م.سحر
پس از شنیدن خبر هولناک قتل یک جوان آزادیخواه و وطن پرست دیگر به نام ستار بهشتی در زیر شکنجهء حکومتگران دینی همراه با دریغ و انزجار این ابیات تقریر افتاد.
تا کی می باید شاهد قتل جوانان برومند ایران بود؟
آیا استخوان پاره های خمینی هنوز هم خون می طلبند ؟
ایران به قهر و قتل گرفتار است
اسلام ، نام ِ دیگر ِ کُشتار است
مسجد شکنجه گاه و خدا خنجر
در چنگ قوم ِ قاتل ِ غدار است
روحانیت ، جنایت و بی رحمی ست
انسانیت به خاک وطن خوار است
داد و وِداد ، مذهبِ منسوخ است
ظلم و عناد ، مذهبِ مختار است
قرآن ، جوازِ پَستی و بدکاری
دین ، محنت و عداوت و آزار است
از اولیاست آنچه به گفتارند
وز اشیقاست آنچه به کردار است
نعلین ، زیب پای ستمکیشان
دستار ، تاج فرقِ ستمکار است
دزدند و رذل و جانی و بی آزرم
این واعظان که منبرشان دار است
پَستند و بی حفاظ و عداوت کیش
این مُفتیان که کُشتنشان کار است
روزی که خونِ خلق نریزد نیست
زینگونه روزِِ خلق شب ِ تار است
از آستینِ کوتهِ خون آلود
دستِ دراز ، حامی ِ دستار است
دین، پیشخوانِ دَکهّء قصابان
بر خوانِ گرگ ، عشرت کفتار است
زینسان به راه دوزخ بی برگشت
ذوق ِ بهشت ، قافله سالار است
گویی به نام ِ سدره و طوبا ، مرگ
بی وقفه خون تازه طلبکار است
چاووش انحطاط به راه اندر
بنشته روی مرکبِ رَهوار است
«قانونِ حق ، پیاده کنان » بر خاک
باطل، عنان گسسته به پیکار است
خود را امام خوانَد و پیغمبر
بر خیل ِ جهل و کینه علمدار است
مجذوبِ تیغ لشکر بیداد است
معتادِ خونِ رستهء احرار است
زین گونه در کُنام عداوت ننگ
درجامهء ابوذر و عَمّار است
در مطبخِ ضیافتِ وحشت ، دیگ
بر استخوان پیر و جوان بار است
کشور، اسیرِ ظُلمت و نادانی ست
مردم به تیغ ظلم، نگونسار است
عرشِ خدا به روی زمین فرش است
کارِ خدا به عرشِ خدا زار است !