simin behbaeni 03

دزد و کدخدای آبادی ما

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

simin behbaeni 03

simin behbaeni 03به یاد سیمین بهبهانی 

وای که ردپای دزد آبادی ما، چقدر شبیه چکمه های کدخداست؟
روزی که ردپای به جا مانده ،شبیه چکمه های کدخدا بود یکی میگفت: دزد، چکمه های، کدخدا را دزدیده.

دیگری گفت: چکمه هاش شبیه چکمه کدخدا بوده.

هر کسی به طریقی واقعیت را توجیه میکرد.

دیوانه ای فریاد برآورد: که مردم؛ دزد، خود کدخداست…!!

مردم پوزخندی زدند و گفتند:کدخدا به دل نگیر، مجنون است دیوانه است…

ولی فقط کدخدا فهمید که تنها عاقل آبادی اوست.

از فردای آن روز کسی آن مجنون را ندید و وقتی احوالش را جویا شدند، کدخدا گفت:

دزد او را کشته است…!!

کدخدا واقعیت را گفت، ولی درک مردم از واقعیت ، فرسنگها فاصله داشت.

شاید هم از سرنوشت مجنون میترسیدند…

چون در آن آبادی، “دانستن” بهایش سنگین ولی نادانی ، انعام داشت.

پس همه ……
هر روز در خانه کدخدا جمع میشدند!

   ** سیمین بهبهانی **

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.