به ناگه برخواستیم
شعلههای نور زرین گون بر شاخ قلهها زبانه میکشید
بر فراز البرز، بر فراز قاف، کرکسها در مصاف ققنوس
شعلههای خشم و پرندهی افسانهها
پرواز حق در دیری که مأمن گردید بر خسروان
به ناگه برخواستیم
شعلههای نور زرینگون بر شاخ قلهها زبانه میکشید
و نوید دادند ما را مزدکیان این سرزمین
به ناگه برخواستیم
اینبار خرمدین بود ما را رهبری
قلعهها برفراز قلهها و دوباره البرز حماسهها
بر شاهرگ نو خسروان،
تیغ صباح مینهاد اینبار بر رگ جزایشان
سرزمین افسانهها در جدال با خاموشی لجارهها
کوچک خان، ستارخان، حیدرخان؛
حقا که آتش ققنوس، خاکستر شد بر خاکمان
ای وایشان
به ناگه برخواستیم
اسطورههای آن بهمن سهمگین، از آذربایجان تا گیلان
و اینبار و اینبار کوچه و پس کوچههای تهران
بانگ جهادت، تا رزم فدایی
جهانی شد اسطورههایمان را صدایی
شعلههای نور زرین گون بر فراز البرز، بر فراز قاف، زبانه میکشید و زبانه میکشد
برفراز البرز میسراید شعر داد
انفجار گلولهها که رخداد
ارتش رهایی میستیزد چون سربدار
حقا که آتش ققنوس، خاکستر گشته بر خاکمان
ای وایشان که اینبار
در پهنههای بیکران، بر مرزهای غربی پوچین،
انوار حقیقت بهگشتهاند آنچنان خونین
آری لاله میستاند انتقام رز
حال که البرز خاموش است،
اما زاگرس و اما زاگرس
برخیز ققنوس
برخیز مزدک
برخیز بابک
برخیز صباح
برخیز میرزا
برخیز ستار
برخیز حیدر
برخیز فدایی
برخیز مجاهد
برخیز سربدار
برخیز پارتیزان
که برخواسته است گریلا، برخواسته است کردستان
پس بگذار تا نو خسروان، ظلمت بسازند از انبانِ کشتهها
به ایمان قسم که بازهم خورشید میروید از مشتِ ما
و
بازهم البرز، بازهم بهمن، بازهم جنگل
و
باز هم شعر، بازهم نور، بازهم حماسه
ارگان رسمی حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران
منو