به دلیل نبود راهکارهای حقوقی مشخص برای رسیدگی به جرایم مربوط به کودک آزاری و همینطور معافیت پدران از مجازات و همینطور دیگر راههای گریز از قانون در ایران موجب شده است که هیچ نیروی بازدارنده ای برای جلوگیری از ادامه و همینطور گسترش کودک آزاری وجود نداشته باشد.
خبرهایی که هرگز از رسانههای همگانی منتشر نمیشوند، این روزها دهان به دهان میچرخد و در خانهها به عنوان بخشی از شایعاتی که همیشه در میان مردم رواج داشته نقل می شود، خبرهایی از بروز خشونت های خانوادگی، اخبار مشمئز کننده ی کودک آزاری و درگیرهای منجر به قتلی که در انظار عمومی رخ میدهد و … هر روز و هر ساعت از یک گوشهی شهر سرچشمه میگرد و به سرعت تا خصوصیترین حریم شهروندان گسترش مییابد.
در این میان آنچه که از همه بیشتر تاثیر مخرب بر روح جامعه میگذارد، بدون شک خبرهایی مربوط به آزار و اذیت کودکان است که هیچ شنوندهای نمیتواند در مقابل شنیدن آن بی تفاوت باشد، افسوس نخورد، آهی نکشد و جملهای نگوید، گاهی هم قطره اشکی است که بر گوشهی چشم آذین میبندد.
آخرین مورد گزارششده کودک آزاری مربوط به قتل کودکی توسط مادرش است، خبرگزاری ایسنا در خبرکوتاهی به انتشار این خبر پرداخته و نوشته است روز چهارشنبه ۲۹ تیرماه در پی تماس فردی با کلانتری مبنی بر یک مورد مرگ مشکوک، ماموران به محل اعزام شدند و با جسد دختر بچهای مواجه شدند. تحقیقات اولیه نشان داد دختر بچه پنج ساله با روسری توسط مادراش خفهشده و این زن اقدام به خودکشی کرده است.
مادر سی سالهی این کودک بعد از ارتکاب جرم اقدام به خودکشی کرده بود به بیمارستان منتقل میشود و بعد از بهبودی اعتراف میکند که به خاطر اختلافات خانوادگی دست به این کار زده است.
جمعهی گذشته نیز پارسا، کودک چهار سالهی دیگری به دلیل وارد شدن ضربه سخت به سرش و ضربه مغزی در بیمارستان درگذشت، یکی از مددکاران مرکز حمایت از کودکان بد سرپرست با تایید این خبر گفته است که ابتدا پارسا را به خاطر سوختگی و شوک قلبی ناشی از آن به بیمارستان منتقل کرده بودند اما بعد از مدتی وی دچار مرگ مغزی شد. پلیس بعد از تحقیقات اعلام کرده است مادر این کودک معتاد بوده و با مرد مورد علاقهاش زندگی میکرده و آزار این این کودک توسط ناپدری معتادش صورت گرفته است.
مورد پارسا پنجمین مورد کودک آزاری شدید از فرودین ماه سالجاری تا کنون است که منتشر میشود، فرودین رو به پایان بود که خبر هانیه به سرعت برق در شهر پخش شد، این دختر هشت ساله به فجیع ترین شکل ممکن توسط ناپدری اش مورد آزار و اذیت جسمی قرار گرفته بود، هر کس که این خبر را شنید به عیادتش رفت و عدهای نیز حاضر شدند تا سرپرستی او را بر عهده بگیرند.
نیما هم کمتر از یک ماه بعد به علت سوختگی و کبودی روی بدن روانه بیمارستان شد و با همه کودکی اش به مسوولان بیمارستان گفته بود که پدرش او را سوزانده است.
باربد هم مورد بعدی بود که مردم از آن سخن میگفتند، پسر بچهی سه ساله ای با هفتاد درصد سوختگی. کمی هم بعد از آن حدیثه بود که به واسطه تنبیه های پدر پزشکان مجبور به قطع دست او از آرنج شدند.
همهی اینها و قطعا دهها موردی که اتفاق میافتد و به گوش کسی هم نمیرسد از کجا ناشی میشود؟
مردم با شنیدن این خبرها، به جز ابراز همدردی، ناله و نفرین و دشنام و گاهی رفتن به عیادت کودکان کار دیگری از دستشان بر نمیآید، و همگی بر این باورند که قانون باید مقابل این گونه رفتارها را بگیرد. اما قانون برای تنبیه بدنی کودکان توسط والدین هیچ تدبیری ندارد و تنها بعد از بالا گرفتن و رشد این معضل اجتماعی بود که تعدادی از نمایندگان مجلس لایحهای تحت عنوان لایحه حمایت از کودکان و نوجوانان با در نظر گرفتن مجازات برای والدینی که اقدام به کودک آزاری میکنند مطرح کردند که تا به امروز به نتیجه نرسیده و در انتظار مطرح شدن در صحن علنی و رای آوردن احتمالی است و با توجه به نزدیک بودن انتخابات مجلس بعید به نظر می رسد که این لایحه در دستور کار مجلس قرار بگیرد.
به دلیل نبود راهکارهای حقوقی مشخص برای رسیدگی به جرایم مربوط به کودک آزاری و همینطور معافیت پدران از مجازات و همینطور دیگر راههای گریز از قانون در ایران موجب شده است که هیچ نیروی بازدارندهای برای جلوگیری از ادامه و همینطور گسترش کودک آزاری وجود نداشته باشد.
منبع : خودنویس