azar majedi 01

“رئال دموکراسی” و جنبش ضد کاپیتالیستی جهانی

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

azar majedi 01

azar majedi_01آذر ماجدی

بیست سال پیش با پایان جنگ سرد و فروپاشی بلوک سرمایه داری دولتی که تحت نام سوسیالیسم حکومت می کرد، بورژوازی پیروزی دموکراسی را بر جهان جشن گرفت. بسیاری از احزاب چپ غیرکارگری بر واگن کارناوال پیروزی دموکراسی پریدند و خود را دموکرات یا «دموکرات نوین» نامیدند. نوید دادند که دنیا از این پس شاد و خرم در پناه دموکراسی همه گیر شده زندگی خواهد کرد. در بلوک شرق حکومت های مستبد سرمایه داری دولتی با حکومت های مستبد پارلمانی سرمایه داری بازار آزاد جانشین شدند.

با عروج دموکراسی در این کشورها نقش کلیسا و مذهب سازمانیافته بشدت افزایش یافت. نیروهای پلیس مخفی سیاسی سابق به گروه های مافیای جدید پیوستند و بر پست های بالای حکومتی تکیه دادند. یلتسین قهرمان دموکراسی نوین شد. جنبش ناسیونالیستی تقویت شد و به جان مردم افتاد. دهه نود میلادی، دهه جنگ و کشتار ناسیونالیستی بود. جنگ های ناسیونالیستی تحت پرچم دموکراسی و با دفاع از حق ملی و آزادی مذهب در قلب اروپا جریان یافت و به «پاکسازی قومی» ابعادی جدید بخشید. این کشتار و جنگ دستاورد دموکراسی همه گیر شده بود. با افزایش فقر، تبعیض، جنگ و تراژدی های انسانی، جدل بر سر معنای واقعی دموکراسی براه افتاد. دموکراسی به اولین و آخرین کلام در ایجاد یک دنیای عادلانه و سعادتمند بدل شد. چپ غیرکارگری نیز کاملا این ایدئولوژی بورژوایی را بعنوان یک حقیقت مسلم پذیرفت. و هنوز نیز پس از بی آبرویی سرمایه داری و شکل گیری جنبش های عظیم توده ای علیه نظم موجود و کاپیتالیسم این جریان از دموکراسی واقعی بعنوان تنها راه دستیابی به یک دنیای عادلانه و سعادتمند یاد می کند.

ما در همان بحبوحه جشن پیروزی دموکراسی اعلام کردیم:

«بهرحال دموکراسى، به این معنى اى که میگویند امروز پیروز شده است، آنتى تز ظلم و استبداد نیست، بلکه فقط به معنى وجود نوعى مجلس سراسرى نمایندگان بر مبناى انتخابات عمومى (و نه لزوما آزاد) است. این حتما به حکومت علنى ارتش و پلیس ترجیح دارد چون حتى تظاهر بورژوازى به آزاد بودن جامعه هم از نظر سیاسى و فکرى فرجه هایى براى طبقه کارگر و اقشار محروم و مدافعان آزادى فراهم میکند. اما این در آن حد نیست که رقص و پایکوبى اى لازم داشته باشد. مشخصات اصلى حکومتهاى بورژوایى در کشورهاى آسیا، آفریقا و آمریکاى لاتین که ارکان اصلى آن عبارت است از ممنوعیت و یا محدودیت جدى جنبش ها و سازمانهاى کارگرى و سوسیالیستى، محدودیت آزادى بیان، فعالیت سیاسى، تشکل و اعتراض، وجود دستگاههاى نظامى و پلیسى قهار و سرکوبگر و ماوراء قانون، دادگسترى گوش بفرمان دولت، فقدان حقوق سیاسى و مدنى تضمین شده براى فرد، رواج شکنجه، وجود مجازات اعدام و در یک کلمه بیحقوقى و دست بستگى شهروند در مقابل قدرت دولتى، در اساس سر جاى خود مانده است… راستش من حاضرم بپذیرم که دموکراسى پیروز شده … کاسه از آش داغ تر نمیتوان شد. اگر از نظر دموکراتها اوضاعى که در دنیا برقرار است اسمش دموکراسى است، بسیار خوب، فقط معلوم میشود که مشکل مردم بر سر این دموکراسى نبوده، بلکه سر آزادى و برابرى بوده است. آمار سرکوبهاى سیاسى، اعدامها، شکنجه ها، محدودیتها و ممنوعیت هایى که بر بخشهاى مختلف مردم اعمال میشود، تا چه رسد به فقر و بیخانمانى و آوارگى و مرگ و میر ناشى از بى غذایى و بد غذایى در همین چند ساله پیروزى دموکراسى، حکم جالبى در مورد دنیاى تحت سیطره دموکراسى نمیدهد.» (منصور حکمت، دموکراسی، تعابیر و واقعیات، جلد ۸ مجموعه آثار، ص ۷۳)

رئال دموکراسی یا دموکراسی واقعی

با اوجگیری جنبش توده ای علیه محرومیت های اقتصادی فزاینده در دو سه سال اخیر و آنچه در ماه های اخیر به جنبش اشغال، جنبش ۹۹٪ و همچنین جنبش ضد کاپیتالیستی معروف شده است٬ مقوله رئال دموکراسی یا دموکراسی واقعی بیک مقوله اصلی و خواست اساسی این جنبش بدل شده است. این ترم ممکن است صدای خوش آهنگی داشته باشد و در اذهان تاثیر مثبت و ایده آلی بگذارد، اما وقتی سطح آنرا خراش میدهیم، متوجه می شویم که فقط یک ترم دهان پرکن و بی معنا بیش نیست. منظور از رئال دموکراسی چیست؟ معانی و تعابیر متفاوتی از این ترم در میان این جنبش و سخنگویان آن موجود است که در تحلیل نهایی همه بر توهمات مشترک استوار است. باید اذعان کرد که بورژوازی از نظر ایدئولوژیک موفق شده است دموکراسی را بعنوان یک ایده آل بشری در دستیابی به یک دنیای عادلانه قلمداد کند. از این رو است که جنبش های اجتماعی اخیر برای آزادی، برابری و رفاه، دموکراسی را زیر سوال نمی برند و صرفا می کوشند آنرا باز تعریف کنند و بسط دهند. لاجرم ضروری است که توهماتی که این نظرات بر آن استوار است باز و روشن کنیم. قبل از هر چیز باید روشن شود که دموکراسی بمعنای آزادی نیست. «دموکراسی تبیین طبقاتی خاص و یک درک تاریخی-مشخص از مفهوم وسیعتر آزادی است. دموکراسی مقوله ای است که بخش معینی از جامعه بشری در بخش معینی از تاریخ از مجرای آن مفهوم وسیعتر آزادی را تجسم کرده است… .دموکراسی … محصول عروج سرمایه داری است. دموکراسی نگرش بورژوا به امر آزادی است.» (همانجا، ص ۷۴-۷۳)

اقشار و طبقات مختلف در طول تاریخ کوشیده اند درک و خواست خود را از دموکراسی بیان کنند. از اینرو است که صفات مختلفی به دموکراسی اضافه شده است: دموکراسی لیبرالی، دموکراسی خلقی، دموکراسی پارلمانی یا وکالتی و اکنون دموکراسی واقعی. این صفات نتیجه تلاش های جنبش های مختلف سیاسی-اجتماعی در الصاق آرمان های خویش به این مقوله مبهم و گنگ است. اما باید توجه داشت که «دموکراسی و دموکراسی خواهی بخودی خود در قبال ساختار اجتماعی و روابط اقتصادی کور است.» بعبارت دیگر مناسبات ملکی و طبقاتی و ساختار دولت نزد تمام این اقشار دموکراسی خواه فرض گرفته می شود. برخی حتی دموکراسی را تا مقوله دموکراسی اقتصادی کش می دهند. از این ترمینولوزی منظور برقراری عدالت بیشتر در شرایط اقتصادی جامعه و توزیع عادلانه ثروت است. این جنبش ها دست به ریشه مناسبات ملکی و ساختار اقتصادی سیاسی جامعه نمی برند. حتی چپ ترین و باصطلاح رادیکال ترین دموکراسی خواهان می کوشند که با حفظ این ساختار عدالت بیشتری را در جامعه بر قرار کنند. بنابراین خواست نهایی چپ ترین گرایش درون این جنبش برقراری یک «سرمایه داری دموکراتیک» است. در یک کلام وجود سرمایه داری بعنوان نظام اقتصادی در مقوله دموکراسی فرض گرفته می شود.

توهم اساسی مبنای این دموکراسی خواهی در همینجا نهفته است. اینها بدون آنکه نظام اقتصادی پایه دموکراسی را مورد نقد ریشه ای قرار دهند، می کوشند که روبنای سیاسی را بسط دهند و بازتعریف کنند. این توهم که می توان بدون دست بردن به ریشه اقتصادی و صرفا با آرایش و تزئین روبنا به خواست های پایه ای مردم محروم و زحمتکش رسید یکی از محدودیت های اصلی و پاشنه آشیل طالبین رئال دموکراسی است. این توهم رفرمیستی مانع اساسی پیشروی جنبش وسیع و توده ای اخیر برای آزادی، برابری و رفاه است. از راست ترین تا چپ ترین رسانه ها و ایدئولوگ های بورژوایی جنبش اخیر را جنبش ضد کاپیتالیستی نامیده اند. چرا؟ از اینرو که مردم بمیدان آمده اند تا دست به ریشه فقر و نابرابری ببرند. مردم خشم بر حق خود را متوجه آنچه آنها ۱٪ جامعه می نامند، کرده اند؛ بخشی که تمام قدرت اقتصادی و سیاسی را در دست خود قبضه کرده است. مردم علیه بازار و قوانین آن بمیدان آمده اند. بورژوازی بروشنی در این خشم کانالیزه شده در یک جنبش توده ای، خواست پایه ای ضد کاپیتالیستی کارگر و زحمتکش و مردم محروم را تشخیص می دهد. اما سخنگویان این جنبش و رهبری ایدئولوژیک حاکم بر این جنبش، که عملا نظرات چپ بورژوازی و چپ غیرکارگری را بیان می کنند، با اشاعه مقوله توهم برانگیز «رئال دموکراسی» عملا بر این خواست عمیق ضد کاپیتالیستی خاک می پاشند.

مردم در شعارهای مبتکرانه خود نفرت خویش را از نظم موجود بیان می کنند. خواست های بیان شده توسط این جنبش را می توان به روشنی در سه خواست پایه ای خلاصه کرد: آزادی، برابری و رفاه. این سه خواست بهیچوجه با نظام سرمایه داری و روبنای سیاسی منطبق بر آن، دموکراسی، سنخیت ندارد. بهر میزان که مقوله دموکراسی را بسط دهیم و «دموکراسی اقتصادی» را نیز در آن بگنجانیم، باز نمی توانیم به آزادی، برابری و رفاه همگانی در جامعه دست یابیم. دموکراسی همانگونه که در بالا اشاره شد، با هر صفتی که به آن الصاق کنیم، بمعنای آزادی نیست. دموکراسی یک بیان محدود و بورژوایی از آزادی است. برابری، بدون برابری اقتصادی و اجتماعی، مقوله ای توخالی است و به برابری صرفا حقوقی محدود خواهد ماند. برابری اقتصادی و اجتماعی نیز در چهارچوب نظام طبقاتی و نابرابر سرمایه داری قابل تحقق نیست. سرنگونی سرمایه داری، اجتماعی کردن مالکیت وسایل تولید و مبادله و لغو کار مزدی پیش فرض دستیابی به این برابری است. سرمایه داری همچنین با رفاه همگان در تناقض است. سود تنها محرکه تولید سرمایه داری است. سود و رقابت خشن تنها مقولاتی است که قانون کور بازار می شناسد. استثمار اساس تولید سرمایه داری است. با در نظر گرفتن این شرایط چگونه می توان از رفاه همگانی سخن گفت؟ نه تنها تئوری بلکه واقعیت عینی نظام سرمایه داری از بدو استقرار نشان داده است که تحت سرمایه داری، بخش اعظم بشریت محکوم به زیستن در فقر و فلاکت است. سرمایه داری با روبنای دموکراسی پارلمانی، در کشورهای ثروتمند تر که از یک سیستم رفاه نیز برخوردار است، حتی در شرایط شکوفایی اقتصادی نیز قادر نبود رفاه همگانی را تامین کند، چه رسد به زمان بحران اقتصادی که یک بخش لایتجزای تولید سرمایه داری است. فقر گسترده، ناامنی عمیق اقتصادی، بیکاری و بیحقوقی وسیعی که هم اکنون تمام جهان را در برگرفته است نمونه ای از شرایطی است که سرمایه داری قادر به تامین و تضمین آنست.

اما بنظر می رسد که سخنگویان و داده های پذیرفته شده این جنبش بر این توهم استوار اند که دموکراسی واقعی گنگ و مبهمی که اکنون طرح و طلب می شود، قادر است این واقعیت های اساسی و ذاتی نظام سرمایه داری را ملغی کند. ظاهرا می توان با کش دادن مقوله دموکراسی به خواست های پایه ای مردم بپا خاسته رسید و جامعه را دگرگون کرد. این یک توهم تاسف بار بیش نیست. دموکراسی از هر نوع آن، با فرض گرفتن محدودیت هایی که نظام سرمایه داری دیکته می کند، منطبق است. دموکراسی نظام سیاسی منطبق با نظام سرمایه داری است. آزادی بمعنای گسترده کلمه و نه بمعنای بیان محدود بورژوازی از آن٬ فقط و فقط با سرنگونی سرمایه داری، لغو مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و لغو کار مزدی، یعنی در یک نظام سوسیالیستی قابل تحقق است. باید بجای «رئال دموکراسی» خواستار سرنگونی سرمایه داری و استقرار سوسیالیسم باشیم. این جنبش، جنبشی ضد کاپیتالیستی است، پس باید آنرا به خواست ها، شعارها و حقایق سوسیالیستی مجهز کنیم. *

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.