جواد قاسم آبادی
این چرائی را از نظر من در چهار وجه اساسی «جنبش، جمهوری، دموکراسی و لائیسیته»میبایستی بررسی کرد. چهار وجهی که از یک سو این جنبش عمومی را تعریف می نمایند و از سوی دیگر نوع رابطه و مرزهای این جنبش سراسری صد و چند ساله را با دیگر جریاناتپوزیسیون و اپوزیسیون ایران ترسیم می نمایند.
اما من قاسم آبادی از این حرکت چهار وجهی در جهان شش وجهی چه می فهمم؟
از آنجائی که در هر دیکسیونر راجع به جمهوری (آلترنانس)، دموکراسی (تولرانس)و دولت مدرن غیر ایدئولوژیک (لائیک)به صورت کشاف نوشته شده است و اکثر تشکل های اپوزیسیون دموکرات ایران نیز بر محور این ارزش ها بسی کار کرده اند و ارزش تولید نموده اند،جهت تسهیل و خود داری از تکرار این تعاریف خواننده را به مطالعهء این مفاهیم سیاسی دعوت می نمایم و به سهم خود سعی خواهم کرد تا در این مختصر، «جنبش»را توضیح دهم.
چه تعریف «ما»از این جنبش سراسری در ایران، تعریفی جدید و یگانه است. تعریف خود ما از مجموعه روابط لازم و ممکن مابین فعالین این جنبش است. از نظر ما «جنبش»حرکت سیاسی ست که حزب نیست، سازمان نیست، جبههء احزاب نیست، اتحاد افراد و چند تشکل، چندسازمان و یا چند حزب سیاسی نیست. جنبش برای جمهوری، دموکراسی و لائیسیته؛ بخاطرگستردگی، عمومی و تاریخی بودن و عدم وجود حداقل آزادیهای سیاسی در ایران؛ اگر چه حرکتی سیاسی اما دیگر گونه است. حرکتی ست سیاسی، افقی و شبکه ای. حرکتی است سیاسی،باز، عمومی، علنی و فراگیر. تشکلی است از افراد، انجمن ها، سازمان ها و احزابی که در راستای تحقق و بازتولید ارزش های سه گانهء عمومی صد و چند سالهء مردم سراسر ایران؛ جمهوری، دموکراسی و لائیسیته؛ به هر شکلی کوشش می نمایند. این «جنبش»از نظرمن بیش از هر چیز شباهت به یک «جبههء مردمی»سراسری دارد.
از نظر من این جبههء مردمی در ایران چتری ست که سه «خانواده»ی سیاسی؛ و زیرمجموعهء این سه گرایش سیاسی – اجتماعی را در بر می گیرد. سه «خانواده»ی سیاسی که برای درانداختن سه ارزش انقلاب مشروطیت؛ آلترنانس (انتخابی بودن و دوره ای بودن تمامی مسئولین مملکتی)دموکراسی (عدم تمرکز قدرت سیاسی و انتقال قدرت مستقیما به خودمردم در سراسر ایران)و لائیسیته (جدائی ادیان، مکاتب و باورها از ساختار قدرت)؛ به مثابه حداقل های لازم برای فردای ایران به اشکال گوناگون و در ابعادی به وسعت فلات پهناور ایران تلاش می نماید. این سه گرایش سیاسی – اجتماعی (مذهبی هائی که به جدائی دین و دولت باور دارند،ملّیونی که عدم تمرکز قدرت سیاسی در آیندهء ایران را می پذیرند و کمونیست هائی که آزادی و برابری را دو روی سکهء مقولهء عدالت اجتماعی می دانند)بیش از یک قرن است که بدون هماهنگی و برنامهء مشترک برای آزادی، استقلال و عدالت، جدا جدا مبارزه کرده اند، جدا جدا قربانی داده اند و در جدائی به عزای قربانیان خود نشسته اند.
از ان رو جنبش حرکتی دگرگونه از افراد، انجمن ها و احزاب و سازمان های سنتی ایران برای ایجاد هماهنگی بین این نیروهای اجتماعی، برای خلع ید نظام جمهوری اسلامی از قدرت سیاسی در ایران و نهایتا ایجاد یک جایگزین سراسری جهت خروج مثبت از جامعهء بلازدهء امروز کشور به سوی جامعه ای آزاد، برابر و مرّفه می باشد. به درک من در شرایط پلیسی – نظامی امروز ایران، هر نوع سازماندهی هرمی و متمرکز سیاسی، با دریافت ضربات غیر قابل تحمل و پرداخت هزینه های سنگین و نهایتا، در اثر بدام افتادن و حذف فیزیکی مبارزین راه آزادی، زودتر و یا دیرتر متلاشی خواهد گردید. به درک من در شرایط امروز
داخل کشور، هر گونه ایجاد تمرکز و عمل سیاسی علنی غیر شبکه ای، جز برآوردن آرزوی مزدوران اطلاعاتی رژیم ناجمهوری ِنااسلامی ایران چیزی «نه»خواهد بود.
اگر همراهان این جنبش عمومی گسترده برای جمهوری، دموکراسی و لائیسیته، با در نظرگرفتن شرایط واقعی مبارزه در ایران، به امر خطیر سازماندهی غیر متمرکز و خودگردان افراد، هسته ها، تشکل های محلی و سایر نهادهای هماهنگ کننده، در یک مبارزهء ممکن، برای زندگی مرفه شهروندان این فلات پهناور و بقای این میهن رسیده باشند، با انواع سازماندهی هرمی که بصورت تله برای رزمندگان راه آزادی در داخل کشور در خواهد آمد،مرزبندی می نمایند و بطریق اولی با آلترناتیوهای از پیش ساختهء انتفاعیو انواع مدیریت های غیردموکراتیک و متمرکز مقیم خارج از کشور نیز مرزبندی خواهند نمود .
حال ببینیم که نیروهای مختلف تشکیل دهندهء این جنبش همگانی برای آزادی، استقلال و عدالت در ایران چه کسانی هستند و چگونه دوش بدوش و هماهنگ به تداوم و گسترش این حرکت یاری خواهند رساند. چنانکه در بالا گفته شد در نخستین نگاه به جامعهء ایران میبینیم که کوشندگان این راه؛ بطور تاریخی؛ از سه «گرایش» اجتماعی مختلف این میهن داغدیده تشکیل می شوند. بسیاری از همراهان این جنبش بخاطر شرایط سرکوب در داخل کشور
بطور فردی و برخی از این عزیزان در تطبیق با این سرکوب قرون وسطائی ؛ همین امروز؛بطور جمعی اما در هسته های مخفی، در این راه کوشش می کنند.
من از روز نخست بر این باور بودم که از یک سو جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لائیک ایران شایسته است تا ظرفی شود که از یک سو این همراهان را در ارتباط با یکدیگر قراردهد تا با بحث و تبادل نظر، به هماهنگی سیاسی دست یابند و از حرکت های خودبخودی جدا از یکدیگر پر هزینه و کم نتیجه خودداری کنند و از سوی دیگر این ظرف، تشکل های سیاسی(اعم از محافل، انجمن ها، هسته ها، سازمان ها و احزاب) جمهوریخواه، دموکرات و لائیک موجود میهن را بصورت یک شخصیت حقوقی تلقی نماید و قادر شود تا از طریق شورائی سراسری، هماهنگی و ایجاد ارادهء واحد این دسته از افراد و تشکل های جمهوریخواه،
دموکرات و لائیک را سازمان دهد.
از نظر من تا به امروز عملکرد ما در هر وی این دو راستا ضعیف، کُند و ناموفق بوده است. اما چرا؟
از نخستین روز کوشش در راه تاسیس این چنین جنبش سیاسی، بروشنی ذکر کردیم که در نتیجهء پیروزی کودتای بناپارتیستی ارزان قیمت بیست و هشتم امردادماه و بتبع آن شکست انقلاب مظلوم بهمنماه، سه گرایش سیاسی اجتماعی عمده (و زیر مجموعه هایشان) در ایران(مذهبی هائی که امر در جدائی دین از دولت را باور دارند، ملی هائی که اصل عدم تمرکزقدرت سیاسی در آیندهء ایران را می پذیرند و کمونیست هائی که آزادی و برابری را دو روی سکّهء عدالت اجتماعی می دانند) از یکدگر «دور»افتاده اند. بدلیل سرکوب قرون وسطائی حاکم بر سراسر ایران، از حداقل امکان شکلگیری علنی و ارتباط سیاسی و اجتماعی، جهت بحث و گفتگو و عمل مشترک، برخوردار نبوده اند. جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لائیک ایران نخستین وظیفهء خود را تجمع این افراد در زیر یک سقف جهت بحث و گفتگو و تبادل نظر می داند. بحث و گفتگو در راستای آشنائی با یکدیگر. از یک سو آشنائی با نقاط افتراق این سه خانوادهء سیاسی-اجتماعی جهت بحث و گفتگو و ایجاد روشنی در مورد هر یک از این اختلاف سلیقه ها برای فردای ایران و از سوی دیگر آشنائی با نقاط اشتراک سیاسی این سه خانواده و زیرمجموعه های آن جهت هماهنگی و بتبع آن ایجاد ارادهء یگانه و عمل مشترک.
شایسته است اعتراف کنیم که در هر دو زمینه جنبش ما ناموفق بوده است. نه تنها در هفت سال گذشته ما موفق به ایجاد حداقل ارتباطات لازم؛ در یک شورای هماهنگی سراسری؛ بین گرایشات مختلف این جنبش عظیم ملی نشدیم بلکه با برخوردها و ارزیابی های ایدئولوژیک(طبقاتی غیر لائیک) و ایجاد حساسیت های غیر اصولی بر سر نوع جمهوری مورد نظر هر یک از ما برای فردای ایران، باعث شدیم که دیگر همراهان این جنبش عمومی ِسراسری، متشکل
و غیر متشکل، یک به یک از این جنبش فاصله بگیرند و کما فی السابق به کوشش های سیاسی- تشکیلاتی خود فارغ از هماهنگی با دیگر افراد و تشکل های این جنبش بپردازند.
پایان سخن
در مقطع کنونی که شکست پروژهء «اصلاحات» و تداوم این نظام ظلم، وِرد زبان خاص و عام شده است و آلترناتیوهای از پیش ساختهء انتفاعی ِوابسته به این و یا آن دولت خارجی نیز با عدم استقبال توده ای روبرو شده اند از یک سو بر همراهان این جنبش است تا درشکلگیری این سه گرایش عمدهء سیاسی -اجتماعی و زیرمجموعه های این گرایشات؛ بطورمخفی در داخل کشور و بشکل علنی در خارج از کشور؛ کوشا باشیم و از سوی دیگر در کنار شکلگیری مستقل هر یک از این گرایشات، زمینه برای پیوستن تشکل های واقعا موجود؛انجمن ها، کمیته ها، شوراها، سازمان ها و احزابی؛ که بصورت زیرمجموعهء گرایشات این جنبش در صحنهء سیاسی میهن عمل می کنند را در یک شورای مرکزی سراسری جهت هماهنگی نیروهای این ارتش عظیم فراهم آوریم.
موفق باشید
javad.ghassemabadi@no-log.org