دنیز ایشچی
قبل از فورمول بندی محورهای استراتژیک راهکار های سیاسی مرحله ای احزاب سیاسی، باید ارکان و پایه های نظری باورمندی های این گروه بندیها مشخص گردند. اگر در عرصه های اقتصادی اجتماعی این ارکان، آرمانها و پایه های نظری بصورت عمده در دو دیدگاه لیبرال دموکراسی و سوسیال دموکراسی خود را نشان می دهند، در عین حال در اطراف این دو گروهبندی های پایگاه نظری، ما شاهد گروهبندی های دیگری مثل چپ های دموکرات، لیبرال ناسیونالیست، یا سکولار دموکرات دین باور و بالاخره سبزهای طرفدار حفاظت از محیط زیست و عدالت و دموکراسی قرار می گیرند. در حاشیه این کلاسترهای باورمندی های آرمانی نظری، باقیمانده هایی از نظام های ارتجاعی و گاه ضد بشری و تخریب گر ارزش های انسانی از قبیل نظام های ایدئولوژیکی و ساختاری ولایت فقیه، سلفی ها، وهابی ها، حجتیه ایها و غیره گاها با ظواهر دلفریب خود را آرایش می دهند وجود دارند که با اتکا با ثروتهای راهزنانه ای که اندوخته و یا می اندوزند، بر پایه های جهل و ایجاد خوف و ترس در حاشیه های اجتماع به حیات بیمارگونه خویش همچنان ادامه می دهند.
حالا میخواهید این دسته بندی عمومی باورمندی های هر کدام از این گروه بندی های اجتماعی را “ایدئولوژی” بنامید یا نه، در هر صورت هر کدام از این مجموعه ها بافت منسجمی را تشکیل می دهند که هویت، خواسته ها و آمال و اهداف گروهبندی های وسیع اجتماعی واحدی منسجمی را نمایندگی می کنند. خصوصا در مورد احزاب و جریان های فکری دموکراتیک موارد زیادی پیش می آید که منافع و آرمانهای مشترک زمینه های همکاری، همزیستی و حرکت مشترک در راستای آرمانهای مسترک را فراهم می کند. بنا بر این ممکن است یک لیبرال دموکرات در یک پروسه ای خواستگاه اجتماعی و بالاخره باورمندی های عمومی سیاسی اجتماعی خویش را از لیبرال دموکراسی به سوسیال دموکراسی، و یا بالعکس تغییر دهد، ولی در شرایط امروزی قرن بیست و یکم واقعیت های عینی جامعه نشان نمی دهد که همان شخص در عین حال بتواند در آن واحد در دو یا سه تا از این احزاب و یا گروه بندی ها حضور داشته، یا به دو یا سه حزب تعلق داشته باشد.
به عنوان مثال، یک نفر نمی تواند از یک طرف طرفدار تحصیل عمومی رایگان برای کودکان ، و یا بهداشت رایگان برای عموم شهروندان باشد، و در عین حال در حزب جمهوریخواه آمریکا هم عضو باشد که بشدت با این خواسته های انسانی مقابله می کند. بنابر این، پایه ها و استخوان بندی های نظام های ارزشی ارکان اولیه پایه های نظری شکل یابی و فورمول بندی های استراتژیک و ساختار کارکردی گروهبندی های اجتماعی را تشکیل می دهند. تاکید من روی این نکات به دلیل نقدی است که من روی نوشته اخیر “علی پورنقوی” عزیر تحت عنوان “یک الگو برای حقوق اعضا” بر سر این نکته که یک شخص می تواند در عین حال عضو دو حزب سیاسی باشد داشتم.
انسان امروز اگر هم بخواهد نه بصورت احزاب سیاسی، بلکه بصورت نهادهای مدنی در اجتماع ظاهر شده و به اداره امور اجتماعی سیاسی خویش بپردازد، باز هم نه بصورت فردی، بلکه ناچارا بصورت شبکه ای، ساختاری و اجتماعی باید حضور خویش را به نمایش بگذارد. در دنیایی که قدرت و کنترل حرف آخر را می زند، فرد نه تنها نمی تواند به تنهایی این دو امر مهم اجتماعی را در دست های خویش داشته باشد، بلکه تنها از طریق شرکت فعال در نهاد های مردمی، مدنی و همچنین سیاسی و سپس بسط و قوام ارتباطات شبکه ای با نهادهایی همطراز و یا موازی و یا بالاخره ائتلاف های موقتی با بعضی نهادهای مدنی دیگر بر سر یکسری موضوعات مورد توافق می تواند به این مهم نائل آید.
امروز در شرایطی که اذهان عمومی میلیاردها انسان کره زمین توسط شبکه های تبلیغاتی کلان سرمایه داران و قدرتمدارانی مانند “روپورت مرداک” شستشوی مغزی مکرر و روزانه داده می شوند، انسان سیاسی قرن بیست و یکم ناچار است نه بصورتی تنها، بلکه بصورتی مدنی سیاسی و ساختاری در میدان اجتماعی ظاهر شده و حقوق خود را بر عرشه اجتماع مطرح کرده و مستقر نماید. این مساله تنها موقعی میتواند محصول و میوه تاریخی خود را بدهد که انسان همچنان بصورت ساختاری و شبکه ای در میدان چالش های سیاسی اجتماعی حضور بیابد. این ساختار ها نه فقط می توانند ساختارهای صنفی، سیاسی، هنری، ورزشی و غیره باشند، بلکه دنیای اینترنت فراخنای نوین ارتباطات شبکه ای نوینی را بر روی بشریت باز کرده است که نه تنها می تواند در خدمت ساختارهای نام برده شده به خدمت گرفته شود، بلکه خود ساختارهای به مراتب قدرتمند تر نوینی را ایجاد و بازسازی می کند. این ساختارهای نوین نه فقط اطلاعات را با سرعت وسیعتری منتقل می نمایند، بلکه موجب عملکرد اجتماعی سیاسی به مراتب گسترده تر و با قدرت بیشتری می باشند که گاه قابلیت های حیات سیاسی ویژه و مستقل خویش را دارا می باشند.
تنها موردی که معقول به نظر می رسد تا یک نفر بتواند در آن واحد در دو حزب سیاسی عضو باشد وقتی می باشد که این دو حزب، بصورت احزاب با آرمان های مشترک و خیلی نزدیکی باشند. اگر فردی عضوی از سازمان سیاسی چپ های دموکرات ایران است می تواند در عین حال عضو سازمان سیاسی چپ های دموکرات آذربایجان ایران نیز باشد. همانگونه که یک عضو حزب کارگر انگلستان باید بتواند بطور همزمان عضو حزب کارگر اسکاتلند نیز عضو باشد. بینه ها و پایه های ارکانی این مساله فقط از نظر منطقی اهداف کلان و آرمانی قابل توجیه می باشد. چرا یک نفر کرد کردستان در عین حالیکه عضو حزب دموکرات کردستان ایران و یا حزب کومله می باشد نتواند عضو حزب همطراز سرتاسری ایران با همان اهداف برنامه ای هم بشود؟
این مساله در مورد پروژه وحدت چپ ایران هم به صورتی می تواند مطرح شده و قابل پذیرش باشد. من در مقاله ای حدود یک سال پیش به این مساله اشاره کردم که در دوران ترنزیشن یا گذر از سازمان های سیاسی مختلف پراکنده چپ به سازمان واحد فراگیر چپ نه تنها بالاجبار دوره ای چند ساله اعضای این سازمان ها باید بصورتی موازی عضو دو سازمان سیاسی چپ باشند. بطور واضح یکی از این سازمان ها سازمان سیاسی چپ تاریخی خودشان بوده و دیگری سازمان نوین فراگیر چپ می باشد. حتی من به این امر هم اشاره کرده و می کنم که این امری طبیعی می باشد اگر درون سازمان فراگیر چپ، فراکسیون های مختلفی وجود داشته باشند که بیشتر و یا عمدتا منعکس کننده ساختارهای سازمان های مختلف چپ واقعا موجود فعلی خواهند بود.
یکی از حیاتی ترین مسائل دوران گذر این می باشد که کاروان رهروان چپ در راه طولانی حرکت خویش باید دیگر رهروان چپ را هم به نحوی درون این حرکت کاروانی جلب کرده، آورده و با خود همراه سازند. تنها در چنین صورتی می باشد که این سازمان نوین چپ قادر خواهد بود به یک سازمان فراگیر و متعلق به اکثریت قاطع چپ ایران فرا روید. تجربه گرامی داشت سی و پنجمین سالگرد انتشار نشریه کار و حتی نامه انتقاد از خود رقیه دانشگری و بازتاب های آن نه تنها در این رهگذر گام های جدی و موثری در شکفته شدن نوین جوانه های احساس رفاقت و صمیمیت “فدائی” بود، بلکه اندک اندک جمع مستان را دوباره گرد گلستان رنگین “فدائی” جمع و غنچه های صمیمیت های درونی و خفته را دوباره شکوفا کرد. این تجربیات بسترهای زیبائی برای شکوفا شدن مجدد مکالمات و تبادل نظرهای دوباره باز می کند. آری ، این کاروان باید حد اکثر رهروان این راه را با خود همراه کند. در این رهگذر نه تنها باید از این ابتکارات بمیزان های بیشتری استفاده کرد، بلکه باید میوه های شیرین حاصل از کشت این غنچه های شکوفان را به میزان حد اکثر آن در خدمت پروژه وحدت فراگیر چپ ایران بکار گرفت.
آرمان ها و اهداف تاریخی نظری امروزین چپ با تحلیل مشخص از شرایط مشخص بصورت برنامه های سیاسی اجتماعی تدوین می گردند و سپس در استراتژی سیاسی برنامه ای و تاکتیها اجرائی منشعب از آن خود را نشان می دهند. وظیفه احزاب سیاسی و در مورد مشخص ما جبهه چپ دموکرات این می باشد که نقش مدیران سیاسی اجرائی این استراتژی و برنامه ها را بر عهده داشته باشند. آیا استراتژی سیاسی تدوین شده چپ برای عبور از نظام جمهوری اسلامی ایران تا کنون بصورت موثر و کارا در عرصه میدان سیاسی کارگر بوده ایت؟ آیا تاکتیک های سیاسی محوری اجرائی همسو و در راستای پیاده کردن استراتژی مرحله ای بصورت تدوین شده و کارا به مرحله اجرا در آمده و نتیجه های مطلوب خود را داده اند؟
نقش مدیران سیاسی پیاده کردن اهداف اجرائی استراتژیک و تاکتیک های محوری سیاسی سازمان و جریان آرمانی سیاسی خویش می باشند. آیا احزاب سیاسی چپ می توانند قدم های خود را در پیشرفت در زمینه های اجرائی پیاده کردن استراتژیک اندازه گیری نمایند. مرحله بندی های اجرائی رسیدن به اهداف استراتژیک در عین حال بصورت مایکرو برنامه ها و تاکتیک های اجرائی مشخص تر خود را نشان می دهد. پیاده کردن تاکتیک های اجرائی و مایکرو برنامه های احزاب سیاسی بر بستر اتفاقات روزمره و شرایط اقتصادی اجتماعی سیاسی روز و تاثیر پذیری متقابل از آنها صورت می پذیرد. آیا ما احزاب عکس العمل بازتابی هستیم که بصورت عکس العملی در مورد وقایع جاری روز عکس العمل نشان می دهیم و یا در سالگرد های تاریخی حضور خویش را نشان می دهیم، یا اینکه احزابی با برنامه سیاسی قابل اندازه گیری از نظر اجرائی و در زمینه رسیدن به اهداف استراتژیک خویش؟ آیا ماها بعضا خود را نه بعنوان احزاب سیاسی هدفمند و با برنامه سیاسی مشخص، بلکه سایه های مجازی مشاوران حکومتیان و یا سایه هایی از آکادمیسین ها و ژورنالیست های کشوری تبدیل نمی کنیم؟
در کنار تدوین استراتژی سیاسی نه تنها باید تاکتیک های محوری اجرائی رسیدن به آن اهداف و آرمان ها مشخصا تدوین گردند، بلکه شاخص های اندازه گیری پیش رفت در این موارد نیز باید حدالامکان تعریف و بصورت دوره ای از نظر سنجش و اندازه گیری پیشرفت کارهای اجرائی مورد بهره برداری قرار گیرند. گرچه گاها این شاخص ها ممکن است به تنهایی نتوانند کلیت مقیاس پیش رفت در زمینه دستیابی به آرمان ها و اهداف نظری استراتژیک را اندازه گیری کرده و نشان دهند، ولی قدمی در راستای مثبت بوده و در این راه کمک موثری در پیشرفت کارها می توانند داشته باشند.
دنیز ایشچی ۰۸/۰۴/۲۰۱۴