بحث تکثر، اختلافنظر و حتی تقابل آرا در جنبش سبز، بحث کموبیش پذیرفته شدهای است. در میان این تکثر و چندگانگی، بحث سکولاریسم و برداشتهای گوناگون از آن، از مباحث جاری در فضای کنونی است.در گفتوگویی با آقای رضا علیجانی، نویسنده، فعال سیاسی و عضو شورای ملی- مذهبی در تهران، به وجوهی از این مسئله پرداختهام.سکولاریسم چگونه در جنبش سبز مطرح است، چه جایگاهی دارد و با اختلافنظرها چگونه برخورد میکند؟ بحث سکولاریسم، بحث پرمناقشه ای است.
در ایران هم در چند سال اخیر مطرح بوده است. شاید این واژه مقداری ابهامزا هم باشد، اما بهنظر میرسد اگر بهعنوان یک ایدئولوژی به سکولاریسم یا سکولاریزاسیون که معنای وسیعتری دارد نگاه نکنیم، بلکه آن را یک پروسه و فرآیند ببینیم، آن وقت نسبت آن را با جنبش سبز بررسی کنیم، شاید روشنتر باشد.
پس شما معتقدید که در جنبش سبز به سکولاریسم بهعنوان یک ایدئولوژی نگاه نکنیم. اگر بخواهیم سکولاریسم را از منظر یک فرایند در روند تحولات اجتماعی ببینیم، آن وقت آیا تعبیر واحدی از سکولاریسم وجود دارد؟
در این فرایند و روند سکولاریزاسیون هم وقتی تاریخچه و تعین آن در واقعیت خارجی را ببینیم یا مباحث نظریاش را دنبال کنیم، میبینیم که در دو سطح مطرح است:
یک سطح کلان و عام است که خواهان حذف هرنوع ارجاع به دین در همهی حوزههای اجتماعی است. در واقع سکولاریزاسیون فراگیر و حتی گاهی اوقات بنیادگرا است. یا این که در سطحی مطرح است که خواهان تفکیک نهادها و بهویژه و مشخصاً نهادهای دین و دولت و روحانیون و کلیسا از دولت است.
اگر سئوال شما را بهطور مشخص به این سطح از سکولاریسم برگردانیم و مبنا را تفکری قرار بدهیم که خواهان تفکیک نهاد دین و دولت است و طبیعتاً با حاکمیت دینی و حاکمیت شریعت و ارجاع مشروعیت سیاسی به دین یا متولیان دین مخالف است، آن وقت میتوانیم به این مسئله بپردازیم که این تفکر چه نسبتی با جنبش سبز دارد.
آیا جنبش سبز که میخواهیم ارتباط سکولاریسم را با آن و در درون آن تعیین کنیم، تعریف مشخصی برای هر نگاه و هر نحلهی فکری معین دارد یا باید داشته باشد؟
در تلقی جنبش سبز هم ابهاماتی وجود دارد، اما نه آن اندازه که در سکولاریزاسیون بحث میشود. جنبش سبز، یک حرکت اعتراضی به نتایج انتخابات بود که بعد تبدیل به اعتراض به وضعیت سیاسی حاکم بر کشور شد.
البته من ناراضیان ایرانی را، کسانی که منتقد حاکمیت و یا جناح حاکم هستند را وسیعتر از جنبش سبز میبینم. عدهی زیادی هم مثلاً در شهرستانها و یا در مناطقی بودهاند که هرچند تمایل به مشارکت در انتقادات و اعتراضات داشتهاند، ولی هنوز بنا بر دلایلی شرکت نکردهاند و یا اصلاً بهدلایل شخصی مشارکت نداشتهاند.
به هرحال اگر ما جنبش سبز را نمادی – حال نمیدانم اسمش را چه بگذاریم – پویش ناراضیان ایرانی بدانیم، اینجا هم بحث روشنتر میشود.
اگر جنبش اعتراضی وسیعتر از جنبش سبز است، آیا میتوانیم جنبش سبز را بخشی از جنبش اعتراضی بدانیم؟ یا این که جنبش اعتراضی در حال حاضر در عمل همین جنبش سبز است؟
بله کاملاً. من برای تعبیر کلانتر، کلمهی جنبش را بهکار نبردم و نگفتم: جنبش ناراضیان ایرانی، بلکه از ناراضیان ایرانی نام بردم. ناراضیان ایرانی وسیعتر از آنهایی هستند که ابتدا در اعتراض به نتایج انتخابات و بعد هم به وضعیت سیاسی کشور به خیابانها آمدهاند. یعنی کسانی هم بودهاند که با جنبش سبز همدلی داشتهاند یا نه حتی مرزی داشتهاند و نیامدهاند.
ناراضیان ایرانی وسیعتر از جنبش سبز هستند، ولی همانطور که شما اشاره کردید، جنبش سبز الان نماد ناراضیان ایرانی است.
حال میخواهیم نسبت جنبش سبز را با این تعریف با آن بحث سکولاریسم یا سکولاریزاسیون بسنجیم. وقتی از جنبش سبز میگوییم، یک بار یک واقعیت و عینیت اجتماعی را مد نظر داریم که دارای بدنهای است و رهبران مدنی و نمادین دارد. یک بار هم وقتی از جنبش سبز میگوییم، ذهنمان بهسمت یک سری خواستههای آرمانی جنبش میرود یا برنامهها و مطالبات مشترکی که دارد.
ولی با تعریفی که شما اول صحبتتان از جنبش سبز بهدست دادید، در بخش برنامهای میخواهیم تاثیر یا جایگاه سکولاریسم در جنبش سبز را بررسی کنیم.
واقعیت جنبش سبز، یک جنبش متکثر است. اگر ناراضیان ایرانی را به طور عامتر درنظر بگیریم، بازهم متکثرتر خواهد شد. فکر نمیکنم چه کسی که ناظر این جنبش بوده و چه کنشگر و فعال آن، انکار کند که نوعی تکثر درونی در عینیت و واقعیت جنبش سبز وجود دارد.
یعنی از نیروهای مذهبی حتی سنتی که گفتمان آقای موسوی آن بخش را جذب کرد و به درون این حرکت آورد، تا نیروهای رفرمیست مذهبی، نواندیشان مذهبی و همچنین نیرهای غیرمذهبی در درون این جنبش حضور دارند. یعنی طیف وسیعی در داخل جنبش سبز فعال بودهاند.
وقتی یک پله جلوتر میرویم، بدنهی جنبش سبز متکثر است، خواستههای آرمانیاش هم متکثر است. اما اگر به مطالبات، یعنی برنامهی مطالباتی مشترک توجه کنیم، به نظر من، این پرسش در پرانتز قرار میگیرد.
میخواهم بهیک مثال دقیقتر که شاید بحث را روشنتر کند، اشاره کنم. قبل از انتخابات، در ایران حرکتی به نام «رویکرد مطالبهمحور» بهراه افتاد. این رویکرد مطالبهمحور، همین تکثر را پذیرفته بود و پیشفرضش این بود که اساساً میتواند این سطح همکاری و مشارکت را سطح میانه بگیرد. به زبان روششناسی علوم اجتماعی، سطح مشارکت، سطح کلان نبود، بلکه سطح میانه را دربرمیگرفت. در سطح کلان افراد میتوانند ایدئولوژیهای مختلفی داشته باشند. در حرکت مطالبهمحور این تنوع ایدئولوژیک میتواند در پرانتز قرار بگیرد.
میتوان این توضیح را اینطور جمعبندی کرد که از آنجایی که مبنای جنبش سبز مطالبهمحوری و توافق روی برنامههای مشخص است، در اساس اختلاف تعابیری که در مورد سکولاریسم وجود دارد، میتواند در آن نقشی بازی نکند؟
بله؛ من بهصورت تجربی میگویم و نه بهعنوان امری تحقیقشده و آماری، که بههرحال جنبش سبز خواستههای دینی نداشته است. یعنی خواستههایش را در قالب گفتمان دینی و گفتمانی که میخواهد حکومت دینی برقرار کند، اعلام نکرده. این یک واقعیت است.
این واقعیت بهمعنای آن نیست که بخشی از فعالین جنبش سبز یا حتی بخش مهمی از آنها دیندار نیستند و یا خواهان ارزشهای دینی نیستند. همانطور که گفتم، بدنهی جنبش سبز، بدنهی متکثری است، اما گفتمان غالب بر جنبش سبز، گفتمان آرمانیای که خواهان حکومت دینی و اجرای قوانین شریعت باشد و یا خواهان ارجاع قوانین به شریعت باشد، نبوده است.
اما مطالباتی که جنبش سبز دارد، میتواند درون هر گفتمانی تعبیه بشود. یعنی هم در درون گفتمانی که خواهان اجرای بدون تنازل قانونی اساسی است و هم گفتمانی که اساساً به قانون اساسی اعتقاد ندارد و آن را دارای ظرفیت نمیبیند. هردو گفتمان در حرکتی مطالبهمحور میتوانند با هم همسو باشند.
همین امر میتواند در رابطه با نگاههای آرمانی مصداق پیدا کند. یعنی اگر نگاه آرمانی را تلقی حداکثری از سکولاریسم ببینیم، بخشی از جنبش سبز به همین شکل فکر میکردند و بخشی هم اینطور فکر نمیکردند. در حرکت مطالبهمحور اینها باهم همسو هستند.
اما آن روی سکه میتوان گفت – بهعنوان یک استنباط میگویم – جوهرهی جنبش سبز، یک نوع جوهرهی سکولاریستی بوده است. یعنی جوهرهای است که مطالبهمحور هست و میخواهد سبک زندگی را اصلاح کند. این اصلاح سبک زندگی، میتواند در درون گفتمانهای مختلف، از جمله در درون گفتمانهای دینی، قرار بگیرد، اما نمیپذیرد که یک گفتمان، گفتمان غالب بر جنبش سبز باشد.
چگونه میشود این را بهتر فهمید که شما بهعنوان یک روشنفکر دینی، معتقدید که جوهرهی جنبش سبز سکولاریستی است و در عین حال بحث سکولاریسم، بهعنوان یک ایدئولوژی، در درون جنبش سبز جای ندارد یا بهتر است نداشته باشد؟
با این تفسیر که این جنبش مطالبهمحور است و در مطالبهمحوری، اساساً ادغام نهادهای دین دو دولت، خارج از بحث است.
اما آقای علیجانی، بههرحال بحث سکولاریسم و سکولارها چه بیرون از جنبش سبز و چه در درون آن وجود دارند. آیا با تعریف شما میتوانیم به این قائل شویم که در مرحلهی کنونی، اساساً رویاروییای میان سکولارها و دیندارها در درون جنبش سبز وجود ندارد؟
نه. حتی اگر کسی بگوید که اصلاً جنبش سبز یک بحث درون حکومتی اصلاحطلب است و فعالین آن آدمهای دیندار هستند و مطالباتشان هم دینی است، با او یک بار بحث تئوریک میکنم، یک بار بحثش را با واقعیت انطباق میدهم و میگویم به گفتهی خود شما تمام افرادی که به خیابان آمدهاند که یک نظر و ایده ندارند.
اما یک بحث پروژه هم انجام میدهم و میگویم در این پروژه، ممکن است آیتالله منتظری با تفسیر فقاهتی از حقوق بشر دفاع کند. من ممکن است تفسیر فقاهتی را قبول نداشته باشم و تفسیر نواندیشانهی دینی بدهم و دیگری تفسیری غیردینی ارائه بدهد.
هیچ اشکال ندارد که از کدام نقطهی عظیمت حرکت میکنیم؛ اما وقتی بحث پروژه مطرح میشود، به برنامه برمیگردیم و این که خواستهی ما در حال حاضر چیست؟ ما خواهان آزادی انتخابات، آزادی بیان و آزادی احزاب هستیم. کسی میگوید این آزادیها در قانون اساسی میگنجد و دیگری میگوید که نه این خواستهها در چهارچوب قانون اساسی نمیگنجد.
من میگویم این که این خواستهها در چهارچوب قانون اساسی و یا در درون دین میگنجد یا نه، بحث تئوریک و نظری خارج از جنبش سبز است