شکوه میرزادگی
دو سال است که «دولت اسلامی» (که در واقع مرکب است از محمود احمدی نژاد و اسفندیار رحیم مشایی) در ایام نوروز با سر و صدا مراسمی برپا می کند به نام «جشن نوروز». که گویا جشن امسال در روز هفتم فروردین برگزار می شود. آن گونه که عکس های مراسم نشان می دهند، جشن این دولت برای سال نوی ایرانی بیشتر شبیه مراسم ختنه سوران یا شبیه مراسم عقد کنان در بخش مردانه ی یکی از قبایل مردسالار باقی مانده از قرون وسطی است:
مردان گوش تا گوش نشسته اند دور میزهای کوتاه پر از «اغذیه و اشربه» و مقابل شان نمایش هایی بی مایه، از نوع سریال های تعزیه مانند دولتی تلویزیون، برگزار می شود و می توان حدس زد که احتمالاً مراسم خاص مذهبی هم به راه است و در نهایت صدای نی لبکی هم شنیده می شود. حتی فکر نمی کنم که بتوان، به سبک مراسم ختنه سوران و عقد کنان این جماعت، از اتاق های پشتی مجلس شان، صدای هلهله ی همسران در بند حرمسرای این آقایان را شنید.
برگزاری برنامه ها و جشن های مختلف مذهبی ـ سنتی البته که نمی تواند اشکالی داشته باشد. همان گونه که مراسم سنتی هر گروه و قوم و ملتی. اما عنوان کردن این جشن ها به نام «جشن نوروز»، که علاوه بر این که جشنی زمینی و فرامذهبی و ملی است، متعلق به تمامی مردمان ایران و حتی سرزمین های دیگری نیز است، نوعی مصادره کردن جشن های ملی، معوج کردن آن و در واقع اهانت و دهن کجی به مردم است. هرچند که این گونه کوشش ها، خوشبختانه، نشان دهنده شکست مفتضحانه ی حکومت اسلامی نیز هست؛ شکستی که مستبدینی از جنس افراد همین حکومت در دوران های مختلف تاریخ آن را تجربه کرده اند بی آنکه به علت بی خردی و سماجت بتوانند از آن تجربه ها درس بگیرند.
جشن زمینی نوروز
برکنار از گفته ها یا افسانه های مربوط به پیدایش نوروز، که قرن ها عمر کرده اند، نشانه های موجود در همین عید نوروزی که تا امروز با ما راه آمده، و ما آن را در ابتدای بهار برگزار می کنیم کاملا روشن می کنند که نوروز و مراسم مرتبط با آن ـ مثل چهارشنبه سوری و سیزده به در و دید و بازدید و شادمانی و میهمانی و جشن و رقص و پایکوبی و از روی آتش پریدن و گرامیداشت طبیعت و پاکیزه نگاهداشتن آن ـ از یک سو، و رسم هایی چون دیدار از بیماران بی خانواده ، «اسرای زندانی» و خانواده های آن ها، و آن ها را در شادی خود شریک کردن و حتی دیدار از «اسرای خاک»، از سوی دیگر، همه و همه اموری زمینی و برگرفته از خردی شریف و انسانی شناخته می شوند که در همین لحظه از تاریخ بشری نیز قابل درک و قابل احترام اند. به این گونه که مجموعه ی آنها را متعلق به جهان امروز دانسته و جهانی اش اعلام کرده اند.
روش های دو گانه متعصبین مذهبی در ارتباط با نوروز و دیگرجشن های ملی
از نحستین روزهایی که اعراب نومسلمان ایران را اشغال کردند، نوروز هم، مثل همه ی سنت ها، مذاهب، و رسم های ملی ایرانیان مورد حمله قرار گرفت و این برخورد خصمانه با بقدرت رسیدن انقلابیون اسلامی در سه دهه پیش دیگرباره بشدت زنده شد و اشکال مختلفی بخود گرفت.
بزرگترین مشکل متعصبین مذهبی با نوروز و بسیاری از رسم های فرهنگ ایرانی ما در تضادی است که این مجموعه با تفکر آن ها دارد؛ به طوری که تفکر آن ها به هیچ شکلی با این فرهنگ در یک راستا قرار نمی گیرد. یکی ظاهراً از آسمان ها فرمان می گیرد و دیگری از مردمانی که بر خاک ساده راه می روند. از اشغالگران ۱۴۰۰ سال پیش گرفته تا مثلاً آیت الله مکارم شیرازی در روزگار ما، نگاهشان یک سان بوده است. همین هفته ی گذشته این آقای آیت الله در مورد نوروز چنین اظهار نظر کرده است: «عید نوروز عید اسلامی نیست بلکه عید عرفی است و البته ما می توانیم به گونه ای رفتار کنیم که عیدی داشته باشیم که مورد خشنودی امام عصر(عج) باشد و همچنین می توانیم به گونه ای رفتار کنیم که این عید مورد خشم و غضب امام عصر باشد».
یعنی همیشه شکلی از جنگ و گریز بین مردمان عادی و متعصبین مذهبی وجود داشته است. و مردم گاه با آزادی به برگزاری آیین ها و جشن هایشان مشغول می شدند و گاه مورد آزار و تعقیب قرار می گرفتند. با این همه، در تمامی دوران سیصد ـ چهار صد ساله ی جنگ ایرانی ها با اشغالگران، آن گروه از شاهان و رهبران محلی که هنوز تسلیم نشده بودند، و یا حضورشان بخاطر پذیرش پرداخت «جزیه» از سوی اشغالگران به رسمیت شناخته شده بود، مراسم نوروز و برخی از مراسم ایرانی را، اگر چه نه با شکوه دوران های قبل از اشغال، اما در حد توان شان برگزار می کردند. مهمترین این شاهان، سلطان محمود غزنوی بود که در ابتدای سلطنت اش سعی داشت شکوه دوران ساسانی را به دربار بازگرداند.
به طور کلی، می توان گفت که، تا فرا رسیدن دوران صفویه، اشغالگرانی که در سرزمین ایران جا خوش کرده بود، از یک سو با کمک ایرانی های فرصت طلب و چسبیده به قدرت تلاش می کردند تا ـ با تهدید و زور و ترساندن از دوزخ و غیره ـ رسم های ایرانی، و به خصوص نوروز را از بین ببرند و، از سویی دیگر، وقتی موفق نمی شدند و یا به همراهی گسترده ی مردم در جنگ ها و کشورگشایی ها و اهداف سیاسی شان نیاز داشتند، سعی می کردند که این رسم ها را به اموری اسلامی بدل کنند. تاریخ اما نشان داده است که هیچ کدام از این دو راه موفق نبوده است.
در دوران شاهان صفوی و رسمیت پیدا کردن تشیع امامی، ضرورت های تاریخی (که فقط هم مربوط به سرزمین های ایران نبود و ایتالیایی ها هم نقش عمده ای در آن داشتند) آغاز تلاشی تازه را موجب شدند تا «تشیع»، که نام «اسلام ایرانی» را بر آن نهاده بودند، با اسلام سنی در دیگر کشورهای اسلامی تفاوتی مشخص و ریشه دار پیدا کند. در نتیجه، همان قدرتمندان مذهبی که سعی در نابودی نوروز داشتند کوشیدند تا نوروز را به اسلام شان بچسبانند و در واقع اسلامی اش کنند.
در این دوره است که می بینیم انواع حدیث ها و روایت ها از زبان ملاهای حکومتی و یا سیاسیونی که بر مسند قدرت نشسته بودند بر سر زبان ها می افتد و همه ی این روایت ها نشان از این دارند که پیامبر اسلام، و امامان شیعه، نوروز را قبول دارند اما این قبول داشتن در واقع و همچنان بخشی از روند اسلامی کردن آن بوده است. بد نیست تا با دو تا از مهمترین این روایات، متعلق به حضرت محمد و حضرت امام جعفر صادق، امام ششم شیعیان، آشنا شویم:
«بیرونی» در «الآثار الباقیه» میگوید:
“آوردهاند که در نوروز، جامى سیمین، پر از حلوا، براى پیغمبر(ص) هدیه آوردند. آن حضرت پرسید: «این چیست؟». گفتند: امروز، روز نوروز است. پرسید: «نوروز چیست؟» گفتند: عید بزرگ ایرانیان است. فرمود: «آرى در این روز بود که خداوند عسکره را زنده کرد». پرسیدند: «عسکره چیست؟» فرمود: «عسکره، هزاران مردمى بودند که از ترس مرگ، ترک دیار کرده، سر به بیابان نهادند و خداوند به آنان فرمود: ”بمیرید“ پس مردند. پس آنان را زنده کرد و ابرها را امر فرمود که بر آنان ببارند. از این روست که سنت آب پاشیدن [در نوروز]، رواج یافته است». آن گاه از حلوا تناول کرد و جام را میان اصحاب قسمت کرد و فرمود: «کاش هر روز براى ما نوروز بود»”.
و امام جعفر صادق هم، بر حسب روایتی که در کتب شیعه آمده، می گوید:
«نوروز، روزى است که خداوند در آن از بندگان خویش میثاق گرفت که جز او را عبادت و پرستش نکرده و به او شرک نورزند و به فرستادگان و پیامبرانش و نیز ائمه هدى ایمان بیاورند.»
در واقع، از پس از دوران صفویه تا آغاز حکومت اسلامی، هم مردمان نوروز را جشن می گرفتند و هم سلاطین و حکام و شاهان؛ اما همه جا سعی می شد که جشن ها را ـ در چارچوب همین گونه روایت ها ـ مورد پذیرش اسلام جلوه داده و کاری به کارش نداشته باشند. یعنی چندان قصدی برای اسلامی کردن نوروز و جشن های دیگر ملی ما در میان نبود..
اما شاید هیچ گاه در تاریخ ایران حکومتی بیش از حکومت کنونی سعی نکرده باشد که سنت های ملی ما را نابود کند، آثار و گنجینه های تاریخی را ویران کند، و بر سر هر منبر و میدانی با شمشیر تعصب به جان آن ها بیفتد. به راستی ما هیچ حکومتی در طول تاریخ مان نداشته ایم که، با نقشه و حساب و کتاب، قصد تاراج و ویرانی و نابودی میراث های فرهنگی مادی و معنوی ما را داشته باشد ـ از اشغالگران عرب بگیریم تا اشغالگران مغول (که تازه این دومی ها با همه ی بدوی بودن شان وقتی از فرهنگ ما راه و رسم آبادی و خرد آموختند چنان مجذوب آن شدند که خود بسیاری از ویرانی هاشان را ترمیم کردند).
اما خوشبختانه شاید هیچ وقت هم مردمان ما در طول تاریخ و در زمان صلح این گونه به ویرانگران خود «تو دهنی» نزده بودند که اکنون می زنند؛ و درست همین تو دهنی است که دولت «قدر قدرت» اسلامی را، با آن پشتوانه ی توپ و تانگ، سلاح هسته ای و زندان و شکنجه، وادار به عقب نشینی کرده است. مراسمی چون جشن های اسلامی ـ نوروزی، یا آوردن ـ به اصرارـ منشور کورش به ایران، و راه انداختن آن عملیات مسخره در اطرافش و اختراع «مکتب ایرانی» (که یاد آورد مکتب خانه های دهات دوران قاجاریه است)، همگی حکایت از نوشیدن جام زهری می کنند که این آقایان احمدی نژاد و رحیم مشایی سر می کشند به این امید که درست در لحظه هایی که بوی رفتن می شنوند، علاقه یا حتی ترحم مردم را به سوی خود جلب کرده و ادامه حکومت شان را، این بار با ریاست جمهوری رحیم مشایی و حتما مشاورت احمدی نژاد، میسر سازند.
اما فراموش نکنیم که نمایش جام زهر خوردن این افراد، از آیت الله خمینی شان گرفته تا این فرزاندان خلف او، به جای خرد یا پشیمانی در خود خدعه هایی مبتذل دارد و فقط می تواند توجه ساده لوحان، یا آن هایی که از نفرت آیت الله ها حاضرند تن به سازش با امثال رحیم مشایی بدهند را جلب کند.
این افراد اگر چشم از شش سال ویرانی و چپاول میراث فرهنگی و طبیعی مان در دوران احمدی نژاد و رحیم مشایی (که چندین برابر بیست و پنج شش سال قبل از آن است) برداشته و فکر می کنند که طرف هاشان عاقل یا پشیمان شده اند، فقط کافی ست توجه کنند که اکنون، یعنی درست همزمان با وقتی که های و هوی «مکتب ایرانی» و جنگ زرگری با آیت الله هاشان به راه است، و جشن های نوروزی را با سر و صدا راه انداخته اند، تخت جمشید، که از نخستین جایگاه های برگذاری جشن های نوروزی محسوب می شود، به دلیل بی توجهی همین آقایان احمدی نژاد و رحیم مشایی و همدستانشان در مدیریت سازمان میراث فرهنگی به چه وضعیتی افتاده است. ببینند که این دشمنان فرهنگ، میراث و داشته های مردم ایران حتی حاضر نیستند که ـ از میان همان گروه هایی که هر روز کارشان ترمیم و سر زدن به گمنام ترین امامزاده ها و مساجد است ـ یک گروه ده نفره بفرستند تا فاضلاب هایی را که قرن های قرن کارآ بوده و اجازه نداده اند که سیل به جان ستون های محوطه ای جهانی و غیر قابل قیمت گذاری بیافتد لایروبی کنند.
و فقط کافی ست آخرین خبر را در مورد دانشجویان خارج کشور و بلایی که دارد بر سر فرهنگ ما می آید بخوانید و ببنید که درست در دوران اقتدار آقای رحیم مشایی به عنوان مسئول امور دانشجویان خارج از کشور و سفرهای مدام ایشان به اروپا و کشورهای دیگر، مدیر کل امور دانش آموختگان وزارت علوم شان اعلام می کند که: «دانشجویان ایرانی خارج از کشور اجازه ی انتخاب موضوع رساله مرتبط با ایران را ندارند و این ممنوعیت فقط مربوط به دانشجویان بورسیه نیست بلکه شامل تمام دانشجویانی است که با بودجه ی شخصی درس می خوانند. آنها با این اولتیماتوم یا باید از رشته ی دلخواهشان که مربوط به ایران و فرهنگ آن است بگذرند و یا باید از رفتن به ایران محروم شوند». و این دستور شامل همه ی بخش های ایرانشناسی (که مرتب در حال بسته شدن و تبدیل به اسلام شناسی شدن اند) می شود.
در چنین شرایطی کاملاً روشن است که «مکتب ایرانی ِ» رحیم مشایی و احمدی نژاد اگر که از همان نوع مکاتب سلاطین صفویه نباشد که در ابتدا با چهره ای مهربان و مردمی اما برای جا انداختن تشیعی به کار گرفته شد که کارش جنگ و جهانگشایی بود و هست، می تواند حکم نوشیدن همان جام زهری را داشته باشد که نه حتی به خواست نوشیدن، که به خواست جلب توجه و ترحم، به کار می رود.
به باور من، هر آن کسی که فکر می کند این حکومت و وابستگانش می توانند کمترین نزدیکی و آشتی و یا حتی سازشی با فرهنگ ما، داشته باشند یا فرهنگ ما را نشناخته اند و یا جنس و نوع این حکومت را.
۲۴ مارچ ۲۰۱۱
جامعه رنگین کمان