باده ی صبوحی و نماز صبح

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

منوچهر تقوی بیات

۴۷۰

بحررمل مثمن مخبون محذوف

فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

۱ـ صبح است  و ژاله می چکد از  ابر بهمنی

برگ  صبوح  ساز   و   بده    جام  یک  منی

۲ـ در بحر مایی   و  منی    افتاده ام     بیار

می  تا   خلاص   شوم  از   مایی    و   منی

۳ ـ خون پیاله خور که  حلال است  خون  او

در  کار  باده  باش    که    کاریست   کردنی

۴ ـ ساقی به دست باش که غم درکمین ماست

مطرب   نگاه دار   همین   ره   که    میزنی

۵ ـ می ده که سربگوش من آوردچنگ وگفت

خوش بگذران  و  بشنو  از این  پیر  منحنی

۶ ـ ساقی به بی نیازی  رندان که مــــی بده

تا  بشنوی  ز     صـوت  مغنی     هوالغنـی

در باره ی غزل۴۷۰: این غزل در برخی ازدیوان های چاپ شده مانند حافظ تصحیح ایرج افشار، دکتر یحیی قریب و … وجود ندارد، اما در دیوان حافظ قزوینی و دکتر غنی، حافظ انجوی شیرازی، خلخالی ، دیوان گنج مراد سیروس نیرو و بسیاری دیگر این غزل آمده است. مسعودفرزاد می نویسد که در شش نسخه ی خطی از نه نسخه ای که در اختیار داشته این غزل نوشته نشده بوده است. گرچه ضبط خانلری هم کاستی هایی دارد اما از نگاه من همین مختصر هم رندانه و حافظ وار می نماید. در این غزل شاعر با ساقی سخن می گوید و به می، مطرب و دیگر مسائل اجتماعی روزگار حافظ و نیز به دین می پردازد. بیت های دوم، سوم و ششم برخلاف مذهب رایج حاکمان و ملایان است. بیت های دوم، سوم و ششم برخلاف مذهب رایج حاکمان و ملایان است. سرآغاز غزل وصف طبیعت است و از نظر وزن نیز مانند قصیده است. چنین غزل هایی همیشه بلندترند، اما این غزل نه تنها کوتاه است بلکه فاقد بیت تخلص و نام حافظ نیز هست. این نشان می دهد که شاید بیت هایی از غزل از بین رفته باشد، یعنی شاید نسخه برداران مصلحت ندانسته اند که مطالب مخالف شرع در دیوان کسی که به او” لسان الغیب “ می گویند وجود داشته باشد. یعنی گویی نسخه برداران از روی خیراندیشی برای رستگاری خودشان، حافظ و دیگر مسلمانان، براساس رهنمود امر به معروف و نهی از منکر، در دیوان حافظ بیت هایی را کم کرده و گاهی نیز افزوده اند.

بیت یک غزل ۴۷۰ :

۱- صبح است  و ژاله می چکد از  ابر بهمنی

  برگ  صبوح  ساز  و  بده    جام  یک  منــی

۱ – ” ژاله “ دراینجا به معنای قطره های باران است که به درشتی و لطافت ژاله می باشد. ژاله آب لطیف و پاکی است که از بخار هوا درست می شود و نشان پاکیزگی و اعتدال هواست. ” برگ “ معنی های بسیاری دارد از آن میان؛ برگ گیاه، ساز، نوا، اسباب، سامان، مهمانی، لوازم حیات و … “صبوح” به معنای بامداد، پگاه، سپیده دم، بامدادان، صبحگاه  است. ” برگ صبوح ساز“ یعنی اسباب چاشت بامدادی را فراهم کن یا تدارک ببین. ” صبوح “ به معنی باده و نوشابه ای است که در صبح می نوشند. باده ی  صبوح گستاخانه ترین و کفرآمیز ترین باده در دیوان حافظ است و حافظ در دیوان خود ۱۹ بار از صبوح و صبوحی یاد کرده است؛(۱۶ بار در غزلیات و ۳ بار در قصائد و رباعیات). باده ی صبوح از آن روی گستاخانه است که در رد نماز صبح است. دهخدا درباره ی نماز یا صلوه می نویسد: « … صلوه، … اعظم عبادات است و آن را عمود دین گفته اند و در شرع آمده است…» اما آنچه حافظ درباره ی نماز گفته است بیشتر ریشخند آمیز است، مانند؛ « زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز ۶/۱۵۴» و یا « غره مشو که گربه ی عابد نماز کرد ۸/ ۱۲۹». خانم هما ناطق در کتاب « حافظ، خنیاگری، می و شادی » در رویه ی ۳۲۱ می نویسد:« پس مهمترین وقت خوراک و نیز باده پس از خوراک همانا سپیده دم بود. بزرگان صبوحی را خوش تر داشتند… ». حافظ برای صبوح نه تنها می بلکه ” جام یک منی “ طلب می کند که اندازه ی آن دو رطل بوده است. رطل و جام یک منی، از نظر مقدار در دوران های گوناگون و  در هر کجای ایران یکی نبوده است.

چکیده بیت یکم :

بامداد یک روز در ماه بهمن است و از ابر باران هایی به لطافت ژاله می بارد، اسباب شراب بامدادی را فراهم کن و به من جام بزرگ یک منی بده.

بیت دو غزل ۴۷۰ :

۲- در بحر مایی   و  منی    افتاده ام     بیار

می  تا   خلاص   شوم   از   مایی    و   منی

” بحر“ به معنی دریا و اقیانوس است. ”مایی و منی“ یعنی ادعای ما و من کردن؛ کنایه از خود بزرگ بینی و خودپسندی است. خلاص را به دو گونه می توان خواند و هر دو اینجا معنا دارد.” خَلاص “ به رهایی یافتن، رهایی، رستگاری و نجات هم هست. ” خِلاص“ هم به معنی بی غش، ناب و ناآمیخته است. می گوید گرفتار رفتار و گفتار خودپسندانه شده ام، شراب بیاور تا با نوشیدن شراب از این گفتارها و رفتارها رهایی بیابم و یا با نوشیدن شراب بی غش و ناب یعنی خِلاص، رهایی یابم و خَلاص شوم .

چکیده بیت دوم :

در دریایی از خودبزرگ بینی و خودپسندی غوطه می خورم، شراب بیاور تا بنوشم و از این خود بزرگ بینی و خودپسندی رهایی یابم. (یا شراب بنوشم و بی غش و خالص بشوم)

بیت سه غزل ۴۷۰ :

۳ – خون پیاله خور که  حلال است  خون  او

      در  کارِ  باده باش   که    کاریست    کردنی

” خون پیاله“ در اینجا به معنی شراب می باشد. حافظ شراب را حلال می داند، زیرا در باور ایرانیان  باستان، شراب پاک و گرامی بوده است. ” حلال است خون او  معنای دیگری هم می تواند داشته باشد؛ “ به کنایه یعنی مهدورالدم است و در شرع اسلام ادامه ی حیاتش ضرورت ندارد و باید خونش ریخته، یعنی نوشیده شود. برای حافظ این کنایه در برابر حلال نبودن خون انسان است که شیخ و مفتی و محتسب به خونریزی مردم بی گناه و خوردن خون آنان مشغولند. چون در پاره ی نخست پیاله آمده است در پاره ی دوم شعر، باده آمده است که همان معنا را دارد.” در کارِ باده بودن“ یعنی به کار نوشیدن باده پرداختن و یا به نوشیدن سرگرم شدن. ” کاری است کردنی “ به معنای کاری است شایسته ی انجام دادن، مانند جایی است دیدنی یعنی جایی است که ارزش دیدن دارد.

چکیده بیت ۳:

شراب بنوش که نوشیدن آن رواست، باده بنوش که شایسته ترین کار، همین است.

بیت چهار غزل ۴۷۰:

۴ـ ساقی به دست باش که غم در کمین ماست

    مطرب   نگاه دار   همین   ره   که    میزنی

۴ ـ ” به دست باش “ یعنی آماده باش، کوتاهی نکن، مواظب باش، دست دست نکن. ” ره “ به معنی آهنگ و دستگاه موسیقی است. ” همین ره که می زنی “ یعنی همین آهنگ که می نوازی و “ره زدن “به یغما بردن نیز هست. مطرب به گونه ای هوش و حواس شنوده را نیز به یغما می برد. ” نگاه داشتن“ یعنی حفظ کردن، پاسبانی کردن، مراقبت کردن و نیز ادامه دادن است. با بیاد آوردن ” در کمین ماست “ در نیمه ی نخست شعر، ” ره را نگاه داشتن “ مراقبت از راه برای جلوگیری از یورش دشمن نیز هست.

چکیده بیت چهار:

ساقی دست دست نکن که غم آماده ی یورش به ما است، خنیاگر همین آهنگی را که میزنی ادامه بده و نگاه دار.

بیت پنج غزل ۴۷۰:

۵ – می ده که سر بگوش من آورد چنگ و گفت

    خوش بگذران  و  بشنو  از این  پیر  منحنی

هنگام نواختن چنگ گوش را در کنار چنگ می گذارند و یا سر چنگ را در کنار گوش می گذارند. “سر بگوش من آورد چنگ” نشان دادن حالت گوش و چنگ است و نیز رازی را آهسته در گوش گفتن است.  “خوش بگذران “ به طور عام یعنی از لحظه های زندگی لذت ببر. اما این خوش گذرانی نزد حافظ الزاماً به معنی عیش و عشرت معمولی نیست، زیرا او خوش گذرانی را با ابعاد گسترده تری در نظر داشته است. در این باره خود می گوید « دو یار زیرک و از باده ی کهن دومنی ـ فراغتی و کتابی و گوشه ی چمنی ۱ / ۴۶ » گرچه فراهم بودن همه ی این شرائط برای حافظ خوش گذرانی است اما، دو یار زیرک، فراغت، کتاب، گوشه ی چمن و … هر یک به تنهایی و یا همراه با دیگر امکانات مادی و معنوی زندگی برای حافظ است که می تواند خوش گذرانی باشد. یعنی کتاب خواندن، سرودن شعر، حتا مبارزه ی با شیخ و زاهد می تواند برای او خوش گذرانی باشد.

” پیرمنحنی “ اشاره به چنگ است، زیرا که چنگ از یک سمت خمیدگی دارد. ” پیرمنحنی “ می تواند اشاره به حافظ نیز باشد، چون منابع موجود از جمله دیوان حافظ ” گنج مراد “ نوشته ی سیروس نیرو و همچنین حافظ دکتر محمودهومن  این شعر را مربوط به دوران پیری حافظ می دانند.

چکیده بیت پنج:

شراب بده زیرا چنگ سر در گوش من نهاد و گفت، خوش بگذران و این پند را از این پیر خمیده بپذیر.

بیت شش غزل ۴۷۰:

۶ – ساقی به بی نیازی  رندان که مــــی بیار

  تا  بشنوی  ز   صـوت  مغنی   هوالغنـی

حافظ در این بیت رند را بی نیاز  یعنی غنی می داند و می گوید به پاس بی نیازی رندان می بیار  زیرا خنیارگر هم همین را می خواند. ” مغنی“ از واژه ی غنا آمده است و در زبان فارسی به معنای موسیقی دان، آوازه خوان و خنیا گراست.” غنی “ یعنی بی نیاز، توانگر، مالدار و ثروتمند. ” هوالغنی “ یعنی او بی نیاز است و از صفات خداوند است. اما باید به یاد داشته باشیم که شاعر در پاره ی نخست شعر به ” بی نیازی رندان “ اشاره کرده است. در اصطلاحات عرفان بی نیازی یااستغنا، مقامی است که چون سالک به آن رسد از همه ی تعلقات دنیوی بی نیاز می شود. حافظ از آنجایی که به هیچ کدام از مکاتب فکری وابسته نیست و شخصیت آزاده ای است، از اصطلاحات و واژه های مکاتب گوناگون مانند عرفان، تصوف، شریعت و… برای بیان مقاصد خود و گاهی نیز در جهت خلاف مکاتب نامبرده سود می جوید و سخنش رنگ شوخی و طنز می گیرد. در اینجا نیز” هوالغنی “ می تواند صفتی برای آزادگان و رندان باشد که در پاره ی نخست بیت نیز آنرا گفته است.

چکیده بیت شش:

ساقی به پاس بی نیازی رندان شراب بده تا همه بنوشیم و خنیاگر نیز سرمست شود آنگاه تو از ساز و آواز او بشنوی که رند یا آزاده بی نیاز است.

نتیجه : آزادگان از بزرگ بینی و خودپسندی بیزارند. خوردن شراب را روا می دانند و خوردن خون مردم را نمی پسندند. غم را خوش ندارند، موسیقی را دوست می دارند. از هر دم زندگی لذت می برند و از همه چیز و همه کس بی نیازند.

ویژگی ها ی رند را در غزل شماره ی ۴۷۰ می توان چنین برشمرد:

  • رند به طبیعت عشق می ورزد و شراب را همچون یادگاری فرهنگی ستایش می کند ( بیت۱).
  • از خودپرستی بیزار است( بیت ۲ ) .
  • رند می  خوردن را روا می دارد اما خون مردم خوردن را نمی پسندد ( بیت ۳ ) .
  • شادمانی و موسیقی را دوست دارد ( بیت ۴ )
  • بهره گیری و خوشی در زندگی  را می پسندد ( بیت ۵ )
  • رندان از همه چیز و همه کس بی نیازند ( بیت ۶ )

منوچهر تقوی بیات

چهاردهم آبان ماه ۱۳۹۹ خورشیدی برابر با چهارم نوامبر ۲۰۲۰ میلادی

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.