محمد مصطفایی
روز شنبه، جوانی جنایت کار که از سال ۱۳۸۳ به اتهام اسیدپاشی در زندان رجایی شهر کرج محبوس است، از طریق بلندگوی زندان صدا فراخوانده می شود. مجید خود را برای کور شدن آماده می کند. ترس در تمام وجودش کمین کرده ولی خود را بروز نمی دهد.
آقای جابری که مسئول اجرای حکم قصاص در استان تهران است و هزاران نفر را در طول خدمت خود در دادگستری ایران به جرایم مختلف از جمله قتل، حمل و نگهداری مواد مخدر و تجاوز و محاربه به دار آویخته است.
در این روز قرار است اولین حکم قصاص چشم را اجرا کند. مطمئنا اجرای این حکم مزایای بسیار زیادی هم برای مسئولین دستگاه قضایی و هم جمهوری اسلامی خواهد داشت؛ چرا که بعد از عملی کردن این حکم میلیون ها رسانه از جمله رادیو و تلوزیون و … در سراسر جهان این خبر را پوشش داده و باز جمهوری اسلامی یکی از خبر ساز ترین کشورهای جهان خواهد شد. چرا که این حکم از نوادر احکامی است که در دنیا اتفاق خواهد افتاد. در ایران پیش از انقلاب چنین مجازاتی وجود نداشت و در طول عمر سی و دو ساله جمهوری اسلامی که این مجازات را به ارمغان آورد نیز این اولین حکم قصاص چشم است که قرار بر اجرای آن گذارده شده است.
بد نیست با هم گوشه ای از تاریخ را مرور کنیم:
نادرشاه در آغاز سلطنت خود مالیاتهای سه ساله را بخشید ولی اندک زمانی پس از آن چنان مالیاتی بر مردم بست که همگان را به خاک سیاه نشاند ،آنچنانکه مردم سر به بیابانها نهادند و حتی مجبور به فروش زن و بچه خود شدند از جمله در کرمان بنا به گزارش روزنامه میرزا محمد کلانتر فارس ــ جلد شش ، گزارش ۲۲ مارس ۱۷۴۷ میلادی ــ از روزنامه نویسان آن دوره مردم مجبور شدند زنان و دختران خود را به قیمت پنج یا شش روپیه به سربازان تاتار اردوی نادری بفروشند . به گزارش همین وقایع نگار در حویزه مردم دست به مقاومت زدند و نادر پس از کشتاری وحشیانه به مدت سه روز زنان و دختران وکودکان را در اختیار سربازان خود قرار داد و شهر به مدت سه روز آماج تجاوزهای سربازان نادربود .
…… در شورشهائی که درفارس وکرمان رخ داد پس از کشتار فراوان ، مانند تیمور کله مناره های فراوانی از سر های بریده کشتگان بر پا کرد . کور کردن سیاست رایج مجازات او بود و همواره در اردوی او شماری از کسانی که به دستور او کور شده بودند وجود داشتند . در فتح هندوستان او گنجهای فراوانی با خود به ایران اورد ولی بجای انکه از این گنجها استفاده کند با طمع و حرص کم نظیری آنها را به خود اختصاص داد و در کلات نادری در خزائن خود جای داد . ارزش گنجهای به دست امده از دهلی را از هفتاد و هشت میلیون و پانصد هزار تا سیصد میلیون لیره تخمین زده اند . در شورشی که در دهلی رخ داد دستور قتل عام و تجاوز به نوامیس مردم را صادر کرد . او دستور داد در هر محله ای که سربازی از سربازان او کشته شده کسی را زنده نگذارند . کشتار و قتل عام ازدر وازه دهلی تاکهاری باولی ، و از قلعه ارگ تا مسجد فتح پوری ادامه یافت .
در این قتل عام نیمی از دهلی طعمه حریق گردید دهها هزار نفر به قتل رسیدند و هزاران زن و دختر هندی مورد تجاوز وحشیانه سربازان نادر قرار گرفتند و یا برای نجات از تجاوز سربازان دست به خودکشی زدند . شمار قربانیان این کشتار را تا دویست و بیست و پنج هزار نفر نیز ذکر کرده اند . شدت وحشیگری و کشتار به حدی بود که در فرهنگ هندیان « ندری کردن » نادری کردن ، به معنی سلاخی و قتل عام کردن بکار میرود . در شوشتر و در سرکوب طرفداران صفویان کشتار و غارت و هتک نوامیس را از حد گذراند و در سرکوب بختیاریهادستور داد چهار دست و پای علیمردان خان چهار لنگ را قطع کنند و چشمهای او را با کارد از حدقه بیرون آورند . دو سال آخر عمر نادر در گردابهائی از بیرحمی و کشتار سپری شد . در زمینه بی رحمی و سخت کشی که سرانجام سرنوشت خود او را هم رقم زد نادرشاه کارنامه ای قطور دارد .
نادر شاه در مملکت گیری وفرماندهی در میدان جنگ کم نظیر ولی در سیاست مملکت داری ضعیف بود و قساوتها و طمع او در مال اندوزی در اواخر کارش او را مورد نفرت عموم قرار داده بود . دوران او دوران حاکمیت یک دیکتاتوری نظامی با تکیه بر ارتشی بسیار قوی و دویست هزار نفره از ایلات و عشایر غیر ایرانی بود .مقارن پایان کار نادر، ایران از زاویه اقتصادی ، کشاورزی ، تجارت و…در ورطه ای از فقر سیاه فرو رفته بود . نادر در آغاز کاردر ضمیر مردم سیمای یک قهرمان را داشت ولی در پایان کاردر هیئت یک جلاد خونریز و بیرحم در خاک فرو شد .
دوران لطفعلی خان همزمان با آغاز قدرت یافتن آقا محمد خان قاجار بود و دوران کوتاه حکومت لطفعلی خان تا پایان یکسر در جدال با خان قاجار سپری شد . تغیر اخلاق لطفعلی خان و روی آوردن او به خشونت و بیرحمی ، خیانت نزدیکان بخصوص حاجی ابراهیم کلانتر شخصیت صاحب نفوذ شیرازو هوشیاری آغا محمد خان سرانجام پایان کار شاهزاده زند را باهمه دلاوریها و فتوحاتش رقم زد . آخرین پرده درام سرنوشت لطفعلی خان در سال ۱۲۰۸ هجری رقم خورد . او پس از فتح کرمان به محاصره لشکریان قاجار در آمد . کرمان چند ماهی مقاومت کرد و سرانجام نیمی از مردم شهر به دلیل قحطی و پس ازگذر از دورانی که در آن به خوردن سگ و گربه و حتی لاشه مردگان روی آوردند ،مردند و لطفعلی خان در شبی تاریک با شماری از یارانش از کرمان خارج شد و حلقه محاصره را شکافت و به بم رفت ولی در بم به دست حاکم بم زخمی و دستگیر شد و به آغا محمد خان تحویل داده شد و سر سلسله قاجار به دست خود چشمان او را از حدقه بیرون آورد و او را به قاطر چیان سپاهش سپرد تا هر نوع شناعتی را در باره او اعمال کنند و سرانجام جسد آخرین وارث زندیان بنا بر برخی اقوال در امامزاده زید تهران در گوشه ای مدفون شد .
پس از دستگیری لطفعلی خان شهر کرمان یکسره آماج تجاوز و کشتار گردید . به دستور آغا محمد خان بیست هزار جفت چشم مردم شهر کرمان از حدقه بیرون کشیده شد و شمارش گردید . زنان و دختران و پسران نوجوان میان لشکریان تقسم شدند و مورد تجاوز گرفتند .تعداد زنان و دخترانی که میان سربازان تقسیم شدند تا بیست هزار تن نوشته شده است .سربازان زنان و دختران اسیر را باخود به پایتخت بردند و تا مدتها بعد خانواده های اسیران سر در پی آنان داشته و در صورت باز یافتن آنان کوشش میکردند که بتوانند این اسیران را باز خرید نموده و از رنج و نکبت نجات دهند شمار زیادی از اسیران گردن زده شدند و سرهای کشتگان بر شانه های دیگر اسیران تا شهر بم حمل گردید و در آنجا هرمی از سرها ساختند تا خاطره دستگیری لطفعلی خان محفوظ بماند . درست در کشاکش این عقب ماندگی ها و جنایت ها در سوی دیگر جهان انقلاب کبیر فرانسه به مدد شناخت و شعور روشنگران و متفکرین و مبارزان، درها و دریچه های جهان کهن را که از غبار خرافه و تاریکی و افکار قرون وسطائی پوشیده شده بود به سوی روشنی و آینده باز میکرد .انقلاب کبیر فرانسه درست همزمان با آغاز حکومت لطفعلی خان زند و قدرت یافتن قاجارها ، پیروز شد .(خلاصه کرونولژی تاریخ ایران پس از اسلام تحقیق از اسماعیل وفا یغمایی)
اما امروز جنایت هایی که بر سر ملت ایران می آید به گونه ای دیگر ولی با ماهیتی واحد است که در تاریخ خوانده می شود. در سال هزاران نفر به دلایل مختلف و به صورت پنهان حلق آویز می گردند. اگر مردم اهواز و یا هر شهر دیگری در جهت حفظ منافع و حقوق شهروند خود اعتراض کنند پس از مدت کوتاهی دهها نفر بی گناه اعدام می گردند و برای قدرت نمایی هم که شده، عده ای از آنها در ملا عام اعدام می شوند. مردم را گرسنه نگه می دادند و کسانی که از گرسنگی دست به سرقت می زنند دست و پایشان را قطع می کنند.
قطع کردن اندام انسانها که داشت رو به متروکه شدن می رفت با آمدن آقای لاریجانی رنگ و بویی خونین به خود گرفت. حال نیز ایشان نخواسته اند تا کارنامه شان عاری از کور کردن چشم باشد. آقای لاریجانی با کسب اجازه از رهبری، اخیرا دستور داده اند تا چشم یک شهروند ایرانی به دلیل جرمی که انجام داده است کور شود. این حکم بی سابقه در ایران او را به اوج خواهد رساند.
مطمئنا همانطور که در بسیاری از کشورهای جهان مجازاتهای وحشیانه از بین رفته است. در ایران نیز اینگونه مجازات ها از بین خواهد رفت. اما عده ای از بین رفتن اینگونه مجازات ها را منوط به درج نامشان در تاریخ به عنوان جانی علیه بشریت فرض نموده و دست به جنایت می زنند.
به هر حال حکمی صادر شده و دستور اجرایی هم از بالاترین مقام دستگاه قضایی که آقای لاریجانی سکاندارش است صادر گردیده است. برادر آقای لاریجانی جواد، خود را دبیر کمیسیون حقوق بشر قوه قضاییه دانسته و تا توان دارد از برادر در انجام این اعمال جنایتکارانه حمایت می کند. آنها بهترین بهانه شان این است که: قصاص یک مجازات شخصی است که ارتباطی به حکومت ندارد و مجنی علیه می تواند از حق خود گذشت کند. آنها توپ را به زمین یک ایرانی که بر او ظلم شده است می اندازند. به این نحو خود را از هر اتهامی مبری می دانند. اما واقعا چنین است؟ آیا قصاص در ید مجنی علیه است؟ به نظر این طور نمی آید چرا که دستگاه قضایی است که چنین حکمی را صادر کرده و زمینه اجرای آن را نیز فراهم می کند.
مجید دست بند به دست و پابند به پا، سوار بر خودرویی خواهد شد که در بازگشتش دیگر نمی تواند مناظر زیبایی که که خواهد دید را نظاره کند. او قرار است در زندان اوین تهران، کور شود. مهم نیست که یک جانی کور می گردد. در روز صدها نفر در همین ایران جان می دهند و صدایی از کسی بلند نمی شود. چه رسد به اینکه بخواهند شخصی را کور کنند. اما مهم است. مهم است به عنوان یک ایرانی اعتراض کنم که: من یک ایرانی خشونت طلب نیستم. ایرانی جانی و جنایتکار نیست. زمانی که مجید دختری را که به او علاقه داشت ناجوانمردانه به وسیله اسید، زیبایی اش را گرفت، تنها تعداد کمی از این خبر مطلع شدند و بعد ها در رسانه ها این خبر منعکس شد و حساسیت ها را برانگیخت. در گذشته نیز دهها نفر به وسیله اسید بینایی خود را از دست داده بودند ولی مجرمان آنها قصاص نشدند ولی این بار قرعه به نام مجید افتاده است که این خود تبعیض و نابرابری است و از لحاظ حقوقی هم چون در احکام، تعارض وجود دارد هیات عمومی دیوانعالی کشور می بایست در این خصوص رای وحدت رویه صادر کند. اما از این موضوعات حقوقی که بگذریم به نظرم آبرو و شرف ایرانی از هر چیز دیگری بالاتر است. ما ایرانی ها نباید اجازه دهیم که آبروی و حیپیت و شرف و گذشت و بزرگوایی که داریم به نام اجرای احکام اسلامی پایمال شده و زیر پا له شود. کم نبود بی اعتباریمان در تاریخ که بخواهیم توسط حاکمان جمهوری اسلامی بی اعتبارتر شویم. یقین داشته باشید همانطور که تاکنون با اعدام های گسترده، از تعداد جرایم کاسته نشده و بلکه افزایش نیز یافته است، با کور کردن دیگری نیز اسیدپاشی از بین نخواهد رفت و باید به دنبال چاره ای و درمانی اساسی گشت. پاک کردن صورت مساله به جای حل مساله چاره کار نیست.
مجید وارد زندان اوین می شود. محل اعدام هزاران مجرم سیاسی و محل نگهداری مجرمینی که به اتهام عشق به وطن در بازداشت هستند و امروز قرار است مجید مجرم و جنایتکار پیام آور و صدایی دیگر برای مظلومیت ایرانیها باشد. او به اتاقی که برای اجرای این حکم اختصاص یافته است برده می شود. دست و پاهایش می لرزد ولی خم به ابرو نمی آورد. در درونش التماس می کند ولی به خود نمی آورد. آقای جابری دادیار اجرای احکام دادسرای ویژه امور جنایی با پشتیبانی و دستور اکید دادستان تهران آقای جعفری دولت آبادی که بسیار سنگدل تر از قاضی مرتضوی است، تمام مقدمات اجرای حکم را فراهم کرده است. آن طور که گفته شده است آمنه قرار است شخصا این حکم را اجرا کند. البته نمی دانم که آیا شخصی که خود چشمانش را از دست داده است، می تواند با ریختن اسید بر چشمان دیگری او را نیز کور کند. این عمل امکان پذیر نیست!
او همچنین می تواند دستور کور کردن مجید را به دیگری دهد. او می تواند چشمان مجید را به او بازگرداند و این امکان را بدهد تا از زیبایی های طبیعت لذت ببرد. هر چند می دانم که مجید از سال ۱۳۸۳ به بعد نه تنها بینایی اش را از دست داده است بلکه هزاران بار کور شده و یا بهتر بگویم مرده و زنده شده است.
امروز در صفحه فیس بوک شخصی ام موضوع اجرای حکم مجید را نوشتم. کامنت های جالبی گذاشته شده بود.
میم ایرانی در پاسخ به شخصی که موافق انتقام بود می نویسد: انتقام چیست ؟ حکومت که مسئول انتقام نباید باشد . باید دید چه غلطی کرده با این همه بودجه مملکت که این همه قاتل و آدم اشغال هر سال تولید میشه .
زیبا موسوی می نویسد: نمی توانم نظری در مورد این حکم بدهم ولی یک سوال ؟چه حبسی یا هزینه ای یا چه حکمی میتواند جبران درد امنه را بکند؟ حکم به کور کردن نه، اما باید همان دردی را که به دیگران وارد کرد خود متهم نیز تحمل کند.
نرگس بازرجانی می نویسد: یک آدم روانی و بی فرهنگ یک کار وحشیانه و غیر انسانی انجام داده، حالا یک عده آدم عاقل و با فرهنگ و تحصیلکرده، نشستند و در کمال خونسردی و سر فرصت، تصمیم گرفتند که همان کار را با آن بکنند، به این میگویند قصاص، حتما نتیجه اش هم باید از بین بردن خشونت در جامعه باشد!!!
آیه می نویسد: من مخالف انتقام اون هم به این شکل وحشیانه هستم…اما شما را به خدا خودمان را جای آمنه بگذاریم. یا فرض کنیم این اتفاق برای بچه مان یا خواهرمان افتاده بود ، باز هم به این راحتی از گذشت حرف میزدیم
سید بهادر خلیلی می نویسد: خوب کسانی که می پرسند باید در این مورد چه کار کرد لطفاً سؤالشان را کامل تر کنند: هدف از کاری که باید در این مورد کرد چیست؟ در چه مدت زمان؟ با چه مقدار بودجه؟ قدرت اجرایی کیست؟ شاید جواب بدهید هدف انتقام است، در کمترین زمان ممکن، با کمترین بودجه ممکن، توسط قوی ترین قدرت اجرایی، در این صورت بهترین راه کار پاشیدن اسید به چشم مجرم است.
و در نهایت خانم نرگس بازرجانی ادامه می دهند: اما هدف از مجازات، انتقام نیست بلکه درمان جامعه است، جرم و جنایت، بیماری جامعه است، درمان قطع عضو نیست، و از این منظر درمان را نمی توان به دست یک خانواده زخم خورده گذاشت..
همه در ذهن شان ابهاماتی نهفته است و این سئوال در واکنش به این اخبار و وضعیتی که آمنه دچارش شده است به میان می آید که چه باید کرد؟ پاسخ هر چه باشد، انتقام و قصاص نیست. پاسخ این پرسش کور کردن وحشیانه دیگری نیست. نباید فراموش کنیم که هر جنایتی که توسط هر فردی و در هر گوشه ای از ایران رخ دهد، تنها و تنها دولت مسئول آن است. اگر قتلی اتفاق می افتد یا سرقتی رخ می دهد و یا …. دولت می بایست پاسخگو باشد. باید این علامت سئوال در ذهن ایجاد شود که آیا عمل جنایتکارانه بدون کوتاهی در امور اجتماعی و سیاسی دولت رخ داده است؟ در تمام کشورهای پیشرفته، بعد از اینکه جرمی رخ داد حاکمان به دنبال انتقام گیری نیستند، حاکمان عدالت خواه و آزادی خواه به دنبال آن هستند که ریشه های وقوع چنین رخدادها و جنایاتی را یافته و در صدد مرتفع کردن و درمان معظل به وجود آمده باشند. اگر جوانی دیگری را به قتل می رساند، باید دید چرا این جوان دیگری را کشته است و با پاسخ علمی به چراهایی که در رابطه با قتل به وجود می آید در صدد پیش گیری از وقوع این دست از جنایات بر آید.
اما خوانندگان گرامی واقعیت در کشور ایران به گونه ای دیگر است. ایران یکی از ثروتمند ترین کشورهای جهان است. اما دولت آن ثروتش را در جهت منافع ملتش به کار نمی بندد و آنچه از ثروت های من و شما تحصیل می کند برای حفظ قدرت خود استفاده کرده و پایگاههای قدرت خود را مستحکم تر و مستحکم تر می کند والا اگر حاکمانی آزادی خواه و دموکرات، که به دنبال منافع شهروندان و حفظ حقوق شان باشند، با ثروتهای که کشور ایران دارد یکی از بهترنی کشورهای جهان با کم ترین آمار جرایم خواهد بود. امیدوارم به زودی همینطور هم شود و آمنه و آمنه ها نیز دست در دست این حاکمان به دنبال کور کردن دیگری و اعمال خشونت نباشد. مطمئنا اگر آمنه از قصاص گذشت نماید، چنان جایگاهی می یابد که اگر قصاص کند هرگز به آن دست نخواهد یافت.
به امید داشتن ایرانی بدون خشونت …..
محمد مصطفایی وکیل دادگستری