“قدمت روی چشم” یکی از ده ها عبارت از گنجینۀ رنگین تعارفات ماست که طنین شگفت انگیزش سالهاست در ذهن سرژ میشل، روزنامه نگار سوئیسی و نویسندۀ این کتاب، باقی مانده است.
معنای خوش آمد گوییِ آن به کنار، درهمزیستی این سه کلمه خشونتی پنهان ولی بی چون و چرا نهفته است.که نویسندۀ کتاب آن را در روز های پر خروش جنبش سبز، در خرداد 1388، به چشم دیده است: قدم هایی که بر پیکر جوانان فرود می آمد و فرمان می داد کور شوید.
نویسنده می گوید با انتخاب این عنوان برای کتابش خواسته است آن زیبایی و این خشونت توأمان را به خوانندۀ فرانسه زبان منتقل کند. باید گفت که ترجمۀ کلمه به کلمۀ این عبارت به فرانسه چنین است: “روی چشمهایم راه برو”
سرژ میشل، که امروز معاون سردبیر روزنامۀ لوموند در پاریس است، از 1998 تا 2009 سه بار به ایران سفر کرده، در مجموع حدود چهار سال در این کشور بسر برده و برای چند نشریۀ سوئیسی و فرانسوی از جمله فیگارو ولوموند مقاله نوشته است.
هنگامی که او برای اولین بار در سن حدود سی سالگی از دل تمدن غرب، با اتومبیل به ایران رفت شاید در گوشۀ ذهنش در جستجوی سرزمینی بود، با حال و هوایی شرقی، که حس غربتی شیرین را در او برانگیزد.
اما واقعیتی را که این روزنامه نگاردر ایران با آن روبرو شد مجموعه ای پیچیده از تناقضات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی بود که نمی شد تنها در قالب کلیشه ها، تحلیل های تکراریِ رسانه ای و محاسبات دیپلماتیک رایج در غرب توضیح داد. پس تصمیم گرفت نخست به درک وسپس به تشریح این تناقضات و پیچیدگی ها کمر بندد.
حاصل این تلاش که از طریق اخت شدن با مردم، مشاهده، مطالعه ، تعمق و نیز کنجکاوی و چابکی حرفه ای، بدست آمد، اول دلبستگی و علاقه ای مسلم به ایران بود. کدام ایران؟ ایرانی که در حل تناقضات و خروج از بن بست کنونی موفق خواهد شد. او می نویسد: ” من به سهم خود با اطمینان پیش بینی میکنم که ملتی که چنین تلاطمات و یورش های گوناگونی را در طول تاریخ خود پشت سر گذاشته و موفق شده است نبوغ ویژۀ خود را حفظ کند، سر انجام پیروز خواهد شد”.
دقیقاً سرژ میشل و پائولو وودز، عکاس خبرنگار ایتالیایی که عکس های این کتاب را گرفته است و در تدوین این سیاحتنامه شرکت داشته است، می خواهند” این نبوغ ایرانیان” را از لابلای عکس ها، سرگذشت ها و مصاحبه هایی که داشته اند به تصویر کشند. آن ها با الهام از اسکار وایلد که گفته است “معمای واقعی جهان در آن چیز هائیست که دیده می شود “، می نویسند:
” با نقل حکایت معمای ایران ما کوشیدیم آدم ها را آنطور که هستند دریابیم و آنچه را که برای گفتن داشتند بخوبی بشنویم. مجموعۀ پنجاه عکسی که از چهره ها و شرایط گوناگون در این کتاب گرد آوری شده است حاصل چندین سفر در طول سالیان متمادی است. مشکل می توان میان بازاریان ثروتمند و جوانان شورشی، میان بسیجی ها و هواداران اصلاحات، میان حکومتمداران و دیگران وحدت نظری پیدا کرد، حتی اگر برخی از آنان زیر یک سقف زندگی کنند. ولی وقتی هریک از این تصاویر را در مجموعۀ ایران بنگریم می بینیم که هریک نمایندۀ دیدگاه ویژه ایست که داستان امروز ایران و سرنوشت ملی این کشور را نقل میکند”.
بدین ترتیب بخشی از کتاب زندگی روزمرۀ افرادی معمولی را نقل می کند که به “مدرسۀ خنده” می روند،”عاشق صیغه”هستند، به طریق اسلامی “دلالی محبت” می کنند، “یهودیان را یکسره مظنون” می دانند، از گریستن “لذت” می برند، “به تئوری توطئه “معتقدند، در بحبوحۀ اعتراضات بعد از انتخابات “جراحی بینی” می کنند…. این چهره ها از دل زندگی ایران امروز برگرفته شده اند، مثل آن دو برادری که یکی بسیجی است و دیگری در ستاد میر حسین موسوی فعال است و یا خسرو که در جنگ داوطلبانه شرکت کرده است بعد موز فروش شده است و امروز نقاشی است با شهرت بین المللی.
بخش دیگر کتاب به “خواص” می پردازد و ساختار مذهبی سیاسی حکومت را در پرتو رویدادهایی همچون انتخابات یا مذاکرات اتمی تشریح میکند. گفتنی است که بخشی که به این مذاکرات اختصاص دارد به دلیل دسترسی نویسنده به منابع سوئیسی در بر گیرندۀ زوایا و نکاتیست که تا به حال در کمتر گزارشی دیده شده است.
در هر دو این بخش ها زبان طنز نویسنده اغلب با گیرایی در کار است و بر جاذبۀ متن می افزاید. اما آن بخش که رویدادهای دو هفتۀ قبل و پس از انتخابات را، آنطور که نویسنده و خبرنگار عکاس لحظه به لحظه دیده و تجربه کرده اند، بازتاب می دهد سخت خواننده را تحت تأثیر قرار می دهد چرا که با زبان و احساس کسانی بیان شده است که قاعدتاً باید تماشاگر می بودند ولی آشکارا دیده می شود که ارتعاشات حادثه آن هارا نیز در برگرفته است.
ممکن است کسانی بپرسند این کتاب چه نکتۀ تازه یا آموزه ای برای ایرانیان دارد؟
به نظر من این کتاب اولاً نمونۀ کار یک روز نامه نگار حرفه ای است که به تحلیل های کلی و یا بیان مواضع نمی پردازد. به سراغ مصداق ها در دل جامعۀ در حال حرکت میرود. تنوع و کثرت عناصری را که یک خبر یا رویداد را می سازند مد نظر دارد. این کتاب از دفتر کاریک روزنامه نگار بیرون نیامده و حاصل چند مکالمه و مصاحبۀ تلفنی یا اینترنتی نیست. جوشش و تنش خبر یا پدیدۀ خبر ساز و نیز زیرکی روزنامه نگار در دور زدن موانع در آن حس می شود.
نکتۀ مهم دیگر این کتاب نگاهِ، هرچند دوستانه ولی غیرِ خودیِ نویسنده به جامعه، رفتارها و عادات رایج فرهنگی در ایران است.هر چند که گاه رنگی از تمسخر در آن دیده می شود. من فکر می کنم هر جامعه ای نیازمند نگاه غریبه است تا در آئینۀ آن هرآنچه از فرط عادت دیگر به چشمش نمی آید ببیند. هر جامعه ای به یک سفرنامۀ گالیور احتیاج دارد تا بتواند با خودش، با نا هنجاری هایش و با زیبایی هایش روبرو شود.
اما آیا کتاب واقعاً آنطور که عنوان فرعیش می گوید، “چهرۀ ایران امروز” است؟
من گمان می کنم این عنوان غلو آمیز است. زیرا در آن اثری از زندگی روستا نشینان و یا کار گران و بیکاران دیده نمی شود. در واقع چهره هایی که در این کتاب ترسیم شده اند به لایه های مختلف طبقۀ متوسط شهری تعلق دارند که البته نقش بیش از پیش مهمی در جامعه پیدا کرده و می کنند.
در پایان باید اشاره ای نیز به کار مترجم یا مترجمان بکنم که، علی رغم دست اندازهایی چند، کاری شایسته و متنی روان ارائه داده یا داده اند. جا دارد این کتاب به زبان های دیگری نیز ترجمه شود که هم کتاب خوانان کشور های دیگر از آن بهره مند شوند و هم ایرانی تباران جوانی که اکثراً ایران را بسیار دوست دارند.
فرنگیس حبیبی
کتاب را می توانید در اینجا بخوانید.