش. ۰۲۸- ۱۷۹- ۱۳۰۴‏‎.‎

‎‏۳۱ – ‏‎رئیس ارکان حرب کل قشون به امیر لشکر شرق، خیلی فوری، مورخه لیله ۲۶ آبان ماه ‏‏‏۱۳۰۴، اسناد وزارت جنگ، ش ۰۵۳- ۱۷۹- ۱۳۰۴‏‎.‎

‎‏۳۲ – ‏‎متصدی ارکان حرب لشکر شرق به رئیس ارکان حرب کل قشون، فوری است، شب ۲۸ آبان ‏‏ماه ۱۳۰۴، اسناد وزارت جنگ، ش. ۰۵۲- ۱۷۹- ۱۳۰۴‏‎.‎

‎‏۳۳ – ‏‎ ‎امیر لشکر جنوب به رئیس ارکان حرب کل قشون، ۲۷ آبان ماه ۱۳۰۴، اسناد وزارت جنگ، ‏‏ش. ۰۵۶- ۱۷۹- ۱۳۰۴‏‎.‎

‎‏۳۴ – ‏‎پرانتز در اصل‎.‎

‎‏۳۵ – ‏‎رئیس ارکان کل قشون به امرای لشکرهای شرق و غرب، خیلی فوری، ۳۰ آبانماه ۱۳۰۴، ‏ش. ‏‏۰۲۹- ۱۷۹- ۱۳۰۴‏‎.‎

‎‏۳۶ – ‏‎فرمانده تیپ شمال به ارکان حرب کل قشون، فوری است، مورخه ۳۰ آبانماه ۱۳۰۴، ش. ‏‏‏۰۳۳- ۱۷۹- ۱۳۰۴‏‎.‎

‎‏۳۷ – ‏‎امیر لشکر غرب به ریاست ارکان حرب کل قشون، شب ۲۷ آبان ماه ۱۳۰۴، اسناد وزارت ‏‏جنگ، ش. ۰۵۸- ۱۷۹- ۱۳۰۴‏‎.‎

‎‏۳۸ – ‏‎رضا خان به کفیل ایالت خراسان، مورخه ۲۶ آبان ماه ۱۳۰۴، اسناد وزارت جنگ، ۰۶۲- ‏‏‏۱۷۹- ۱۳۰۴‏‎.‎

‎‏۳۹ – ‏‎کفیل ایالت خراسان به رئیس ارکان حرب کل قشون، شب ۲۸ آبان ماه ۱۳۰۴، اسناد وزارت ‏‏جنگ، ش. ۰۶۱- ۱۷۹- ۱۳۰۴‏‎.‎

‎‏۴۰ – ‏‎فرمانده لشکر شمال غرب به رئیس ارکان کل قشون، خیلی فوری است، مورخه ۲۴ آبان ماه ‏‏‏۱۳۰۴، ش. ۰۷۰- ۱۷۹- ۱۳۰۴‏‎.‎

‎‏۴۱ – ‏‎رئیس ارکان حرب کل قشون به فرمانده لشکر شمال غرب، خیلی فوری است، لیله ۲۶ آبان ‏ماه ‏‏۱۳۰۴، اسناد وزارت جنگ، ش. ۰۶۹- ۱۷۹- ۱۳۰۴‏‎.‎

‎42- TO Take on her shoulders a part of the heavy load responsibility which ‎‎Britain bore in the East; Loraine to Chamberlin, December9/1925‎، ‏FO. ‎‎‎416/78‎

‎43- Undying friendship.‎

‎44- … whose magnanimity and wisdom each exhorted; Loraine to ‎‎Chamberlin, December31/1925 , FO.‎

‎371/11483.‎

‎45- Loraine to chamberlin, Decemberlin, 31/1925, FO. 371/1148.‎

‎ ۴۶ – ‎تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، ح۲، (تهران:امیر کبیر، ۱۳۶۳)، ص ۳۰۰‏

‎۴۷ – ‎دیوان عارف قزوینی، به کوشش محمد علی سپانلو و مهدی اخوت، (تهران: موسسه انتشارات ‏‏نگاه، ۱۳۸۱)، ص ۱۵- ۲۱۴‏

‎۴۸ – ‎همان، صص ۲۷- ۲۲۶‏

‎۴۹ – ‎همان، ص ۲۲۸‏

منبع: نویسنده: دکتر حسین آبادیان «بر اساس اسناد منتشر شده وزارت جنگ »، «تشکیل مجلس مؤسسان»- مطالعات تاریخی شماره ۲۷‏

– II پی نوشت های « مجلس مؤسسان اول (سال ۱۳۰۴)»:

۱ – . عاقلی، باقر؛ داور و عدلیه، تهران، علمی، ۱۳۶۹، چاپ اول، صص ۸۷- ۸۶.

۲ – فرهنگ قهرمانی، عطاءالله؛ قانون اساسی اصلاحات و سیر تکامل آن، تهران، بی‌نا، ۱۳۵۶، چاپ اول، صص ۲۳- ۲۲.

۳ – ملایی­توانی، علی‌رضا؛ پیشین، ص ۲۰۲ و عاقلی، باقر؛ پیشین، ص ۸۷.

۴ – فرهنگ قهرمانی، عطاءالله؛ پیشین، ص ۲۳.

۵ – ملایی­توانی، علی­رضا؛ پیشین، ص ۲۰۳ و بهشتی­سرشت، محسن؛ پیشین، ص ۳۹۳.

۶ – مروارید، یونس؛ پیشین؛ ص ۴۹۶.

۷ – . بهشتی­سرشت، محسن؛ پیشین، ص ۳۹۳.

۸ – مروارید، یونس؛ پیشین، ص ۴۹۴.

۹ – تعداد نمایندگان مجلس مؤسسان اول ۲۸۷ نفر بوده است.

۱۰ – بهبودی، سلیمان؛ خاطرات دوران رضاشاه، تهران، طرح نو، ۱۳۷۲، چاپ اول، ص ۲۶۶.

۱۱ – بعد از تصویب ماده­ واحده عنوان رضاخان به والاحضرت اقدس تبدیل گردید.

۱۲- فرهنگ قهرمانی، عطاءالله؛ پیشین، صص ۲۵- ۲۴.

۱۳ – . مروارید، یونس؛ پیشین، ص ۴۹۶.

۱۴ – فرهنگ قهرمانی، عطاءالله؛ پیشین، ص ۳۲.

۱۵ – مروارید، یونس؛ پیشین، ص ۴۹۶.

۱۶ – . فرهنگ قهرمانی، عطاءالله؛ پیشین، ص ۳۲.

۱۷ – همان، ص ۲۶.

۱۸ – همان، صص ۲۷- ۲۶.

۱۹ – بهشتی­سرشت، محسن؛ پیشین، ص ۳۹۴.

۲۰ – بهبودی، سلیمان؛ پیشین، ص ۲۶۷.

۲۱- مکی، حسین؛ پیشین، ص ۵۳۲.

۲۲- فرهنگ قهرمانی، عطاءالله؛ پیشین؛ صص ۲۷- ۲۶.

۲۳ – مکی، حسین؛ پیشین، ص ۵۸۴.

۲۴ – فرهنگ قهرمانی، عطاءالله؛ پیشین، ص ۲۷.

۲۵ – بهشتی­سرشت، محسن؛ پیشین، ص ۳۹۶.

۲۶ – فرهنگ قهرمانی، عطاءالله؛ پیشین، ص ۲۸.

۲۷ – مروارید، یونس؛ پیشین، ص ۵۲۰.

۲۸ – . جعفری­ ندوشن، علی­اکبر؛ و زارعی محمودآبادی، حسن؛ پیشین، صص ۱۰۰- ۹۹ و مروارید، یونس؛ پیشین، ص ۴۹۸ و ملایی­توانی، علی­رضا؛ پیشین، صص ۲۰۴- ۲۰۳ و فرهنگ قهرمانی، عطاءالله؛ پیشین،‌ صص ۳۱- ۲۹.

منبع: محمد علی زندی « مجلس مؤسسان اول (سال ۱۳۰۴)» – سایت پژوهشکده باقر العلوم

– III پی نوشت های « انتخابات مجلس مؤسسان اوّل» به استناد « اسناد وزارت امورخارجۀ آمریکا » –

۱ – گزارش اموری ، شمارۀ ۱۲۳۶ ، ۱۴۳ / ۹۱۱۱ , ۸۹۱ ، مورخ ۴ نوامبر ۱۹۲۵

۲ – گزارش اموری ، شمارۀ ۱۲۴۷ ، ۱۴۴ / ۹۱۱۱ , ۸۹۱ ، مورخ ۲۱ نوامبر ۱۹۲۵

۳ – گزارش اموری ، شمارۀ ۱۲۵۱ ، ۱۴۵ / ۹۱۱۱ , ۸۹۱ ، مورخ ۴ دسامبر ۱۹۲۵

۴ – گزارش اموری ، شمارۀ ۱۲۵۴ ، ۳۱ / ۰۳۲ , ۸۹۱ ، مورخ ۷ دسامبر ۱۹۲۵

۵ – گزارش اموری ، شمارۀ ۱۲۶۱ ، ۱۴۶ / ۹۱۱۱ , ۸۹۱ ، مورخ ۱۶ دسامبر ۱۹۲۵

۶ – گزارش اموری ، شمارۀ ۱۲۶۰ ، ۳۱۳ / A ۵۱ , ۸۹۱ ، مورخ ۱۶ دسامبر ۱۹۲۵

۷ – گزارش اموری ، شمارۀ ۱۲۶۶ ، ۱۴۷ / ۹۱۱۱ , ۸۹۱ ، مورخ ۳۱ دسامبر۱۹۲۵

۸ – گزارش فیلیپ ، شمارۀ ۱۵۳ ، ۱۳۸۱ / ۰۰, ۸۹۱ ، مورخ ۲۷ آگوست ۱۹۲۶

۹– ابلاغیه موری، ۱۳۸۵ / ۰۰, ۸۹۱ ، مورخ ۲ اکتبر ۱۹۲۶

۱۰ – گزارش هورتی بروگ، ، شمارۀ ۱۰۴ ، ۱۵۳ / ۹۱ , ۷۴۱ ، مورخ ۱۲ ژوئن ۱۹۳۴

۱۱ – ابلاغیه موری، ۱۳۹۱ / ۰۰, ۸۹۱ ، مورخ ۶ نوامبر ۱۹۲۶

۱۲ – گزارش فیلیپ، و ضمیمه، شمارۀ ۲۳۹ ، ۱۴۰۳ /۰۰, ۸۹۱ ، مورخ ۱۰ ژانویۀ ۱۹۲۷

(IV)»: پی  نوشت های « تعزیه قاجار

۱. آبادیان، حسین. بسترهای تأسیس سلطنت پهلوی. تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۹ .

۲. لورین، سرپرسی‌. شیخ‌ خزعل و پادشاهی رضاخان. ترجمه محمد رفیعی‌ مهرآبادی. تهران، فلسفه، ۱۳۶۳ .

۳. مکی، حسین. تاریخ بیست ساله ایران. ج ۳. تهران، علمی، ۱۳۸۰ .

منبع: جلال فرهمند « تعزیه قاجار- ماهنامه بهارستان – شماره ۱۰۳ – صفحه ۳

– پی نوشت ها « فروغی در گذر تاریخ»
۱ – ایران، برآمدن رضاشاه، برافتادن قاجار و نقش انگلیسی‌ها، سیروس غنی، چاپ دوم،انتشارات نیلوفر، ۱۳۷۷، ص ۳۹۷

۲ ـ ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان، ترجمه احمد گل‌محمدی، نشرنی،چاپ پنجم، ، ص ۱۶۸

۳ ـ ایران، برآمدن رضاخان، ص۴۰۱.

دکترباقر عاقلی، در ص ۸۵ کتاب « داور و عدلیه » می‌گوید: « فروغی در مذاکره با انگلیسی‌ها و جلب موافقت آن‌ها برای رضاشاه زحمات زیادی کشید». اما، در این مورد سندی ارائه نمی‌کند.

۴ ـ همان

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.