بی شک طبقه ی کارگر در مبارزه ای مستمر و پیگیر با ایجاد سندیکاهای کارگری و قبول زندان و شکنجه و ترور، نقش بزرگی در افشای چهره ی ضد مردمی رژیم پهلوی داشته و با اعتصابات و تظاهرات پیوسته ی خود نقش چشم گیرتری در فروپاشی نظام ستم شاهی ایفا کردند.
طبقه ی کارگر در مبارزه ای قاطع دوشادوش اقشار دیگر جامعه ی ایران که خواهان آزادی، دمکراسی و عدالت اجتماعی بودند، رزمیدند و نظام استبدادی شاهنشاهی را به زباله دان تاریخ انداختند. اگر قبول کنیم که نقش اصلی در مبارزات انقلابی ملت ایران را کارگران، دانشجویان، معلمان، کسبه، اقشارمیانی جامعه، زنان، دانش آموزان و اقشار کم درآمد جامعه، بازی می کردند. نقش طبقه کارگر ایران با برپایی اعتصابات کارگری سراسری و در نهایت بستن شیرهای نفت که گلوگاه اقتصادی شاه بود، در پیروزی انقلاب قابل انکار نیست. شاید همین جایگاه و نقش طبقه ی کارگر و دیگر زحمتکشان ولایه های کم درآمد ایران در پیروزی انقلاب بود که وعده ای به پای میزمحاکمه کشاندن سرمایه داران بزرگ وﻔﺌﻮدالها به مردم داده شد.
نگاهی گذرا به شرایط و جایگاه حقوقی و اجتماعی طبقات و لایه های مختلف جامعۀ ایران در شرایط کنونی:
۱- بی تعارف بگوییم، طبقه ی کارگر نه تنها دستاوردی نداشته بلکه تمام دستاوردهایش ازشروع صنعتی شدن ایران و پیدایش طبقه ی کارگر خصوصا ازانقلاب مشروطیت به بعد که با مبارزات پیگیر و هزینه های سنگین شامل زندان، شکنجه، اخراج، ترور و جانباختگی به دست آورده بود مورد تهاجم قرار گرفته و برای بازپس گیری آنان برنامه ریزی می شود. مقایسه ی کارگران رسمی و استخدام دائم ، کارگران تحت پوشش تأمین اجتماعی، ساعات کار برای تامین حداقل معیشت و گذران زندگی، امنیت شغلی، حق اعتراض و اعتصاب، حفظ و ایجاد سندیکاهای کارگری، اخراج، حق عایله مندی و سختی کار، ایجاد شیرخوارگاه و استراحت و مرخصی برای زنان باردار و بچه دار و از همه مهمتر دستمزد کارگران، نسبت به گذشته همگی سیر قهقرایی داشته است. البته شاید در جاهایی به شکلی نیم بند و بستگی به لطف کارفرمایان، بعضی ازآنها جاری باشد. قانون کار احمد توکّلی که کارگران را مانند حیوانات به اجاره می داد، با انتقادات و اعتراضات گسترده کارگران به کنار گذاشته شد اکنون جای خود را به قانون کاری داده که استاد شاگردی نمونه ای از آن است و حتی لازم نمی دانند کارگران از محتوای آن با خبر باشند. این قانون بین دولت و مجلس دست به دست می گردد تا مبادا بندی در آن به نفع کارگران ندانسته به تصویب برسد. سازمان تامین اجتماعی که حاصل پس انداز کارگران از سالهای ۱۳۰۵ تا به امروز است، به محلی برای تاخت و تاز گروههای سیاسی رقیب برای غارت سرمایه کارگران تبدیل گردیده است. توهین به شعور و شخصیت کارگران و نان و دستمزدشان بازیچه مناظره های جناح های کارگری و کارفرمایی وابسته به وزارت کار در تلویزیون شده است. سندیکاهای کارگری زیر فشار قرار می گیرند، فعالانشان اخراج و دستگیر و زندانی می شوند، در عوض نمایندگان به اصطلاح کارگری که جز بله گفتن کاری بلد نیستند در شورای عالی دستمزد برای تعیین نان خانواده های کارگری می نشینند.
۲- کشاورزی سخت ترین شرایط تاریخی خود را تجربه می کند. واردات سیل آسای محصولات کشاورزی، باغی و دامی، دهقانان و کشاورزی و دامداری ایران را به ورطه نابودی کشانده است. جمعیت روستاها برای ایجاد شغلهای کاذب و تنگتر شدن نفس شهرنشینان و ایجاد ارتش بیکاران، به حاشیه های شهری رانده می شوند.
۳- سرمایه داری صنعتی در بخش تولید در رژیم گذشته از رونق نسبی برخوردار بود و در بخشهایی مانند نساجی و صنایع دستی خودروسازی حرف اول را در منطقه می زد. سرمایه داری تجاری دلال و وابسته به سرمایه داری جهانی با استفاده از رانت دولتی و با تکیه بر روابط مافیایی، کمر به نابودی صنعت گرفته است. صنایع تولیدی دولتی به نام خصوصی سازی به آقازاده ها با وام های کلان و بدون ضمانت کافی برای بازپرداخت واگذارمی شود و یکی پس از دیگری به تعطیلی کشیده می شود. صاحبان صنایع تولیدی خصوصی هم بدلیل نداشتن توان رقابت با کالاهای ارزان و وارداتی مجبور به کم نمودن ظرفیت تولید و اخراج کارگران و در نهایت توقف تولید می گردند. دود همه اینها با اخراج و بیکاری و در نهایت با بی پشتوانگی به چشم طبقه کارگر می رود .
۴- کسبه جزء و خرده پا در رژیم گذشته از یک حداقل شرایط زندگی و معیشت برخوردار بودند اما به هوای رسیدن به آزادی و استقلال و مساعد شدن شرایط برای رشد و ترقی، در پیروزی انقلاب فعالانه شرکت کردند. امروزه تورم شدید، پایین بودن توان خرید مردم، هزینه های سنگین و رو به افزایش خرید و اجاره مراکز کسب و کار و بهای زیاد آب و برق و گاز و تلفن و در کنار آنها شهرداری و مالیات و… همگی شرایطی سخت را برای آنها فراهم نموده و هر روز بخشی از آنان زیر بار پرداخت اقساط بانکی و وصول نشدن طلبهای خود ازمشتریان تنگدست و بیکار به خیل بیکاران اضافه می گردند.
۵- وضعیت حقوق بگیران هم تعریف چندانی ندارد. استادان دانشگاه که قاعدتا بدلیل برخورداری از سطح بالای علم و دانش ازمزایای ویژه ای باید برخوردار باشند، نه تنها نیستند، بلکه بدلیل پافشاری بر حفظ جایگاه علم و دانش درجامعه و دفاع آنها از حقوق انسانی و اجتماعی مردم ایران، دسته دسته اخراج می شوند. آموزگاران حق نشست های صنفی خود را ندارند، مبادا از حقوق نادیده گرفته شده شان دفاع نمایند و پرستاران و کارمندان جزء ادارات هم همینطور؛ به استثناء کارمندانی در بعضی ادارات که ممکن است درآمدهایی غیر از حقوق قانونی خود داشته باشند، در کل افزایش حقوق کارمندان تناسبی با افزایش نرخ تورم و مخارج زندگی ندارد.
۶- زنان در رژیم گذشته از نابرابری و تبعیض جنسیتی و فقدان قانون مترقی که ازحقوق آنها دفاع نماید رنج می بردند، هرچند قانونی هم وجود نداشت که به شکلی چشمگیر از ورود آنها به ارکان مهم جامعه جلوگیری نماید. آنچه که بود و اجرا می شد بیشتر قانونی نانوشته بود. زنان برای دستیابی به حقوقی برابر انسانی و رسیدن به جایگاه واقعی اجتماعی خود درجنبش مردمی و آزادیخواهانه ملت ایران فعالانه شرکت نمودند. اما امروز قانونا ازحقوق برابر و مساوی محروم گشته اند. زنان علیرغم حضور جدی و گسترده در سطوح مختلف آموزشی و کسب جایگاه بیش از ۶۰ درصدی در مراکز آموزش عالی از فرصتهای بسیار ناچیزی در کسب مشاغل مختلف اداری و مدیریتی و حکومتی برخوردارند. زنان به شکل قانونی از شرایطی برابر با مردان نه تنها در اجتماع بلکه در خانواده ی خود هم محروم گشته اند.
اگر شاخص های پیشرفت و پسرفت اجتماعی در ابعاد گوناگون مورد بررسی واقع گردد آمارها و نمودارها وضعیت خوبی را نشان نمی دهند . موارد بیشمار غیراخلاقی در استفاده از تظاهر، پیدایش مافیا و پدرخوانده ها در پتروشیمی، خشکبار، شکر، نفت، فولاد و ظهور رفیق دوست، شهرام جزایری، بابک زنجانی، محمود رضا خاوری و آخرین نمونه رضا ضرابی که نه تنها به اقتصاد، بلکه به اقتصاد منطقه نیز لطمات بیشمار زده اند. رشد بی سابقه فساد و فحشا به علت بیکاری و فقر شدید، گسترش استفاده از مواد مخدر، آمار بالای خودکشی خصوصا در زنان و دختران، آمار بالای تصادفات جاده ای به علت ورود بی رویه ی ماشین به بازار بدون در نظر گرفتن ظرفیت جاده ای و عدم گسترش کافی ناوگان حمل و نقل عمومی و به روز.
حوزه ی فرهنگ و هنر و ادب هم حکایات خود را دارند. درحالی که داد تهاجم فرهنگی به هوا رفته کار در این حوزه ها بسیار سخت می باشد و هر روز با موانع و ممانعتهای بیشتری روبرو هستند. دولت نه می تواند از استفاده از اینترنت و کامپیوتر چشم پوشی کند و نه گسترش آن و آزادی کاربران را تن می دهد. آزادی دربخش رسانه های گروهی، کتب و نشریات و اطلاع رسانی مستقلِ بسیار محدود و هزینه بر می باشد تا جایی که گروه چشمگیری از زندانیان ما را فعالان رسانه ای، خبررسانی و خبرنگاران و روزنامه نگاران تشکیل می دهند. فعالیت احزاب سیاسی منتقد به شدت کنترل می شود به حداقل ممکن در دوران پس از انقلاب رسیده است تا جایی که احزاب وابسته به شخصیتهای درون نظام اما منتقد هم غیرقانونی اعلام می گردند. از ایجاد تشکلهای صنفی و مستقل خصوصا سندیکاهای کارگری، دانشجویی، زنان و اقشار پایین جامعه به شدت جلوگیری می شود و تشکلهای موجود نیز تحت فشار می باشند. تعداد زیادی از اعضای سندیکاهای کارگری، انجمن ها و تشکلهای مستقل دانشجویی، زنان فعال در حوزه حقوق بشری و حقوق زنان، در حال حاضر در زندان به سر می برند. دفاع از حقوق کسانی که حقوقشان نادیده گرفته می شود نیز بدون هزینه نیست و کم نیستند وکلای مستقل و با وجدان که به دلیل دفاع از کارگران و دانشجویان و فعالین سیاسی مورد تهدید قرارمی گیرند و یا به زندان محکوم می گردند و از شغل وکالت محروم می شوند.
درآمد سرشار نفت که ثروت ملی همه ما است، در انحصار حکومت است و نیازی به جوابگویی در مورد مقدار درآمد حاصل از نفت و چگونگی هزینه ی آن به مردم نمی بینند. ما با دارا بودن ذخایر عظیم نفت و پتروشیمی و درآمد حاصل از آن نمی دانیم چرا برخلاف قانون اساسی، مدارس به بخش خصوصی واگذار می شود، چرا شهریه دانشجویان و هزینه های آموزش عالی سرسام آور شده، چرا هر روز بیشتر از خدمات درمانی کاسته می شود و کلیه فروشی عادی می گردد، چرا هر روز از تعداد تامین اجتماعی شدگان کاسته می شود و برای کارگران تحت پوشش تامین اجتماعی فرانشیز برقرار می شود؟ به زبان دیگر نفت نه تنها به فرصتی برای رشد و شکوفایی علمی، رفاهی و اقتصادی تبدیل نگردیده بلکه برعکس به وسیله ای برای نادیده گرفتن حقوق مردم بدل گشته است. این ثروت عظیم که متعلق به همه مردم با سهمی برابر می باشد بدون توجه به رنگ، نژاد، قوم، مذهب و جنسیت، متاسفانه اکنون به ثروت شخصی عده ای قلیل سرمایه دار مافیایی تبدیل شده، که بدون توجه به حق مردم از این ثروت استفاده کرده، بذل و بخشش می کند و مانند گنج شخصی بر خزانه ی اشخاص خاص اضافه می گردد. ناگفته نماند که بخشی هم برای خفه نمودن اکثریت مردم که خواهان آزادی، برابری عدالت اجتماعی و رشد و شکوفایی علمی، اقتصادی فرهنگی و هنری هستند، هزینه می گردد.
سوال این است: با توجه به شرایط کنونی، وظیفه اکثریت مردم که حقوق شناخته شده شان در قانون اساسی پایمال گشته، چیست؟
ساده ترین واصولی ترین جواب را می شود دریک کلمه خلاصه کرد:
«اتحاد»
فقط باید توجه داشت اتحاد، یک امر انفرادی و شخصی نیست، اتحاد یعنی جمع شدن در تشکلهای صنفی، انجمنهای مردمی و سازمانهای حقوق بشری، سیاسی، فرهنگی، هنری و ادبی. طبقه ی کارگر در این شرایط بیشترین فشارهای اقتصادی، بی قانونی و وضع قوانین ضد کارگری، ناامنی شغلی، نابرابریهای اجتماعی را تحمل نموده، باید هرچه بیشتر و قاطع تر بر ایجاد سندیکاهای کارگری پافشاری نماید و همچنین در حفظ تشکلهای موجود و فعالتر نمودن آنها بکوشد، همراه با برنامه ریزی آگاهانه و صحیح برای اتحاد با اقشار دیگر جامعه که خواهان به دست آوردن حقوق حقه ی خود می باشند. امروزه شلاقی به نام هدفمند نمودن یارانه ها جان و حیثیت کارگران و اقشار میانی و کم درآمد جامعه را نشانه رفته است. گرانی هر روزه با سیر صعودی قیمت ها آخرین رمق را از مردم کم درآمد گرفته و این کارگران و مردم فقیر و کم درآمد هستند که جیب خالی آنها اجازه ی انبار اجناس و کالاهای اساسی را به آنها نمی دهد و در نهایت هرچه گرانی بیشتر، سفره ی آنها خالی تر و امیدها بی رمق تر. این موضوع می تواند به اتحاد عملی بین کارگران و اقشار دیگر فقیر و کم درآمد منجر گشته و به این تجاوزات به حقوق خود به شکلی گسترده، سازمان یافته و منسجم اعتراض نمایند، تا بیش از این شاهد درماندگی و شرمندگی در مقابل خانواده هایمان نباشیم.
منبع : سندیکای کارگری شماره ۲۶