محسن قائم مقام
آقای روحانی رئیس «جمهور» حکومت اسلامی ایران در مصاحبههای اخیر خود در نیویورک طوری به سؤالات خبرنگاران پاسخ میدهد که گوئی هیچ خبری از رویدادهای سیاسی و قضائی ایران ندارد. ایشان در پاسخ به کریستیان امانپور خبرنگار معروف سی ان ان میگوید هیچکس به خاطر روزنامهنگاری زندانی نمیشود.
اینکه چرا اینهمه خبرنگار و روزنامهنگار و وبلاگنویس در زندانند و بسیاری در زمان ایشان به بند کشیده شدهاند. پاسخ میدهد که زندان ایشان بخاطر جرمی است که انجام دادهاند و خلاف قانون عمل کردهاند. ترجمهاش این است که شهروندان باید از حکومت اطاعت کنند و هر قانونی که «نمایندگان» حکومتیان تصویب کردهاند واجبالاجرا است و هیچکس حق اعتراض به آن را ندارد.
بههمین دلیل ایشان گزارش دکتر احمد شهید نماینده مخصوص سازمان ملل در رسیدگی به وضع حقوق بشر در جمهوری اسلامی را «بیانگر واقعیات جامعه ایران» نمیداند. از نظر ایشان «واقعیات» جامعه ایران تحریفها و وارونهگوئیهائی است که «حکومتگران» میخواهند بهزعم خود بخورد جهانیان و مردم ایران بدهند. ایشان از دستگیری چند صد دختر جوان در ایران بهدلیل شرکت با جرآت در برنامههای «آزادیهای یواشکی»، با خندهٔ مخصوصی اظهار بیاطلاعی کردند. بهعبارتی: دروغ میخواهید تحویل بگیرید سؤال کنید!
ایشان اظهار داشتند که «مساله حقوق بشر هر کشور مربوط به آن کشور و در چارچوب فرهنگی آن کشور باید مورد بررسی قرار گیرد». تصور کنید که یک مدعی دکترای حقوق آن هم از انگلیس، «فرهنگ» هر کشوری را پایه مبانی «حقوق بشر» آن کشور میداند. پس تکلیف کشورهائی از جمله ایران که «اعلامیه جهانی حقوق بشر» را امضا کردهاند و خود را موظف به اجرای آن اعلام داشتهاند چه میشود؟ مبانی حقوق بشر مفاد «اعلامیه جهانی» است یا «فرهنگ» هر کشوری آن را معین میکند؟ مثلاً قتل دختران و زنان در کشورهای عربی به دست برادر یا پدر یا مردان خانواده به دلیل «بیعفتی» دختر یا زن، که به قول ملک حسین پادشاه فقید اردن اقدامی فرهنگی است و جلویش را نمیشود گرفت و بر پایه اعتقادات و رسومات فرهنگ جامعه انجام میشود مانعی ندارد که ادامه پیدا نماید و از نظر حقوق بشری بلامانع است چون پایه فرهنگی دارد.
یادمان هست که تا سه چهار دهه پیش این امر در ایران بر اساس ماده ۳۷۰ قوانین مدنی (اگر شماره قانون درست در ذهنم مانده باشد) حاکم بود و بالاخره به همت حقوق دانان باهمتی از جمله خانم دکترمهرانگیز منوچهریان از قانون جنائی بیرون آمد. صحبتهای آقای روحانی که خود را حقوقدان معرفی مینماید در زمینه حقوق بشری، دفاع از وحشیگریها و بیعدالتیهای بیسابقهای است که در دوران این رژیم قلدرپرور و آفریننده زورگویان صورت گرفته و میگیرد و ایشان این رفتار یا این پدیدهها را با عنوان «فرهنگی» به آن بخشیدن مباح و مجاز اعلام مینمایند. مبارزین و معترضین را بدون محاکمه سالها در زندانها نگاه داشتن و یا با حکم «قضات»ی که یا هیچ مدرک قضائی ندارند و یا از شمشیربندان رژیماند به مرگ محکوم نمودن هم از جمله کارهایی است که پایه در فرهنگ مردم دارد و آقای دکتر احمد شهید نماینده سازمان ملل متحد در گزارشات خود غیرواقع از آنها سخن گفتهاند؟ آیا اعدام محسن امیر اصلانی ۳۷ ساله به جرم تفسیر نادرست از قرآن را هم، ایشان زیرپا گذاشتن حقوق بشر در ایران نمیشناسند؟ این کار هم از نظر ایشان «فرهنگی» محسوب میشود و باید از آن گذشت؟
این درست است که بسیاری از مجازاتها ریشه در «فرهنگ جامعه» دارد ولی انقلاب مشروطه برای برچیدن این قوانین و رسومات و مجازاتهائی بر مبنی روابط نوعی ارباب و رعیتی و غلاظ و شداد مذهبی که اجرا میشد و نیز برچیدن استبداد در جامعه که آنهم ریشه فرهنگی دارد پیدا شد. انقلاب مشروطه فرهنگ جدیدی را به جامعه معرفی نمود.
آقای روحانی مثل بیمارانی که مبتلا به «آب سیاه» چشم هستند و درمان نشدهاند، دچار دید تونلی گردیدهاند و همه چیز را از درون یک لوله باریک تماشا میکنند و لذا بخش بزرگی از جوانب اوضاع و مسائل در معرض تماشای ایشان قرار نمیگیرد و یا میخواهند مردم چنین به پندارند. ایشان بزرگداشت رژیم و حکومت از شیخ فضل الله نوری، دشمن مشروطه، را نمیبینند که تمبر اورا چاپ میکنند. فیلمی از او همچون قهرمان میسازند که او را همچون مسیح بدار میزنند و او همسان عیسی روح الله به آسمان میرود. کسی که علیه با سواد کردن زنان منبر میرود، علیه «آزادی» مینویسد و آن را منافی دین خدا میداند. آقای روحانی همچون شیخ فضلالله نوری فکر میکنند و حقوق بشری را که امروز دنیا شناخته است را به رسمیت نمیشناسند، و بر مسند رئیس جمهوری مملکتی تکیه زده است که اعلامیه جهانی حقوق بشر را امضا کرده است.
ایشان از رفتار غیرانسانی که با شهروندان ایران میشود بطورغیر مستقیم و یا مستقیم دفاع میکنند: میگویند هیچ روزنامهنگاری در زندان نیست، که دروغ است و رفتاری که با ایشان شده «قانونی» است. من نمیدانم ایشان چگونه خود را برای پاسخ گوئی باین دروغ آشکار آماده کردهاند؟ خمینی هم در پیش از فتح ایران، دروغهای بزرگ گفت و در دفاع آنرا «خدعه» خواند و گفت «خدعه» درجنگ مبرا است و در دنباله آن هر جنایتی را حکم دستورت الهی شناخت و اجرا کرد. در حالیکه آقای روحانی بصورت نیم بند و خجالتی از جنایات رژیم دفاع مینمایند.
واقعیت این است که ایشان در «حکومت» جمهوری اسلامی ایران چرخ پنجم درشکه هستند و سردمداران حکومت هیچ قدرت حکومتی برای اداره امور را در عهده ایشان نمیشناسند. این موضوع از ابتدا آشکار بود و ایشان کوشش داشتند که خود را به قول عام از تک و تاز نیاندازند. ولی امروز چنین آشکارا حقایق جنایت بار وضع قضائی موجود ایران را انکار کردن بسیار تازه و اسباب شگفتی است. نقاب ایشان کمی پس رفت و چهره طرفدار دیکتاتوری ایشان نمایان شد. مهم نیست که این را از ترس و زیر فشار یا بهر دلیل دیگری عنوان کرده است. نتیجه یکی است و بهزعم ایشان بر جنایات رژیم سرپوشی گذاشتهاند.
بدون تردید این بازی مشکلی میتواند باشد که هم بخواهند رفتارغیر انسانی هم پالگیهای خود را نادیده بگیرند و هم صحبت آزادی و تعدیل و عدالت و تغییر اوضاع اجتماعی را بزنند. بجائی میرسد که بازی این شطرنج سیاسی به «آچمز» میرسد، هر دو کار را در شرایط امروز حاکمیت در ایران نمیشود باهم انجام داد: هم اعلام کرد که در جامعه بیعدالتی و رفتار غیرانسانی میشود و هم اقتدار ریاست «جمهوری» را حفظ کرد. لذا برای حفظ «جمهوری اسلامی» پاسخ خانم کریستیان امانپور جز این نمیتواند باشد که: زندانی سیاسی نداریم. هرکس در زندان است جرمی داشته است و خلاف قانون عمل کرده است! و نتیجه این میشود که امروز شاهد حضور جدید آقای احمدینژاد، این بار با عمامه وعبا و ریش حجت الاسلامی در نیویورک باشیم!
و بالاخره سؤال از آقایان و خانمهای معتقد به امکان اصلاح در این رژیم این است که چه گونه انتظار دارند که اینهمه بیعدالتی در جامعه و حضور بیچون و چرای زورگویان به عدالت اجتماعی در جامعه منتهی شود؟ آقای روحانی حتی نتوانست صورت ظاهر را هم حفظ نماید. و از حکومتی دفاع نمود که سراپا رفتار غیرانسانی با معترضین به حکومت دارد و زنان جامعه را بهشکل شهروندان درجه دوم که همواره زیر نظرعمامهداران باقی بمانند نگاه داشته و در کنار آن همچنان سرپوش بر روی دزدیهای بالاتر از کلان و بیسابقه در تاریخ مملکت سپاه و سایر آقایان و آقازادهها گذاشته است.
اینکه باید روابط باامریکا عادی شود و تحریمها برداشته شود، هرچند بعد از پرداخت ملیاردها دلار زیان بیخردیهای حکومتی، یک صحبت است، ولی قبول این امر معنی و دلیل پشتیانی از دولت یا حکومت نمیتواند باشد. دیدیم که این حکومت با ادامه تحریمها نمیتوانست ادامه زندگی بدهد و اعلام صلح حسنی به این دلیل بود نه بدلیل دیگری. لذا ما از «سیاست» آشتی با امریکا و همه دولتهای صلح دوست جهان پشتیبانی میکنیم، نه از ادامه حکومت غیر انسانی و مافیائی «جمهوری» اسلامی. با آنچه در این مسافرت آقای روحانی در نیویورک گذشت برای بار دوم برای سخت فهمها هم باید روشن شده باشد این استکه «قدرتی» خارج از سرکوبگران در مملکت وجود ندارد و آنهائی هم که نقاب دوستی با مردم را میزنند، حتی ادعاهای اصلاح طلبی ایشان در ظاهر هم بسیار محدود و موقتی است.
محسن قائم مقام – نیویورک ۱ اکتبر ۲۰۱۴