علی فرزانه
کشتار کارگران معدن لانمین در آفریقای جنوبی در روز ۱۶ آگوست به خودی خود آغاز و پایان دو فرایند اجتماعی محلی و در عین حال آغاز ِ پایان یک توهم ایدئولوژیک – سیاسی است که فراتر از آفریقای جنوبی ولی متأثر از آن شکل گرفت.
فرایند اول:
کیفیت و شکل کشتار معدنچیان لانمین به راستی حیرت آور بود. کشتن۳۶ کارگر و زخمی کردن کارگران زیادی در چند دقیقه . اگر طبقه بندیای را برای اعمال خشونت علیه انسانها در دورهای که در آن به سر میبریم فرض بگیریم، چنین کشتاری بی شک در صدر آن قرار میگیرد. قتل عام کارگرانی که برای دریافت دستمزد بیشتر اعتصاب کرده بودند، بدون هیچ گفتگوئی. این در حالیست که کارگران میگفتند با وجود این همه جان کندن در معادن حتا نمیتوانیم بچههامان را به مدرسه بفرستیم. حقوق ماهیانه این کارگران حدود۵۰۰ دلار است.
از نقطه نظر درآمد، آفریقای جنوبی قویترین اقتصاد قاره و عضو گروه های۲۰ و BRICS ، و از لحاظ منابع معدنی در زمره ۵ کشور دنیاست. دارای بزرگترین منابع منگنز و پلاتینیوم بوده و از بزرگترین ذخائر طلا، الماس، کرومیت و وانادیوم برخوردار است. اقتصاد این کشور عمدتاٌ بر استخراج طلا و الماس بنا شده و یک سوم صادرات آن طلاست. در ۲۰۰۹صنعت الماس آن چهارمین در جهان شد. این کشور همچنین تولیدکننده عمده ،ذغال سنگ،منگنز و کروم است. (1)
مالکیت شرکتهای بزرگ فعال در آفریقای جنوبی عمدتاٌ متعلق به انحصارات بزرگ انگلیسی، آمریکائی و اروپائیست. همین شرکت لانمین به عنوان یکی از بزرگترین و متقدمان تولید پلاتین در جهان در انگلستان ثبت شده و هیأت مدیره آن اکثراٌ انگلیسی هستند.
در چنین کشوری نرخ بیکاری ۲۴/۹% درصد بوده و ۵۰ درصد جمعیت آن زیر خط فقر میباشند{۲۰۰۱CIA-}، و از لحاظ نابرابری توزیع درآمد میان خانوارها (ضریب جینی) دومین کشور جهان بعد از نامبیا است. (2)
این مشخصات به خودی خود توجیهگر شکاف طبقاتی عظیمیست که تنها از طریق قهر سرکوبگر قابل کنترل است. چنین مبنای اقتصادیئی وجود رژیم آپارتاید را در گذشته نیز توجیه میکرد. پلیس حکومت حاضر نیز اثبات کرد که این موروثه را به خوبی نگاه داشته است. همین چاشنی و ذهنیت خشونت حاکمین میتواند وجود سلاح سرد را در میان اعتصاب کنندگان توجیه کند.
اما گذشته از وجود این استعداد، چنین کشتاری را در قرن بیست و یکم نمیتوان به سادگی به سبُعیت رژیمی منتسب کرد که علی الاصول باید از چنین شکاف طبقاتی حمایت کند. همه چیز حاکی از این است برخورد پلیس آفریقای جنوبی آگاهانه و از پیش محاسبه شده بوده است.
اگر به برخورد پلیس قبل و در خلال و بعد از حادثه دقت کنیم، در مییابیم که زاویه برخورد حکومت به گونهایست که خیال دارد مصّرانه جنبهی پیشگیرانه و رعب آور خشونت را به رخ طبقه کارگر ِدر حال خیزش بکشد (3)
رئیس پلیس سیاه پوست قبل از کشتار چنان در مقابل خبرنگاران برای کارگران معدنچی خط و نشان کشید که در قاموس ِپلیس مرتجعترین کشورها نیز بیشرمانه محسوب میشود:
«ما از اونا خواستیم که اونجا را ترک کنند.من نمیخواهم به شما توضیح بدهم که اگر این کار را نکنن چی میشه اما اینو میگم که ما امروز به این ماجرا پایان میدیم».
و پس از کشتار، بیشرمانهتر اعلام کرد که پلیس به صورت سازمانیافته مورد حمله کارگران قرار گرفت و به همین دلیل از خود دفاع کرد. در حالی که خود او قبل از حادثه ماجرا را فاش کرده بود و افراد خود را برای خاتمه دادن به اعتصاب به هر قیمت در همان روز سازمان داده و به استقبال کشتار رفته بود. (4)
حقیقت این است که حکومت «کنگره ملی آفریقا» به رهبری جیکوب زوما خود را تنها با یک اعتصاب منفرد رو به رو نمیبیند، بلکه مهیای سرکوب جنبش در حال گسترشی از اعتصابات کارگری میشود. اکنون اعتراض و اعتصاب، به پدیدهای رایج در صنایع معدنی آفریقای جنوبی بدل شده است. گفته میشود که بر اساس آخرین آمار موجود، تعداد روزهای «از دست رفتهی» کاری بر اثر اعتصابات در سال ۲۰۱۰ معادل ۲۰/۶ میلیون روز، یعنی چیزی بیش از ده برابر میزان روزهای مشابه در سال ۲۰۰۹ است. بیشتر این اعتصابات با هدف افزایش دستمزد شکل میگیرند. (5)
گسترش روزافزون نفوذِ «اتحادیه معدنچیان و کارگران ساختمانی» (AMCU) در مقابل ریزش اعضای «اتحادیه ملی معدنچیان» (NUM)، وابسته به حزب حاکم، خود نشانه بارزی از رادیکال شدن جنبش کارگری در مواجهه با بحران اقتصادی در حال تعمیق است(6). توسعه دامنه اعتصابات به صنایع دیگر در دفاع از کارگران لانمین پس از کشتار ۱۶ آگوست هم از آمادگی شرائط برای اعتصاب عمومی، و با توجه به سنتهای آفریقا، شورش علیه حکومت خبر میدهد. (7)
محتوای جلسه ۳ آگوست (8) (دو هفته قبل از کشتار) که با شرکت وزیر منابع معدنی، اعضای تیم «رشد و توسعه صنایع معدنی» و مدیران عامل شرکتهای تولید پلاتین کشور در پرتوریا و در ادامه جلسه ژوئن منعقد شد، با وجود استفاده از زبان استعاره بورژوائی، سراسیمگی حکومت را در مواجهه با بحران اقتصادی و اثرات اجتماعی آن نشان میدهد.
آنها علت بحران را در ناموزونی عرضه و تقاضا در بازار جهانی اعلام کردند که افزایش استفاده از فلز قراضه و بازیافتی، جایگزینی روزافزون پلادیوم با قیمت پائین به جای پلاتین آن را تشدید کرده و در نتیجه موجب کاهش توان رقابتی این صنعت شده است. جلسه، راه حل رفع بحران را در نهایت در کاهش هزینه از طریق حذف محتاطانه مشاغل در کوتاه مدت و بلند مدت ارزیابی کرد.
روشن است در کشوری که اقتصاد آن بر پایه صنایع معدنی استوار است هرگونه تغییر اساسی به عنوان راه حل در این صنعت، صنایع دیگر کشور را نیز به تلاطم میاندازد.
در واقع بحران جهان سرمایهداری که تا به حال بورژوازی حتی در کشورهای اصلی سیستم نتوانسته است هیچ راه حل اقتصادی برای آن بیابد از همان سال ۲۰۰۸ آفریقای جنوبی را نیز به گرداب خود کشید. نرخ رشد اقتصادی به سرعت کاهش یافت و در مارس 2009 حتا به حدود منهای ۶ درصد رسید. حزب حاکم کنگره ملی نیز به تبعیت از سران بورژوازی جهانی در نهایت ناچار است بحران را به سطح سیاسی و پلیسی و نظامی کشانیده و با روحیه تهاجمی از منافع خود و انحصارات امپریالیستی شریک در مقابل کارگرانی دفاع کنند که ناچارند در تنازع بقای جاری در جامعه طبقاتی سهم حیات خود را از اندوختهی حاکمان ِغارتگر تأمین کنند، و پیگیرانه حاضر نیستند چون کالاهای سرمایهداری در دوره بحران گرفتار نوسانات بازار و کاهش ارزش و نفروخته ماندن نیروی کارشان شوند. آنان با مبارزه برای تأمین حد ِقابل قبول زندگی، اعتلای انسانیت را در مقابل بیکاری و دستمزد حقیرانه قرار میدهند تا نامربوط بودن مشکلات سیستم سرمایهداری را به خود عملاً اعلام کنند.
فرایند دوم:
این فرایند که پایان خود را در کشتار معدنچیان در روز ۱۶ اگوست بروز داد، از ۱۹۹۳ با مذاکرهء هدایت شدهای شروع شد که میان حزب کنگره ملی آفریقا به رهبری نلسون مندلا و حزب حاکم «ملی» به رهبری فردریک دی کلرک نخست وزیر رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی و نماینده آفریکنرهای سفید پوست هلندی الاصل انجام گرفت.
اقلیت سفید حاکم آفریقای جنوبی شباهت کاملی با حکومت اسرائیل در منطقه عربی خاورمیانه داشت که چون نیروی فشاری بر کشورهای همسایه سیاه پوست عمل میکرد. رژیم آپارتاید سالانه بیش از ۱۰ میلیارد دلار برای انجام عملیات نظامی علیه همسایگان هزینه میکرد. دشمنی عمومی در کشورهای قاره با اقلیت سفید حاکم در این کشور چنان حاد شده بود که کشورهای امپریالیستی ذینفع مثل آمریکا، انگلیس و آلمان را نیز، هرچند با اکراه، ناچار به تبعیت از اوضاع و تصویب تحریمهای گوناگون علیه آنها کرده بود. شدت نفرت افکار عمومی جهان و به خصوص مردم قاره آفریقا به حدی بود که همه دولتها ناگزیر از اعلام انزجار بودند. در ایالات متحد به رغم وتوی رونالد ریگان، رئیس جمهور سالهای ۸۰ آمریکا، فشار زیادی از طرف کنگره برای تشدید تحریمهای اقتصادی و فشارهای سیاسی وارد میشد؛ همین اوضاع در انگلستان با نخست وزیری مارگرت تاچر و آلمانِ هلموت کهل حکفرما بود.
فشارها توانست پس از مدتها رژیم آپارتاید را به میز مذاکره با مخالفین خود در حزب کنگره ملی آفریقا بکشاند؛ در حالی که بحران سیاسی در کشور به مبارزه مسلحانه میان آنها کشیده شده و قوانین حکومت نظامی حکفرما بود. خواست مصادره و ملی شدن اموال شرکتهای امپریالیستی و انقلاب دموکراتیک با تم سوسیالیستی در حزب کنگره بالا گرفته بود و تا میزانی امکان گسترش دامنه انقلاب در تمام قاره سیاه را فی النفسه تقویت میکرد.
کشورهای عمده سرمایه داری سراسیمه کوشش کردند با تقویت جناح راست ِمخالفان و اصرار برای آزادی نلسون مندلا از زندان و تضعیف جناح رادیکال کنگره ملی، کار توافق و و انحراف مبارزه را تسریع کنند. توافق و سازش ِدو طرف منتهی به انتخاباتی شد که فقط تغییراتی را در سطح سیاسی و اجتماعی به وجود آورد، و تبعیض نژادی به عنوان پدیدهای که دیگر سودآوری شرکتهای بزرگ را به مخاطره میانداخت منسوخ شد. (9)
از همان روزهای ۱۹۹۴ «انقلاب ِبدون خون» نلسون ماندلا که محصول سازش با حکومت آپارتاید بود به بار نشست و نلسون ماندلا به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد، پیدا بود که چنین توافقی بیشتر راه حلی برای نجات منافع شرکتهای بزرگ خارجی بود که اقتصاد آفریقای جنوبی را در دست داشتند تا رهائی سیاهپوستان از تبعیض نژادی . اگرچه رفع تبعیض نژادی به خودی خود دستاورد مهمی محسوب میشد، اما نه به قیمت تخلیه انرژی انقلابیای که به پشتوانه ملیونها کارگر در حال استثمار شدید میتوانست تا عمق اقتصادی جامعه نفوذ کرده و تواماٌ به ملی کردن مراکز اقتصادی کشور در حوزه تولید، تجارت ، خدمات و غیره منجر شود. در واقع تعویض رژیم سیاسی آپارتاید با رژیمی به رهبری سیاسی حزب کنگره ملی با استفاده از وجهه نلسون ماندلا که ۲۷ سال در زندان محبوس بود فقط توانست باعث تخفیف مبارزه طبقاتی و ایجاد توهم پیرامون یک حکومت سیاه خودی باشد. اما نمیتوان این نکته را انکار کرد که هَرَس کردن هر زائدهای که مانع شفافیت دید طبقه کارگر در مبارزه طبقاتی گردد، از جمله اختلافات نژادی، قومی، مذهبی و ملی در حقیقت قدمی به جلو خواهد بود. از این نظر حذف مانع نژادی در آفریقای جنوبی،تا آنجا که عملی شده است، باعث اتحاد کارگران از هر نژاد و رنگ پوستی شده و بورژوازی را چون طبقهای یکدست، بدون توجه به نژاد و رنگ پوست به عنوان هدف استراتژیک مبارزه علامتگذاری می کند. (10)
کشتار ۱۶ آگوست پایان فریب سیاهی بود که در ورای حکومت حزب مندلا و زوما رنگ درخشان طلا، الماس و پلاتین را پنهان میکرد. حزب مادیبای پیر همان استعداد سرکوبی را داراست که سلف او حزب ملی فردریک کلرک و پیشینیان او؛ زیرا هر دو بی هیچ تفاوتی نیروی خود را از رگههای غنی معادن طبیعی سرزمینی میگرفتند و میگیرند که سفیدی و سیاهی حکومتگران آن فقط پردهی ساتری بوده است تا تلألو درخشان فلز گرانبها چشمان خیرهی کارگر سیاه را بر حقیقت ماجرا روشن نکند. این بار کشتار کارگر سیاه به دست پلیس سفید و سیاه ماهیت دعوا را برملا کرد و پایان فریبی را نمایان کرد که حدود دو دهه چهره بورژوازی امپریالیستی را در کالبد کنگره ملی پنهان کرده بود.
فرایند سوم:
در سالهای ابتدائی دهه نود رویدادهای سیاسی «اتحاد شوروی»، انحلال «پیمان ورشو» و «کومکون» و به طور کلی اردوگاه شرق و ساقط شدن دولتهای به اصطلاح سوسیالیستی در کشورهای اروپای شرقی توجه تمام دنیای سیاست را به خود معطوف کرده بود و جنجال بینظیری را علیه کمونیسم و جنبش کمونیستی در همه جای جهان به وجود آورده بود. جایگزینی اغلب مسالمت آمیز دولتهای بوروکراتیکی که به نام سوسیالیسم در این کشورها حکومت میکردند و دیگر پشتیبانی اردوگاهی از آنها سلب شده بود با دولتهایی که از استقبال و حمایت کشورهای امپریالیستی غربی برخوردار بوده و خواهان جذب شدن در تشکیلات سرمایهداری غربی بودند بر زمینه نارضایتی مردم و به نام انقلابهای رنگی و مخملی و غیره زمینه بسیار مساعدی را به وجود آورده بود که کارزار تبلیغات سیستماتیکی علیه کمونیسم و انقلاب به طور کلی، که در آن دوران با نام جنبش کمونیستی گره خورده بود، به راه انداخته شود. این تبلیغات با بهانه فروپاشی اردوگاه شرق، در حقیقت به انگیزه سرکوبی جنبشهای کارگری و انقلابی، و برای تزریق نومیدی در اذهان مردم زحمتکش جهان سازمان داده شده بود که رفته رفته خواهان از میان برداشتن سیستم سرمایهداری به طور کلی و عملاً در حال مبارزه برای سقوط حکومتهای فاسد و دیکتاتور وابسته به آن در کشورهای به اصطلاح توسعه نیافته بودند. استراتژیستهای سرمایهداری نظیر زبیگنیو برژنیسکی فکر و ذکرشان مشغول تنظیم و توجیه روندهائی بود که با فروپاشی «مدینه فاضله تحمیلی» )از انواع نامهای ابداعی که آقای برژنیسکی برای کمونیسم میتراشیدند(، همه چیز برای تکامل در جهت طبیعت انسانی که اتفاقاً با نابرابری موافق است فراهم شده است. این تئوریسینهای «تحمیلی» خود آن چنان در ناباوری به این دورنماها به سر میبردند که در همان حال مویه کنان از تبدیل جوامع غربی، و به خصوص جامعه آمریکا، به جامعهای به شدت مصرفی و غیر معنوی مینالیدند و مستأصل بودند که در این صورت رهبران بورژوازی قادر به رهبری این پروسه خیالی تکامل نخواهند بود. (11)
فرصتی به دست آمده بود تا نه رقیب جنگ سرد، که برای تمدد قوا چندی از گردونه رقابت خارج میشد، بلکه دشمنی دیرینه سرکوب و مأیوس شود. کمونیسم نه به آن صورتی که در اردوگاه شرق چروکیده شده بود، بلکه به صورتی که در جنبشهای کارگری و جنشهای انقلابی دموکراتیک مبارزه میکرد آن خصم استراتژیکی بود که در این فرصت به دست آمده باید سرکوب میشد.
در فضائی چنین آکنده از کوششهای پر هزینه تبلیغاتی برای اشاعهی یأس از انقلاب ضد سرمایهداری، حذف نظام آپارتاید در آفریقای جنوبی از طریق مذاکره با مخالفان و انتقال قدرت از طریق انتخابات عمومی این استعداد را داشت که در میان اقشار متوسط کشورهای جهان سوم، به عنوان الگوی جایگزین انقلابهای واقعی جنب و جوشی را علیه ایده انقلاب به طور کلی راه اندازد. جایزه صلح نوبل ۱۹۹۴ را مشترکاً به دو دشمن سابق و همکار فعلی (مندلا و کلرک) دادند و پس از آن مسابقه برای دادن انواع جایزه به مندلا رواج یافت (۲۵۰ جایزه تا حالا) تا از این راه فرهنگ واسطهگری سیاسی در میان برخی روشنفکران اقشار متوسط رواج یافته و بهرهای از منافع هزاران میلیاردی بورژوازی جهانی که از رنج و بدبختی زحمتکشان به جیب زده میشد به حساب مامورین مُبلغ صلح در میان طبقات پائین جامعه واریز شود.
در کشور خود ما نیز که سکوت مرگبار سالهای ۷۰ حاکم بود، و سازمانهای چپ عمدتاً به دلیل عدم آمادگی خود در هم شکسته شده بودند و مبارزین در وضعیت مخفی و پراکنده بسر میبردند، فرصتی فراهم بود تا کسانی در هماهنگی با این ضرباهنگ ضدانقلاب جهانی و به طمع دسترسی به لقمهای چرب از این خوان یغما (انواع پُستهای مندرآوردی پژوهشی و مشاورهای…در داخل و خارج کشور) و شرکت در این آشفته بازار فریب و ریا، از طریق تحکیم جمهوری اسلامی و اطمینان از بازگشت ناپذیری رادیکالیسم انقلابی مارکسیسم، که زمینه لازم را برای رفرمیسم و دلالی سیاسی فراهم میآورد،با استفاده از فضای مطبوعاتی که برای آنها مهیا شده بود کار ضدانقلاب جهانی را به صورت تبلیغ اصلاحات حکومتی و آشتی طبقاتی در اینجا نیز پیش ببرند. حاملین این گرایش طیفهای خرده بورژوازی بودند که بخشی به صورت چپهای گورباچفی بریده از انقلاب،نظیر ؛امثال فرخ نگهدار (12) که به صورت سازمانی، و بریدههای مأیوس زیادی از جریانهای مختلف به صورت انفرادی، و بخشی خرده بورژوازی لیبرال امثال مسعود بهنود(13) خبرنگار سرگردانی که فعلاً کشتی مقصودش در بی بی سی فارسی لنگر انداخته و رامین جهانبگلو (فیلسوف عدم خشونت) (14)؛ بخشی تازه لیبرالهای اصلاح طلبِ حکومتی و نوسوادنی نظیر، امثال عباس عبدی (15) ، اکبر گنجی(16) و غیره بودند. (البته افراد دیگری نظیر عباس میلانی، نوری زاده و سازگارا بنا به مصلحت ِحامیان مالی خود، گاه مدافعان روشهای مسالمت آمیز میشوند و گاه، همچون دوره فعلی، مدافعان روشهای تجاوز نظامی امپریالیسم).
همه به نحوی کشف تازه خود را در مورد مرگ انقلاب در رسانههای مختلفی، که آزادانه منتشر میکردند، فریاد زده و سعی میکردند از فرصت به دست آمده نهایت استفاده را بکنند. پیداست که این ضد انقلاب وطنی هم درد مخصوص خود را داشت. آنها دیده بودند که در هر بزنگاهی که شکافی در قدرت سیاسی ایجاد میشود همین جنبش کمونیستی خیلی ضعیف و بدون پیوند اساسی با جنبش کارگری چنان فعال میشود و چنان به سرعت نفوذ خود را به خصوص در قشرهای روشنفکری گسترش داده و دامنه رادیکالیسم سیاسی را توسعه میدهد که هیچ زمینهای برای جولان به اصطلاح روشنفکری و بساط معاملهگری و آستانبوسی قدرت برای آنها باقی نمیماند. پس سراسیمه شکست تشکیلاتی چپ را در مقابل جمهوری اسلامی به فال نیک گرفته و هریک گوشهای از دامان رژیم را گرفته و روزنهای برای ورود خویش میجستند. آنان منادیان اصلاح جمهوری اسلامی و ارتقا آن به نظام سکولار بودند. اعلام انزجار از انقلاب که نفرت آنان را بر میانگیخت و کمونیسم که منادی انقلاب بود پشتوانه و مدرک وفاداری آنان در هر مداحی در آستان ارتجاع حاکم بود. آنها در تن کوچک هر یک از خود نلسون مندلائی را میدیدند و نمونهی انتقال قدرتِ بدون خون آفریقای جنوبی ترجیعبند نظام رفتاری آنان بود؛ حال چه در کاروان آخوند سید محمد خاتمی خیمه زده باشند، چه در اردوی موسوی و کروبی .
این طیف ضد انقلابی عمداً خود را به فراموشی زده و بی هیچ احساس مسؤلیت اجتماعی و وجدان فردی سعی در فریب اذهان اقشار روشنفکری جوان جامعه کردند و نمیتوان انکار کرد که در خلأ اجباری حضور چپ مارکسیست و شرائط مساعد آن دوره تا اندازه زیادی موفق بودند. آنان به قصد خلع سلاح مردم در مقابل ارتجاع انکار میکردند که توفیق حزب اپوزسیون در آفریقای جنوبی در به سازش کشانیدن حکومت آپارتاید تنها و تنها به دلیل وجود تشکیلات قویای ممکن شد که به صورت مسلحانه در پشت مذاکرات کمین کرده بود. حملات نظامی رژیم و استقرار وضعیت فوق العاده در کشور قادر به مهار فعالیتهای حزب کنگره ملی آفریقا نبود، و ترس کشورهای امپریالیستی از شعار مصادره اموال و ملی کردن دارائی شرکتهای خارجی و اشاعه افکار انقلابی که میتوانست جناح حزب مخالف را تقویت کند موجب کوششهای فعالانه آنها برای ایجاد سازش شد. وگرنه هزار نلسون ماندلا قادر نبود با گفتگوی خشک و خالی قدرت را تصرف کند.
کشتار کارگران ماریکانا در عین حال پایانی بر این منجلاب عوامفریبی وطنی نیز میباشد. آشکار شد که خرده بورژوازی مسلح نیز اگر سلاح خود را علیه بورژوازی به کار نیاندازد چارهای به جز بکارگیری آن علیه کارگران ندارد. یا انقلاب یا ضد انقلاب؛ یک بار دیگر این حقیقت تاریخی و علمی در عمل به اثبات رسید. چه رسد به تکلیف خرده بورژوازی رنجور اصلاح طلب وطنی ما که به رغم اشتیاق بیکرانی که از خود تراوش میکند حتا یارای به بازی گرفته شدن توسط امپریالیسم را ندارد، و جبراٌ چون ضمیمهای بر نیروی ارتجاع و استبداد بر پای صاحباش پوزه میمالد و به انقلابیون مارکسیست پارس میکنند؛ گیریم که گاهی قلادهی آنان به دست صاحبی جدید بیفتد و چند پارس اضافهتر بر صاحب پیشین نیز به این ماجرا افزوده شود.
بماند که در این دوران دیگر تبلیغ روشهای مسالمتآمیز خریداری ندارد و فقط جاماندگان از وقایع، هنوز ممکن است تصور کنند که از این نمد کلاهی میتوانند دوخت. امروز روز تهاجم نظامی و سرنگونی دولتهای مستقل با خون و شمشیر است. امروز امپریالیسم مدافع انقلاب است؛ انقلابی علیه مردم ولی به نام مردم. امروز روز دلالان سلاح است نه دلالان سیاسی(17)، بشتابید تا از جایزههای جنگ طلبی در این وانفسا جا نمانید.
علی فرزانه ۱۷ شهریور
2 . https://www.cia.gov/library/publications/the-world-factbook/rankorder/2172rank.html?countryName=South%20Africa&countryCode=sf®ionCode=afr&rank=2#sf
3 . تکرار تیراندازی به کارگران معدن طلای گولد وان (http://www.guardian.co.uk/world/2012/sep/03/four-miners-shot-south-africa?INTCMP=SRCH) در روز سوم سپتامبر ۲۰۱۲ و مجروح کردن ۴ کارگر در زمانی که این نوشته در حال تنظیم بود، تائیدی بر این مدعاست که رژیم سرمایهداری سیاه پوست که از طریق گفتگو با رژیم اقلیت سفیدپوست ِآپارتاید به واسطهگری و حمایت امپریالیسم انگلیس و آمریکا به قدرت رسید، در مقابل اعتراض کارگران فقط زبان مسلسل را میشناسد، و قصد دارد بدین شیوه از جنبش کارگری در حال غلیان زهر چشم بگیرد. باشد تا کارگران سیاه پوست و سفید پوست آفریقای جنوبی نیز دست در دست هم، به رغم خرده بورژوازی ستایشگر امثال نلسون مندلا و همپالگیهای او و مداحان انقلاب از طریق گفتگو، مبارزهی خود را در سطحی سازمان دهند که سلاح بر کف راه نیم رفته انقلاب را پیگیرند. چه کسی میداند شاید این بار آفریقا پرچم نیم برافراشته مصر انقلابی را در شمال شرقی به دست پرولتاریای آفریقای جنوبی در جنوبیترین گوشه قاره سیاه میسپرد تا شکوفههای بهار از ورای زد و بندهای خائنین و سازشکاران به تدریج سرتاسر قاره را گلباران کند.
4 . گزارش ویدیویی از بیبیسی فارسی http://www.youtube.com/watch?v=nALnjtU0XOY&feature=youtu.be
5 . گزارش سالانه وزارت کار آفریقای جنوبی– صفحه 25-26 https://www.labour.gov.za/downloads/documents/annual-reports/industrial-action-annual-report/2010/Industrial%20Action%20Report%202011_revised.pdf
6. این فرایند گسترش نفوذ و اعتبار، از ژانویه امسال، در خلال اعتراضات کارگری که منجر به بسته شدن ۶ هفتهای امپلاتس (بزرگترین معدن پلاتین جهان) و کشته شدن ۳ نفر شد، بعلت عقبنشینی «اتحادیه ملی معدنچیان» از خواستههای کارگران و شرکت فعال اتحادیهAMCUدر رهبری اعتصاب، شکل گرفت.
7. گزارشات گاردین در مورد اعتصابات بوقوع پیوسته در سایر معادن، پس از کشتار ۱۶ آگوست.
9. خاطرات مارگرت تاچر نخست وزیر وقت انگلستان(ترجمه فریدون دولتشاهی) به طور دقیق شیوه دخالت انگستان را برای سازش میان دولت آپارتاید و جناح راست حزب کنگره ملی آفریقا به رهبری نلسون ماندلا توضیح میدهد.
10. «اتحادیه ملی معدنچیان» در دههی ۸۰ برای مبارزه علیه قوانین کار دوران آپارتاید، و به رهبری «سیریل رامافوزا» پایهریزی شد (وی هماکنون جزو سرمایهداران شرکت لانمین است!). رامافوزا مذاکرهکننده اصلی در مذاکرات سازش از طرف «کنگره ملی آفریقا» با «حزب ملی» به منظور برگزاری انتخابات دموکراتیک سال ۱۹۹۴ بود. این فعال اتحادیهای پس از ۳ سال فعالیت در پارلمان، در سال ۱۹۹۷ با استعفا از سمت خود، وارد فعالیتهای تجاری شد و در مدت اندکی به یکی از سرمایهداران بزرگ آفریقایی بدل شد. در سال ۲۰۱۱ مجله فوربز، از وی به عنوان یکی از چهل فرد ثروتمند قاره آفریقا با دارایی بالغ بر ۲۴۵ میلیون دلار نام برد. «گروه سرمایهگذاری شاندوکا» متعلق به این شخصیت، دارای سرمایهگذاریهای عمدهای در بخش منابع طبیعی آفریقا، از جمله معادن، منابع انرژی، بانک، بیمه، املاک، مخابرات و… است.
11. «خلأ اخلاقی تعبیر دقیقتری از پوچی معنویست، همان پوچی معنوی که بخش بزرگی از تمدن غرب را فرا گرفته است. نقطه تضاد در این است پیروزی کسانی که به مرگ اخلاق معتقد بودند، در واقع در جوامع لیبرال دموکراسی غربی اتفاق افتاد و نه در کشورهای ضد مذهب کمونیستی، هر چند که در جوامع غربی اخلاقیات تبلیغ میشد و در جوامع مارکسیستی بی خدائی و شرک.» (خارج از کنترل،اغتشاش جهانی در طلیعه قرن بیست و یکم- زبیگنیو برژینسکی ص۸۴ ترجمه عبدالرحیم نوه ابراهیم)
12. «آقای احمدینژاد شما نلسون ماندلا را دوست ندارید!» – فرخ نگهدار
13. «آنان که جهان را با کلمه و گفت و گو ساختند» -مسعود بهنود
14. « خشونتپرهیزی و آشتی ملی، راه حلی برای فردای ایران»- رامین جهانبگلو
http://alimirzaei.persianblog.ir/post/8
16. «فروپاشی رژیم یا فروپاشی جنبش؟!» – اکبرگنجی
17. به گزارش کنگره آمریکا، فروش اسلحه این کشور در سال گذشته معادل ۶۶ میلیارد دلار یعنی ۳ برابر سال پیش از آن بوده است.