بهرام رحمانی
…محمود صالحی، در یک از گفتگوهایش به همه فعالین کارگری در ادامه مبارزه کارگریاش چنین اطمینان میدهد: «من به همه فعالین کارگرى اطمینان میدهم که مبارزه ما ادامه خواهد یافت. اگر فرجام خواهى ما نتیجه نداد و ما به زندان افتادیم، آنگاه بر اساس شرایط، مبارزه خود را ادامه خواهیم داد. در آن صورت ما وارد یک فاز دیگر خواهیم شد. زندان هم محل مبارزه است. آنجا پر از قربانیان جامعه سرمایهدارى است. از آنجا نیز میشود صداى خود را به بیرون رساند. آنها که این احکام را علیه ما صادر کردهاند فکر میکنند ما عقب مىنشینیم. این خیالى خام است…
حضار محترم من هم به نوبه خودم به همه شما خوش آمد میگویم!
موضوع بحث من همانطور که در آفیش شب همبستگی با جنبش کارگری ایران آمده است تجلیل از محمود صالحی و مبارزه و مقاومتش و بزرگداشت اوست. محمود صالحی، نه تنها برای جامعه ایران، بلکه برای جامعه کارگری جهان و احزاب و سازمانهای چپ و سوسیالیست نیز نام آشنایی است. نامی که با تحولات جنبش کارگری ایران و همبستگی بینالمللی با این جنبش گره خورده است.
اما مقدمتا اجازه بدهید بحث خودم را با احترام به استقامت ۳۳ معدنچی شیلیایی و دست و پنجه نرم کردن آنها با مرگ که پس از ۶۹ روز از دل زمین نجات داده شدند، آغاز کنم. خواهش میکنم به پا خیزیم و به یاد این کارگران قهرمان و خانواده آنها و رهاییشان از مرگ، یک دقیقه دست بزنیم.
این معدنچیان در یک عملیات پیچیده که ۲۲ ساعت طول کشید از دل زمین بیرون کشیده شدند. آنها روز پنجم آگوست در اثر ریزش بخشی از معدن که در عمق زمین در حال استخراج طلا برای دولت و سرمایهداران گرفتار شدند و در مجموع ۶۸ روز زیر زمین بودند. متاسفانه هر ساله صدها هزار کارگر در جهان، به ویژه ایران، جان خود را در سر کار از دست میدهند که عمدتا به دلیل عدم وسایل و ابزارهای ایمنی و فشار کار، همواره از کارگران قربانی میگیرد.
حضور شما حضار محترم عرض کنم که تاکنون رسم بر این بوده است تا روزی که فعالین و رهبران کارگری در قید حیات هستند بزرگداشتی برای آنها گرفته نشود و یا از آنها تجلیل به عمل نیاید. بنابراین، پس از مرگ آنها مراسمی سنتی گرفته میشود که عموما در جوامعی چون جامعه ما، ریشه مذهبی دارد. در حالی که ارگانها و نهادهای سرمایهداری برای بزرگداشت و تجلیل از سیاستمداران و روشنفکران منتخب خود، همواره و هر ساله با اعطای جوایزی تجلیل میکنند. جوایزی چون با اعطای صدها هزار دلار پول نقد، خودکارهای طلایی، مجسمههای طلایی و جوایز دیگر را که کارگران میسازند اما آنها به هیچ کارگری تعلق نمیگیرد. همچنان که کاخها و آپارتمانها و ویلاها را کارگران میسازند اما بیشتر آنها با خانوادههایشان در حلبیآبادها زندگی میکنند. به قول مارکس، «… کارگر به میزانی که کالاهای بیشتری تولید میکند خود به کالای ارزانتری تبدیل میشود. همزمان با افزایش ارزش جهانی، جهان انسان بیارزش میشود.» فکر میکنم ما در این برنامه با تجلیل از محمود صالحی، این سنت را میشکنیم و از رفقای خودمان و فعالین و رهبران کارگری و مبارزان راه آزادی و سوسیالیسم روزی که زنده هستند تجلیل می کنیم و قدرشان را میدانیم. و الا پس از مرگ فرقی نمیکند که برای متوفی چه کاری انجام داده میشود.
نخست اجازه بدهید بحث خود را با نقل قولی از خود محمود صالحی آغاز کنم. محمود صالحی، در یک از گفتگوهایش به همه فعالین کارگری در ادامه مبارزه کارگریاش چنین اطمینان میدهد: «من به همه فعالین کارگرى اطمینان میدهم که مبارزه ما ادامه خواهد یافت. اگر فرجام خواهى ما نتیجه نداد و ما به زندان افتادیم، آنگاه بر اساس شرایط، مبارزه خود را ادامه خواهیم داد. در آن صورت ما وارد یک فاز دیگر خواهیم شد. زندان هم محل مبارزه است. آنجا پر از قربانیان جامعه سرمایهدارى است. از آنجا نیز میشود صداى خود را به بیرون رساند. آنها که این احکام را علیه ما صادر کردهاند فکر میکنند ما عقب مىنشینیم. این خیالى خام است. در روز اول ماه می ٨٣ ما را بازداشت کردند تا مراسم روز جهانی مان را نگیریم، اما ما در همان بازداشتگاه با نواى الهام بخش «سرود انترناسیونال» روز طبقاتى و جهانى خود را گرامى داشتیم. در این مورد نیز همین کار را خواهیم کرد.»
باین ترتیب، این نقل قول به سادگی جوهر فکری سیاسی – طبقاتی محمود علیه سیستم سرمایهداری را به نمایش و قضاوت عموم میگذارد.
محمود، از بنیانگذاران سندیکای خبازان سقز و حومه و همچنین «کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری» است. زندگی محمود و همسر و همرزمش نجیبه صالحزاده و همچنین دو فرزندش، مملو از وقایعی سیاسی و خاطرات تلخ و شیرینی است که پرداختن به ابعاد مختلف آن از حوصله این جلسه خارج است.
محمود صالحی، در تاریخ ۱/۵/۱۳۴۱ در روستای کاکه سیاب در ۲۰ کیلومتری جاده سقز – سنندج، چشم به جهان گشود. یک سال بعد از تولد محمود، یعنی در سال ۱۳۴۲، آنها به شهر سقز نقل مکان کردند. پدر او در شهر سقز، مشغول کارگری در بخش ساختمانی شد. با توجه به فقر خانواده مادر محمود نیز به شغل نانوایی مشغول گردید.
محمود، به دلیل فقر خانواده، نتوانست به مدرسه برود و ناچارا برای امرار معاش و کمک به خانواده کارگری را از پنج سالگی آغاز کرد و شغل خبازی را برای خود انتخاب نمود.
محمود، ضمن کار در نانوایی، شبها هم به مدرسه رفت. در این اثنا بود که زمزههای انقلاب ۱۳۵۷ آغاز شد. یک شب محمود و دوستش به نام کریم مردانی(بعدا به نیروهای اسلامی پیوست و کشته شد) به عکس شاه که در کلاس آویزان بود تف انداختند و به این دلیل از مدرسه شبانه اخراج شدند. به دلیل این که ساواک(پلیس مخفی شاه) دنبال محمود و کریم بود آنها در خارج شهر مخفی شده بودند و از ترس دستگیری سر کار هم نمیرفتند.
انقلاب ۵۷، روزبروز اوج گرفت و جوانان زیادی جذب مبارزه پیگیر انقلابی شدند. محمود، به دلیل جسارت و نفرتش از سیستم سرمایهداری و حکومت شاه، همواره در تجمعات و راهپیماییها شرکت فعالی داشت.
غروب ۲۲ بهمن، محمدحسین کریمی در مرکز شهر سقز سخنرانی کرد و از مردم خواست که به شهربانی حمله کنند و این مرکز جنایت را به تصرف خود درآورند. مردم پرشور شهر به سوی شهربانی حرکت کردند. در یک چشم به هم زدن شهربانی به تصرف مردم انقلابی درآمد. اما متاسفانه محمدحسین کریمی و مظفر همه ویسی در تصرف شهربانی زخمی شدند. چند روز بعد محمدحسین کریمی جان باخت. روز جانباختن محمدحسن کریمی، روز ۲۶ بهمن ۱۳۵۷، کومهله موجودیت علنی خود را اعلام کرد.
این بار نسلی جوان از فعالین کارگری و سوسیالیست در جنبش کارگری ایران، کل سیستم سرمایهداری و حکومت حامی سرمایه را به چالش طلبیده بودند. با وجود این که حکومت اسلامی جنبش های حق طلب از جمله جنبش کارگری را شدیدا سرکوب کرده بود اما کارگران کردستان در دهه ١٣۶٠ نیز برای چند سال متوالی روز اول ماه می روز جهانی کارگر، هشت مارس روز جهانی زن و روز جهانی کودک را با سرود انترناسیونال و برافراشتن پرچم سوسیالیسم و تصویب قطعنامههای رادیکالی گرامی میداشتند.
در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۸، یعنی در اولین بهار آزادی که کارگران سراسر ایران به سازماندهی خود و اول ماه میهای پرداختند اولین تظاهرات شهر سقز را نیز کارگران خباز در مقابل پارک کودک برگزار کردند که رهبری آن را خوش پیام به عهده داشت. در آن تظاهرات کلیه کارگران همراه با خانوادههای خود و مردم آزادیخواه شرکت کرده بودند.
این سندیکا تا یورش نیروهای سرکوبگر حکومت اسلامی به کردستان، فعالیت علنی داشت. اما پس از حمله ارتش به کردستان، محمود اجبارا سقز را ترک کرد و به مهاباد رفت و به فعالیت خود در راستای متحد کردن کارگران در آن شهر ادامه داد.
ارگانهای سرکوب حکومت اسلامی، به بهانه های مختلف در تلاش بودند تا این جنبش نوپای کارگری در کردستان را سرکوب و مرعوب کنند. بدین منظور به مراسمهای اول ماه میهای مهاباد، سقز و سنندج و… یورش بردند و فعالین جنبش اول ماه می را زندانی و شکنجه و همچنین جمال چراغ ویسی از سخنرانان اول ماه مه سنندج را اعدام کردند.
غیر از سنندج، یکی از حرکت مهم مبارزه متحدانه و پیگیرانه کارگران کردستان، مبارزه و تلاش کارگران خباز شهر سقز است. کارگران خباز سقز، در یک شرایط سیاسی خاصی توانستند تشکل خود را تاسیس کنند و مراسم اول ماه میها را دوباره سازماندهی و برگزار نمایند.
محمود در سال ۱۳۵۹، به اتهام کومهلهای بودن دستگیر شد. اما زیاد در زندان نماند و کمی بعد آزاد گردید. محمود را در سال ۱۳۶۱ دوباره دستگیر کردند که مردم مهاباد به این دستگیری اعتراض نمودند.
ارتباطات محمود به ویژه با کارگران خباز به حدی گسترده و صمیمانه بود که در ۱۱ اردیبهشت روز جهانی کارگر در سال ۱۳۶۲ طی فراخوانی توانستند ۹۰ درصد کارگاههای خبازی را از ساعت ۱۰ صبح الی ۱۱ صبح تعطیل کنند و فعالین کارگری با پخش شیرینی و صحبت با مردم، روز جهانی خود را جشن گرفتند. در آن روز، محمود در سه راه میدان آرد برای کارگران و تعداد کثیری از مردم، سخنرانی کرد و محمود آخکند هم در میدان آهنگران که محل تجمع کارگران ساختمانی بود سخنرانی کرد. به دنبال این سخنرانی محمود صالحی دستگیر شد و مدتی را در زندان گذراند. او، پس از آزادی از زندان، مهاباد را ترک کرد. اما محمود در سال ۱۳۶۴ یک بار دیگر در مهاباد دستگیر و زندانی شد. او، مدت ۶ ماه از زندان خود را در زندان ارومیه گذراند.
محمود، در سال ۱۳۶۵ پس از آزادی از زندان، به شهر سقز برگشت و در این شهر به فعالیتهای کارگری خود ادامه داد. او، در بهار همان سال دستگیر شد و تا ۲۲ بهمن ۱۳۶۷ در سقز زندانی شد. او، پس از آزادی، بلافاصله فعالیت خود را در جهت تشکیل سندیکای خبازان آغاز کرد به طوری که این سندیکا، در سال ۱۳۷۳ تشکیل شد و محمود هم رسما به نمایندگی آن انتخاب گردید.
انجمن صنفی کارگران خبازیهای سقز و حومه
در سال ١٣٧٣ در کردستان، عدهای از کارگران خباز با تلاشهای پیگیر موفق شدند «هیات موسس انجمن صنفی کارگران خبازیهای سقز و حومه» را آورند. دفتر کار این انجمن، عملا به مرکز تجمع آنها تبدیل گردید. کارگران نمایندگان خود را انتخاب کردند و خود را سازماندهی نمودند. حضور فعالین سرشناس کارگری از جمله محمود صالحی در این تشکل کارگری سبب شد تا اقدامات بزرگی از جمله بیمه بیش تر از نود درصد از کارگران خباز، دایر کردن کلاس نهضت سوادآموزی برای کارگران، دایر کردن کتابخانه، تشریح قانون کار، برگزاری مراسم اول ماه می در سطح شهر و … سازماندهی و برگزار شود. در مقابل این پیشروی جنبش کارگری در این شهر، سرمایهداران و حکومتیان ساکت ننشستند. کارفرمایان عده ای از کارگران را اخراج کردند و تهدیدات رهبران و فعالین این اتحادیه توسط ارگانهای امنیتی افزایش یافت.
محمود، یک بار دیگر به اتهام کومهلهای بودن و دفاع از کارگران دستگیر شد و بعد از مدتی آزاد گردید. اما او پس از آزادی باز هم به فعالیتهای خود در سندیکای خبازان ادامه داد تا این که این بار اداره اطلاعات تصمیم گرفت او را از کار اخراج کند. در چنین وضعیتی در حالی که محمود حدود ۹ سال سابقه کار در یک خبازی را داشت بدون پرداخت هیچگونه مزایایی اخراج گردید.
محمود باز هم در سال ۱۳۷۸، همراه با محمد عبدیپور، ابراهیم کریمی، جلال حسینی به اتهام کومهله دستگیر شدند و مدت ۷۵ روز در سلول انفرادی گذراندند. محمود پس از آزادی باز هم به فعالیتهای کارگری خود پرداخت.
محمود بعدها محاکمه شد و به مدت ۱۰ ماه حبس تعزیری محکوم گردید و در شهریور ماه ۱۳۷۹ به زندان رفت و بقیه دوستانش تبرئه شدند. او، سال ۱۳۸۰ از زندان آزاد شد. ۱۱ اردیبهشت همان سال که فقط ۱۳ روز از آزادیش گذشته بود باز هم از طرف اداره اطلاعات در مراسم اول ماه می دستگیر و به خارج شهر انتقال داده شد. کارگران و شرکتکنندگان در روز جهانی کارگر، به دستگیری او اعتراض کردند و خواستار آزادی فوری او شدند. تا این که سرانجام پس از چند ساعت او را آزاد کردند. او بلافاصله به مراسم روز جهانی برگشت و چند دقیقهای در مورد روز جهانی کارگر سخنرانی کرد. در سال ۱۳۸۱، اداره اطلاعات و اداره کار، رسما به نماینده کارگران خباز اعلام کردند که محمود حق سخنرانی ندارد.
محمود روز جهانی سال ۱۳۸۲، به دعوت انجمن خبازان شهر بوکان، به این شهر رفت و در آنجا سخنرانی کرد.
محمود همراه با محسن حکیمی، در تاریخ ۱۰/۲/۱۳۸۳ با خانم آنا بیوندی و هیات همراه وی که به عنوان نماینده کنفدراسیون اتحادیههای کارگران آزاد به تهران آمده بود ملاقات کرد و مشکلات واقعی کارگران ایران را برای او و همکارانش تعریف کرد.
آنها یک روز بعد در مراسم ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۳، روز جهانی کارگر در سقز شرکت کردند که اتحادیه خبازان سقز سازماندهی کرده بود. این حرکت در همان لحظات آغاز مراسم مورد هجوم نیروهای انتظامی و امنیتی حکومت اسلامی قرار گرفت که حدود ۵۰ نفر دستگیر شدند. غیر از ۷ نفر بقیه ساعاتی پس از دستگیری آزاد شدند. این هفت نفر به نامها محمود صالحی، جلال حسینی، محسن حکیمی، برهان دیوارگر، محمد عبدیپور، اسماعیل خودکام و هادی تنومند، به زندان سنندج انتقال داده شدند. این هفت فعال جنبش کارگری با مقاومت خود در زندان، مبارزه خانوادههایشان و مبارزه کارگر و کمپینهای اعتراضی که در داخل و خارج کشور راه افتاد حکومت اسلامی را وادار کرد پس از ۱۲ روز آنها را آزاد کند. اما حکومت اسلامی، این هفت تن را همواره به بیدادگاههای خود کشانید تا سرانجام دادگاه انقلاب سقز حکم آنها را صادر کرد.
آخرین دستگیری محمود به این شکل بود که ظهر روز دوشنبه ٢٠ فروردین ماه ۱٣٨۶، تعدادی از افراد نیروهای انتظامی به محل کار او مراجعه کردند و وی را به بهانه این که دادستان میخواهد با او در خصوص روز جهانی کارگر صبحت کند با خود بردند. منشی اجرای احکام در یک دادگاه چند دقیقهای و به طور شفاهی حکم دادگاه تجدیدنظر استان مبنی بر محکومیت محمود صالحی به یک سال حبس تعزیری و سه سال حبس تعلیقی را قرائت نمود و بیدرنگ حکم بازداشت او را صادر کرد. محافظان سرمایه، محمود صالحی را بدون اطلاع خانوادهاش و حضور وکیلش با سرعتی سرسامآور از شهر محل اقامت خود(سقز) دور کردند و بعد مشخص شد که وی را در زندان مرکزی شهر سنندج زندانی کردهاند. زندان محمود این بار یک سال طول کشید.
کمپینهای بزرگی که نخست برای آزادی دستگیرشدگان سقز و سپس به دنبال دستگیری مجدد محمود صالحی و همچنین منصور اسانلو در داخل و خارج کشور راه افتاد در تاریخ جنبش کارگری ایران بیسابقه بوده و جنبش کارگری ایران را به جهانیان شناساند.
رویداد سقز، به عنوان یک نقطه عطف مهم تاریخی در جنبش کارگری ایران ثبت شده است. تهدید و ارعاب دستگیرشدگان روز جهانی کارگر در این شهر، دو دوره متفاوت حاکمیت جمهوری اسلامی را در برمیگیرد؛ یعنی، دورهای که جناح اصلاحطلبان حکومت در راس قدرت بود و هم در دورهای که اصولگرایان قدرت را گرفتند و هنوز هم در قدرت هستند. در هیچکدام از این دورهها، کمترین بهبودی در زیست و زندگی و سطح دستمزد و آزادی مبارزه کارگران به وجود نیامده است. در هشت سال ریاست جمهوری محمد خاتمی و همچنین در دوره ریاست جمهوری احمدینژاد، برخوردهای سرکوبگرانه و تحمیل بیحقوقیهای فراوان بر کارگران در جریان بوده و تفاوت چندانی در برخورد حاکمیت به جنبش کارگری و تهدید و فشار بر فعالین کارگری دیده نمیشود. بنابراین، سرمایهداران و حکومت حامی سرمایه، با وجود رقابتها و کشمکشهای جناحیشان در استثمار هر چه شدیدتر نیروی کار و سرکوب جنبش کارگری و همچنین دیگر جنبشهای برابریطلب و عدالتجو چون جنبش زنان، جنبش دانشجویی و روشنفکران یک نوع منافع مشترک سیاسی- طبقاتی را دنبال میکنند.
دستگیری و زندانی کردن چندین باره محمود و تهدید و کنترل مداوم وی و ارتباطاتش، به روشنترین شکلی ترس سرمایهداران و حکومت از فعالین کارگری را به نمایش میگذارد و نشان میدهد که آنها او را با طرحها و برنامهریزیهای قبلی دستگیر و زندانی میکنند. سرمایهداران و حکومت آنها، به خوبی میدانند که محمود و همفکرانش میتوانند در اتحاد و متشکل کردن کارگران و رویآوری آنها به مبارزه آگاهانه و هدفمند، نقش موثری ایفاء کند که عموما به نفع طبقه سرمایهدار نیست. از اینرو، همواره سرمایهداران و کارفرمایان و حکومت، از وجود محمودها در جامعه و در میان کارگران و آزادی آنها، به ویژه در روزهای مهمی چون هشت مارس روز جهانی زن و اول ماه می روز جهانی کارگر احساس خطر میکنند.
باین ترتیب، محمود آگاهانه و پیگیرانه زندگی خود را وقف برپایی تشکل های کارگری و اتحاد و همبستگی طبقه کارگر کرده است. محمود و همفکرانش برای برپایی آن تشکلهای کارگری تلاش میکنند که اساسا به نیروى خود کارگران اتکاء کند و مستقل از دولت و قوانین و ارگانهاى آن اعلام موجودیت کرده و به زائده هیچ حزب و سازمان سیاسى نیز تبدیل نگردد. تشکلی که هیچ دیوار چینی در میان مبارزه اقتصادی، صنفی و سیاسی و اجتماعی طبقه کارگر نمیبیند و با استراتژی طبقاتی خود در جهت تحقق مطالبات خود مبارزه میکند. تشکلی که فعالین آن در جهت اتحاد و همبستگی طبقاتی همه کارگران و همچنین اتحاد جنبش زنان و جنبش دانشجویی و دیگر جنبشهای برابریطلب با جنبش کارگری گامها عملی برمیدارند. تشکلی که به برابری زن و مرد، به لغو کار کودک، به مساله بازنشستگان و به طور کلی آزادی بیان، قلم، اندیشه و آزادیهای فردی و اجتماعی بیتفاوت نمیباشد.
نوشتهها و فعالیتهای محمود صالحی بیش از هر چیز نشاندهنده صداقت، جانفشانی، جسارت و رکگویی اوست. از اینرو، سرگذشت او، دوران سپری شده نیست؛ بلکه طرح مسایل کارگری که او در طول سالهای طولانی تجربه کرده است بیشک برای نیروهای جوان سیاسی و به ویژه کارگران و فعالین سیاسی چپ در حال و آینده نیز آموزنده است.
هم اکنون نیز زندانهای حکومت اسلامی، مملو از زندانیان سیاسی جنبش کارگری، جنبش زنان، جنبش دانشجویی، روزنامهنگاران و وبنویسان و جنبشهای حقطلب دیگر است. تلاش ما برای آزادی همه زندانیان سیاسی و لغو هرگونه شکنجه و اعدام و سنگسار است. اکنون منصور اسانلو، مددی، رضا شهابی و… همچنان در زندان هستند.
در رابطه با وضعیت جسمی محمود نیز به عرضتان برسانم که هماکنون محمود شدیدا از ناراحتی کلیه رنج میبرد. قرار است پنجم آبان دکتر معالج محمود، برای پیوند کلیه او اقدام نماید. به گفته خود محمود، بازجویان هر موقع میخواستند او را در زندان شکنجه کنند نخست سئوال میکردند کلیهات درد میکند؟ سپس آنقدر لگد به کلیههایش میزدند تا بیهوشی او رهایش نمیکردند.
اخیرا محمد عبدیپور از اعضای سندیکای خبازان سقز، در گفتگویی با سایت کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری، درباره اهداءکنندگان داوطلبانه کلیه به محمود گفته است: خواهر محمود، یک خانم در مشهد، دو خانم در تهران، یک مردم در بندر عباس، دو مرد در سنندج، یک مرد در مهاباد. اما هیچکدام شرایط لازم را برای پیوند نداشتند که برای پزشک معالج و بیمارستان قابل قبول باشد. زیرا به گفته پزشک معالج محمود، اول این که اهداءکننده نباید زن باشد، دوم سن او نباید از ۲۱ سال کمتر و ۳۸ سال بیشتر باشد، سوم خواهر، برادر و اقوام نزدیک او نباشند و البته گروه خونی هم، «او منفی» باشد. با این وجود، خود محمود هم چندان تمایلی به پیوند کلیه ندارد و میگوید که حاضر است دیالیز شود و با این درد زندگی کند. او حتا موافقت نمیکند که برای پیدا کردن کلیه مناسب در روزنامه آگهی داده شود.
همچنین من در این سالها، به ویژه پس از واقعه اول ماه می سقز، همواره به این فکر بودم که چگونه و از چه راه دیگری میتوان تقدیر کوچکی از محمود صالحی، همسر و همرزمش نجیبه و همچنین فرزندانش سامرند و سیامند به عمل آورد. آن هم در شرایطی که عموما تجارب و دستاوردهای جنبش کارگری و به ویژه نقش رهبران وقت آن، جمعبندی نشده و متاسفانه در تاریخ ثبت نگردیده است. همین دلایل مرا به این فکر انداخت بود تا کتابی را به نام «من مرگ را سرودی کردم» و چند ساعت پیش از انتشارت مستقیما به این جلسه آورده شده است را تدوین کنم. این کتاب، عمدتا به مبارزه و باورها و افکار سیاسی-طبقاتی محمود صالحی و همچنین خانواده و همفکران و همطبقهایهایش در جنبش کارگری ایران و جهان مربوط است و در عین حال، تا حدودی شرایط عمومی طبقه کارگر ایران را در این دوره، مورد بحث و بررسی قرار میدهد.
در پایان مهمترین پرسش در مورد محمود صالحی این است که او، چرا بیش از هفت سال زندگی خود را در زندانهای حکومت اسلامی گذرانده، اتهامش چه بوده است؟
قاطعانه و محکم میتوان جواب این سئوال را چنین داد: تنها «جرم» محمود صالحی این است که او، به طور پیگیر و در شرایط گوناگون از حقوق خود و همطبقهایهایش بدون توجه به رنگ، پوست، ملیت، مذهب و جنسیت دفاع کرده است. دفاعی که برای سرمایهداران و حکومت حامی آنها، نه تنها خوشآیند نیست؛ بلکه خطرناک نیز به شمار میآید. به همین دلیل محمود و همفکرانش همواره از سوی سرمایهداران مورد تهدید قرار میگیرند و از کار بیکار و یا زندانی میشوند.
یاد محمود صالحی، همواره عزیز و گرامی است. برای او و خانواده و همطبقههایش دنیایی عاری از تبعیض و زندان، ستم و استثمار، دنیایی پر از مهربانیها و زیباییها آروز میکنم.
اجازه بدهید با این شعر حدود یک قرن پیش کارگران آمریکا، بحث خود را به پایان ببرم که اتفاقا مشابه وضعیت کنونی کارگران ایران است:
«خیال داریم همه چیزو عوض کنیم
از بس واسه هیچ و پوچ رنج کشیدیم دیگه ذله شدیم
واسه زندگی کردن پاک آس و پاسیم؛
هیچ وقت نشده که یه ساعت فرصت فکر کردن داشته باشیم.
میخواهیم تابش آفتاب را حس کنیم:
میخواهیم گل بو کنیم.
…»
(از کتاب نان و گل سرخ، میلتون ملتزر)
منبع: سایت گلشن، دیدگاه و…
(15 اکتبر 2010 – استکهلم)