esmail nooriala 02

دربارهء حواشی یک بخشنامه

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

esmail nooriala 02

esmail nooriala 02اسماعیل نوری علا 

سخنان آقای برومند، در مورد رابطهء تشیع وتمامیت ارضی ایران، تکرار ادعائی است که سال ها است بین برخی از نویسندگان علاقمند چسباندن تشیع اثنی عشری به استقلال ایران بعنوان یک کشور (نظیر مرحوم هانری کوربن فرانسوی و آقای دکتر سید حسین نصر ایرانی) چرخیده است که 

پیشگفتار و زمینه

اخیراً مطلب کوتاهی، که از جانب آقای ادیب برومند، رئیس شورای مرکزی و هیئت رهبری جبههء ملی ایران، نوشته شده بود(1)، بوسیلهء آقای دکتر سید حسین موسویان،رییس هیات اجرایی جبههء ملی ایران و عضو شورای مرکزی این جبهه(2)، و از طریق لیست ایمیلی جبهه، برای من هم ارسال شد که، در همان خوانش نخست، به نظرم آمد در پی نوشتهء آقای دکتر محمدعلی مهرآسا، عضو قدیمی جبههء ملی و مقیم کالیفرنیای جنوبی، با عنوان «عاشورا و دیوانگی هایش تا کی؟»(3) و، سپس، انتشار تهدیدنامه ای که در سایت «عماریون» منتشر شده بود (4)، تهیه گردیده است. نوشتهء آقای برومند، که حکم بخشنامه ای صادر شده از رأس یک تشکیلات و خطاب به عموم اعضاء را داشت، کوتاه، قاطع و بسیار روشن بود و در بخشی از آن چنین اعلام شده بود که:

 «[ جبههء ملی ایران] …به ویژه در بارهء دین مبین اسلام و تشیع و امامان این مذهب کمال احترام را ملحوظ می دارد، زیرا تمامیت ارضی ایران وامدار تشیع است و شاه اسماعیل صفوی با رسمیت دادن این مذهب ایران را یک پارچه کرد و از تسلط امپراتوری عثمانی رهائی داد… هر عضوی از اعضای جبهه ملی باید نسبت به مطالب یاد شده پای بند و وفادار باشد تا عضو جبهه ملی شناخته شود وگرنه در تاریخ این جبهه جایگاهی نخواهد داشت…»

در پی انتشار این مطلب در چند سایت و وبلاگ خارج کشور وابسته به گروه های مختلفی که خود را جزئی از جبههء ملی ایران دانسته و همواره از رهبری داخل کشور حمایت و اطاعت کرده اند(5)، اعتراض هایی از جانب غیراعضاء جبههء ملی [مثلاً، خانم شکوه میرزادگی(6) و آقای عبدالستار دوشوکی (7)] و نیز اعضاء این جبهه [مثلاً، آقایان مهندس کورش زعیم(8) و خسرو سیف(9)]، همچنین سازمان های وابسته به جبههء ملی [مثلاً، سازمان های جبههء ملی ایران در خارج کشور(10)] مطرح شد و در جوار آن سیلی از اعتراض ها در وبلاگ ها و  صفحات فیس بوک و غیره براه افتاد.

بزودی کار چنان بالا گرفت که آقای ادیب برومند ناچار شد توضیحی در مورد انتشار مطلب قبلی خود بنویسد و از جمله اعلام کند که:

« پس از انتشار اطلاعیه‌ء این‌جانب، که شتابزده در واکنش به اهانت‌های زشت و ناشایست نسبت به مظهر آزادگی و حق ‌پروری، امام حسین (ع)، نوشته و منتشر شده است، متذکر می‌گردد: …مقصود از “مغتنم شمردن جنبش‌های سوگواری”، پاسداری از خون آزادگان و شهیدان راه حق و تأمین وحدت ملی بوده است… و اما در مورد شاه اسماعیل صفوی، تمامیت بخشیدن مجدد به سرزمین ایران خدمتی بزرگ بوده، ولی تاریخ نمی‌تواند کشتارهای او را برای ترویج تشیّع به دیده‌ی اغماض بنگرد و او را نکوهش نکند. هم‌اندیشگان و هواداران جبهه ملی ایران همواره باید در نظر داشته باشند که مقالات اهانت‌آمیز، از آن دست که به‌وسیله‌ء دکتر مهرآسا انتشار یافته، موجبات فشار مضاعف بر فعالیت‌های جبهه ملی را در درون کشور فراهم می‌آورد و دستاویزی برای پیش‌گیری از برگزاری جلسات جبهه می‌گردد…»

حال ممکن است تصور شود که، با توضیح اخیر، این پرونده را می شود بست اما، از نظر من، آنچه ایشان در این دو نامه نوشته اند حاوی نکات مهم دیگری نیز هست که نمی توان با یک معذرت خواهی سر هم بندی شده از آن گذشت. در نتیجه، من نیز می خواهم به سه نکته در حواشی جریانی که پیش آمده و کمتر مورد توجه قرار گرفته اشاره هائی داشته باشم.

تشیع و تمامیت ارضی ایران

سخنان آقای برومند، در مورد رابطهء تشیع وتمامیت ارضی ایران، تکرار ادعائی است که سال ها است بین برخی از نویسندگان علاقمند چسباندن تشیع اثنی عشری به استقلال ایران بعنوان یک کشور (نظیر مرحوم هانری کوربن فرانسوی و آقای دکتر سید حسین نصر ایرانی) چرخیده است که «پادشاهان صفویه احیاء کنندهء سلطنت موروثی از طریق پذیرش ولایت امامان شیعه [که فرزندان دختری آخرین پادشاه ایران محسوب می شدند؛ یعنی همان افسانه ای که حتی دکتر علی شریعتی هم بی پایه بودن آن را اثبات کرده است] و پایه گذار و حافظ تمامیت ارضی ایران بوده اند.» اکنون هم آقای برومند اظهار عقیده کرده اند که «تمامیت ارضی ایران وامدار تشیع است و شاه اسماعیل صفوی با رسمیت دادن این مذهب ایران را یکپارچه کرد واز تسلط امپراتوری عثمانی رهائی داد» و سپس، در توضیح خود تکرار کرده اند که «در مورد شاه اسماعیل صفوی، تمامیت بخشیدن مجدد به سرزمین ایران خدمتی بزرگ بوده، ولی تاریخ نمی‌تواند کشتارهای او را برای ترویج تشیّع به دیده‌ی اغماض بنگرد و او را نکوهش نکند».

اما آیا براستی چنین است؟ من اگرچه تاکنون در مورد تحولات تشیع اثنی عشری و نقش دینکاران این فرقه در ایران دو کتاب منتشر کرده ام(11). اما در این جا اشاره به نکات زیر را واجد اهمیت می دانم:

1. تشیع اثنی عشری (یا تشیع دوازده امامی که معتقد به غیب شدن دوازدهمین امام خود است) در سرزمین ایران سابقهء چندانی نداشته و یک مذهب پرورش یافته در ایران نیست، حال آنکه به ضرس قاطع می توان گفت که بخش عمده ای از مذاهب اهل تسنن ساختهء دست دینکاران ایرانی است و، در عین حال، اکثریت قریب به اتفاق شاعران، نویسندگان، تاریخ دانان، دانشمندان، فلاسفه و اهل حکمت ایرانی دارای مذهب تسنن بوده اند. حتی بخش هائی از تشیع که در گوشه هائی از ایران رواج اندک داشته اند به مذهب دوازده امامی تعلق نداشته اند. آل بویه شیعهء زیدی پنج امامی بودند، ناصر خسرو پیرو تشیع هفت امامی وابسته به فاطمیون مصر بود، و فرقهء اسماعیلیه نیز، که هنوز هم در ایران طرفدارانی دارند، پیرو تشیع هفت امامی محسوب می شد. حتی خواجه نصیرالدین طوسی، که از دینکاران فرقهء اسماعیلیه محسوب شده و در قلاع الموت بکار مشغول بود، پس از فتح این قلاع به دست هلاکوخان مغول، و برای مصون بودن از مجازات، ادعای اعتقاد به تشیع دوازده امامی کرد تا جزو عمال اسماعیلیه محسوب نشود و به امام زنده ای که بتواند موی دماغ هلاکو شود اعتقاد نداشته باشد و، سپس، با به استخدام در آمدن در لشگر هلاکو، او را به فتح بغداد و کشتن خلیفهء عباسی تشویق کرده است.

2. این مذهب بی ریشه در ایران جریانی کاملاً عربی بود که تا زمان امام دوازدهم اش دارای مجتهد نبوده و دینکاران اش بیشتر محدث (جمع آوری کنندهء داستان ها و معجزات بی شاخ و دم چهارده معصوم) بوده اند که در ناحیه هائی فروبسته و روستائی در لبنان و عراق و بحرین زندگی می کرده اند و همهء آداب و سنن شان عربی و روستائی بوده است.

3. اسماعیل صفوی، از نوادگان شیخ صفی الدین اردبیلی (توجه کنید که او شیخ بود و نه سید) و پس از پیوند خوردن صوفیان صفوی با دربار آق قویونلوها و، از آن طریق، به دربار روم شرقی) طی ماجرای مفصلی که صرفاً سیاسی است ادعای سید بودن کرده و، هنگام تاج گزاری در تبریز، اعلام داشت که تشیع دوازده امامی مذهب رسمی قلمرو حکومت اش (که حد و مرزش معلوم نبود و ایران هم نام نداشت) شده است. حال می توان پرسید که اگر اسماعیل صفوی فردی ایران گرا و خواستار بازگشت به ایران مستقل و کهن بود چرا بجای بازگرداندن یکی از مذهب ماقبل اسلام ایرانیان که در خود این سرزمین پروریده شده بود، تصمیم گرفت تا مذهبی را در آن سرزمین رسمی کند که خود چیزی از آن نمی دانست و مجبور شد که از دینکاران امامی مقیم جبل عامل لبنان بخواهد که به ایران آمده و او را در شیعهء امامی کردن ایرانیان، آن هم به زور شمشیر، کمک کنند؟

4. «تمامیت بخشیدن مجدد به سرزمین ایران» و «رهائی از تسلط امپراتوری عثمانی»، که مورد اشارهء آقای ادیب است، دارای مفهوم معینی نیست. آیا منظور اعادهء تمامیت ارضی عهد ساسانی است؟ آیا سرزمین های قلمروی ساسانیان در خطر تسلط عثمانی ها بوده است؟ آیا اساساً پس از فتح ایران به دست اعراب بادیه نشین نومسلمان دیگر مفهومی به نام «تمامیت ارضی ایران» وجود خارجی داشته و در دوران بلند خلفای بنی امیه و بنی عباس و سپس دوران تسلط ترکان غزنوی و سلجوقی و سپس دوران مغولان و ایلخانان، کشوری به نام ایران وجود داشته است که چون در برابر خطر عثمانی (که هنوز بر ایران مسلط نشده بود) قرار گرفته به همت شاه اسماعیل تمامیت خود را حفظ کند؟ یعنی چگونه است که «ایران آقای برومند» در تمام این قرون متمادی وجود داشته و فقط در آغاز قرن نهم هجری با خطر اشغال شدن از طرف عثمانی ها مواجه شده و به کمک اقدامات شاه اسماعیل صفوی مجدداً به تمامیت سرزمینی خود رسیده است؟

5. آیا دینکاران امامی آمده از جبل عامل و شهرهای عراق هرگز اعتنائی به ایران و ایرانیت داشتند و در آثار بازمانده از آنها، از جمله در کتاب بیست و پنج  جلدی بحار الانوار، نامی از این سرزمین برده شده؛ و آیا فرزندان شان که اکنون با نام فامیل های مختلفی بر ایران حکومت می کنند، پس از قرون متعدد بوئی از ایرانیت وعشق به ایران برده اند؟

6. آیا نه اینکه اقدام شاه اسماعیل (که نوهء امپراطور روم شرقی بود) و سیاست اش در مورد آمدن دینکاران امامی (از لبنان تحت تصرف رومیان) به سرزمینن ما خود بخشی از تلاش اروپائیان برای جلوگیری از پیشروی قوای عثمانی به سوی ایتالیا بود و ربطی به احیاء ایران نداشت؟

7. آیا صفویان و دینکاران امامی هرگز به منافع ومصالح ایران فکر کرده اند؟ آیا هم آنان نبودند که موجب قیام افاغنه و انقراض صفویه شدند؟ آیا آنان نبودند که فتحعلیشاه قاجار را، به زور فتوا، وادار به جنگ با روسیه کرده و موجب شدند تا بخش های بزرگی از «تمامیت سرزمین ایران» به دست روس ها بیافتد و از ایران جدا شود؟ آیا دینکاران فرقهء امامی که هم اکنون بر ایران مسلط هستند جز به گسترش مذهب و سیادت خود در «عالم اسلام» آن هم به خرج ملت ایران اقدامی کرده اند؟

8. آیا سپاه پاسداران شان  باید «سپاه پاسداران ایران» باشد یا «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی»؟ و مگر اصل یکصد و نهم قانون اساسی جمهوری اسلامی، در شرایط و صفات رهبر نمی گوید که او باید دارای صلاحیت علمی لازم برای افتاء [فتوا دادن] در ابواب مختلف فقه، و  عدالت و تقوای لازم برای رهبری «امت اسلام» باشد؟ آیا ما در ایران دارای «امت اسلام» هستیم یا «ملت ایران»؟

9. و، تازه، اگر شرکت امامان دوم وسوم شیعه را در فتح ایران و کشتار ایرانیان نادیده بگیریم، چرا اقدام شاه اسماعیل برای رسمی کردن تشیع (آن هم بمنظور «احیای تمامیت ارضی ایران») باید موجب شود که ما اصل کار را فراموش کرده و به فرع بپردازیم و، اگر هم «هر فرد ملی گرایی» بخواهد از شاه اسماعیل بخاطر احیاء تمامیت ارضی ایران تجلیل کند باید، بقول آقای ادیب، «به این مذهب عقیده مند باشد و هر جنبشی را در عزای شهیدان بزرگ شیعه، که تایید کنندهء وحدت ملی نیز هست، مغتنم و محترم شناسد»؛ و لابد، به فتوای دینکاران امامی، به قمه زنی و زنجیر زنی و امر به معروف و اسیدپاشی بپردازد؟

10. در عین حال، مگر می شود نتایج از پیش اندیشیده نشدهء یک اقدام تاریخی را دلیلی برای صحت و سقم نیت و مقصود پشت آن اقدام دانست؟ مثلاً، ادعا کرد که آلمان امروز حاصل کاری است که هیتلر و حزب نازی انجام داده اند. معنای این سخن آن خواهد بود که هیتلر همین آلمان امروز را در نظر داشته و در راستای رسیدن به چنین آلمانی آن اقدامات فجیع را کرده است. اینکه بگوئیم شاه اسماعیل صفوی قصد احیاء تمامیت ارضی ایران را داشت و به این خاطر به مذهب شیعهء اثنی عشری (که چیزی از آن نمی دانست) درآویخت یک شوخی بی مزهء تاریخی است. در واقع این کوشش زیرکانهء دربارهای واتیکان و ونیز و انگلیس، برای ایجاد درباری دشمنخو با دربار عثمانی (که لشگریان اش تا شهر وین اطریش رسیده بودند)، آن هم در جبههء شرقی عثمانی، بود که موجب شد هم دربار صفوی پا بگیرد و هم بر روی نقشهء جغرافیا خط کشی هائی پدید آید که کشور ایران (آن هم نه به نام ایران که به نام فرنگی ساختهء پرشیا) مطرح شود. تمام مفاهیم کشور، ملت، مرز شناخته شده بوسیلهء دیگران، تمامیت ارضی، حاکمیت ملی و منافع ملی پدیده های اصل نوین اند که با انقلاب مشروطه در ایران تثبیت شدند و ربطی به روزگار صفویان (بخصوص در عهد شاه اسماعیل) ندارند.

11. و حیرت من از این است که چگونه رهبرانی چون آقای ادیب حاضرند شاه اسماعیل صفوی خونریز را بخاطر «احیاء تمامیت ارضی ایران« تحسین کنند اما نوبت به رضاشاه پهلوی که می رسد او را دچار هزار لعن و نفرین سازند؛ حال آنکه اگر شاه اسماعیل بفکر تمامیت ارضی نبود و نتیجهء عمل اش بصورتی اندیشیده نشده به شکل گرفتن ایرانی در شرق عثمانی انجامید، رضاشاه و روشنفکران اطراف اش دقیقاً برای ایجاد دولت ـ ملت ایران و تعیین خطوط مرزی این کشور و سرکوب تجزیه طلبان اقدام کردند و در این راه یک هزارم شاه اسماعیل هم خشونت و خونریزی براه نیانداختند. آیا اگر جبههء  ملی قصد تجلیل حافظان تمامیت ارضی ایران را دارد اولویت اش نباید در تجلیل از رضاشاه باشد؟

شهیدان شیعه و وحدت ملی ایرانیان

مضحک ترین سخن اما همان است که در بند نهم مطالب بالا ذکر شد: «عزای شهیدان بزرگ شیعه تایید کنندهء وحدت ملی نیز هست». این گزافه ای نابخشودنی است که اینگونه عزاداری فرقه ای و تفرقه انگیز را عامل وحدت ملی ایرانیان بدانیم. در همان صدر تاریخ، پیدایش شیعه اولین اقدام برای ایجاد تفرقه در بین مسلمانان بود و، چنانکه در جائی دیگر شرح داده ام(12)، دینکاران شیعی همواره، و بخصوص در دوران کنونی، عامل اغتشاش و تفرقه بوده و هم اکنون نیز ایران را، در دل منطقه ای سنی مذهب، آماج دشمنی همسایگان خود کرده اند.

و همچنین است خطری که شیعی گری برای تمامیت ارضی ایران دارد. شاه اسماعیل شمشیر کشید و از بخشی از سرزمین ایران (یعنی آن قسمت از آذربایجان که در آن سوی رود ارس قرار داشت و آران خوانده می شد و سرزمین مادری او محسوب می شد) به قلب سرزمین ایران زد تا آنان را از مذهب سنی بگرداند و شیعهء امامی کند. اما شمشیرش بیش از هر کجا خون ایرانیان مرکز این سرزمین را به قتل عام و غارت بر زمین جاری ساخت و روح شان را به تصرف آخوندهای جبل عاملی و عراقی در آورد. دور تا دور ایران، مرزنشینان این کشور، همچنان سنی اند و تجربهء سی و شش سالهء اخیر هم نشان داده است که اعلام «مذهب فرقهء اثنی عشریه» بعنوان مذهب رسمی «ایران» چگونه تخم تفرقه را در میان مردم این کشور پراکنده و مناطق مرزنشین اش را دچار میل به گریز و جدائی کرده است.

در این مورد کافی است که بخشی از مقالهء آقای امین موحدی را که اکنون به صفوف پریشان تجزیه طلبان ِ تولد گاه شاه اسماعیل پیوسته برایتان نقل کنم:

«منتقدین آقای برومند، به جای توجه به چرایی اعتراف تاریخی‌ جبهه‌ء ملی‌ ایران، لبهء تیز تیغ خود را متوجه فردی نموده اند که تنها به بیان یک حقیقت تاریخی‌ اقدام کرده است. اگر انتقادی هم هست متوجه خود منتقدینی می باشد که در سایهء افراطی گری بیش از اندازه و در حد نژاد پرستی‌ آنان در ایران گرایی و عدم توجه به حقوق سایر ملیت ها در ایران، واگرایی ملت ها در ایران به حدی رسیده است که هیچ نقطهء مشترکی برای ادامهء همزیستی‌ بین ملت ها  و حفظ تمامیت ارضی ایران باقی‌ نمانده جز عنصری مذهبی‌ و افراطی به نام شیعه گری!»

می بینید که افکاری شبیه افکار رهبر جبههء ملی، که بوسیلهء رییس هیات اجرایی و عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران برای همگان ارسال شده و در سایت های وابسته به این جبهه نیز منعکس می شود، حکم دادن تیغ به دست زنگی مست را دارد؟ و آیا، بر عکس آنچه آقای موحدی می اندیشد، این حضور یک مذهب (هر مذهبی که می خواهد باشد) در حکومت نیست که میتواند عامل اصلی تفرقه و تجزیه می شود؟

بله، روشن است که عبارت «عدم توجه به حقوق سایر ملیت ها در ایران» (که البته لفظ «ملیت» اش یک غلط رایج سهوی و شاید عمدی باشد) گویا اصل مطلب است. احزاب سیاسی ما باید خود را از شر مذهب گرائی و، بقول آقای برومند، «خودداری از اهانت‌های زشت و ناشایست نسبت به مظهر آزادگی و حق‌پروری» (که معلوم نیست زشتی و ناشایستگی شان را چه کسی معین می کند و حد می زند) برهانند، دست از مصلحت بینی آبکی منفعت خواهانهء شخصی بردارند، اجازهء انتقاد و باز اندیشی در امور مذهبی و ایدئولوژیک را به اعضاء خود بدهند تا بتوانند در راستای ایجاد ایران آباد و آزاد و سکولار و دموکرات گام بردارند. هرگونه تسامحی در این راه ما را در برابر تاریخ مسئول بدبختی ملت مان خواهد کرد؛ همانگونه که در سال 1357 این اتفاق تلخ در همین جبههء ملی رخ داد.

و اما یک نتیجهء مثبت

بگذارید این مقاله را با خوش بینی تمام کنم. من در میان نتایج انتشار بخشنامهء آقای ادیب برومند دو نکتهء مثبت هم می بینم که بد نیست به آنها اشاره کنم:

1. این ماجرا تفاوت بارز ماهیت کار تشکلات سیاسی را در داخل و خارج کشور آشکار ساخته و بر این نکته انگشت تثبیت نهاده است که تشکلات خارج کشور نباید مطیع و مقلد تشکلات داخل کشور شوند. در زمانه ای که رهبر جبههء ملی اعلام می دارد که «مقالات اهانت‌آمیز، از آن دست که به‌وسیله‌ء دکتر مهرآسا انتشار یافته، موجبات فشار مضاعف بر فعالیت‌های جبهه ملی را در درون کشور فراهم می‌آورد و دستاویزی برای پیش‌گیری از برگزاری جلسات جبهه می‌گردد…» و رهبر کهنسال جبهه را وادار می کند تا چنان اعلامیه ای را صادر نماید که، از دید مهندس زعیم، منتج به وارد آمدن «آسیب حیثیتی» به جبهه شده، چگونه می توان از یکسو از داخل کشوری ها دستورالعمل گرفت و، از سوی دیگر، در راه ساختن یک «آلترناتیو سکولار و دمکرات»، به انتظار راهنمائی ها یا اقدامات آنها نشست؟ چنین تفکری خیانت به خود جبهه ای های راستین داخل کشور هم هست و، به نظر من، همچنانکه بارها نوشته ام(13)، این «روشنگری ِ عملی» در مورد واقعیت های انکار ناپذیر را باید امری خجسته دانست.

2. در عین حال، این بخشنامه حکم ضربه ای هشیار کننده و هشدار دهنده را داشته که اعضاء و گروه های وابسته به جبههء ملی را بر سر دو راههء انتخاب قرار می دهد تا مجبور شوند برای مردمی که شراکت رهبری جبههء ملی در برسمیت شناختن رهبری روحانیت در انقلاب 57 و نیز شرکت در دولت موقت را تجربه کرده اند توضیح دهند که، 36 سال پس از آن واقعه، اکنون به مذهب و نقش آن در حکومت چگونه می اندیشند. این مطلب، در سی و شش سال اخیر، بصورت نوعی بلاتکلیفی زیر پوست جبههء ملی وجود داشت و مدت ها بود که زدن نیشتری بر این پوست متورم و خارج کردن چرک و خونابه ای کهنه را ضروری ساخته بود. حال این نیشتر، نه از جانب عناصر مترقی جبهه، که از سوی رهبری بسیار محافظه کار و اطرافیان وابسته به روحانیت و بازار سنتی ـ سپاهی آن زده شده است و باید آن را به فال نیک گرفت.

مثلاً، می بینیم که تشکیلاتی همچون «سازمان های جبههء ملی در خارج کشور»، با حفظ ادب تشکیلاتی، اعلام داشته است که: «علیرغم احترام کامل و صمیمانه ای که برای مبارزات طولانی ایشان [آقاب برومند] در راه اهداف این سازمان قائلیم، و با توجه به شرائط فشار و خفقان حاکم در ایران، وظیفهء خود می دانیم نظرات خود را در این مورد به گونهء زیر ابراز داریم… جبههء ملی ایران خواهان جدائی دین از حکومت است. این سازمان در طول تاریخ خود نسبت به ادیان و مذاهب و آئین های گوناگونی که در کشور وجود داردهمواره برخوردی یکسان داشته است، امری که باعث شده مروجین آمیختن دین در سیاست، از جبهه ملی دوری جویند. حاصل آنکه، بطریق اولی، هیچگاه اعتقاد یا عدم اعتقاد به یک دین یا مذهب خاص شرطی برای عضویت در جبهه ملی ایران نبوده و نمیتواند باشد».

همچنین، آقای خسرو سیف، از پایه گزاران جبههء ملی، که پس از کشته شدن زنده یاد داریوش فروهر به دبیرکلی حزب ملت ایران (که خود از احزاب عضو جبههء ملی است) رسید، طی اعلامیه ای بیان داشته است که: «به عنوان یک سرباز وفادار به نهضت ملی ایران اعلام می دارم، از آنجا که به تازگی برخی اظهار نظرهای صورت گرفته به نام جبههء ملی ایران در تضاد آشکار با اصول این سازمان بوده و اخلاق مبارزاتی و شاخصه های دموکراسی را با خطر مواجه کرده، دیگر سکوت را جایز ندانسته و به این باور رسیده ام که در این لحظاتسرنوشت ساز باید در این باره مواردی را به آگاهی ملت ایران برسانم… باشندگان و همه ی شهروندان و احزاب ایرانی، بدون توجه به باورهای دینی و مذهبی، آنگاه که به تمامیت سرزمینی – استقلال و آزادی می اندیشند، می توانند همچو همهء سال های فعالیت سیاسی جبههء ملی ایران، عضوی از این سازمان بوده و تحت نام جبههء ملی ایران مبارزه و فعالیت نمایند».

همچنین، آقای مهندس کورش زعیم، عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران، در پاسخ خردمندانه و شجاعانهء خود به پرسش هائی که از جانب آقای عبدالستار دوشوکی طرح شده بود، و بخصوص با اشاره به اسناد جبههء ملی، نه تنها مواضع جبهه رادر این مورد به صراحت اعلام می دارند، بلکه متقاضی استعفای آقای برومند می شوند:

«برای جبهه ملی ایران جدایی دین از حکومت یک اصل است که هم در منشور تاکید شده و هم در اساسنامه. آیندهء ایران جز این نخواهد بود. به تاریخ توجه کنید که در دو سده نخست اسلام در ایران، به علت قشریگری ما هیچ دانشمندی تولید نکردیم و آنان که نخبه بودند از کشور فرار کردند. در دوران صفویه به علت قشریگری برای چهار سده هیچ دانشمندی تولید نکردیم و آنان که نخبه بودند از کشور مهاجرت کردند. در سه دهه گذشته هم که حکومت مذهبی شد، اکثریت نخبگان ما از کشور مهاجرت یا فرار کردند. آیا شما هم بودید، در آینده کشور دین را از حکومت جدا نمی کردید؟.. ما بی تردید تلاش خواهیم کرد که این آسیب حیثیتی را که آقای ادیب ندانسته و شاید با ترغیب برخی که همیشه ایشان را به سوی انجام کارهای غیر دموکراتیک و آسیب زا هدایت می کنند، خنثی کنیم. ولی ایشان اکنون در شرایط سنی و جسمانی هستند که آسان مورد نفوذ قرار می گیرند. من پیشنهادخواهم کرد که ایشان از این سمت های خود کناره گیری کنند، زیرا حرمت جبهه ملی ایران از احترام اشخاص بسیار بالاتر و خطیرتر است».

بدینسان من، با کمال خشنودی، انتشار بخشنامهء آقای ادیب برومند و واکنش هائی را که نسبت به آن مطرح شده «تولدی دیگر» برای جبههء ملی ایران تلقی کرده و امیدوارم که این جبهه نیز جایگاه واقعی خود را، هم به عنوان سازمانی که بنیانگزارش یک شخصیت ملی و ایراندوست چون دکتر محمد مصدق بوده، و هم در صفوف کوشندگان و سازمان های سکولار دموکرات ایران دریافته و باز یابد.

_________________________________________________________________

1. http://isdmovement.com/2014/11/112614/112614.Adib-Boroumand-Declaration.htm

2. من متأسفانه ایشان را نمی شناسم اما در مراجعه به ویکی پدیا چنین خواندم: «سید حسین موسویان (زادهء اسفند 1320 در تهران)، رییس هیات اجرایی و عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران است. او نوهء دختری آیت االله العظمی سید ابوالقاسم سدهی اصفهانی (از مراجع تقلید زمان خود – فوت 1299 مکه) است. پدر او، حاج سید ابوالقاسم موسویان، رییس صنف بار فروشان و از تجار گندم و جو بود وبه عنوان نمایندهء اصناف در شورای عالی اصناف عضویت یافته و به طرفداری از دولت ملی دکتر مصدق شهرت داشت. او پس از کودتای 28 مرداد 1332 از فعالیت‌های سیاسی و تجاری کناره گیری نمود و خانه نشین گردید. دکتر موسویان دارای 4 برادر و 2 خواهر است که یکی از این خواهران فوت نموده‌اند.

3.http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=63388

4. http://isdmovement.com/2014/11/112114/112114.The-Retribution-Committee-of-hachers.htm

5. :مثلاًhttp://melliun.org/iran/51525

6. http://news.gooya.com/politics/archives/2014/11/189342.php

7. http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=63779

8. http://www.jebhemelli.info/?p=3344

9. http://isdmovement.com/2014/11/112614/112614.Khosrow-Seif-Announcement.htm

10. http://melliun.org/iran/51649

11. http://www.puyeshgaraan.com/ES.SOCSHI.htm

12. http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2007/ES.Notes.041307-Islam%20and%20Nationalism.htm

13. http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2014/011714.EN-PU-Seige-of-outside-from-inside.htm

با ارسال ای ـ میل خود به این آدرس می توانید مقالات نوری علا را هر هفته مستقیماً دریافت کنید:

NewSecularism@gmail.com

مجموعهء آثار نوری علا را در این پیوند بیابید:

http://www.puyeshgaraan.com/NoorialaWorks.htm

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.