esmail nooriala 02

«شورای ملی» در ترازوی سنجش

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

esmail nooriala 02

esmail nooriala 02اسماعیل نوری علا

هنگامی که آدمی باور کرده به سنجه هائی چند با کوشش هائی برای آلترناتیو سازی روبرو می شود، ناگزیر است که صحت عمل و میزان پیروزی محتمل این کوشش ها را با آن «سنجه» ها اندازه گیری کند. اگر کاربرد این سنجه ها چنین نتیجه دهند که کوشش پیشاروی ما درست عمل می کند و احتمال موفقیت آن زیاد است، بر همهء باور آوردگان به آن «سنجه ها» واجب می شود که به کمک «کوشندگان» شتافته و تقویت شان کنند؛ اما اگر تشخیص چنین بود که روند کار نادرست است و احتمال توفیق اندک، آنگاه، واجب است که دیگران را نیز از کمبودها با خبر ساخت.

دوست دارم مطلب این هفته را با این سخن آغاز کنم که صمیمانه آرزو دارم «شورای ملی برای انتخابات آزاد»، که با شرکت شاهزاده رضا پهلوی اعلام موجودیت کرده است، علیرغم آنچه که هفتهء پیش نوشتم و این هفته نیز مشغول نگارش آنم، در کار نجات ایران موفق شود و امیدی را که بخصوص در دل بسیاری از جوانان ایران برافروخته است متحقق سازد. به کلامی دیگر، صمیمانه آرزومندم که همهء سخنانم غلط و پیش بینی هایم بی پایه از آب درآیند. این گزینه برای من گواراتر از نجات نایافتن وطنم است. با این همه، به دلایلی که در پایان این مطلب خواهم آورد، نمی توانم از ابراز نگرانی نسبت به آیندهء این «شورا» و بخصوص نتایجی که ممکن است کارکرد آن برای بی اعتبار کردن حرکت های اپوزیسیون سکولار دموکرات حکومت اسلامی (و حتی شخص شاهزاده که، بنظر من، وجودش برای پیروزی اپوزیسیون می تواند سخت مفید افتد) خواهد داشت خودداری کرده و دلایلم برای این نگرانی را توضیح ندهم.

بخصوص که انتقادات علنی و صریح هفتهء پیش من نسبت به آنچه نام «شورای ملی برای انتخابات آزاد» را بر خود دارد، و اکنون بر همگان آشکار شده که اقدام به تشکیل آن با نظر و حمایت شاهزاده رضا پهلوی صورت گرفته است، واکنش های مختلفی را برانگیخته که پاسخ به برخی از آنها می تواند به شفاف سازی جریانات کمک کند. البته همینجا بگویم که من برای پاسخگوئی به آنچه هائی که آقای دکتر امید مهر، دیپلمات بلند سابقهء حکومت اسلامی و عضو فعلی «کمپین سفارت سبز» و از مؤسسان این «شورا»، چه شخصاً و چه از طریق ایادی خود، در مورد من گفته و نوشته اند هیچ دلیلی نمی بینم، و تا این نکته ها روشن نشوند که این «کمپین»، و شخص آقای امید مهر، در گذشته چه می کرده اند و اکنون در شورای وابسته به شاهزاده رضا پهلوی چه نقشی داشته اند و چه وعده هائی به ایشان داده اند و نیز چگونه، با حضور دائم در برنامه های تلویزیونی، خود را به سخنگوی این شورا تبدیل کرده اند، ناگزیر به سکوت و انتظار هستم.

در عین حال به من ایراد گرفته شده است که بجای پرداختن به محتوای «منشور» منتشره از جانب این نهاد و نقد و بررسی آن، به چگونگی شکل گرفتن شورا و ماهیت برخی از اعضاء آن ایراد گرفته ام. از آنجا که در این مطلب نیز همچنان به آن متن نخواهم پرداخت، لازم است گفته باشم که، به نظر من، چارهء کار ما «متن» هائی که می نویسیم (و اغلب نود در صد شبیه هم از آب در می آیند) نیست، بلکه مهم چگونگی انجام کار تشکیلاتی و ماهیت، نیات، و عملکرد اشخاصی است که به این مهم اقدام می کنند. اینکه فهرستی ناقص یا کامل از آرزوهای بدیهی ایرانیان تهیه کنیم و مدعی شویم که آن را با خون دل و رنج فراوان و وقت بسیار تکمیل کرده ایم هیچ ربطی به آن چگونگی و ماهیت ندارد. تازه بگذریم از اینکه سه شنبهء گذشته خانم نازیلا گلستانه (که هنوز سمت و نقش ایشان در این جریان روشن نیست اما از همه می شنویم که ایشان از تعیین کنندگان کارها و نقش ها و حرکت ها هستند) در برنامهء یاران آقای میبدی اعلام داشتند که «متن منشور از ایران به دست ما رسیده است!»

اما در مورد واکنش های دیگر باید بگویم که برخی از آنها شامل نکاتی چند هستند که توجه به آنها می تواند برای روشن ساختن نکاتی مبهم در این زمینه کمک کند. بدین لحاظ، با کمال بی رغبتی نسبت به ورود دیگرباره در این مبحث، مطلب این هفته را نیز به توضیحاتی چند در همین زمینه اختصاص می دهم.

***

من سلسله بحث های خود را در مورد «ضرورت ایجاد یک آلترناتیو سکولار دموکرات در خارح کشور در برابر حکومت اسلامی» چهار سال پیش با نوشتن مقاله ای با عنوان «تأملی بر مقولهء آلترناتیو سازی» آغاز کردم[1]. از آن پس تاکنون، احتمالاً این شصتمین مطلبی است که در این مورد می نویسم و اگر خوانندگان گرامی ام به مجموعهء این مقالات، که بصورت یک کتاب اینترنتی و به رایگان منتشر شده، مراجعه کنند[2] خواهند دید که تمام کوشش من، و شبکهء سکولارهای سبز که عضوی از آنم، در این چهار ساله معطوف به توضیح و استدلال در مورد نکات زیر بوده است:

1. مردم ایران، در چند مرحله، نارضایتی خود را از حکومت اسلامی نشان داده و خواستار نابودی آن شده اند. از نظر من، آنچه آنان را از این حکومت سر خورده کرده است ایدئولوژیک بودن قانون اساسی این حکومت و مقررات گوناگون منبعث از آن است که همگی بر مبنای شریعت فرقهء امامیه نوشته شده و بندهای مربوط به این ابتنا تغییرناپذیر اعلام گشته اند. در عین حال این قشر حاکم در این حکومت سرکوبگر بشدت در برابر اصلاحات مقاومت کرده و تن به هیج نوع تغییری نمی دهد و در نتیجه مردم ایران، که خواستار گذار کم هزینه از این رژیم بوده اند، اکنون بخوبی از این واقعیت واقفند که دیگر نمی توان به اصلاح تدریجی رژیم دل بست.

2. در عین حال، این رژیم سرمنشاء اصلی خطراتی همچون حملهء نظامی به ایران و، در پی آن، تجزیهء احتمالی کشور است و برای جلوگیری از تحقق این خطرات لازم است که هرچه زودتر کاری کرد.

3. پس، نابود سازی یا «منحل کردن ِ» حکومت اسلامی، چه با خشونت و چه بی خشونت، چه از طریق مقاومت مدنی و چه از راه سرنگونی، چه بوسیلهء انتخاب شعارهای معتدل و چه بصورت انقلاب، و با توجه به اینکه نحوهء انحلال را واکنش خود این حکومت نسبت به مبارزات تعیین می کند و نه مبارزان، یک ضرورت اجتناب ناپذیر است.

4. اگر نخواهیم این حکومت با حملهء بیگتانگان فرو بریزد، و اگر می خواهیم مبارزات مردم ایران را تنها وسیلهء نابودی رژیم بدانیم، در این صورت باید بپذیریم که شکست کوشش های تا کنون مردم ایران بعلت فقدان یک «رهبری غیر ایدئولوژیک» بوده است. آنگاه، ماهیت این رهبری نمی تواند برآمده از اندیشهء «سکولار دموکراسی» نباشد؛ اندیشه ای که سال ها است در سراسر دنیا ابتدا در برابر استعمار (همچون مورد هند) و سپس در برابر بنیادگرائی مذهبی و اسلام سیاسی قد علم کرده است.

5. تجربه های تاریخی نشان می دهند که رهبری غیر ایدئولوژیک و رزمنده با حکومت های ایدئولوژیک ـ که از آن با عنوان «رهبری آلترناتیو» یاد می کنیم ـ نمی تواند در داخل حوزهء نفوذ حکومت های سرکوبگر و استبدادی بوجود آید و لذا این وظیفه بر عهدهء اپوزیسیون انحلال طلب ساکن در خارج از حوزهء نفوذ حکومت ایدئولوژیک (خارج کشور) قرار می گیرد.

6. و، در ادامهء این احتجاج، بدیهی است که برای ایجاد آلترناتیوی سکولار دموکرات و انحلال طلب در خارج کشور به «ائتلاف ِ» گستردهء «نیروها» ئی نیاز است که واجد همین صفات (سکولار دموکرات انحلال طلب) باشند.

7. اما ائتلاف نیروهای سکولار دموکرات انحلال طلب به آسانی ممکن نیست. اگرچه وقتی به مطالعهء اشتراکات و اختلافات بین این نیروها می نشینیم در می یابیم که اختلافات شان اندک و اشتراکات شان بسیار است، اما همین «اختلافات اندک» مانع ائتلاف بر محور «اشتراکات بسیار» می شوند و تا راه حلی برای آنها یافت نشود ائتلافی گسترده نیز شکل نخواهد گرفت.

8. به همین دلیل لازم است که اختلافات را به دو دستهء «اکنونی و اینجائی» و «فردائی و آنجائی» تقسیم کنیم. این سخن بدان معنا است که برخی از اختلافات را نمی توان در خارج کشور و در زمان حاضر حل و فصل کرد؛ چرا که هیچکس در خارج کشور نمی تواند مدعی باشد که نمایندهء تام الاختیار ملت ایران است، و هر نوع سازشی در این مورد هم در فردای ایران دارای هیچگونه ضمانت اجرائی نیست. بعنوان نمونه، حل اختلاف در مورد نوع حکومت (که، مثلاً، جمهوری باشد یا پادشاهی تشریفاتی) تنها از عهدهء کل ملت ایران بر می آید و بس؛ و اگر ما بر «نوع حکومتی که می خواهیم» پافشاری کنیم این رفتار عملی بی منطق، مانع ائتلاف نیروها، و موجب ادامهء حیات حکومت اسلامی است. نیرو های سکولار دموکرات در خارج کشور، اگر بتوانند اختلافات لاینحل خود در خارج را کنار بگذارند، خواهند توانست ائتلاف گسترده و کارآمدی را بوجود آورند که در فضای تفاهم حاصل از آن قطعاً می توان اختلافات لاینحل را نیز لااقل تعریف و تدوین کرده و همراه با مجموعه ای از پیشنهادات آماده تقدیم به ملت ایران نمود.

9. البته، جدا از معضل «اختلافات لاینحل در خارج»، یک مشکل اساسی دیگر هم وجود دارد: ائتلاف نمی تواند بر حول و مرکزیت «یک نفر» و یا «یک سازمان سیاسی» شکل بگیرد. مرکزیت یک نفره، علاوه بر اینکه جاذبه و دافعهء فرد را بکار می گیرد و عده ای را جذب و عده ای را دفع می کند، متضمن فراهم بودن زمینه برای پیدایش شخصیت های کاریزماتیک نیز هست، بطوری که اگر چنین زمینه ای فراهم باشد شخص مورد نظر با صفت «کاریزماتیک» ظهور می کند. اما اگرچه این «ظهور» می تواند سرنگونی رژیم را سرعت بخشند اما خود منشاء اجتناب ناپذیر پا گرفتن دیکتاتوری بعدی نیز هست.           10. مرکزیت یک گروه سیاسی نیز به «برتری جوئی» (هژمونی) آن گروه نسبت به سایرین می انجامد و دیگر سازمان ها و گروه های سیاسی از پیوستن به چنین ائتلافی تن می زنند.

11. بنا بر این، لازم است که ائتلاف در زیر چتری انجام گیرد که به شخص یا گروه خاصی تعلق نداشته و همه کس در آن صاحبخانه باشد. من، در مقالاتم، از هستهء اولیهء این ائتلاف با عنوان «کمیتهء تدارکات» و یا «شورای موقت هماهنگی» یاد کرده و این شیوهء کار را «روش فیلادلفیائی» خوانده ام، چرا که مدل نخستین آن دویست سال پیش در فیلادلفیای امریکا آزموده شده است. در پی جنگ های ساکنان شمال شرقی امریکا با انگلیس ها و مستقل شدن مستعمرهء امریکا، «نخبگان سرشناس و مورد اعتماد مردم» در فیلادلفیا جمع شده و اعلامیهء استقلال این کشور را نوشتند.

12. جمع این «نخبگان سرشناس و مورد اعتماد مردم»، یا هستهء اولیهء یک ائتلاف، البته دارای یک «منشور» یا «تفاهمنامه» نیز خواهد بود که در آن کوشش می شود تا مسائل اینجائی و آنجائی از هم تفکیک شده وپایهء کار بر  اصل «استقرار حاکمیت ملت» قرار گیرد؛ چرا که بدون استقرار «حاکمیت ملت برای تعیین سرنوشت خویش» حل اختلافات در آینده نیز ممکن نخواهد بود.

13. چنین شورای موقتی، اگر در جذب چهره های سیاسی دیگر موفق شده و تحت نام آنها اعلام موجودیت کند، با گذار از یک مرحله به «آلترناتیو سازی» می رسد: مرحلهء گسترده کردن اعضاء و، همزمان با آن، تمهید مقدمات برای برگزار «کنگرهءملی» و سپس تشکیل این «کنگره» که وظیفه اش تعیین هیئتی برای رهبری مبارزات سرنگونی طلبانه است. این هیئت منتخب را «آلترناتیو» می خوانیم، هرچند که در عمل و در تجربه های دیگران، آلترناتیوهای مورد نظر نام های مختلفی بخود گرفته اند؛ همچون شورای ملی، شورای هماهنگی، دولت سایه و دولت در تبعید.

14. کنگرهء ملی متن منشور یا تفاهمنامه را نهائی کرده و آن را بعنوان مجموعهء اهداف و استراتژی های ائتلاف به «هیئت آلترناتیو» ابلاغ می کند. از آن پس اعضاء این هیئت هستند که انواع روش ها و تاکتیک های مبارزاتی را تعیین نموده و، در عین حال، بصورتی گسترده انرژی خود را صرف معرفی خویش به ایرانیان در راستای جلب اعتماد آنان می کنند. هیچ تشکیلاتی را نمی توان بدون وجود اعتماد و پشتیبانی گستردهء مردم «آلترناتیو» خواند.

15. شروع اینگونه کوشش ها را هر کس یا کسانی که خواستار تمهید مقدماتند می توانند بر عهده گیرند. شخصیت ها و سازمان های مختلف می توانند، در درون اشتراکات خود با دیگران، دست به ایجاد ائتلاف های بزرگ تر بزنند. اما کار وقتی کارستان می شود که مآلاً همهء «ائتلاف های بزرگ تر» به این تشخیص برسند که، با کنار گذاشتن مسائل فردائی و آنجائی، لازم است در راستای منحل کردن حکومت اسلامی با یکدیگر همکاری کنند، بدون آنکه امکان برتری طلبی داشته و یا در راستای آن کوشش کنند.

***

          باری، چهار سال است که من آنچه را که در 15 بند بالا نوشتم همچون معیارهائی برای قضاوت خویش در برابر کوشش های مختلفی که در راستای آلترناتیو سازی می شود بکار برده ام، بی آنکه در وجدان آگاه من نتیجهء این قضاوت حاوی نکات زیر باشد:

          1. «ادعای حق تقدم»: «آلترناتیو سازی» ابتکار من نیست و از همان فردای بقدرت رسیدن دینکاران امامی در ایران در راستای تحقق آن کوشش های بسیار شده است. من تنها چهار سال است که به این گفتمان پیوسته و در ترویج آن کوشیده ام.

          2. «انحصار طلبی»: من، و شبکهء سکولارهای سبز، هرگز خود را آلترناتیو یا محور آلترناتیو سازی نخوانده ایم و همواره کوشش شده است که، با توجه به نکات فوق و بعنوان سرباز(ان) راه آلترناتیو سازی، در راستای ایجاد «کمیتهء تدارکات» یا «شورای موقت هماهنگی» عمل کنیم. در واقع، اصل نهم فوق الذکر به ما می گوید که نه یک فرد از میان ما می تواند محور ائتلاف باشد و نه یک گروه معین سیاسی همچون این شبکه. بنا بر این، معتقدان به این اصول چگونه می توانند خود علیه آنها اقدام کنند؟

3. «حسادت». این امر، یعنی این که «اگر من موفق نشوم اجازه نمی دهم که دیگران نیز موفق شوند»، آن روی دیگر سکهء انحصار طلبی است و موضع گیری ناشی از آن نیز نافی صحت اصولی است که بیان شدند.

***

می خواهم بگویم که، بصورتی بدیهی، هنگامی که آدمی باور آورده به سنجه های پانزده گانهء فوق با کوشش هائی برای آلترناتیو سازی روبرو می شود، ناگزیر است که صحت عمل و میزان پیروزی محتمل آنها را با آن «سنجه» ها اندازه گیری کند. اگر این سنجه ها چنین نتیجه دهند که کوشش پیشاروی ما درست عمل می کند و احتمال موفقیت آن زیاد است، بر همهء باور آوردگان به آن «سنجه ها» واجب می شود که به کمک «کوشندگان» شتافته و تقویت شان کنند؛ اما اگر تشخیص چنین بود که روند کار نادرست است و احتمال توفیق اندک، آنگاه، واجب است که دیگران را نیز از کمبودها با خبر ساخت. و اگر کوشش از ناحیهء سکولار دموکرات های واقعی بود با دلسوزی دوستانه به گوشزد کردن مهالک کار پرداخت، و اگر جای پائی از دشمن (در اینجا حکومت اسلامی) در طول مسیر دیده شد به صدا در آورن زنگ خطر ضروری. در مجموع، می توان همهء این مطالب را در ظل این شعار بدیهی گرد آورد که: «هیچ کس روی اسب بازنده شرط نمی بندد!»

حال، در مقابل خود کوششی به نام «شورای ملی برای انتخابات آزاد» را داریم که برخی آن را حرکتی خودجوش می خوانند که بوسیلهء چند جوان علاقمند به آلترناتیو سازی (و احتمالاً در ایران!) آغاز شده و سپس مورد توجه برخی ار شخصیت ها و گروه ها قرار گرفته و اکنون مورد حمایت شاهزاده رضا پهلوی نیز هست؛ و برخی نیز، با اطمینان و آگاهی، معتقدند که این جریان مستقیماً به خواست و بر اساس تلاش های «شاهزاده»، و زیر نظر رئیس دفتر ایشان در پاریس، براه افتاده و هرکس که به آن پیوسته است در واقع از این نکته آگاه بوده است که به شاهزاده می پیوندد.

حال اگر هر دوی این صورت ها را با معیارهای بالا (که طی تجربیات، مطالعات و بحث های ما در شبکهء سکولارهای سبز به دست آمده اند) بسنجیم نتایجی این چنین به دست خواهند آمد:

1. فرض کنیم که با حرکت خودجوش چند نفر روبرو هستیم که کوشیده اند ـ بدون توسل به نام شاهزاده ـ عده ای را به راه خود بکشانند و «کمیتهء تدارکات» را ایجاد کرده و «منشور پیشنهادی» اش را بنویسند. بنا بر معیارهای ما، این کار موفق نخواهد بود، چرا که مدل فیلادلفیائی به ما می گوید که این کمیته باید «با شرکت چهره ها و سازمان های سرشناس و مورد اعتماد مردم» شکل بگیرد. این امر در مورد کمیتهء موقت برای ایجاد شورای هماهنگی صدق نمی کند و، جز دو سه چهرهء آشنا، بقیهء اعضاء آن کلاً ناشناس و معرفی ناشده مانده اند. از میان سازمان های سیاسی نیز تنها دو نهاد «کمپین سفارت سبز» (متشکل از چند دیپلمات مدعی بریدن از حکومت اسلامی که سر صف را با ته صف اشتباهی گرفته اند)  و «نهاد مردمی» شناخته شده اند. حال اگر گفته شود که هم اکنون شخصیت ها و سازمان های متعدد دیگری نیز عضو این کمیته هستند، آنگاه در طول روزها و هفته های آینده باید دید که آن چهره ها و شخصیت های دیگر شرکت کننده تا چه حد سرشناس و «قابل اعتماد» هستند.

در اینجا لازم است به این نکته نیز اشاره کنم که در روند فعلی کار، «اعضاء کمیتهء موقت» با خیل کسانی که بعنوان «هوادار» در سایت مربوطه امضاء می گذارند فرق دارند و این هواداران دارای هیچ اختیار و رأئی در امور کمیته و شورای آیندهء برآمده از آن نیستند و فعلاً صرفاً بعنوان دکور از آنها استفاده می شود.

2. و اگر فرض کنیم که از همان ابتدا شاهزاده خواسته است بعنوان مرکز متحد کنندهء این ائتلاف عمل کرده و عده زیادی را به دور خود گرد آورد باز علاوه بر این که، در تجربه و مطالعات ما، ایجاد یک ائتلاف گسترده بر حول وجود یک نفر ممکن نیست، چنین کاری از محدوده شفاف بودن یک امر سیاسی درست نیز بیرون می افتد. لذا، با توجه به استدلال های پانزده گانهء فوق، می توان حدس زد که این کوشش موفق نخواهد شد و، حتی اگر موفق هم شود و شاهزاده براستی بصورت یک رهبر کاریزماتیک درآید، نتیجه چیزی جز بازگشت یک دیکتاتوری سکولار به کشورمان نخواهد بود؛[3] امری که مطلوب هیچ آدم سکولار دموکراتی نیست. توجه کنید که مسئله این نیست که شخص شاهزاده آدمی دموکرات هست یا نه، مسئله تجمع اختیارات است در شخص رهبر کاریزماتیک که در آیندهء کشور مانع رشد نهادهای مدنی خواهد شد.

3. در این مقاله از پرداختن به مسائل دیگری، همچون این ادعای مشکوک که 90 در صد اعضاء شورا در ایران و در نهادهای سپاه پاسداران و وزارتخارجه هستند، صرفنظر می کنم و قضاوت را به خوانندگان وا می نهم.

***

باری، درستی یا نادرستی یک کوشش را می توان تا حدود زیادی پیشاپیش، بر اساس تجربه های گذشته، قواعد روانشناسی جمعی، و اطلاعات به دست آمده از چند و چون آغاز و تحولات آن کوشش تخمین زده و در مورد پیروزی یا شکست آن به گمانه زنی پرداخت. مجموعهء این عوامل به من می گویند که کوشش کنونی از اجزاء منفی زیادی برخوردار است و، در نتیجه، تهدید و ترغیب، یا تهمت و ستایش مخالفان و منتقدان، هیچ یک نمی توانند پیروزی آن را تضمین کرده و کار را به ایجاد یک ائتلاف کارآمد برای براندازی حکومت اسلامی بکشانند و پیوستن به آن، اگر موجب از دست رفتن آن «اعتبار»ی نشود که باید در جای درست اش خرج گردد، حاصلی نیز جز اتلاف وقت و انرژی نخواهد داشت.

اما، با همهء اینها، یک گزینهء دیگر هم در پیش روی من ِ منتقد یا مخالف وجود دارد: می شود سکوت کرد، به تماشا نشست و اگر کوششی به نتیجه نرسید از متحقق شدن پیش بینی خود خشنود شد. اما من به چند دلیل چنین سکوتی را مشابه خیانت می دانم:

1. بنظر من، اگر کوششی موجب نأخیر در کارها و تقویت موقعیت حکومت اسلامی شود و یا، بعلت ناتوانی در عمل، نتواند جلوی حملهء نظامی به ایران را بگیرد، باید صدا بلند کرد و دیگران را از زیان و ضرر یک کار ناپخته آگاه ساخت.

2. من چهار سال پیش، در سرآغاز نوشتن مقالاتم پیرامون آلترناتیو سازی، شاهزاده رضا پهلوی را یک «سرمایهء ملی» خواندم و هنوز هم بر این باورم که اپوزیسیون حکومت اسلامی شخصیتی را که از لحاظ شناخته شدن در سطح ملی و بین المللی با ایشان هماوردی کند تولید نکرده است. به همین دلیل اگر وضعیتی پیش آید که از اعتبار این سرمایهء ملی کاسته شود وظیفهء خود می دانم که موضوع را هم به ایشان و هم به همهء مخالفان حکومت اسلامی گوشزد کنم.

3. من اعتقاد دارم که ایشان، علیرغم سرمایهء ملی بودن، نه سابقهء مدیریت و رهبری دارند و نه می توانند تبدیل به یک شخصیت کاریزماتیک شوند. در همان حال، این یقین را نیز دارم که ایشان در نزد بسیاری از مردم ایران از محبوبیت بالائی برخوردارند. اما، بنظر من، بین ایشان و طرفداران شان، از لحاظ سیاسی، درهء عمیقی دهان گشوده است که فقط یک تشکیلات کارای سیاسی می تواند بر فراز آن پل بزند. متأسفانه، در ارزیابی من، شورای اخیر توانائی چنین پل زدنی را ندارد و نمی تواند از وجود شاهزاده استفادهء بهینه را ببرد. بزودی پل خراب می شود و رهروان اش را به قعر دره می فرستد. البته، در این مورد دیده ام که برخی از دائی جان ناپلئون های خارج کشور اظهار لحیه کرده اند که «فلانی با این حرف ها سنگ خودش را به سینه می زند و خواب نخست وزیری رضا پهلوی را می بیند». این اتهامی سخت مضحک است زیرا  من همیشه گفته ام که یقین دارم هیچکس نمی تواند به تنهائی سازندهء پلی باشد که به آن اشاره کردم.

از نظر من، آقای پهلوی باید بتواند بخود بقبولاند که واقعاً یک شهروند عادی ایرانی است که از ویژگی ها و امکانات مهمی برخوردار است. ایشان باید قبول کند که تنها می تواند بعنوان یک چنین شهروندی بعضویت یک کار سیاسی در آید؛ آن هم کاری که همهء افراد دیگرش شناخته شده باشند. یعنی، ایشان نباید، در طی تمام این مراحل، تافتهء جدا بافته ای محسوب شود. البته ممکن است که در روند ساختن کمیته تدارکات، یا در درون  یک کنگرهء ملی، ایشان بتواند قابلیت هائی را از خود بروز دهد و بر اساس آن قابلیت ها و از جانب این کنگره، در درون آلترناتیوی که تشکیل می شود، مأموریت هائی را بر عهده گرفته و رفته رفته و «در عمل» مبدل به چهره ای نجات بخش شود. بعبارت دیگر، لازم است که ایشان از هم اکنون تمرین کار جمعی و دموکراسی گروهی را آغاز کنند.

دو سال پیش، هنگامی که به دعوت ایشان و بهمراه چهار تن از همپیمانانم در شبکهء سکولارهای سبز به دیدار ایشان رفتیم، نخستین حرفی که به ایشان زدم این بود که: «شنیده ام شما توقع دارید در هر مجلسی که می روید بر صدر بنشینید. آیا این حرف درست است؟» ایشان در حالیکه بر صدر میز کنفرانس نشسته بودند لبخندی زدند و گفتند: «نه. آدم با نشستن بر روی صندلی های بالا دست اهمیت پیدا نمی کند. اما این دیگران هستند که نباید برای من صندلی مخصوص بگذارند». بنظر من روزهای آینده و تجربهء «شورای ملی برای انتخابات آزاد» واقعیت عملی این سخن را آشکار خواهد ساخت.

————————————————–

1. http://news.gooya.com/society/archives/072808.php

2. این کتاب را در پیوند زیر بخوانید:

http://www.puyeshgaraan.com/Alternative_a-Book-by-E.Nooriala.htm

3. در این مورد رجوع کنید به مقالهء من با عنوان «ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟»

http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2012/072712.EN-PU-On-charismatic-leadership.htm

 

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.