احسان هوشمند
انقلاب مشروطه یکی از مهمترین تحولات سیاسی در ایران معاصر است. با گذشت بیش از صد و اندی سال از انقلاب مشروطه هنوز نانوشتههای بسیاری درباره این رویداد تاریخی بااهمیّت وجود دارد که چندان به بحث گذاشته نشده است. از جمله این مباحثِ کمتر مورد توجه قرارگرفته، میتوان به نقش مردم کُرد غرب ایران در انقلاب مشروطه اشاره کرد. در حالی که در خصوص نقش مردم و نخبگان آذربایجان یا لُرهای بختیاری و حتی ارامنه ایران در انقلاب مشروطه تاکنون مباحث نسبتاً قابل توجهی مطرح شده است، درباره نوع مواجهه مردم و نخبگان کُرد غرب ایران با انقلاب مشروطه آثار زیادی منتشر نشده است.
جنبش مشروطیت (ویژهنامهی ایرانشهر)
چهار استان غربی ایران محل سکونت مردمی است که کرد خوانده میشوند. استانهای ایلام، کرمانشاه، کردستان و حدود نیمی از استان آذربایجان غربی سکونتگاه کُردهای ایران است. اکثر مردم کُرد ایرانی، شیعهمذهب، گروه بسیار زیادی سُنی و اهل جماعت هستند و گروه کمتری نیز پیرو آیین یارسان یعنی اهل حقاند. درباره مشارکت یا مقاومت مردم و نخبگان کرد در حوزه کرمانشاهان در انقلاب مشروطه آثار متعددی منتشر شده است و در این خصوص حتی در باره نقش برخی ایلات منطقه همچون ایل کلهر نیز آثاری روانه بازار نشر کتاب شده ۲ و در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است. اما متأسفانه در خصوص مشارکت مردم کرد سنُیمذهب بهویژه در استانهای کردستان و آذربایجان غربی پژوهشهای اندکی وجود دارد. بهویژه اگر این پژوهش در پی آن باشد تا به نقش گروهی یا بخشی از نخبگان منطقه به سود یا زیان انقلاب مشروطه بپردازد.
کرمانشاهان و جنبش مشروطه
اسناد موجود نشان میدهد بعد از تهران و تبریز و یکی دو حوزه جمعیتی دیگر، کرمانشاهان یکی از مهمترین مناطقی است که باید نقش و تأثیرگذاری آن در جنبش آزادیخواهی مردم ایران و مشروطهطلبی مورد توجه قرار گیرد. اگر بیتوجهی تاریخی نبود، بیگمان فداکاری و نقش شهید مشروطهطلب کرمانشاهی سردار مجاهد، یارمحمدخان کرمانشاهی میتوانست همسنگ یا همتراز جانبازیها و فداکاریهای ستارخان و باقرخان مطرح شود. یارمحمدخان حتی در دوره محاصره تبریز به یاری مردم تبریز و ستارخان شتافت و همراه یاران کرمانشاهیاش تا آخر در کنار مشروطهطلبان تبریزی به مقاومت ادامه داد. تلگراف مشهور ستارخان به سپهدار اعظم نخست وزیر مشروطه درباره یارمحمدخان و حسنخان کرمانشاهی خود سند گویایی از این فداکاری است. ستارخان نوشت که «یارمحمدخان و حسنخان کرمانشاهی در این مدت با غیرتی فوقالعاده در مقابل جنود استبداد با این خادم ملت دادمردی داده…»۳ است. سرنوشت یارمحمدخان نیز همچون ستارخان در آغوشگرفتن شاهد مرگ در راه رسیدن به آرمانهای آزدایخواهانهاش بود. البته در این رویدادها باید در پژوهشی مستقل، فعالیتهای روحانیون کرمانشاهان در دوران مشروطه به بحث گذارده شود. عالمان و فضلایی چون آقا محمدمهدی مجتهد، آقا رحیم مجتهد، امام جمعه مجتهد، آقا شمسالدین مجتهد، ثقهالاسلام، رئیسالعلما، ظهیرالعلما، نظامالعلما، سلطانالعلما، حاجی آقا عبدالله مجتهد، آقا محمد مجتهدعلمالهدی، مجتهد آقا، آقا فخرالدین، آقا عبدالرحمن، افتخارالعلما، نایبالصدر، شجاعالعلما، فخرالاسلام، آقا جمال اعتمادالشریعه، آقا جلال، نورالدین حاجی آقا و شمسالعلما و دیگر روحانیانی که گاه همراه مشروطهطلبان و گاه در برابر مشروطه صفآرایی کردند. در حوزه کرمانشاهان همچنین باید نقش نخبگان و رهروان طریقت یارسان یا اهل حق نیز در انقلاب مشروطه عمیقتر واکاوی شود. خاندان شاهابراهیمی، حیدری گوران، آتش بگی(مشعشعی)، خاندان شاه هیاسی، یادگاری و ….از جمله خاندانهای اهل حق هستند که در باره نقش این مشایخ در انقلاب مشروطه پژوهشهای چندانی صورت نگرفته است۴. لازم به ذکر است که ایلات جوانرود کرمانشاهان نیز نقش مهمی دردوران مشروطه ایفا کرده بودند که تاکنون پژوهش مستقلی در این خصوص منتشر نشده است.
مشروطه در استانهای کردستان و آذربایجان غربی
در خصوص نقش مردم دیگر حوزههای کردنشین بهویژه استانهای کردستان و آذربایجان غربی در انقلاب مشروطه آثار چندانی منتشر نشده است۵. اسناد موجود نشان میدهد مردم سنندج، گروس، سقز و مهاباد کم و بیش در جنبش مشروطهطلبی سهمی ایفا کردهاند.
در سقز با حضور فعال ملامحمد کریم شاعر، قاضی و خوشنویس سقزی، مشروطهخواهان این شهر در پی همراهی با مشروطهطلبان برآمدند. در مهاباد قاضی فتاح عموی پدر قاضی محمد با برقراری ارتباط با مشروطهطلبان تبریز گام پیش نهاد و در گروس نیز فوج گروس همپای مشروطهطلبان فعال بود و حتی در ماجرای باغ شاه متحمل تلفاتی شد. اما در سنندج به دلیل حضور شیخ محمد مردوخ کردستانی مشروطهخواهی حال و هوای دیگری داشت؛ در این شهر، انجمنهای مختلفی برای همراهی با مشروطهخواهان شکل گرفت که در هسته مرکزی آنها شیخ محمد مردوخ حضور داشت. مردوخ در کتاب تاریخ کرد و کردستان روایتگر بخشی از این رویدادهاست۶. شاید از این نظر کتابتاریخ کرد و کردستان شیخ محمد مردوخ کردستانی اثر منحصر به فردی باشد.
نخبگان اهل سنت و جماعت در ایران پس از اسلام
در تاریخ ایرانِ پس از اسلام همواره نخبگان ایرانی پیرو مذهب عامه و جماعت دارای اثرگذاری فرهنگی ویژهای بودند. پیروی اکثر ایرانیان از مذهب سنت و جماعت موجب شده بود تا نخبگان سُنیمذهب ایرانی که شامل اکثر نخبگان ایرانی میشدند، با نشر معارف، طریقت و اندیشههاشان در زندهنگاهداشتن سنت اندیشه و فرهنگ ایرانی-اسلامی پیشگام باشند. اگرچه با گسترش مذهب شیعه در ایران پس از عصر صفوی دیگر نقش فقها و نخبگان سُنی مذهب اثرگذاری گذشته را نداشت. اینک اکثر ایرانیان مذهب شیعه را برگزیده و طبیعی است که نخبگان شیعه و بهویژه روحانیون و فقهای شیعه جایگاه و شأن بالاتری از گذشته کسب کنند. بعد از این دوران، تنها بخشهایی از کمربند مرزهای ایران پذیرای ایرانیان سُنیمذهب بود و نسبت جمعیت اینان نیز هیچگاه به بیش از ۱۵ درصدکل جمعیت کشور نرسید. این تغییرات و در حاشیه قرارگرفتن مذهب عامه و جماعت در ایران موجب شد فرهنگ شیعی در کشور نشر و نمو عمیقتری بیابد و رسمیت یابد و فرهنگِ در اقلیت قرارگرفتهی مذهب عامه دیگر نتواند زایندگی پیشین را استمرار دهد و در نتیجه کمتر نامی از نخبگان، فقها و نویسندگان سُنی در میان ایرانیان برجسته شود و تنها چند مورد خاص را میتوان استثنایی برای این قاعده بر شمرد. یکی از استثناهای تاریخ معاصر ایران در این حوزه را میتوان شیخ محمد مردوخ دانست.
شیخ محمد مردوخ
شیخ محمد مردوخ فرزند شیخ عبدالمؤمن مردوخ در ۱۲۹۷ ه.ق (۱۲۵۶ خورشیدی) زاده شد. پدرش سِمَت امامت جمعه سنندج را بر عهده داشت. در ۱۲ سالگی پدر شیخ محمد مردوخ درگذشت و از همان زمان شیخ محمد مردوخ عهدهدار امامت جمعه سنندج شد. آشنایی مردوخ با زبانهای عربی و انگلیسی موجب شد تا وی بتواند با تحولات فرهنگی و اقتصادی آن سده آشنا شود. در سن ۳۰ سالگی مردوخ ماشین چاپی به سنندج وارد کرد و روزنامه اتحاد را در این دوران منتشر کرد. شیخ محمد مردوخ در حوادث مشروطه کردستان و سالهای پس از آن نقش مهمی داشت. از نظر انتشار و ترجمه کتاب نیز شیخ محمد مردوخ آثار زیادی منتشر کرد. مجموع آثار منتشرشده و ناشده ایشان را حدود ۱۱۵ جلد کتاب بر شمردهاند. شیخ محمد مردوخ در سال ۱۳۵۴ خورشیدی و در سن ۹۸ سالگی دار فانی را وداع گفت.
مشروطه در سنندج
به نظر میرسد آشنایی اهالی سننندج و پیوستن آنها به موج مشروطهخواهی مصادف با انتصاب میرزا اسمعیلخان ثقهالملک به حکومت کردستان اردلان (استان کردستان کنونی به جز گروس) در عهد محمدعلی شاه باشد. مردوخ خود در این خصوص در کتاب تاریخ کرد و کردستانچنین گزارش میدهد: «ثقهالملک بر حسب ظاهر از طرف دولت حکومت داشت، اما در باطن از طرف ملیون و طرفداران مشروطیت مأمور بود که اهالی کردستان را باوضاع مشروطیت آشنا نموده این منطقه را ضمیمه قوای ملی بسازد. مبنی بر این اصل همیشه در مجالس خصوصی منافع مشروطیت و مضار استبداد را گوشزد مردم میساخت… ثقهالاسلام پس از آنکه چشم و گوشی باز کرد و شناساسیی به حال اشخاص پیدا کرد، روزی اینجانب را به خلوت خواسته گفت من اهل این شهر را غالبا یا متنفذ میبینم یا مرعوب متنفذین که به هیچ وجه قدرت ندارند یک حالت ثانویه به خود بدهند. کسی که بوی تجدد از احوال او استشمام میشود فقط منحصر به شماست. چه عیب دارد که شما پیشقدم شده از احساسات عمومی ملت ایران استقبال نمائید و نام نیک و مقام بلندی را برای خود احراز نمائید»۷. مردوخ در ادامه با استقبال از این درخواست ثقهالملک و گفتن اینکه در چند هفته اخیر دوستانی از مرکز کشور نیز چنین درخواستی از او داشتهاند، تأکید میکند بعد از سفر به شهر زور و کسب اطلاع از وضعیت مشروطهطلبان عثمانی و ملاقات با شیخ حسامالدین نقشبندی به ایران بازگشت و فعالیت خود را آغاز کرد.
گویا در دورانی که مردوخ در سفر بودهاست، عدهای از علما و اهالی سنندج با تشکیل انجمنی به نام هیئت کارگران جلساتی برگزار کرده بودند. مردوخ سردسته این گروه را حاج شیخ یحیی و حاج شیخ بقاء (مظهرالاسلام) معرفی میکند. در ۲۷ رمضان سال ۱۳۲۵ ه.ق مردوخ و گروهی دیگر از علمای سنندج و عدهای از اعیان شهر انجمن صداقت را تشکیل دادند. در دوم ذیقعده ۱۳۲۵ پس از رأیگیری مخفی در جلسه عمومی انجمن با رأی اکثریت اعضا شیخ محمد مردوخ به ریاست انجمن صداقت برگزیده شد. در بیاننامه افتتاحیه این انجمن مشروطهطلب چنین آمده است: «به تجربه هم ثابت شده است اگر پادشاه خوب باشد ملت و مملکت را به اوج سعادت میرساند و اگر بد باشد ملک و ملت را به اسفل السافلین مذلّت و ضلالت میکشاند. بنابر این پیشوایان اسلام و قائدین اسلام و قائدین ملت مرحومه هم چاره و علاج حفظ بیضه اسلام را منحصر به این دانستهاند که سعی کنند پادشاه اسلام و سرچشمه اسلامیت مانند دوره خلفاء راشدین پاک و مسلمان باشد. یا اگر مسلمان پاک پیدا نشد لااقل شرط و قیدی برای رفتار و گفتار پادشاه نامسلمان قرار دهند که مسلمانان از اوضاع نامسلمانی او مصون و محفوظ باشند. یعنی خودسرانه و افسار گسیخته به جان و مال مردم نیافتد و عرض و ناموس جامعه را طعمه آتش هوا و هوس خود نسازد، مقصود اصلی کلمه مشروطهفقط و فقط همین است و بسکه برگزیدگان و برجستهگان قوم به ترتیب مخصوصی انتخاب یافته در یک مجمعی که آن را دارالشورای مملکتی میگویند جمع شده موادی چند برای محدود کردن اختیارات شاه نالایق یعنی نامسلمان مینویسند که مانند شاه مسلمان با مسلمانان رفتار کند. آن موارد را قانون و این ترتیب را ترتیب مشروطیت و آن دولت را دولت مشروطه میگویند و مقصود و مرام ما پیشقدمان مشروطیت نیز همین است که اساس کیف مایشایی پادشاه ناشایسته و حکام سوء مبدل به اساس مشروطیت شود که احدی بدون مجوز شرعی یا قانونی دخل و تصرف در اموال مردم نکند. امراء و حکام ظلم وتعدی ننمایند. علما و قضات از جاده شریعت منحرف نشوند. احکام اسلامی را به معرض مزایده و بیع و شراء نگذارند. فتوای ناحق ندهند. ناسخ و منسوخ ننویسند. مال صغار و ایتام و اوقاف نخورند. برای خوردن مال مردم به حیلههای شرعی و قیل و قال و کلاه کاغذی نپردازند»۸. مردوخ مینویسد انتشار این بیانیه که نخستین بیانیه برای تبلیغ مشروطیت در کردستان بود اول بمبی بود که علیه مستبدین ترکید۹.
با شروع فعالیت انجمن صداقت، بهتدریج و با مساعدت حاکم کردستان ثقهالملک علاوه بر انجمن کارگران و صداقت، چندین انجمن دیگر همچون انجمنهای حقیقت، اخوت و صلاحت در شهر دایر شد.
مردوخ و شیخ فضلالله نوری
تحولات ناشی از رودررویی مشروطهطلبان و مخالفان مشروطه شتاب بیشتری گرفته بود؛ بهخصوص دشواری ماجرای آذربایجان و تبریز بر دل بسیاری خوفی بزرگ درانداخته بود. شیخ مردوخ در کشاکش این ماجراهای پیچیده برای ملاقات با نخبگان مستقر در تهران به این شهر عزیمت میکند. مردوخ مینویسد: «اینجانب هم در بحبوحۀ این گردابها و این جزر و مدهای دریای سیاست گیر کرده متحیر مانده بودم. گاهی عزم میکردم به فرنگ بروم غیرت مانع بود. گاهی میگفتم در کردستان بمانم تاریکی آتیه اجازه نمیداد. بالاخره در بلا بودن به از بیم بلاست، رفتن به تهران را اصلح دانستم… شب ۱۶ رمضان ۱۳۲۶ محرمانه با مشیر دیوان (طرفدار مستبدین) ملاقات نموده قرارداد بستیم اگر دولت پیش برد او ما را حفظ کند و اگر ملت غالب آمد ما او را حفظ کنیم»۱۰. در رباط کریم، نزدیکی تهران، شیخ محمد مردوخ تلگرافی خطاب به شیخ فضلالله نوری ارسال کرد و ورود خود را به تهران خبر میدهد. مردوخ، شیخ فضلالله را ایرانمدار وقت معرفی و تأکید میکند تا این زمان هیچ سابقه آشنایی با او نداشته است. با رسیدن تلگراف مردوخ، شیخ فضلالله نیز در پاسخ ضمن استقبال از مسافرت مردوخ مینویسد که فردا ظهر در دو فرسخی تهران فرزند حاج میرزا هادی با جمعی دیگر از آقایان منتظر قدوم آنها خواهند بود. با رسیدن مردوخ به منزل شیخ فضلالله در تهران معلوم شد که شیخ فضلالله به دلیل احترام به میهمانان کُرد خود جمعی از آقایان علمای تهران از قبیل امام جمعه، ظهیرالااسلام، سلطانالعلما، شیخ عیسی چالهمیدانی، شیخ جعفر گلپایگانی و گروهی دیگر را هم دعوت کرده بود. در این جلسه شیخ فضلالله از مردوخ خواست در جلسه روز بعد باغشاه همراه با شیخ فضلالله و گروهی دیگر شرکت کند. به محض پایان میهمانی و عزیمت میهمانان به منزلشان، مردوخ مشغول نوشتن لایحه (متن سخنرانی) خود در حضور شاه شد. مردوخ در این باره مینویسد: «همین که قلم را برداشتم فکرم برای پیداکردن زمینه به جزر و مد افتاد. نمیدانستم چه بنویسم. اگر در مدح استبداد چیزی مینوشتم خلاف وجدان و منافی اقتضای فطرت بود و اگر در مدح مشروطیت مینوشتم خلاف عقل و اقتضای موقع بود. اگر هم به سکوت میگذرانیدم فرصت از دست میرفت. بالاخره قلم را روی کاغذ آورده و از روان خود مدد خواسته لایحه مناسبی …به رشته تحریر در آوردم». متن لایحه مردوخ نشانی از همرأیی بخشی از علمای سُنی مذهب ایران با گروهی دیگر از روحانیان شیعه همچون شیخ فضلالله نوری است. در این لایحه مردوخ با اشاره به محسنات مشروطیت و متکیشدن متقابل دولت و ملت به یکدیگر مینویسد: «بر همین اصل و زمینه بود که دولت قوی شوکت ایران با کمال میل و صمیمیت دستخط مشروطیت را به ملت داد و عموم علما و پیشوایان مملکت هم این حُسن پیشامد را با چهرههای باز و آغوشهای گشاده استقبال نمودند و طرفدار مشروطیت شدند. چه شد که یک مرتبه آن وحدت و صمیمیت مبدل به نفرت و دویّت شد…هیچ سبب دیگری نبوده جز اینکه ملت نادان ایران قدر این نعمت را ندانسته به مفاد (ان الانسان لیطغی ان راه استغنی) شروع به جسارت و هرزگی و عربده و یاوهدرایی نمودند. آنچه نباید بگویند گفتند و آنچه نباید بکنند کردند. به جای شکر و سپاس بر علیه دولت مقالهها نوشتند. روزنامهها چاپ کردند. شبنامه را منتشر ساختند. برای شاه بمب انداختند که بالاخره دولت را از لطف و عطوفتی کرده بود پشیمان و از بذل توجهات ملوکانه نادم ساختند. علما هم از جهالت و جفتکانداختن ملت رم کرده از رأی خود برگشتند که بالنتیجه کار به بمباردمان مجلسیان کشید و صدای طبل بدنامی و غریو کوس نادانی و عدم لیاقت ملت ایران در فضای جهان و سامعه جهانیان منعکس و طنینانداز گشت که نه تنها اهالی کردستان بلکه عموم خردمندان با وجدان ایران را از مشروطه و مشروطهطلبی نادم و پشیمان ساختند و این گنج شایگان را به رایگان از دست دادند… ما سه نفر که دیروز غروبی از طرف سه صد هزار نفر جمعیت کردستان به تهران آمدهایم فقط برای همین آمدهایم که به زمامداران دولت و ملت عرض نمائیم، ملت ایران عدم لیاقت خود را به تمام دنیا ثابت و اعلان نمودند که برازنده مشروطیت نیستند. مملکت ایران هم بیش از این تاب عربده و نادان بازی ملت جاهل را ندارد. صریحا عرض میکنم تا ملت ایران کاملا بیدار نشوند و از روی علم و معرفت پی به حقوق خود نبرند شایسته مشروطیت نیستند»۱۱. پس از آنکه شیخ محمد مردوخ در حضور شاه در حالی که گروه زیادی از علمای تهران و شیخ فضلالله نوری حضور داشتند، متن تهیه شده را خواند، بنا به گزارشی که از آن روز ارائه داده است، علمای همرأی شیخ فضلالله شروع به تشویق وی کردند. به نوشته مردوخ در این هنگام آخوند رستمآبادی میگوید:«رأی من، عقیده من مذهب من همان است که آقای امام جمعه کردستان گفت. این ملت شایسته مشروطیت نیست. آقا شیخ جعفر گلپایگانی هم همین عنوان را یاد کرد».۱۲
در این مجلس، مردوخ نظر خود را نه نظر شخصی یا اجتهاد خود بلکه رأی عمومی مردم کردستان اعلام میکند و میگوید: «رأی ما شخصی نیست رأی عمومی است. ما از طرف مردم یک منطقه اینجا آمدهایم… رأی خودمان را باید علنی و برملا بگوئیم که اهالی کردستان تصور نکنند ما به آنها خیانت کردهایم»۱۳. شاه در ملاقات خصوصی پس از این نطق، خطاب به شیخ محمد مردوخ میگوید: «ما از پیش درآمد لایحه شما به شک افتادیم. بعد آخرش را خوب آوردید. خیلی خوشوقت شدم»۱۴. این چنین بود که در پی دیدار شیخ فضلالله نوری با شیخ محمد مردوخ گره از کار مردوخ گشوده شد و همرأیی بخشی از علمای برجسته شیعه ایرانی با بخشی از روحانیان سُنی مذهب ایرانی در مقابل مشروطهطلبان در یک نقطه یعنی در مخالفت با مشروطیت با هم تلاقی کرد. هر چند، چند صباحی پس از دیدار شیخ فضلالله و مردوخ، شیخ فضلالله توسط مشروطهطلبان به دار آویخته شد، اما شیخ محمد مردوخ بعد از این تحولات و تا حدود چند دهه بعد یعنی تا سال ۱۳۵۴ در عالم سیاست و فرهنگ به فعالیتهای خویش استمرار داد.
پینوشت
۱ -پژوهشگر مطالعات قومی
۲- در این باره میتوان به کتاب ایل کلهر در دوره مشروطه اثر آقای علی رضا گودرزی ناشر،انتشارات کرمانشاه ۱۳۸۱ و نیز کتاب سندی گزیده اسنادی از وقایع مشروطست در کردستان و کرمانشاه به کوشش رضا آذری شهرضایی انتشارات کتابخانه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی ۱۳۸۵ مراجعه کرد.
۳- برای مطالعه بیشتر مراجعه شود به: سلطانی محمد علی، جغرافیای تاریخی مفصل کرمانشاهان تاریخ مفصل کرمانشاهان از انتشارات موسسه فرهنگ.
در این باره همچنین میتوان به کتاب یارمحمد خان سردار مشروطه اثر دکتر علی نقیپور، ناشر مولف ۱۳۶۹ مراجعه کرد.
۴ – در خصوص معرفی این خاندانها باید به کتاب ارزشمند آقای دکتر محمد علی سلطانی پژوهشگر سختکوش و کرمانشاهشناس با عنوان تاریخ خاندانهای حقیقت و مشاهیر متأخر اهل حق در کرمانشاه، نشر سها، ۱۳۸۴ اشاره کرد.
۵ -البته تز دکتری بسیار ارزنده و پژوهشی آقای دکتر اسماعیل شمس را باید در این خصوص یک مستثنی و به عنوان یک کار بسیار ارزنده طرح کرد، با عنوان: کردهای غرب ایران (کردستان و آذربایجان): ملیت،قومیت و مذهب از مشروطه تا کودتای ۱۲۹۹ رساله دکتری تاریخ دانشگاه تربیت مدرس در سال ۱۳۸۳.
در همین خصوص بخشی از کتاب پژوهشی و خواندنی مجتبی برزویی با عنوان اوضاع سیاسی کردستان (از اسل ۱۲۵۸ تا ۱۳۲۵شمسی)منتشرشده توسط نشر فکر نو در زمستان ۱۳۷۸ به بحث رویدادهای مشورطه در کردستان پرداخته است.
۶ – مردوخ کردستانی، شیخ محمد، تاریخ کرد و کردستان، چاپ چهارم، انتشارات غریقی، سنندج، بی تا، جلد ۱ و ۲.
۷- کتاب تاریخ کرد و کردستان ص۲۳۹ جلد دوم.
۸ – پیشین ۲۴۲
۹ – پیشین ۲۴۴
۱۰ – پیشین ۲۴۸
۱۱- پیشین ۲۴۹-۲۵۰
۱۲ – پیشین ۲۵۲
۱۳ – پیشین ۲۵۱
۱۴ -پیشین ۲۵۲
این جستار پیشتر در مهرنامه، امردادماه ۱۳۹۰، سال دوم، شماره چهادهم، صفحات ۸۷-۸۸ منتشر شده است.